برگرفته از تارنمای کاربرد
دکتر هوشنگ طالع
« امپراتوری» بر اثر تجارت برده، ثروتی اندوخت. به گفتهی دیگر، « امپراتوری» با خرید مردم آفریقا از شکارچیان انسان که بیشتر آنان « عرب» بودند و فروش آن نگونبختان در دیگر نقاط جهان و به ویژه در مستعمرهی آمریکا، ثروت کلانی اندوخت.
ثروت رقیبان، چونان هلندیها، فرانسویان و ... نیز از همین راه بود، منتهی « امپراتوری» توانست در اثر آمیختن « ثروت با حیله و مکر» یا « زر با تزویر» از دیگر رقیبان پیشی گیرد و بخش بزرگتری از این جهان را مورد اسعتمار و استثمار قرار دهد.
در اثر کاربرد هم زمان « زر و زور و تزویر»، « امپراتوری» توانست در امر جنایت و بیداد و انسانکشی، « مرد اول» جهان شود.
چه به روزگار ملت ما آورد و چگونه سرزمین ما را گاه به تنهایی همراه با روسیان سیهکردار و خونریز تجزیه کرد. قصهای است پر غصه که شرح آن نیازمند « هفتاد من کاغذی برای نوشتن این مثنوی است.
اما سرانجام « امپراتوری» که در اثر هزینههای جنگ دوم جهانی کمرش شکسته شده بود. همراه با اشک و آه همسرش
« بریتانیا». در گذشت. مرگ او، با فریاد و شادمانهی میلیونها انسان در چهار گوشهی جهان همراه بود. مردمان بر این آرزو بودند که با مرگ « امپراتوری» همسر عجوزه و زشتش نیز در اثر بیسرپرستی و دشمنی همگان، به زودی خواهد مرد.
اما « بریتانیا» همسر زشت و عجوزه امپراتوری که زیر بار انبوه بدهیها و مشکلات، نمیتوانست کمر راست کند، خود را به « نوکر سابق» که فرمان فرمای جهان شده بود، تحمیل کرد و سرانجام به عقد دایم وی در آمد.
گرچه، اگر یاریهای نوکر سابق نبود، شاید آدولف هیلتر شهر « اون بورو» را به عنوان محل محاکمهی جنایتکاران جنگی بر میگزید و « امپراتوری» را به دار میکشید، همهی اموال آن را مصادره میکرد و بیوهی پیر و زشت را هم به زندان ابد با اعمال شاقه محکوم میکرد و شاید هم وی را برای گذران دوران مجلس، به جزیرهی « موریس» میفرستاد؟!
اما، نه تنها با یاری نوکر پیشین از عذاب زندان جزیرهی موریس گریخت بلکه رفته رفته، دوباره آبی زیر پوستش دوید و در چند هزار کیلومتری لانهاش به آرژانتینیهای بیهمت، چنگ و دندان نشان داد و اسپانیاییها را بر سر « جبلالطارق» به انفعال کشاند.
سرانجام، دوباره در سال 1990 زیر حمایت همسر جوان، پولدار و گردنکلفت، به خلیجفارس بازگشت. عجوزه، هنوز خفت ترک خلیجفارس را از یاد نبرده بود. او چند سال پیش در اثر نداری و فقر، مجبور شده بود که از دست پروردگان عرب خود در خلیجفارس وداع کرده و این منطقه را ترک کند. گرچه به اندازهی کافی، استخوان در لای زخمهایی که خود در منطقه به وجود آورده بود خود موجب آنها بود، باقی گذاشت...
با وجودی که اگر در کتاب « گینس» (کتاب رکوردها)، رکورد جنایت علیه انسان و بشریت را ثبت میکردند، بدون هر گونه تردید، این رکورد نصیب این عجوزهی زشت میشد. اما رفته رفته در دوران ازدواج دوبارهی خود، کوشید تا چهرهاش را زیر نقاب « ملایمت و ملاطفت» بپوشاند تا بهتر بتواند نقش مزورانهی خود را در کنار همسرش بازی کند.
