دوي ماراتن با پاي پياده يا با اسب

ماراتون (Marathon)‏ یک مسابقه دو است که فاصله رسمی آن ۴۲٫۱۹۵ کیلومتر می‌باشد و معمولاً بر روی جاده برگزار می‌شود.علت نام گذاری این دو با مسافت زیاد به «ماراتون» این بوده است که بعد از جنگ آتنیها با سپاهیان ایران در زمان داريوش بزرگ ، آتنیها آنقدر از پیروزیشان خوشحال بودند که یکی از سپاهیان آتنی از شدت خوشحالی تمام مسافت بین دشت ماراتون (محل جنگ) تا آتن را دوید تا خبر پیروزی را بدهد و وقتی رسید و خبر را داد از شدت خستگی در گذشت.

 مسئلتن :

آيا يونانيهاي خردمند و دانش دوست و پرورش يافتگان مكتب افلاطون وارسطو و شاگردان سقراط و مشعل داران دنياي متمدن ايا نمي دانستند وكشف نكرده بودند كه اسب از انسان سريع تر ميدود و براي اينكه خبر پيروزي را به شهر برسانند از انسان استفاده نكنند و سبب نشوند كه اين مادر مرده جان خود را از دست بدهد آنها مي توانستند يكي از اسبهاي سواره نظام سپاه ايران كه ظاهرا شكست خورده بودند را دراختيار اين دونده مشهور قرار داده تا بتواند خبر را سريعتر برساند وجان خود  را هم از دست ندهد اگر اين كار را كرده بودند امروزه در المپيك بجاي اضافه شدن يك رشته به دوميداني يك رشته به ورزش سواركاري اضافه مي شد

تعداد سپاهيان يونان در تنگ ترموبيل

به‌خلاف آن‌چه د‌‌ر اذهان عمومی شایع است که نیروهای يوناني مستقر در تنگ ترموبيل از همان ابتد‌‌ای نبرد‌‌ تنها 300 نفر اهالی اسپارت بود‌‌ه‌اند‌‌، هرد‌‌وت تاریخ نگار یونانی نوشته است که: نیروهای مستقر د‌‌ر ترموپیل عبارت بود‌‌ند‌‌ از: 300 نفر اسپارتی سنگین اسلحه، هزار نفر تژآتی و مان‌تی‌نیانی، 120 نفر از ارُخ‌من و هزار نفر از قسمت‌های مختلف آرکاد‌‌ی، چهارصد‌‌ نفر از کرنت، د‌‌ویست نفر از فلی‌یونت، هشتاد‌‌ نفر از می‌سین، هفتصد‌‌ نفر از تسپیانی و 400 نفر از اهالی تب. يعني 300+1000+120+1000+400+200+80+700+400 كه مجموعه مي شود 4200نفر البته قابل ذكر است عده نيروهاي يوناني زماني سيصد نفر شد كه مابقي از ترس روبروشدن با سپاه پارس پس از چند روز نبرد فرار را بر قرار ترجيح داده اسپارتيها را تنها گذاشتند  پس نتيجه گيري اينكه  اگر به اين  تعداد نيرو يعني 4200 نفر برتري مكاني ناشي از آشنائي با محل همچنين بهره گيري ازموقعيت سوق الجيشي تنگه ترموپيل كه عرض بسيار كمي داشت (به اندازه يك ارابه )را نيز اضافه كنيم زياد همنمي توان نبرد را نابرابر دانست آنطور كه غربيان در مدح آنها افسانه پردازي كرده و شيون و فغان سر داده اند كساني كه با علم نظامي گري آشنا هستند خيلي خوب مي دانند  كه در صحنه جنگ هميشه افزوني تعداد نفرات ملاك برتري نيست بلكه استفاده از موقيعت زمين ؛زمان  و استفاده از سلاح و ادوات جنگي وتاكتيك مناسب  گاه مي تواند سبب پيروزي گردد

براي آشنائي بيشتر ذيلا دستور رزمي شماره 0-3 ارتش ايالات متحده آمريكا ذكر مي گردد

دستور رزمی شماره ۰-۳ ارتش ایالات متحده، تاکتیک را به این صورت تعریف کرده‌است: تاکتیک   ۱. به‌کارگیری مناسب یگان‌ها در نبرد. ۲. آرایش و مانور منظم یگان‌ها در مقابل یکدیگر و یا در مقابل دشمن به منظور بهره‌برداری از حداکثر توان آن‌ها 3- آرایش و مانور منظم یگان‌ها در مقابل یکدیگرو استفاده از  عوارض زمین و دشمن به منظور تبدیل نیروی بالقوهٔ نبرد به درگیری‌ها و نبردهای فاتحانه‌است

