شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی نامه دكتر طالع به پيراپزشكان و داروسازان

ایران پژوهی

نامه دكتر طالع به پيراپزشكان و داروسازان

 پزشكان ارجمند، پیراپزشكان و داروسازان گرامی
با درود و آرزوی شادكامی

نشان پزشكی غربیان یعنی دو مار به هم تنیده كه در ایران نیز به كار گرفته می‌شود،‌ نشانی است یونانی كه با برداشت نادرست از دانسته‌های ایرانیان كهن و درست برخلاف برداشت ایرانیان از مار  ( اژدها ) ، آن را برگزیده‌اند.
در فرهنگ كهن ایران، مار ( اژدها )، پلیدترین و در عین حال نیرومندترین آفریده‌ی استومند ( مادی ) اهریمن است. در فرگرد نخست وندی‌داد، می‌خوانیم :
3
... نخستین سرزمین و كشور نیك كه من [‌ اهورامزدا ]‌ آفریدم، ایران‌ویج بود بر كرانه‌ی رود دایی‌‌تیای نیك.
پس آن‌گاه، اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی، اژدها را در رود دایی‌تیای نیك بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی، چیرگی بخشید.
این رخ‌داد، همان پایین آمدن یك‌باره لبه‌ی یخ در پایان فرجامین یخ‌بندان دوران چهارم زمین‌شناسی ( دوره‌ی حاضر ) در هزاره‌ی نهم ـ دهم پیش از میلاد مسیح است كه بدین گونه،‌ ثبت بن‌نبشت‌ها ( اسناد ) كهن تاریخ سرزمین ما شده است.
از مار ( اژدها ) در جای‌جای یشت‌ها،‌ به همین گونه یاد شده است. در آبان یشت، آمده است :
24
ای اردویسور آناهیتا ! ای نیك !‌ ای تواناترین !
مرا این كامیابی ارزانی دار كه من بر « اژی‌دهاك »‌ [ ضحاك ماردوش ] سه پوزه‌ی سه كله‌ی شش چشم، آن دارنده‌ی هزار [ گونه ] چالاكی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند آسیب‌رسان جهان و آن زورمندترین دروجی كه اهریمن برای تباه كردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید ، پیروز شوم ...
در این جا نیز به روشنی از « مار » (‌ اژدها ) به عنوان زورمندترین دروجی كه اهریمن برای تباه كردن جهان اشه، آفریده است، یاد می‌شود.
در باور ایـرانیان كهن و باستان، « سی‌مرغ» نماد دارو و درمان بود. اما در اساطیر یونان، اسكل پیوس یا اسكولاب، در عین حال هم قهرمان و هم خدای پزشكی بود. از نشانه‌های ویژه‌ی او، مارهای پیچیده به دور یك چوب است. امروزه از سوی جهان غرب، دو مار به هم پیچیده، به عنوان نماد دارو و درمان برگزیده شده است. در دیگر جاهای جهان نیز از این نماد بهره‌ می‌گیرند. در رشن یشت ـ بند 17 ـ آمده است:
ای رشن اشون!
اگر تو بر بالای درختی باشی كه آشیانه‌ی سی‌مرغ در آن است و در میانِ دریای فراخ كرت برپاست ـ درختی كه در بردارنده‌ی داروهای نیك و داروهای كارگر است و پزشك همگان خوانندش. درختی كه بذر همه‌ی گیاهان در‌آن نهاده شده است...
بدین‌سان می‌بینیم كه در رمزشناسی و نمادشناسی دانش‌نامه‌ی ایـران كهن، « سی‌مرغ » بر بالای درختی آشیان دارد كه در بردارنده‌ی همه‌ی داروهای نیك و كارگر است و این درخت را كه سیمرغ نماد آن است « پزشك همگان خوانند» و این درختی است كه بذر همه‌ی گیاهان [ دارویی ] در آن نهاده شده است و ...
در داستان زایش رستم، زال كه از رنج بسیار رودابه برای زادن آگاه می‌شود، سیمرغ یا پزشك همگان ( پزشك عمومی )‌ را فرا می‌خواند.
در این جا باید یاد‌آور شوم كه پرورده شدن زال از سوی سیمرغ نیز، كلید دیگری است برای رمزگشایی از سیمرغ و شناخت وی به عنوان « پزشك همگان » ( پزشك عمومی ). هنگامی كه سیمرغ،‌ زال را به دور افكنده می‌یابد،‌ در او نگاه می‌كند و در او، اهویی نمی‌یابد. در این‌جا، به مانند بسیاری جاهای دیگر شاه‌نامه، به رمز سخن گفته می‌شود و یا به برگردان فردوسی : « معنی بردن به راه رمز»، یعنی :

از او، هر چه اندر خورد، با خرد
دگـر، بـرره رمـز معنـی بـرد
بسـی بـرنیامـد، بـر این روزگـار              كه آزاده سرو، انـدر آمـد بـه بـار
بهـار دل افـروز،  پـژمـرده شـد           دلش را  غم و، رنـج بسپرده شـد
شكم گشت فربی و، تن شد گران          شـد آن ارغوانی رخش،  زعفـران
بـدو گفت مـادر: كه ای جـان مام          چه بودت، كه گشتی چنین زردفام
چنین داد‌پاسخ، كه مـن روز و‌شب         همـی برگشایم، بـه فـریــاد لب
همانـا، زمـان آمـد ستم،  فــراز          وزین بار بردن،  نیابـم  جــواز...
چنیـن، تـاگـه زادن  آمـد  فـراز         بـه خواب و، بـه آرام بـودش نیاز
چنان بدكه یك‌روز، زو‌ رفت‌ هـوش        وزا یوان دستان، بر آمد خروش...
یكـایك بـه دستان رسید، آگهـی        كه پـژمـرده شد‏، برگ سروسهی
بـه بـالین رودابـه  شـد،  زال  زر      پـر از آب رخسار و،  خسته جگـر
یكـی مجهر آورد و آتش فـروخت       وزان پـّر سی‌مرغ، لختـی بسوخت