از قدیم رسم بود و هست که پدر و مادر برای جلوگیری از کارهای نادرست فرزندان و یا ترساندن آنان از انجام اعمالی که به نظرشان نادرست بود، برای بچهها نقش بازی میکردند. یعنی در عین یگانگی، نقش دو گانه و گاه متضادی را در پیش میگرفتند: پدر به خانه میآمد و مادر از بچه یا بچهها چغلی میکرد. از نافرمانیها و کارهای ناشایست آنان ناله سر میداد. پدر به ظاهر از شنیدن گفتار مادر برای افروخته میشد، خون به صورتش میدوید و در حالی که صدایش را کلفت میکرد، برای تنبیه فرزند یا فرزندان به سوی آنها یورش میبرد. مادر، به ظاهر میانجی میشد و در حالی که خود را میان شوهر و فرزندان حایل کرده بود، مدام میگفت: « غلط کردند، ... دیگر از این کارها نمیکنند. بعد، رو به بچهها میکرد و میگفت با صدای بلند بگویید غلط کردم و دست پدر را ببوسید؟!
بدین سان، خیمهشببازی پایان میگرفت و مدتی آرامش برقرار میشد تا نوبت دیگر، و فرزند یا فرزندان دیگر...
اکنون، سالهاست عجوزهی خون آشام، هنوز در خانهای زندگی میکند که با پول فروش بردگان و چپاول اموال و داراییهای مردم آسیا، آفریقا و ... برپا شده و هنوز نان نادانی مردمانی را میخورد که روزگاری شوهر اولش « امپراتوری» تسمه از گردهی آنان کشیده بود. اما این عجوزه حالا نقش
« مادر» به ظاهر حامی فرزندان را در کنار همسر جدیدش بازی میکند.
چقدر زود باوراند یا کندذهناند، کسانی که گمان میکنند با دادن یک « امتیاز نفت» میتوانند میان عجوزه و شوهرش جدایی افکنند؟!
عجوزه، در پناه این شوهر پولدار و گردن کلفت و جوان، توانسته است دوباره تا حدودی راه و رسم شوهر اولش، یعنی امپراتوری را زنده کند. شوهر اول « بریتانیا» در جریان جنگ نخست جهانی، « بصره» را در سال 1914 میلادی (1293 خورشیدی) اشغال کرد و سپس همهی میانرودان (بینالنهرین) را بلعید. امروز نیز، عجوزه در پناه شوهر دومش، توانسته است دوباره بصره را به اشغال درآورد و خاطرهی شوهر اولش « امپراتوری» را زنده کند.
عجوزه میداند که بدون اذن و حمایت شوهر جوان، حتا قادر نیست که برای « هواخوری» از در خانه خارج شده و تا پاریس و بروکسل برود، چه رسد که در مناطق دوردست اقدام به « جهان خوری» کند.
آیا بریتانیا بازیگر خوبی است، یا دگران ناداناند و یا برخی بنا به مصلحت روزگار، خود را به نادانی میزنند. نه تنها « بریتانیا» بلکه دیگر استعمارگران دیروز از فرانسه گرفته تا روسیه، فعلا بدون اذن شوهر جوان بریتانیا، هیچ کدام امکان انجام کار عمدهای در این جهان را ندارند. خودشان نیازمند محافظتاند. از این رو، نمیتوانند از دیگران، در برابر ارادهی
« شوهر جوان»، محافظت کنند. چه رسد به این که بر خلاف شوهر عجوزه، به خواهند دست به کاری بزنند.
اگر پند مکر و تاریخ کافی نیست. از این ماجرای عراق که هنوز چند ماهی از وقوع آن نگذشته، باید عبرت آموزی کرد.
فرانسه، آلمان، روسیه و ... نه به خاطر مردم عراق بلکه برای منافع خود درصدد عرض اقدام در برابر همسر بریتانیا و بریتانیا برآمدند. اما خیلی زود پیشمان شدند و به پوزشخواهی افتادند.
با دست یازیدن به فریب و مکر، بریتانیا اکنون در نقش زنی ظاهر میشود که چغلی فرزند را به شوهر میکند و سپس به ظاهر واسطهی جلوگیری از خشم ساختگی همسر میگردد. نه فریب این بازی را بخورید و نه با طناب پوسیدهی این پوسیدگان تاریخ که روسیه و فرانسه هم شامل همین تعریفاند، به چاه بروید.
تنها محل اتکا و متکای هر دولت در این جهان، ملت است. جز نیروی ملت، نیروی قابل اتکایی در این جهان نیست. در میآزمودن، آزمودهها برنیایید.