پس چه بسا اگر يونانيها فرار نمي كردند همچنين ساير شهرهاي يونان نيز تن به خيانت به كشور خود نداده براي مشتي طلا به سپاه خشايارشا پناهنده نمي شدند آنها مي توانستند با اتحاد با يكديگر و استفاده از تاكتيك مناسب در همين نقطه سپاه پارس را مضمحل كنند اما اين كار را نكرده بجاي آن نشسته وافسانه ساخته اند  و در آخرنكته جالب اينكه در جنگ ماراتن كه ظاهرا سپاه پارس شكست مي خورد مورخين يوناني بسيار بر هوش يونانيها در استفاده از تاكتيك و آرايش مناسب تاكيد مي ورزند و ولي معلوم نيست كه چرا در اين نبرد يونانيها از هوش سرشار خود استفاده نمي كنند ضمنا بايد به سازندگان فيلم سيصد پيشنهاد كرد اسم اين فيلم را تغيير داده بگذارند 4200


تنگه ترموبيل

بزرگ منشي و بخشندگي صفت پارسيها

در زمان داريوش وقتي كه سفراي ايران به آتن و اسپارت رفته و از آنها تقاضاي اطاعت و آب و خاك كردند يونانيها بر خلاف قواعد ديپلماتيك فرستادگان داريوش را در چاهي انداختند و كشتند پس از آن اسپارتيها از اين عمل خود پشمان شده از خشم خدايان خود ترسيده تصميم گرفتند كه كفاره عمل زشت خود را بدهند براي همين خواستند  چند نفر را به دربار ايران بفرستند تا به عوض فرستادگان ايران كشته شوند پس در اسپارت اعلام كردند چه كسي حاضر است اين وظيفه را بر عهده بگيرد و جان خود را فدا كند سرانجام دو نفر اسپارتي به نامهاي   اس پرثي يس و بوليس كه از بزرگان اسپارت بودند پذيرفتند تا نزد خشايارشا رفته و به عوض رسولان ايراني كشته شوند آنها به دربار شوش نزد خشايارشا رفته و گفتند اسپارتيها ما را اينجا فرستاده اند تا از جهت كشته شدن رسولان پارس ترضيه بدهيم و ما براي مرگ آماده ايم

اما خشايارشا در نهايت بزرگ منشي  در جواب گفت من نمي خواهم شبيه شما باشم شما با كشتن فرستادگان پارس قواعدي را نقض كرديد كه رعايت آن براي تمامي ملل اجباري است ليكن اگر من شمارا به خاطر اين عمل نكوهش مي كنم  هرگز خود دست به چنين عملي نخواهم زد و با مرگ شما اسپارتيها را از تقصيري كه بر عهده دارند رهائي نبخشم پس آن دو نفر را مرخص كرد تا به كشورشان برگردند (به نقل از تاريخ هرودت)

مسببين اصلي جنگهاي ايران و يونان

امروزه اكثر مورخين و صاحبنظران بر اين عقيده اند كه داريوش به هيچ عنوان در فكر لشكركشي به يونان و فتح سرزمين آنها نبود چرا كه اولا  اينكه پارسيها يك دولت بري بودند و نه بحري و امكانات لازم را براي لشكركشي به كشوري آنسوي درياها نداشتند و از داريوش كه يك شاه با سياست و با لياقت بود بعيد بود كه به چنين فكري بيفتد دوما  اينكه به گفته هرودت پارسيها آسيا را از آن خود مي دانستند و فتح و اداره تمدنهاو سرزمينهاي  بزرگ آن را مهمتر از لشكركشي به كشوري فقير و بي چيز مثل يونان مي دانستند سوما اينكه فتح يونان فايده اي براي ايران نداشت اين كشور نه داراي معادن و منابعي بود و نه بر سر راه تجارتي يا جنگي بود كه به آن موقعيت استراتژيكي ببخشد

