هرودوت در کتاب هفتم در بند ۱۱۴از تواریخش اورده است :
« پس از جلب عنایت رود با این آیین و مراسمی دیگر به " نٌه راه" در
سرزمین ادونی ها رسیدند و از پل هایی که روی استروما زده شده بود گذشتند.
وقتی شنیدند انجا "نه راه" نام دارد ، ۹ نه دختر و پسر محلی را گرفتند و همانجا زنده دفن کردند. زنده به گور کردن انسان ها از رسوم ایرانیان است!
و به من گفتند آمستریس زن خشیرشا وقتی پیر شد برای جلب عنایت خدای
زیرزمینی (=هادس) چهارده پسر پارسی از خاندان بزرگ را به همین گونه زنده
بگور کرد»
برخورد با چنین گزاره هایی در تاریخ هرودوت توسط اشخاص با گرایشات فکری و
علایق شخصی ، متفاوت است. یک فردی که بانام مستعار "بزرگمهر" در اینترنت
فعالیت میکند این گزارشات را چنانکه نوشته : "رسمی اصیل" معرفی میکند و
انرا بشکل ویژه بازتاب میدهد و در مقابل هرجا گزارش هرودوت خلاف مذاقش باشد
انرا با دلایل واهی و ابکی رد میکند (گوییم ذایقه! نه حتی رای و نظر؛ چرا
که رای و نظر با دلیل و استدلال و استناد به همه ی منابع - به میزان درجه
بندی انها - روی میدهد درحالیکه ایشان مطالبی را که ضد ایرانی باشد بیشتر
میپسندد و در جای خود هرودوت افسانه سرایی بدتر از کتزیاس افسانه ساز معرفی
میکند) برخی ایران دوستان افراطی نیز بمحض رسیدن به چنین گزارشهایی یکسره
گزارشات هرودوت را مردود و افسانه میخوانند.
اما نظر گروه سومی هست که نتنها هرودوت بلکه همه ی مورخان باستان را
شامل میشود که تنها بخشهایی از گزارشات یا نقل قولهای انان بیشتر مورد توجه
و پذیرش واقع میشود که با شواهد و قرائن برون متنی تقویت یا اثبات شود و
بهمین ترتیب گزارشهایی بشتر مورد تردید قرار گرفته و رد میشود که با قرائن و
شواهد برون متنی همخوان نبوده بلکه برخلاف انها باشند. بنابراین برخورد ما
با هردو و این گزارش نیز به همین ترتیب خواهد بود .پیش از هرچیز باید
تاکید کنم که نقدمن بر عدم وجود چنین رسمی است رسمی که طی ان انسانها را در
مراسم دینی یا قومی قربانی کنند وگرنه میتوان درسیره ی بسیاری از شاهان
تاریخ دید که انها بهنگام خشم از گروهی ، کسانی را میکشتند اعم از اینکه با
شمشیر باشد زنده بسوزانند یا زنده پوست برکنند و یا حتی زنده زیرخاک کنند
که این مورد جز اداب و رسوم نیست بلکه از بسته به خلقیات شاه ، از شاهی به
شاه دیگر متفاوت خواهد بود. بنابراین نقد و نفی ما تنها بر اینست که چنین
رسمی یا قربانی کردن انسان مطلقا در میان ایرانیان وجود نداشته است اعم از
اینکه این قربانی برای خدایان باشد یا برای شرکت در بزم و شادی یا در
عزاداری .بهرترتیب دلایلی که این گزارش هرودوت را تضعیف میکند بترتیب زیر
است :
یکم . توضیحات هرودوت درباره ی اداب و عادات ایرانیان (هرودوت۱/
۱۳۱-۱۳۸) عموما با گزاره های اوستا همخوان است و بخش عمده ی ان توسط
بندهایی از یشتها و یسناها اثبات میشود. از همینجا میتوان دانست که
ایرانیان هخامنشی حداقل از لحاظ دینی به ایین مزدیسنی بسیار نزدیک بودند و
نوعی یا شاخه ای از دین مزدیسنی شمرده میشدند. با اینهمه در هیچ گزاره ی
دینی اوستایی و رویهمرفته متون بجای مانده ی پهلوی ساسانی و غیره گزاره ای
نیست که این رسم را در ایران باستان تایید کند . در گاتهای زرتشت نتنها
سخنی در اینباره یا توصیه به قربانی کردن حتی قربانی کردن حیوانی نیامده
بلکه قربانی کردن حیوان نیز بنوعی نهی شده و از اداب بد دروغپرستان معرفی
شده است :
«ای مزدا ،بخشایش تو دور شود از این چنین کسانی که با اموزشهای شان مردم
