جهان ایرانی

سفر به ایران‌دژ و گزارش شرکت در همایش بین‌المللی میراث ایرانی در قفقاز

دکتر گودرز رشتیانی

از وقتی که خبر برگزاری همایش میراث ایرانی در داغستان را دیدم تصمیم گرفتم در این همایش شرکت کنم. دوستان خوبم علی علی بابایی و حامد کاظم زاده نیز که مصصم به شرکت در آن بودند مرا به ارسال مقاله تشویق کردند، گرچه در نهایت هیچ کدام از آنها  در همایش حضور نیافتند. از آنجا که رفتن به داغستان و به ویژه دیدن شهر دربند برایم اهمیت زیادی داشت، از اطلاعاتی که درباره نسخ خطی مربوط به داغستان در سالیان گذشته جمع آوری کرده بودم مقاله ای به نام «میراث فارسی تاریخ نویسی داغستان و معرفی سه نسخه نویافته» تنظیم کرده و به دبیرخانه همایش که با مشارکت دانشگاه دولتی داغستان و  رایزنی فرهنگی ایران در روسیه برگزار می‌شد ارسال نمودم.

در این مقاله ضمن معرفی کوتاهی از نسخه فارسی دربند نامه (که متاسفانه علیرغم چاپ نسخه های ترکی و عربی، متن فارسی آن منتشر نشده) به معرفی نسخه‌ای که سالها قبل در گرجستان با نام «احوالات اهالی داغستان»  یافته بودم پرداخته و در ادامه دو نسخه نویافته دیگر در کتابخانه ملی روسیه در پترزبورگ با نام «اصل شهر دربند و اهالی داغستان» و «نسب ابومسلم خراسانی» را معرفی کردم. اطلاعات دو نسخه اول به عنوان دو متنی که در کنار دربندنامه یک تصویر روشن از تاریخ دربند از دوره باستان تا دوره اول اسلامی ارائه میدهند بسیار مهم هستند. نسخه آخر نیز بسیار جالب توجه است که ضمن بیان واقعه سقوط بنی امیه توسط ابومسلم خراسانی، به سرنوشت قتل او توسط بنی عباس نمی پردازد و مدعی مهاجرت او به قفقاز و امارت او در دربند و اهالی داغستان و تداوم حاکمیت 4 فرزند او بر داغستان در سالهای بعد است. در نظر دارم مقاله جداگانه ای از این نسخه و مقایسه ان با اطلاعات ابومسلم نامه‌ها به ویژه ابومسلم نامه طرسوسی که تا دوران صفویه سینه به سینه نقل شده است در آینده نزدیک تهیه کنم.

از آنجا که با نزدیک شدن به پایان سال، از قبل تصمیم داشتم ایام تعطیلات را در کنار همسرم در پترزبورگ بگذرانم، لذا در تاریخ 12 سپتامبر از مسیر مینسک به پترزبورگ رفته و پس از استراحت کوتاهی در ساعات پایانی شب به ایستگاه قطار رفته تا خود را به مسکو رسانده و با سایر همراهان به داغستان برویم. ساعت شش و نیم صبح به مسکو رسیده و مستقیما از  طریق مترو و اتوبوس به فرودگاه ونوکوا رفتم. رایزنی فرهنگی بلیط داغستان را برای ساعت 12 ظهر تهیه کرده بود. حدود دو ساعتی از سایر دوستان زودتر به فرودگاه رسیدم. گشتی در سه ترمینال آن زده و فرصتی دست داد تا مقاله خود را تنظیم  نهایی کنم.

حدود ده و نیم سایر دوستان نیز از راه رسیدند. سیدحسین طباطبایی (رایزن فرهنگی ایران در روسیه)، سیدعلی موجانی (مدیرکل سابق اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خارجه که هم اکنون کتابخانه شخصی مهمی در تاریخ دیپلماسی راه اندازی کرده و بیشتر اوقات خود را در آن میگذراند)، دکتر صفر عبدالله چهره سرشناس ایرانشناسی در قزاقستان؛ سیدمهدی حسینی تقی آباد دوست و همکلاسی‌ام در دوره دکتری، موسی عبداللهی دانشجوی دکتری زبان روسی دانشگاه تهران، مرضیه حیدری دانشجوی دکتری زبان روسی در دانشگاه تربیت مدرس مسکو؛ فرزانه شفیعی فارغ التحصیل زبان روسی و دانشجوی فعلی دکتری مردم شناسی در روسیه، کابل‌شاه ادریس مترجم  رایزنی فرهنگی و کیلاسوف از فدراسیون ورزشهای آئینی روسیه.