اتفاقا آنطور كه از نوشته هاي هرودت بر مي آيد داريوش به يونانيها احترام مي گذاشت و عده اي از آنها كه در لشكركشي به سرزمين سكاها او را ياري كرده بودند پاداش بزرگ داد و شخصي بنامد هيس تيه يوناني را كه در ساخت پل بر روي دانوب به او كمك كرده بود مشاور خود در شوش كرد امااين يونانيها بودند كه به تحريك همين آقاي هيس تيه شورشي در مستعمرات ايران در آسياي صغير بر پا كردند و پارسيها را قتل عام كرده شهر سارد پايتخت غربي ايران را كه والي پارسي داشت به آتش كشيدند وقتي خبر آتش زده شدن سارد بدست يونانيها به داريوش رسيد بسيار خشمگين شده و غلام خود را واداشت تا هر روز موقع غذا خوردن اين جنايت آتنيها را به او ياد آوري كند اما با اين حال باز بر خشم خود غلبه كرد و سفيراني به يونان فرستاد و از آنها خواست تا مطيع ايران گردند اما اين اسپارتيها و آتنيها بودند كه بر خلاف قواعد بين الملل سفيران ايران را كه قاعدتا بايد مصونيت جاني داشته باشند را كشته به درون چاهي انداختند.وقتي خبر دومين جنايت يونانيها به داريوش رسيد ديگر بر عزم خود براي گوشمالي يونانيها استوار و دستور تجهيز قشون را داد اما عمرش كفاف نداد و جان به جان آفرين تسليم كرد

قرباني كردن انسان يك سنت يوناني

هرودوت در کتاب هفتم در بند ۱۱۴از تواریخش اورده است :

« پس از جلب عنایت رود با این آیین و مراسمی دیگر به " نٌه راه" در سرزمین ادونی ها رسیدند و از پل هایی که روی استروما زده شده بود گذشتند. وقتی شنیدند انجا "نه راه" نام دارد ، ۹ نه دختر و پسر محلی را گرفتند و همانجا زنده دفن کردند. زنده به گور کردن انسان ها از رسوم ایرانیان است! و به من گفتند آمستریس زن خشیرشا وقتی پیر شد برای جلب عنایت خدای زیرزمینی (=هادس) چهارده پسر پارسی از خاندان بزرگ را به همین گونه زنده بگور کرد»

برخورد با چنین گزاره هایی در تاریخ هرودوت توسط اشخاص با گرایشات فکری و علایق شخصی ، متفاوت است. یک فردی که بانام مستعار "بزرگمهر" در اینترنت فعالیت میکند این گزارشات را چنانکه نوشته : "رسمی اصیل" معرفی میکند و انرا بشکل ویژه بازتاب میدهد و در مقابل هرجا گزارش هرودوت خلاف مذاقش باشد انرا با دلایل واهی و ابکی رد میکند (گوییم ذایقه! نه حتی رای و نظر؛ چرا که رای و نظر با دلیل و استدلال و استناد به همه ی منابع - به میزان درجه بندی انها - روی میدهد درحالیکه ایشان مطالبی را که ضد ایرانی باشد بیشتر میپسندد و در جای خود هرودوت افسانه سرایی بدتر از کتزیاس افسانه ساز معرفی میکند) برخی ایران دوستان افراطی نیز بمحض رسیدن به چنین گزارشهایی یکسره گزارشات هرودوت را مردود و افسانه میخوانند.

اما نظر گروه سومی  هست که نتنها هرودوت بلکه همه ی مورخان باستان را شامل میشود که تنها بخشهایی از گزارشات یا نقل قولهای انان بیشتر مورد توجه و پذیرش واقع میشود که با شواهد و قرائن برون متنی تقویت یا اثبات شود و بهمین ترتیب گزارشهایی بشتر مورد تردید قرار گرفته و رد میشود که با قرائن و شواهد برون متنی همخوان نبوده بلکه برخلاف انها باشند. بنابراین برخورد ما با هردو و این گزارش نیز به همین ترتیب خواهد بود  .پیش از هرچیز باید تاکید کنم که نقدمن بر عدم وجود چنین رسمی است رسمی که طی ان انسانها را در مراسم دینی یا قومی قربانی کنند وگرنه میتوان درسیره ی بسیاری از شاهان تاریخ دید که انها بهنگام خشم از گروهی ، کسانی را میکشتند اعم از اینکه با شمشیر باشد زنده بسوزانند یا زنده پوست برکنند و یا حتی زنده زیرخاک کنند که این مورد جز اداب و رسوم نیست بلکه از بسته به خلقیات شاه ، از شاهی به شاه دیگر متفاوت خواهد بود. بنابراین نقد و نفی ما تنها بر اینست که چنین رسمی یا قربانی کردن انسان مطلقا در میان ایرانیان وجود نداشته است اعم از اینکه این قربانی برای خدایان باشد یا برای شرکت در بزم و شادی یا در عزاداری .بهرترتیب دلایلی که این گزارش هرودوت را تضعیف میکند بترتیب زیر است  :

