شعر

زهرۀ زهرای برج آفرینش

استاد ادیب برومند

زن که نقاش ازل را هست نقشی بی‌مثال

عالم ایجاد را سرلوحۀ دفتر بود


زن که نیکوتر نگار صانع اکبر بود

کارگاه صنع را والاترین منظر بود

زن که نقاش ازل را هست نقشی بی‌مثال

عالم ایجاد را سرلوحۀ دفتر بود

صنعت داور که در صورت چنین باشد ظریف

همچنان باید به سیرت درخور داور بود

سیرت نیک ار نباشد نقش ایزد را پدید

پس چه فرق این نقش را با نقش صورتگر بود؟

زن سزد گر چرخ عصمت را بود تابنده مهر

زن سزد گر برج عفت را مهین اختر بود

زن سزد گر بر سریر مردمی گیرد قرار

زن سزد گر بر سر نوع بشر افسر بود

چون به عفت خو کند بر آسمان جوید مقر

چون به تقوی رو کند افرشته‌ای دیگر بود

زن چون خوی نیک را با روی خوش سازد قرین

بر فلک پرواز گیرد با ملک همبر شود

خوی والایش براه خیرخواهی رهنمای

روی زیبایش ز بهر شوی جانپرور بود

ور ندارد حسن خلقت لیک دارد حسن خلق

در خور تحسین خلق از کهتر و مهتر بود

بانوی خوب آن بود کورا بود دامان پاک

نی کسی کو پرنیانی رخت و مه‌پیکر بود

آن که باشد در نهادش آتش دین شعله بار

برگ دنیا پیش چشمش، تل خاکستر بود

زن سزد گر در ره تحصیل انسانی سیر

پیرو سرو گرامی دخت پیغمبر بود

از کمالات و فضایل آنچه شایان زن است

جمله مضمر در نهاد همسر «حیدر» بود

زهرة زهرای برج آفرینش کز ازل

از وجودش ساحت افلاکیان ازهر بود

گوهر دریای عصمت، بانوی فرخ تبار

کز اصالت صاحب والاترین گوهر بود

جامع دانایی و مجموعه برتر صفات

آن که جمع بانوان را برترین سرور بود

آن که روح پرفتوحش در حریم پاک انس

مایه آرام روح «فاتح خیبر» بود

بر سر خیل ملایک بال رجحان گسترید

آن که از ایمان و قدسش نازنین شهپر بود

دخت پاک مصطفی، جفت نخستین راهبر

آن که مام یازده بیداردل رهبر بود

دختری معیار دخت و همسری میزان جفت

مادری مصداق مام و به زهر بهتر بود

مادری کز تربیت دامان «زینب» پرورش

پرورشگاه یکی مردانه فر دختر بود

آن که در حجرش «حسن» بالید با خلق حسن

وانگهی احسنت خلقش واصل از هر در بود

آن که مردی چون «حسین» از شیر پاکش پرورید

کو به میدان بس دلاورتر ز شیر نر بود

همسر شیرخدا، درّ یتیم مصطفی

آن که مادر مردگان را مهربان مادر بود

عصمت و تقوی ز نامش کسب جاه و فر کند

دانش و ایمان ز فرش جمله نام‌آور کند

التفاتی نیستش بر زیور سنگین بها

زآن که او را دین و ایمان خوشترین زیور بود

بهر ارباب مصائب چاره‌جوی و غمگسار

بهر ایتام و ارامل، بهترین یاور بود

خرمن مه در بر قدرش بود چون پر کاه

کز جلالت ماورای گنبد اخضر بود

در طهارت صادق آمد، در دیانت استوار

هر زنی کو پیرو صدیقة اطهر بود

طبع گویا شاید ار گردد ثناگوی «ادیب»

کو گرامی دخت احمد را ثناگستر بود