بعد از گپ و گفتی کوتاه و تحویل چمدان و دریافت کارت پرواز به سالن ترانزیت رفته و منتظر سوار شدن به هواپیما شدیم. مسیر مسکو - داغستان دو ونیم ساعت است و هزینه بلیط رفت و برگشت آن حدود 14 هزار روبل است که حدود یک میلیون و دویست هزار تومان میشود. مهماندارهای هواپیما طوری پذیرایی را به درازا کشاندند که احساس خستگی سفر به کسی دست نداد ضمن آنکه در طول مسیر بحث‌های مختلفی با جناب موجانی و طباطبایی به میان آمد و و مسیر بیش از پیش کوتاه به نظر آمد. حوالی یک ربع به سه بعدازظهر به ماخاچ قلعه رسیدیم. ماخاچ تلفظ داغستانی کلمه محمد است و در واقع ماخاچ قلعه همان محمدقلعه به زبان فارسی است. در فرودگاه دوستان دانشگاه دولتی داغستان از جمله دکتر نوری ممدزاده به استقبال آمده بودند. نوری ممدزاده را از سال 79 میشناسم. آن زمان که دانشجوی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بود و پس از اتمام تحصیلات به داغستان برگشته و استاد زبان فارسی در دانشگاه دولتی داغستان و از فعالین جامعه ایرانی تبار داغستان است. شایان ذکر است که پدربزرگ او حدود یک سده پیش از سراب اردبیل به روسیه مهاجرت کرده است. من همراه با خودروی نوری ممدزاده از فرودگاه به سمت هتل حرکت کردم. در بین راه نوری توضیحاتی درباره شهر، ساخت و سازهای آن، ترکیب قومی و جمعیتی ارائه داد.

داغستان که خود کلمه ای از زبان پهلوی (با ریشه فارسی باستان است) از داغ=داگ به معنی کوه و پسوند مکانی ستان ترکیب یافته است. در حال حاضر اهالی آن را 5 قوم زیر تشکیل میدهند: آوارها؛ دارگین ها؛ لزگی‌ها؛ قموق ها؛ آذری‌ها و نیز تعداد اندکی ایرانی تبار.

محل اقامت ما در هتل اسپورت در خیابان شیخ شامل تعیین شده بود. پس از استراحتی کوتاه ناهار را همراه با دوستان در رستوران هتل صرف کردیم. هنگام صرف ناهار از هر دری سخن رفت: تفاوت های ایران‌شناسی روسی با ایران‌شناسی اروپا و تفاوتهای رویکرهای آنها؛ مهمترین چهره های سرشناس ایران شناس معاصر روس به ویژه در پترزبورگ؛ نشریات مهم ایرانشناس و شرق شناسی در روسیه که از اطلاعات دکتر صفر عبداله و جناب موجانی استفاده شد.

بعد از صرف ناهار قرار بر این شد از چند مکان تاریخی ماخاچ قلعه که میراث دار ایران هستند دیدن کنیم. به گروه های سه نفره و چهار نفره با ماشین‌هایی که راننده های آنها از شیعیان محلی داغستان بودند (ابراهیم و مهدی نام داشته و مهارت خاصی در دور زدن ترافیک شهر و سبقت از دیگر خودروها داشتند. در چند روز اقامتمان آنها را شوماخرهای محلی نامیده بودیم) ابتدا به قبرستان ایرانی ها رفتیم.

 

 

این قبرستان از دوره قاجار مختص ایرانیان مهاجر بوده به استثنای دوره شوروی که اجازه دفن مردگان در آن داده نمی‌شد (و بخشهای زیادی از آن به تصرف همسایگان برای ساخت و ساز منازل مسکونی در آمده بود) این قبرستان آرامگاه اصلی ایرانی تبارهای ماخاچ قلعه می باشد. نکته جالب توجه اینکه بر همه سنگ قبرهای آن به زبان فارسی یا عربی علاوه بر نوشتن نام و تاریخ تولد و درگذشت متوفی، به نام محل اصل و نسب (روستا/شهری) متوفی نیز اشاره شده. به عنوان مثال کسانی که اصل آنها به سراب در اردبیل می‌رسید در گوشه شمال غربی و تبریزی ها در مرکز گورستان به خاک سپرده میشدند. عمده سنگ قبرها دارای نقشها  و اشعار زیبایی به زبان فارسی بودند وبر چند سنگ قبر نقش اسب و شمشیر حک شده بود که از گقته نوری ممدزاده معلوم شد این افراد در سال 1918 در جنگ با ارامنه به «شهادت» رسیده‌اند. مرده های جدید نیز در همینجا به خاک سپرده میشوند و آرامگاه پدر نوری ممدزاده که دو سال پیش مرحوم شده بود از جمله آنها بود.