یکم . توضیحات هرودوت درباره ی اداب و عادات ایرانیان (هرودوت۱/ ۱۳۱-۱۳۸) عموما با گزاره های اوستا همخوان است و بخش عمده ی ان توسط بندهایی از یشتها و یسناها اثبات میشود. از همینجا میتوان دانست که ایرانیان هخامنشی حداقل از لحاظ دینی به ایین مزدیسنی بسیار نزدیک بودند و نوعی یا شاخه ای از دین مزدیسنی شمرده میشدند. با اینهمه در هیچ گزاره ی دینی اوستایی و رویهمرفته متون بجای مانده ی پهلوی ساسانی و غیره گزاره ای نیست که این رسم را در ایران باستان تایید کند . در گاتهای زرتشت نتنها سخنی در اینباره یا توصیه به قربانی کردن حتی قربانی کردن حیوانی نیامده بلکه قربانی کردن حیوان نیز بنوعی نهی شده و از اداب بد دروغپرستان معرفی شده است :

«ای مزدا ،بخشایش تو دور شود از این چنین کسانی که با اموزشهای شان مردم را بیراه میسازند و ازنیک منشی دورشان میکنند اینان با ایینهای بد دین شان ، در مستی چارپایان را قربانی میکنند و گرهمه است از این اموزشگران بد و انانی که دشمنان قوم اند» هاشم رضی ، اوستا ص ۶۶۶ ترجمه هات۳۲بند ۱۲+ مقایسه کنید با ترجمه پورداود ، گاتها هات ۳۲بند ۱۲ « چه انان روگردان کنند با گفتارشان مردم را از بهتر کردار ُ بانان مزدا نفرین گوید، کسانی که زندگی چارپارا با خروش شادمانی تباه کنند،نزد انان گرهم و کسانش برتری داده شدند همچنین کرپن و شهریاری انانی که دروغ خواستارند» + نگاه کنید به بند۱۴از هات ۳۲

اما در تیریشت که یشتی جدید است امده است :

«هرگاه در کشورهای اریاییُ با درستی و از روی راستی یتوده شود تشتر رایومند فرهمندُ دشمن به ای سرزمینها نتواند داخل شود و سیل و بیماریها در اینجاها نفوذ نخواهند یافت .پس گفت زرتشت به مزدا:در پرسش که ایین ستایش و نیایش تشتر چکونه است؟ پاسخ داد اهورا که برای همه ی مردم سرزمینهای اریایی ،لازم است زور نثار کنند، برسم بگشترانند و گوسفندی یکسر یا سیاه باشد یا سپید، بریان کنند. از این فدیه و نذر نباید سهمی نه به دزدان و نه زن بد ، نه انکسی که گاثاها نمیخواند و نه انکه بر ضد نظم و قانون است و نه انکه برضد دین اهورایی زرتشتی است برسد....» هاشم رضی اوستا ص۳۶۸ تیریشت کرده ی ۱۶/بندهای ۵۸-۶۱

بنابراین در متون دینی هرگز سخنی یا حتی اشاره ای از قربانی کردن انسان نه برای خدایان و نه در مراسم یا اداب و رسوم دینی و ایینی مزدیسنی نیامده است .