را بیراه میسازند و ازنیک منشی دورشان میکنند اینان با ایینهای بد دین شان
، در مستی چارپایان را قربانی میکنند و گرهمه است از این اموزشگران بد و
انانی که دشمنان قوم اند» هاشم رضی ، اوستا ص ۶۶۶ ترجمه هات۳۲بند ۱۲+
مقایسه کنید با ترجمه پورداود ، گاتها هات ۳۲بند ۱۲ « چه انان روگردان کنند
با گفتارشان مردم را از بهتر کردار ُ بانان مزدا نفرین گوید، کسانی که
زندگی چارپارا با خروش شادمانی تباه کنند،نزد انان گرهم و کسانش برتری داده
شدند همچنین کرپن و شهریاری انانی که دروغ خواستارند» + نگاه کنید به
بند۱۴از هات ۳۲
اما در تیریشت که یشتی جدید است امده است :
«هرگاه در کشورهای اریاییُ با درستی و از روی راستی یتوده شود تشتر
رایومند فرهمندُ دشمن به ای سرزمینها نتواند داخل شود و سیل و بیماریها در
اینجاها نفوذ نخواهند یافت .پس گفت زرتشت به مزدا:در پرسش که ایین ستایش و
نیایش تشتر چکونه است؟ پاسخ داد اهورا که برای همه ی مردم سرزمینهای اریایی
،لازم است زور نثار کنند، برسم بگشترانند و گوسفندی یکسر یا سیاه باشد یا
سپید، بریان کنند. از این فدیه و نذر نباید سهمی نه به دزدان و نه زن بد ،
نه انکسی که گاثاها نمیخواند و نه انکه بر ضد نظم و قانون است و نه انکه
برضد دین اهورایی زرتشتی است برسد....» هاشم رضی اوستا ص۳۶۸ تیریشت کرده ی
۱۶/بندهای ۵۸-۶۱
بنابراین در متون دینی هرگز سخنی یا حتی اشاره ای از قربانی کردن انسان
نه برای خدایان و نه در مراسم یا اداب و رسوم دینی و ایینی مزدیسنی نیامده
است .
دوم. اصولا ایرانیان برای خدای زیرزمینی ! (=هادس- که خدایی یونانی
است-"پیشتر به اشتباه و از روی فراموشی نوشتم ارس") قربانی نمیکردند انهم
قربانی انسان، دقت بیشتر در گزارشات هرودوت نشان میدهد که این رسم لااقل در
میان یونانیان رواج داشته است . باهم بخوانیم :
« مزدوران یونانی و کاریایی پسامنت که از فانس به علت بازکردن پای
بیگانه بمصر خشمگین بودند نقشه انتقام وحشتناکی بر ضد او کشیدند : فرزندان
اوراکه در مصر مانده بودند دستگر کرده و به اردوگاه اوردند و درست در برابر
چشم پدر در میان دوسپاه قدحی نهادند و کودکان را اوردند و یکایک براین قدح
سر بریدند» هرودوت کتاب ۳/بند۱۱ یا «وقتی خشیرشا به آلوس در آخایی رسید
، راهنمایان که موظف بودند همه چیز را به شاه بگویند افسانه محلی مربوط به
معبد زئوس لافوستیوس را حکایت کردند :آتاماس پسر ائولوس برای توطئه مرگ
فریگسوس با اینو با توافق رسیده بود در نتیجه مردم اخایی به دستور یکی از
هاتفان بر فرزندان و نوادان انا ممنوعیتهایی را تحمیل کرده بودند ورود
بهزرگترین فرزند این خاندان به دارالحکومه ممنوع بود مردم این سامان به
پریتانه خود لئیتون می گفتند و در برابر عمارت ان پاس میدادند و اگر او
احیانا وارد میشد دیگر قادر به خروج نبود مگر بعنوان قربانی . راهنمایان
برای شاه گفتند اغلب کسانی که در معرض تهدید قربانی شدن قرار داشتند یا از
این موضوع می ترسیدند به خارج نزد بیگانگان می گریختنداما اگر پس از مدتی
برمیگشتند و هنگام ورود به پریتانه دستگیر میشدند محکوم به قربانی شدن
بودند و بیدرنگ فرد دستگر شده را سرابپا نوار پیچی میکردند و با شکوه تمام
به قربانکاه می بردند و قربانی میکردند »هرودوت کتاب ۷/بند۱۹۷
بعلاوه سیره ی سکندر نیز بخوبی نشان میدهد که این رسم در
میان یونانیان یا لااقل بخشی از انان سابقه داشته است چنانکه هزاران تن از
مردم "کاسی"(=لر؟) را برای شادی روح رفیق هلاک شده اش، قربانی کرد!