دیدار بعدی بازدید از مسجد خامنه‌ای‌ها بود که اهالی خامنه در دوره ناصری آن را ساخته بودند. مسجد در حال تعمیر بود و دارای سه کتیبه زیبا بود. که به تاریخ ساخت آن (1313هـ.ق)  اشاره شده است. قرار شد سیدعلی موجانی با مراکزی در قم یا اصفهان برای جذب کمکهای مردمی برای تکیل محراب و کاشیکاری آن هماهنگی‌هایی انجام دهد. متولیان مسجد که امام جمعه دربند هم در بین آنها بود (و حدود 8 سال در ایران علوم حوزوی تحصیل کرده بود) توضیحاتی درباره شیعیان داغستان ارائه دادند.

 

 

به دعوت پرفسور صفرعبدالله برای صرف چای و شیرینی مهمان ایشان در رستوران هتل شدم و چنان از همنشینی با ایشان لذت بردم که ترجیج دادیم از صرف شام با سایر دوستان که به ساحل رفته بودند پرهیز کنیم. دکتر عبداله تاجیکی الاصل است که بعد از استقلال، سالیانی چند در مسکو به سر برده و حدود 10 سال است در آستانه قزاقستان زندگی می‌کند. علاوه بر تدریس زیان فارسی و تاریخ ایران، نشریه مهم «ایران نامه» را به زبان روسی منتشر میکند که تا کنون 28 شماره آن منتشر شده و از جهاتی (از جمله در تنوع مطالب و  نیز حجم نشریه) شبیه مجله وزین بخارا است که توسط علی دهباشی منتشر میشود. صفر عبداله یک ایرانگرای نسبتا متعصب است و با تمام وجود مدافع ایران فرهنگی و تاریخی است. در معرفی خود از واژه تاجیک پرهیز میکند و خود را ایرانی می نامد. دارای اطلاعات بسیار گسترده ای از تحولات ایران شناسی است و تسلط وی بر وضعیت علمی و آثار منتشره در ایران شگفت انگیز است، ضمن آنکه  دارای رابطه ای بسیار گسترده‌ای با چهره‌های سرشناس ایرانی است. اشعار زیادی از همه شاعران پارسی‌گوی از بر است که در چند روز سفر و در مواقع مناسب آنها را  برای ما قرائت میکرد.

شب را در اتاقهای خود به سر بردیم و ساعت 9 صبح جمعه 21 اسفند/14 مارس به سمت دانشگاه برای شرکت در همایش حرکت کردیم. دانشجویان دانشکده شرق شناسی که عمدتا دختران داغستانی بودند به ما خوشامد گفتند و در سالن افتتاحیه مستقر شدیم.

قبل از شروع همایش، فرصتی دست داد تا چند دقیقه‌ای با پرفسور نوری عثمانوف که همایش هم به افتخار نودمین سالگرد تولد وی برگزار شده بود صحبت کنم. مهمترین کار شاخص عثمانوف ترجمه قرآن به روسی و نیز تصحیح بخشهایی از شاهنامه و نیز مطالعاتی در تصوف اسلامی است. از خاطرات خود با مرحوم محمدتقی دانش پژوه گفت و جویای احوال سید جعفر سجادی شد که خبر درگذشت وی  در سال جاری را به وی گفتم و باعث تأثر شدیدش شد.

 

 

پس از اتمام گفتگو با پرفسور عثمانوف متوجه حضور پرفسور شیخ سعیدوف در سالن شدم که بلافاصله خود را به وی رساندم. شیخ سعیدوف را میتوان مهمترین مورخ کنونی تاریخ داغستان دانست که انتشار متن عربی و ترکی دربندنامه و ترجمه روسی آنها از کارهای ماندگار وی است. از موضوع سخنرانی ام استقبال کرد و قرار شد علیرغم کسالتی که دارد در جلسه بعدازظهر حضور یابد.