دوم. اصولا ایرانیان برای خدای زیرزمینی ! (=هادس- که خدایی یونانی است-"پیشتر به اشتباه و از روی فراموشی نوشتم ارس") قربانی نمیکردند انهم قربانی انسان، دقت بیشتر در گزارشات هرودوت نشان میدهد که این رسم لااقل در میان یونانیان رواج داشته است . باهم بخوانیم :

« مزدوران یونانی و کاریایی پسامنت که از فانس به علت بازکردن پای بیگانه بمصر خشمگین بودند نقشه انتقام وحشتناکی بر ضد او کشیدند : فرزندان اوراکه در مصر مانده بودند دستگر کرده و به اردوگاه اوردند و درست در برابر چشم پدر در میان دوسپاه قدحی نهادند و کودکان را اوردند و یکایک براین قدح سر بریدند» هرودوت کتاب ۳/بند۱۱   یا  «وقتی خشیرشا به آلوس در آخایی رسید ، راهنمایان که موظف بودند همه چیز را به شاه بگویند افسانه محلی مربوط به معبد زئوس لافوستیوس را حکایت کردند :آتاماس پسر ائولوس برای توطئه مرگ فریگسوس با اینو با توافق رسیده بود در نتیجه مردم اخایی به دستور یکی از هاتفان بر فرزندان و نوادان انا ممنوعیتهایی را تحمیل کرده بودند ورود بهزرگترین فرزند این خاندان به دارالحکومه ممنوع بود مردم این سامان به پریتانه خود لئیتون می گفتند و در برابر عمارت ان پاس میدادند و اگر او احیانا وارد میشد دیگر قادر به خروج نبود مگر بعنوان قربانی . راهنمایان برای شاه گفتند اغلب کسانی که در معرض تهدید قربانی شدن قرار داشتند یا از این موضوع می ترسیدند به خارج نزد بیگانگان می گریختنداما اگر پس از مدتی برمیگشتند و هنگام ورود به پریتانه دستگیر میشدند محکوم به قربانی شدن بودند و بیدرنگ فرد دستگر شده را سرابپا نوار پیچی میکردند و با شکوه تمام به قربانکاه می بردند و قربانی میکردند »هرودوت کتاب ۷/بند۱۹۷

 بعلاوه سیره ی سکندر نیز بخوبی نشان میدهد که این رسم در میان یونانیان یا لااقل بخشی از انان سابقه داشته است چنانکه هزاران تن از مردم "کاسی"(=لر؟) را برای شادی روح رفیق هلاک شده اش، قربانی کرد!

«ولی درهمین روزها هفستیون به مرض تب مبتلا گشت ....این ناپرهیزی و فراط جند روز بعد باعث مرگ او شد. اسکندر نتوانست این فقدا را به طور اعتدال تحمل کند اولا امر کرد یالهای تمام اسبان را چیدند و کنگره های برج و بارو را برافکندند. بعد طبیب بدبخت را به امر او به صلیب کشیدند و امر کرد که نی و هیچ نوع الت موسیقی ننوازند این وضع ادامه یافت تا ان که غیبگوی امون از طرف ژوبیتر گفت که هفستیون را نیم خدا بدانند و از برای او قربانی کنند . بالاخره برای اینکه در جنگ تسلی بیابد به مملکت کوسی ها رفته ، پس از مطیع کردن انها برنامه ی شکار انسان ترتیب داد و امر کرد تفاوتی بین زن و مرد ، بزرگ و کوچک نگذاشته همه را از دم شمشیر بگذرانند و این قصابی وحشت انگیز را قربانی دفن هفستیون نامید!» پیرنیا ۲/ ۱۳۶۰ بنقل از پلوتارک ،سکندر بند۹۹+ درشهر سنگاله ۵۰۰ اسیر مریض را کشت .ن.ک.پیرنیا۲/۱۲۸۷بنقل از اریان کتاب ۵بند۷

متن اینترنتی کتاب پلوتارک :

When he came to Ecbatana in Media, and had dispatched his most urgent affairs, he began to divert himself again with spectacles and public entertainments, to carry on which he had a supply of three thousand actors and artists, newly arrived out of Greece. But they were soon interrupted by Hephaestion’s falling sick of a fever, in which, being a young man and a soldier too, he could not confine himself to so exact a diet as was necessary; for whilst his physician Glaucus was gone to the theater, he ate a fowl for his dinner, and drank a large draught of wine, upon which he became very ill, and shortly after died. At this misfortune, Alexander was so beyond all reason transported, that to express his sorrow, he immediately ordered the manes and tails of all his horses and mules to be cut, and threw down the battlements of the neighboring cities. The poor physician he crucified, and forbade playing on the flute, or any other musical instrument in the camp a great while, till directions came from the oracle of Ammon, and enjoined him to honor Hephaestion, and sacrifice to him as to a hero. Then seeking to alleviate his grief in war, he set out, as it were, to a hunt and chase of men, for he fell upon the Cossaeans,