«ولی درهمین روزها هفستیون به مرض تب مبتلا گشت ....این ناپرهیزی و فراط
جند روز بعد باعث مرگ او شد. اسکندر نتوانست این فقدا را به طور اعتدال
تحمل کند اولا امر کرد یالهای تمام اسبان را چیدند و کنگره های برج و بارو
را برافکندند. بعد طبیب بدبخت را به امر او به صلیب کشیدند و امر کرد که نی
و هیچ نوع الت موسیقی ننوازند این وضع ادامه یافت تا ان که غیبگوی امون از طرف ژوبیتر گفت که هفستیون را نیم خدا بدانند و از برای او قربانی کنند . بالاخره برای اینکه در جنگ تسلی بیابد به مملکت کوسی ها رفته ، پس از مطیع کردن انها برنامه
ی شکار انسان ترتیب داد و امر کرد تفاوتی بین زن و مرد ، بزرگ و کوچک
نگذاشته همه را از دم شمشیر بگذرانند و این قصابی وحشت انگیز را قربانی دفن
هفستیون نامید!» پیرنیا ۲/ ۱۳۶۰ بنقل از پلوتارک ،سکندر بند۹۹+ درشهر سنگاله ۵۰۰ اسیر مریض را کشت .ن.ک.پیرنیا۲/۱۲۸۷بنقل از اریان کتاب ۵بند۷
متن اینترنتی کتاب پلوتارک :
When he came to Ecbatana in Media, and had dispatched
his most urgent affairs, he began to divert himself again with
spectacles and public entertainments, to carry on which he had a supply
of three thousand actors and artists, newly arrived out of Greece. But
they were soon interrupted by Hephaestion’s falling sick of a fever, in
which, being a young man and a soldier too, he could not confine himself
to so exact a diet as was necessary; for whilst his physician Glaucus
was gone to the theater, he ate a fowl for his dinner, and drank a large
draught of wine, upon which he became very ill, and shortly after died.
At this misfortune, Alexander was so beyond all reason transported,
that to express his sorrow, he immediately ordered the manes and tails
of all his horses and mules to be cut, and threw down the battlements of
the neighboring cities. The poor physician he crucified, and forbade
playing on the flute, or any other musical instrument in the camp a
great while, till directions came from the oracle of Ammon, and enjoined
him to honor Hephaestion, and sacrifice to him as to a hero. Then
seeking to alleviate his grief in war, he set out, as it were, to a hunt
and chase of men, for he fell upon the Cossaeans,
منبع http://ebooks.adelaide.edu.au/p/plutarch/lives/chapter47.html#chapter47
چنین پیداست که موضوع یادشده رسمی یونانی بوده و
انرا به ایرانیان هم نسبت داده اند! هرچند دقت در نوشته های هرودوت درمورد
خشایارشا نشان از عدم بیطرفی و نفرت از او دارد.از اینرو نقل چنین
گزارشهایی در مورد او در تاریخ هرودوت دور از انتظار نیست.
سوم. ژوستین مورخ رومی که در واقع خلاصه ای از تروگ پمپه مورخ را در
اثارش گزارش کرده است اورده که : « داریوش بزرگ سفیری به قرطاجنه فرستاد و
قربانی کردن انسان را منع کرد ...» پیرنیا۲/۱۰۴۵ بنقل از ژوستین تاریخ
عمومی کتا ۱۹بند۱
چهارم . اگر چنین رسمی در ایران هخامنشی رایح بود می بایست نشانی از
انرا در دوره های بعد می دیدیم یا گزارشی توسط مورخان رومی مسلمان و عرب می
داشتیم درحالی که رومیان و عربها اگر از چنین رسمی باخبر بودند هرگز از
گفتن ان دریغ نمیکردند چنانکه رسمهای دیگر چون"ازدواج با محارم و غیره" را
بگستردگی بازتاب داده اند.
باری، باپیش چشم داشتن این گزاره ها که هریک قرینه و شاهدی قومی براینست
که گزارش هرودوت تا اندازه ای زیاد قابل تردید است خصوصا اینکه گزارش او
در این زمینه نتنها با گزاره ای برون متنی ثابت یا حتی تقویت نمیشود که با
گزاره های برون متنی متعدد تضعیف میگردد.
برگرفته از وبلاگ ناگفته هاي ايران باستان به نشاني زير
http://iranbastannn.blogfa.com