 

 

پس از سخنرانی افتتاحیه توسط پروفسور محمد حسن‌اف رئیس دانشگاه دولتی داغستان ، سید حسین طباطبایی (سرپرست رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه) ضمن ارائه گزارشی از روند برگزاری همایش  با ادای احترام به پروفسور محمد نوری عثمانوف و تبریک گرامیداشت نودمین سال تولد وی، این همایش را بزرگداشت یکی از چهره های خدوم فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی در روسیه دانست و  جایزه ادبی سعدی (لوح تقدیر و مبلغ پنج هزار یورو) را به ایشان تقدیم کرد. طباطبایی پس از اعطای این جایزه ، پیام های دکتر ابوذر ابراهیمی ترکمان رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و دکتر مهدی سنایی سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه، خطاب به پرفسور نوری عثمانوف را قرائت نمود.

پروفسور محمد نوری عثمانوف نیر ضمن سپاس از برگزار کنندگان همایش  در سخنانی کوتاه گفت : بزرگترین خطری که جهان امروز را تهدید می کند افراط گرایی در همه ابعاد و زمینه هاست و تلاش کسانی چون وی در راستای توسعه و ترویج مدارا و تعادل بوده و هست .

در ادامه سید علی موجانی پژوهشگر حوزه اسناد تاریخی ، مقاله خود را با عنوان «بازخوانی تاریخ اقوام در منطقه قفقاز ، یک نگرش بر اساس اسناد نویافته» ارائه کرد که  مورد توجه حاضرین قرار گرفت.

پس از آن پیام کوتاه پروفسور جمشید گیوناشویلی ایرانشناس برجسته گرجستان که در آن با عباراتی مهرآمیز ، یک عمر تلاش علمی نوری عثمانوف مورد تمجید قرار گرفته بود  و نیز مقاله پروفسور میرزا ملا محمد از تاجیکستان قرائت شد و در پی آن دکتر صفر عبدالله ایرانشناس قزاقستان و سردبیر فصلنامه ایران نامه ، سخنرانی خود را با عنوان شاهنامه و دوره تاریخی ارائه نمود . وی در آغاز سخنرانی خود ، تلاش های پروفسور محمد نوری عثمانوف در تصحیح شاهنامه را ستود و برای وی عمر بلند و سلامتی و توفیق مستمر آرزو نمود .

 

 

برای ناهار به یکی از سالن‌های دانشگاه رفتیم که با غذاهای محلی قفقازی با نام‌های خینکال و چودو از ما پذیرایی شد.

سخنرانی های بعد ازظهر در دو سالن جدا برگزار شد. در سالن اول مقالات مربوط به فیلولوژی و زبان و ادبیات و در سالن دوم مقالات حوزه تاریخ و فرهنگ ارائه گردید. از مهترین مقالات سالن اول می توان به مقالات زیر اشاره کرد:

پرفسور صفر عبداله: بررسی نسخ خطی فارسی دانشگاه دولتی قراقستان توسط

دکتر نوری ممدزاده «عشق« در اشعار فارسی قمری دربندی»

دکتر کازلوا: مقاله زبان های ایرانی در داغستان»؛

دکتر آ. محمدوف «چند نکته درباره ترجمه قرآن نوری عثمانوف»؛

مرضیه حیدری: «شاهنامه در قفقاز و آسیای مرکزی»

مقالات ارادئه شده در سالن دوم به قرار زیر است:

پرفسور شیخ سعیدوف: شکل گیری مجموعه نسخ خطی در داغستان

پرفسور سوتاوف: مطالبی در منابع ایرانی درباره تاریخ قفقاز در دهه 30 قرن هیجدهم

دکتر گودرز رشتیانی: میراث تاریخ نویسی فارسی در داغستان و معرفی سه نسخه نویافته

موسی عبداللهی: روابط ایران و قفقاز شمالی در آینه چند سفرنامه

دکتر ماکسیمچیک: مطالبی درباره جنگهای ایران و روس بر اساس موزه نظامی تفلیس

فرزانه شفیعی: بازیهای آئینی در ایران و قفقاز

مهدی حسینی تقی‌آباد: نخبگان داغستانی در عرصه ادب و سیاست ایران صفوی

دکتر کیلیاسوف: مطالبی درباره مناقشه فرهنگی ورزش و بازیهای سنتی

 

 

همانطور که پرفسور شیخ سعیدوف وعده داده بود در سخنرانی بنده حاضر شد و با بزرگواری تمام انتقادی که به یک دیدگاه وی مبنی بر عربی بودن متن نسخه احوالات اهالی داغستان داشتم و تاکید بر فارسی بودن اصل آن داشتم، را پذیرفت و قرار شد ارتباط خود را از طریق ایمیل [رایانامه] گسترش دهیم.