منبع http://ebooks.adelaide.edu.au/p/plutarch/lives/chapter47.html#chapter47

چنین پیداست که موضوع یادشده رسمی یونانی بوده و انرا به ایرانیان هم نسبت داده اند! هرچند دقت در نوشته های هرودوت درمورد خشایارشا نشان از عدم بیطرفی و نفرت از او دارد.از اینرو نقل چنین گزارشهایی در مورد او در تاریخ هرودوت دور از انتظار نیست. 

سوم. ژوستین مورخ رومی که در واقع خلاصه ای از تروگ پمپه مورخ را در اثارش گزارش کرده است اورده که : « داریوش بزرگ سفیری به قرطاجنه فرستاد و قربانی کردن انسان را منع کرد ...» پیرنیا۲/۱۰۴۵ بنقل از ژوستین تاریخ عمومی کتا ۱۹بند۱

چهارم . اگر چنین رسمی در ایران هخامنشی رایح بود می بایست نشانی از انرا در دوره های بعد می دیدیم یا گزارشی توسط مورخان رومی مسلمان و عرب می داشتیم درحالی که رومیان و عربها اگر از چنین رسمی باخبر بودند هرگز از گفتن ان دریغ نمیکردند چنانکه رسمهای دیگر چون"ازدواج با محارم و غیره" را بگستردگی بازتاب داده اند.

باری، باپیش چشم داشتن این گزاره ها که هریک قرینه و شاهدی قومی براینست که گزارش هرودوت تا اندازه ای زیاد قابل تردید است خصوصا اینکه گزارش او در این زمینه نتنها با گزاره ای برون متنی ثابت یا حتی تقویت نمیشود که با گزاره های برون متنی متعدد تضعیف میگردد.

برگرفته از وبلاگ ناگفته هاي ايران باستان به نشاني زير

http://iranbastannn.blogfa.com

 

خيانت يونانيها (خائنين به وطن )

ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن خود مي نويسد

آنچه از تاریخ پارسیها با ستایش و تحسین باید ذکر شود
این است که بندرت اتفاق می افتاد که فرد پارسی براي جنگ با پارسیها به مزدوري گرفته شود؛ در صورتی که هرکس می توانست یونانیان را براي جنگ با خودشان اجیر کند.

در جريان جنگهاي ايران و يونان بارها اتفاق افتاد كه يونانيها براي نزديكي به دربار پارس و يا بدست آوردن طلا ونقره خيانتهاي شگفت انگيزي به وطن خود كردند مثلا

قبل از جنگ ماراتن هيپ پياس كه يكي از بزرگان آتن كه ظاهرا او را بدلايلي از آتن اخراج كرده بودند به دربار ايران پناهنده مي شود و صرفنظر از اينكه چه خيانتي به كشور خود مي كند و چه تعداد از هموطنانش را به كشتن خواهد داد  داريوش را براي فتح آتن تشويق كرده كمكهاي زيادي براي فتح يونان به پارسيها مي كند

در جريان جنگ ماراتن هرودت مي نويسد هنگامي كه بحريه ايران در دريا بود شخصي يوناني بر بلندترين نقطه شبه جزيره آتيك سپر خود را بلند كرد تا به پارسيها خبر دهد كه شهر آتن خالي از قشون است و آنها مي توانند شهر را اشغال كنند بعضي نسبت اين خيانت را به خانواده آلكمئونيد مي دادند

قبل از حمله خشايارشا به يونان پادشاه اسپارت دمارات و خانواده پيزيسترات كه جزءبزرگان يونان بودند به دربار ايران پناهنده شده علاوه بر اينكه شاه ايران را تحريك به جنگ مي كنند كمكهاي زيادي نيز در راه فتح يونان به خشايارشا مي كنند 

در جريان فتح ترموبيل هرودت مي نويسد يك نفر يوناني بنام افي يالت پسر اوري درم به طمع پاداش بزرگ نزد خشايارشا رفت وكوره راهي را كه به وسيله آن ايرانيها    مي توانستند 300 اسپارتي را دور زده به آنها حمله كنند را به شاه ايران نشان داد و اين چنين همه 300 نفر اسپارتي آنجا قتل عام شدند.

