شعر

ایرانی ِ آذری - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند

استاد عبدالعلی ادیب برومند

درودم به ایرانی آذری / هماره پی پاس میهن جَری
سبک تاز در جنگ رزم آوران / گران کوب در کار جنگ آوری
سپر کرده تن پیش تیر یلان / سر و سینه را ساخته خنجری
به انگیزش خسروانی سرود / به هم کوفته موکب قیصری
نموده به پیکار عثمانیان / به همراه پور صفی صفدری
زهی خیزش آذرآبادگان / که فرسود نیروی اسکندری
بسا کارزارا که در راه آن / به پاس وطن کرده جان اسپَری
شد افراشته بهر تدبیر مُلک / به دشت مغان خَرگه نادری
بنَسپرد سر در بر ناکسان / چو پیغمبران بر در ساحری
کند زیر و رو بُنگه خصم را / چو جالیز را بیل برزیگری
کند فخر بر نام ایران زمین / ز ژرفای اندیشه نی سَرسَری
فراشَست او تیرها  شد رها / سوی زبده گندآور لشگری
بجوشد همی خون ایرانیت / به رگ های سالار ایران سری
سوار سمندش به سان سهند / گران تاب در حمله اژدری
چو بابک مهین نامور قهرمان / که برتازیان بست راه سری
چو یاد آورم نام آذرگشسب / فرستم به زرتشت صدها فری
چه دانی کز این خطه برخاستند / هزاران نگارشگر دفتری
در آموزش پارسی پیشرو / ز رازی سبق برد و مازندری
ز دانشور و شاعر نکته سنج / شده زین نکو گوهران زیوری
چو قطران که هر قطعه از شعر او / به دریای قُلُزم کند همسری
و یا چون همام و شریف از شرف / کند ناز بر تاق نیلوفری
سرایندگانش به صد شور و شوق / همه در تکاپوی شعر دری
برآرند از بحر زخار طبع / هزاران گوهر ویژه  گوهری
به نوباوگانش فرستم درود / که محوند در رافت مادری
از او نام مشروطه شد سربلند / چو از ابرشم حله شُشتری
به آزادگان گشته پشت و پناه / به خودکامگان یافته سروری
به سردار و سالار ساز نبرد / هم او داد و سازیدشان سنگری
ز کوبیدن شاه ضحاک وش / هم از کاوه آموخته رهبری
برون راند از خاک زرخیز خود / تجاوزگران را به چالشگری
به عشق وطن خوش طرازد ادیب / سخن در تراز سخن گستری.