از نکات جالب توجه در این نشست سخنرانی پر هیجان یکی از استادان دانشگاه دولتی داغستان در بیان ارتباط گسترده با ایران و تعلق به فرهنگ ایرانی بود که در نهایت منجر به ترکیدن بغض وی گردید.

اواخر ساعات روز جمعه را به بازدید از مدرسه تاریخی ایرانیها در ماخاچ قلعه گذراندیم. در حال حاضر این مدرسه با نام دانشگاه اسلامی زیر نظر اهل سنت داغستان فعالیت میکند و جا دارد با توجه به سابقه آن و با پیگیری نهادهای مسئول به یک مرکز برای گسترش فعالیتهای ایرانشناسی تبدیل شود.

 

 

بعد از دیدن مدرسه به چند مغازه برای تهیه سوغات داغستان رفتیم. سوغاتی‌های مشهور داغستان شامل لباس‌ها و کلاه های محلی، شمشیر و خنجر و زیورآلات نقره ای است که با توجه به قیمت نسبتا زیاد هیچ کدام از دوستان تمایلی به خرید پیدا نکردند.

بنا به هماهنگی قبلی با دوستان و پیگیری نوری ممدزاده روز شنبه 22 اسفند 1392/ 15 مارس ساعت 6 صبح همگی (دوستان ایرانی به همراه دوستان اوکراینی و روس) با یک دستگاه ون (در زبان روسی ماشورتکا) به سمت دربند حرکت کردیم. دربند در حدود 75 کیلومتری جنوب ماخاچ‌قلعه واقع است که حدود 2 ساعت به طول انجامید. از آنجا که قصد دیدن مسیر و فیلمبرداری از مسیر را داشتم در صندلی جلویی کنار نوری ممدزاده نشستم (که با توجه به اندازه غیر استاندارد هر دویمان) با دردسرهایی از جمله جای تنگ و به خواب رفتن پاها همراه بود.

جاده ماخاچ قلعه-دربند در امتداد ساحل و مابین کوه و دریا کشیده شده که درسمت بالای جاده تاکستان و در سمت پائین جاده مزارع گندم کاشت شده بود. برای صرف صبحانه به دربند رسیدیم و در قسمت جدید شهر در یک رستوران شیک و مدرن صبحانه خوردیم. صبحانه به استثنای سیدحسین طباطبایی که نیمرو سفارش داد، برای بقیه دوستان کاشا بود. کاشا غذای روسی است که سه نوع است: شیر همراه با برنج؛ شیر همراه با   گندم؛ شیر همراه با ارزن.

اولین جایی که در دربند بازدید کردیم کلیسای ارامنه بود. این کلیسا در قرن هیجدهم ساخته شده و دیوارهای داخل  محراب آن با قالیهای ایرانی تزئین شده بود. لازم به ذکر است که اولین استقرار ارامنه در دربند به دوره پتر اول (درگذشته با سال 1725م)  میرسد که با تصرف نواحی ساحلی ایران، تعدادی از ارامنه را در استان گیلان و دربند اسکان داد.

 

 

سپس به مسجد جامع دربند که به شیعیان تعلق دارد رفتیم. این بنا قدیمترین مسجد قفقاز است و ساخت آن به نیمه اول قرن اول هجری بازمیگردد و در اصل بر آتشکده ساسانی بنا شده و طاقهای آن به خوبی بیانگر معماری باستانی آن است. در دوران مختلف از جمله به فرمان شاه عباس صفوی  این مسجد بازسازی شده بود. در ماه‌های اخیر نیز به نحو بسیار ناشیانه‌ای محراب و بخشهایی از دیوار داخلی مسجد با سنگ و سرامیک امروزی بازسازی شده که ضربه جبران ناپذیری به هویت  و اصالت آن وارد کرده است. و بیم آن میرود از فهرست جهانی یونسکو حذف شود.