در جريان نبردهاي خشايارشاه با يونانيها سرداري كه بيش از همه يونانيها بدان افتخارمي كنند تميستوكلس يوناني است كه ظاهرا در جريان جنگها از خود سياست و شجاعت فوق العادي اي نشان مي دهد و در يونان بعنوان كسي كه بيشتري خدمت را به يونان مي كند شناسائي و پاداش مي گيرد اما همين جناب سردار كه ظاهرا در قسمت دوم فيلم 300 كه هم اكنون در حال ساخت است هم از او به نيكي ياد مي شود پس از چند سال و در زمان پادشاهي اردشير اول به دربار ايران پناهنده شده بوسه بر دستان شهريار ايران مي زند و از او مي خواهد تا امارت شهر يا جزيره اي را به او بدهند  شاه ايران نيز در نهايت بخشندگي و بزرگ منشي اميري شهري را به او مي دهد.

در پايان اينكه در جريان جنگهاي خشايارشاه با يونانيها چه بسيار مردمان يوناني كه به لشكر پارس پيوستند و بر عليه مردم كشور خود جنگيدند


افسانه شكست خشايارشا

اگر يك خواننده منصف كه تعصب شرقي وغربي ندارد شرح لشكركشي خشايارشا به يونان را بخواند  اعم از  روزي كه خشايارشاه با بزرگترين ابتكار نظامي مهندسي آن زمان بر روي دريا پل مي بندد و وارد يونان مي شود وتا زماني كه آتن را با اقتدار فتح و آتش مي زند و در سر راه خود همه يونانيها را مطيع خود مي نمايد در كجاي آن مي توان شكست و ناكامي را برلشكر ايران مترتب دانست اگر استناد به گفته هاي همان هرودت پرگو و لاف زن هم بكنيم كه نوشته هاي خود را همانند حماسه هاي ايلياد و اديسه آكنده به افسانه و جملات حماسي نموده كه ظاهرا در يونان اين گونه نقالي خيلي طرفدار داشته باز در هيچ جاي آن نمي توان اثري از شكست خشايارشا پيدا كرد اينكه يك گروه 300 نفري در تنگه اي كه عرض آن به اندازه يك ارابه  مثلا 3 متر بوده توانسته جلوي يك لشكر را به مدت سه يا چهار روز بگيرد آيا اين خيلي كار مهمي است كه هرودت آنرا تبديل به يك حماسه كرده و يا در نبرد سالامين كه ظاهرا بحريه ايران شكست خورده باز هم اين مورخ كم حافظه فراموش مي كند كه عده كشتيهاي يوناني را ابتدا 380 فروند قيد مي كند و بعد در روز بعد از جنگ اشاره مي كند كه يونانيها با 120 فروند كشتي به فلان جا رفتند اين يعني در جنگ سالامين دو ثلث بحريه يونان نابود شده حال اگر بر فرض محال محال  در جنگ سالامين از 1200 فروند كشتي ايران نصف آن نيز نابود شده باشد باز هم ايرانيها 610 كشتي در اختيار داشتند و يونانيها 120 فروند اين يعني برتري مطلق از طرفي آتن و دو ثلث خاك يونان در اختيار پارسيها بود همچنين بيش از 80%مردم يونان مطيع ايران شده و در لشكر ايران شمشير مي زدند پس از كجاي اين مطالب مي توان كلمه شكست را براي پارسيها استخراج كرد اينكه هرودت نوشته بعد از جنگ سالمين خشايارشا وحشت كرد و سراسيمه يونان را ترك گفت بايد فكر كرد كه شاه ايران ادامه حضور خود را بعد از اين همه پيروزي و نظر به اينكه توانسته بود قلب يونان را فتح كند بي نتيجه مي دانست و تصميم به بازگشت به وطن را گرفت دوستاني كه به خدمت سربازي رفته اند علي الخصوص نيروي زميني و در مانورهاي ارتش شركت داشته اند خيلي خوب  مي دانند كه فرماندهان عالي رتبه پس از اتمام مرحله اصلي مانور به قرارگاه بر مي گردند وادامه مانور بعهده فرماندهان تيپ يا گردانها مي باشد حال اينكه سرداران خشايارشا بعد از خروج شاه چه كردند و يا بي لياقتي از خود بروز داده اند باز هم محل شك و ترديد است چون لشكر مردونيه تقريبا يك سال در يونان توقف مي كندو يكبار ديگر آتن را تصرف مي كند پس اگر يونانيها در موضع برتري بودند چرا اجازه دادند يكسال سپاه ايران در خاكشان بدون زحمت بماند.