 

 

 

متولی مسجد فرهاد نام داشت و با رویی گشاده به توضیح تاریخ مسجد پرداخت . شعر فارسی کتیبه زیر به قرار زیر است:

 

شهنشاه زمانه شاه عبّاس که او را صد سکندر بود چاکر

غلام در کهش اندر جهان چند چنین شاهی که او را بر فلک سر

مجّدد کشت تعمیر همین باب ‌بأقبال شهنشاهی میّسر

بفرمانش مجّدد کشت تعمیر بنای ثانی سدّ سکندر

بخش قدیمی دربند که مسجد و کلیسا در آن واقع شده پر از آثار باستانی است که همه آنها به ثبت جهانی توسط یونسکو رسیده. بعد از مسجد، از حمام تاریخی و کوره خانه آن دیدن کردیم که برای دوستان روس و بلاروس بسیار جالب توجه بود.

لازم به توضیح است در دوره ساسانی به ویژه در دوره قباد و خسروانوشیروان برای جلوگیری از جمله اقوام وحشی وخزرها سه دیوار بلند از کوه به سمت دریا کشیده شد و قلاع مهمی برای استقرار مرزبانان ساخته شد. متاسفانه از این دیوارها چیز زیادی باقی نمانده و بیش از همه قلعه مرکزی دربند از گزند حوادث در امان مانده که در سالیان اخیر نیز به خوبی بازسازی شده است.

 

 

در قدیم این قلعه ایران‌دژ  نامیده می‌شد و امروز به آن قلعه ساسانی گفته میشود. مجمل التواریخ و القصص این شهر را این گونه معرفی می کند: «و بسیار جای ها و دربند باب الابواب را بنا کرد [ انوشیروان ] بر آن سان که هنوز برجایست تا از تاختن ترکان بی بیم باشند، کمابیش بیست فرسنگ زمین است و هر جایگاه قایدی بپای کرد و پیش کسانی که اخبار ندانند چنانست که آن سد سکندر است و آنرا اصل نیست که سد سکندر نه بدین حدودست و هم از آهن و ارزیز است و از روی آمیخته است ...

اصطخری نیز در توصیف این شهر می گوید: باب الابواب شهری است که بسیار اوقات می شود که آب دریا وصل به دیوار آن می­گردد دروسط آن یک اسکله ای است و وضع آن این است که دو سد از دو سوی که دخول و خروج بی اذن ممکن نباشد.  وی این شهر را در دوره خود از اردبیل بزرگتر معرفی می کند که نشانگر اهمیت دربند در آن دوره است چرا که اردبیل در قرون اولیه اسلامی از شهرهای مهم و آباد آذربایجان محسوب می شده است.

معرفی اصطخری از جهات دیگر نیز واجد اهمیت است. او امکانات دفاعی شهر را این چنین توصیف می کند:  دیوار طولانی کم عرضی از سنگ که ابتدا می شود از کوه برای محروس بودن شهر ساخته اند و راهی از کوه ببلاد مسلمین ندارد و بجهت آنکه خطوط طرق محو و خراب شده است و مسالک مابین بلاد کفر و اسلام صعب است و علاوه بر امتداد دیوار مسطور نیز قطعه ای از آن که شبیه است بدماغه طولانی در دریا کشیده شده است که کشتیها نتوانند نزدیک شوند.»(نقل از نشریه وطن یولی)

 

 

در دربندنامه درباره اقدامات ابومسلم بن عبدالملک در نیمه دوم قرن اول هجری چنین آمده است:

ابومسلم دربند را هفت محله قرار داد و برای هر طایفه مسجدی تعمیر نُمود و اسامی مساجد را  مسما به اسم  هر طایفه نمود . اول مسجد حضری، دوم  مسجد فلسطین، سیم  مسجد دمشق، چهارم  مسجد خمصاء ، پنجم  مسجد قیصر ، و ششم  مسجد جزایر، هفتم  مسجد موصل و به غیر از مساجد مذکورین، مسجدی عظیم برای جامع تعمیر و شش دروازه قرار داده و بارو  دروب از تختهای آهن  نصب کردند. و اسامی دروب الحال  جارچی قاپو گویند و باب الجهاد قرخلر قاپو گویند، باب الخمس ینگی قاپو گویند ، باب الصغیر ترکمان قاپو گویند و باب المکتوب بیاد قاپو گویند، باب العلقمه نارین  قلعه قاپو گویند.».(به نقل از نسخه خطی دربندنامه-انستیتو نسخ خطی پترزبورگ)

 

 

در داخل قلعه دو موزه فعال است که در آنها اثار باستانی کشف شده شهر دربند نگهداری میشوند که از میان آنها، تاسیسات مربوط به لوله کشی برای انتقال آب بسیار جالب توجه هستند.