نبرد ماراتن از افسانه تا واقعيت


نبرد ماراتن جنگي بود كه در سال 490 پيش از ميلاد و در زمان داريوش بزرگ بين سپاه پارس به سرداري داتيس و آرتافرن و يونانيها در دشت مارتن رخ داد و طبق نوشته هاي هرودت تاريخ نگار يوناني پس از اينكه دو لشكر در مقابل هم صف آرائي كردند يونانيها شروع به دويدن كرده و بي مهابا خود را به صف پارسيان زدند تا با اين شيوه سپاه ايران نتواند از كمانداران زبده و سواره نظام خود استفاده نمايد و در نهايت اين يونانيها بودن كه عليرغم پيشروي قلب لشكر ايران سپاه پارس را از دو طرف احاطه و شكست سختي دادند و پارسيها عقب نشيني كرده به درون كشتيهاي خود نشسته فرار را بر قرار ترجيح دادند پس از اين پيروزي نيز يونانيها خبر فتح خود را توسط فيليپ پيد دونده مشهور  به يونان فرستادند و او پس از طي مسافت ماراتن تا آتن خبر را رسانيد و در دم از فرط خستگي در گذشت .و اين حماسه اي شد در دنياي غرب كه از آن بعنوان اولين وكليدي ترين پيروزي غرب در مقابل شرق ياد مي شود  ماكس وبر در اين باره مي گويد شکست ایرانیان در برابر یونانیان یک حُسن ِ تصادف تاریخی بود که باعث نجات نوع بشر از استیلای استبداد شرقی و برخورداری نوع انسان از اندیشه و فرهنگ یونانی و در نتیجه خردگرایی غربی است » امروزه به ياد آن دونده مشهور دوي ماراتن جزء ورزشهاي المپيك مي باشد.

اما چگونه مي توان راز از اين افسانه بزرگ باز كرد و مشت افسانه پردازان را گشود

1-هانس ولبروك» مورخ آلمانى است. مى نويسد: ارتش يونان در ماراتن از سربازان پياده سنگين اسلحه تركيب شده بود كه قابليت مانور آن محدود بود. در مقابل سپاه ايران از كمانداران و سواره نظامى كه آموزش عالى داشتند، تركيب شده بود. «هرودوت» نوشته است  كه فاصله دو لشكر 8 استاد يا 1472 متر بوده و يونانيها با طي اين مسافت در زمان كوتاه  و خرد نمودن مركز جبهه ايرانيان فاتح شدند.و فرصت ندادند تا پارسيها بتوانند از كمانداران و يا سواره نظام خود استفاده بكنند.و با اين تاكتيك سپاه ايران را شكست دادند «ولبروك»مورخ آلماني  خاطرنشان ساخت كه اين عمل از لحاظ فيزيكى غيرممكن است. طبق آيين نامه هاى نظامى مشق صف جمع ارتش آلمان، سرباز با تجهيزات كامل مى تواند فقط در دقيقه تقريباً ۱۰۸ تا ۱۱۵ قدم بدود. اسلحه آتنى ها از سربازان كنونى آلمان سبكتر نبود پس اگر طول قدم هر سرباز با تجهيزات را 80 سانتيمتر فرض كنيم 1825=1472/80يعني يونانيها 1825 قدم را به سمت سربازان ايراني دويده اند كه اگر هر 108 قدم را در يك دقيقه فرض كنيم تقريبا 17 دقيقه طول كشيده تا دو سپاه با هم برخورد كنند حال سوال اينجاست كه آيا 17 دقيقه زمان كمي است تا يك كماندارايراني  بتواند تيري را از تيردان خود خارج و در چله كمان گذاشته به سوي دشمن پرتاب كند و يا سواره نظام ايران در مدت 17 دقيقه نمي توانسته آرايش بگيرد. بقيه در ادامه مطلب.............

ادامه نوشته