 

 

از خاطرات به یاد ماندنی این روز دیدار با یکی از کارمندان قلعه به نام کمال بود. او که از اهالی دربند استو خود را ایرانی نژاد و دوستدار ایران میدانست و دارای اطلاعات دقیقی از تاریخ شهر دربند و تحولات تاریخی آن بود. کمال همه نقاط قلعه را توضیح داد و هماهنگی لازم را برای بازکردن درب پشتی قلعه که به کوه های شمالی شهر گشوده می‌شد انجام داد.  از این زاویه موقعیت جغرافیایی و طبیعی شهر و اهمیت قلعه بیش از پیش نمایان میشد. کمال خواهان ارسال کتابهای تاریخی فارسی و عربی از ایران درباره تاریخ دربند و داغستان شد و قرار بر این شد حداقل از نظر ایمیلی اطلاعاتی را مبادله کنیم.

 

 

 یکی دیگر از خاطرات این روز آشنایی با یکی از ایرانی تبارهای دربند بود که در روستای جالقان در نزدیک دربند زندگی میکردند. همانگونه که خود وی اشاره کرد و در دربندنامه نیز آمده است در دوره انوشیروان حمع زیادی از اهالی فارس، کاشان و گیلان به دربند کوچ داده شدند تا وضعیت مرزبانی ایرانیان تقویت شود. همه اهالی روستای جالقان خود را از مهاجرین دوره انوشیروان می دانستند و جالب است که به زبان فارسی پهلوی نزدیک به فارسی کلاسیک صحبت میکنند. جمعیت این دو روستای ایرانی تبار حدود 6 هزار نفر برآورد میشود. از او خواستم تا یکی از  اشعار و ترانه‌های سنتی خود را برای ما بخواند. و او اینگونه خواند:

......

آبو دادم به زمین
زمین به من گندم داد
گندمو دادم به نونوا
نونوا به من نون داد

......

بعد از دیدن قلعه بازدید سریعی هم از قبرستان تاریخی دربند داشتیم که سنگ‌ قبرها و کتیبه‌های آن قابل مطالعه است. شاعر پارسی گوی قمری دربندی هم در اینجا آرمیده بود.

 

 

در راه بازگشت به ماخاچ قلعه در یک رستوران که غذای دارگینی عرضه میکرد توقف کردیم. ماست آن بسیار خوشمزه بود و ناهار سنتی آن که لاگمن نام داشت در یادهای دوستان خواهد ماند.

 حدود دو و نیم بعداز ظهر به فرودگاه رسیدیم. در کمال ناباوری متوجه شدیم که بلیط سیدعلی موجانی برای روز قبل خریداری شده و ظرفیت هواپیمای ما هم تکمیل بود. از این رو موجانی به همراه خانم حیدری که بلیط ایشان هم برای پرواز بعدی بود در فرودگاه ماندند. از موجانی که در سفر دارای روحیه  کنجکاو و بی آرام و قراری بودند خداحافظی کردیم و امیدوار به دیدار در آیندۀ نزدیک شدیم.

در طی دو و نیم ساعت پرواز تا مسکو فرصت مناسبی دست داد تا هم با دکتر صفر عبداله به ادامه گفتگو بپردازیم و هم با سیدمهدی حسینی که برای سالها فرصت گپ و گفت فراهم نشده بود به مرور خاطرات گذشته پرداختیم.

در فوردگاه ونوکوا مسکو امکان تهیه بلیط با قیمت مناسب به مقصد پترزبورگ فراهم نشد.  از این رو خود را به ایستگاه راه‌آهن رسانده و با قطار ساعت 21و53 دقیقه به سمت پترزبورگ (قیمت 2200 روبل حدود 200 هزار تومان) حرکت کردم و ساعت 5و40 دقیقه به پترزبورگ رسیدم....