در نتیجه زال پزشك را فرا می‌خواند و برای رمز‌آمیز كردن واقعه، سخن از « سی‌مرغ » به میان آورده می‌شود. « سی‌مرغ » ( بخوان پزشك )، برِ زال آمده و پس از معاینه زائو، می‌گوید:

چنین گفت با زال، كاین غم چراست           به چشم هژبراندرون، نم چراست؟
كزین سـرو سیمین بـرِ   مـاهـروی           یكی نـره شیر آیـد و، نـام‌جوی...

اما، پزشك ( سی‌مرغ ) به زال می‌گوید كه این زایمان طبیعی نیست و نوزاد به صورت طبیعی زاده نخواهد شد:

نیـایـد به گیتـی، زراه زهـش
بـه فـرمانِ دارای نیكـی دهش،

پزشك عمومی مراحل كار را برای زال تشریح می‌كند. اما به زال می‌گوید كه برای این كار، نیاز به یك « كارد پزشك»، یعنی جراح چیره دست یا به اصطلاح امروز « متخصص» است: « یكی مرد بینادل پرفسون ] پردانش یا متخصص[  و یا موبدِ چیره دست »:

بیـاور یكــی خنجــرِ آبگـون        یكـی مــرد بینادلِ پـرفسـون
         نخستین، به مـی‌ماه را، مست كن                 زدل، بیـم و، اندیشه را پست كن
تو بنگر كه « بینادل»، افسون كند      بـه صنـدوق، تا شیر بیرون كنـد
بكافـد،  تهـی‌گـاه  سـروسهــی       نباشـد،‌  مر  او  را،  زدرد  آگهـی
وزو، بچه‌ی شیـر،  بیـرون  كشـد      همه پهلوی مـاه، در خون  كشـد
وز آن‌ پس‌، بدوزد، كجا كرد چاك       زتن دوركن، ‌ترس و تیمار و بـاك
گیاهی‌كه گویمت، با شیر و مشك      بكوب و بكن، هر سه در سایه خشك
بسای و بـر آلای، بـر خستگیش         ببینی‌ همان  روز،  پیوستگیـش...
بیامد یكـی مـوبدی چیـره دست         مر آن ماه رخ را، به می‌ كرد مست
      بكافیـد، بـی‌رنـج، پهلـوی مـاه                   بتابید،  مـر  بچه  را،  سـر  ز  راه
چنـان بـی‌گزندش، بـرون آورید         كه كس در جهان، این شگفتی ندید...
 همـان درزگـاهش، فـرو دوختند       بـه « دارو» همی درد بسپـوختنـد
         شبـانـروز مـادر، زمـی خفته بود                 زمی خفته و، هوش از او رفته بـود
چـو از خـواب  بیدار شد، سروبُن       به سیندخت، بگشاد لب بر سخـن
بـر او، در و گـوهـر بـرافشاندنـد      ابركـردگار، آفرین خـوانـدنـد...

در نبرد با اسفندیار، رستم زخم بر می‌دارد. رخش،‌ اسب وی نیز زخمی می‌شود. رستم پس از گذشتن از هیرمند به « ایوان» خود می‌رسد. اسفندیار به برادرش پشوتن می‌گوید:

برآن سـان بخستم، تنش را به تیر       كه از خون  او گشت، خاك آب‌گیر
پیـاده، به پیمـان  زبـالا بــرفت       سوی رود،  با گبر و شمشیر، تفت
بـرآمـد، چنـان خسته از  آب‌گیر       سراسر تنش، پـر زپیكـان تیــر
بـرآنـم، كه او چون به ایوان شود       روانش زایوان، به كیـوان شـود...

رستم، با همه‌ی خستگی‌ها (زخم‌ها)، پیاده از هیرمند می‌گذرد و به ایوان خود می‌رسد:
وز آن روی، رستم به ایـوان رسید  مـر او را بـدان گونه، دستان بدید
زواره فـرامـرز، گــریـان شدنـد        از آن خستگی‌هاش، بریان شدند...
رستم، ‌برای پدر، برادر و پسرش شرح سختی جنگ را می‌دهد و این كه توان رویارویی با اسفندیار را ندارد و تیر او بر اسفندیار كارگر نیست:

خـدنگـم، به سندان گـذر یافتی      زبون یـافتـی، ‌گـر سپـر یـافتی
زدم چنـد، بـرگبـرِ   اسفنـدیـار      چنان بُد، كه بـرسنگ ریزند خـار
اگر برد می،‌دست را سـوی سنگ       بچنگم شدی سنگ، چون بادرنگ
گـرفتـم،  كمـربنـد اسفندیــار          گراینـده، دست مـرا داشت خـوار
همان تیغ من، گـربـدیدی نهنگ     نهان داشتـی خویشتن، زیر سنگ
نبـُرد همـی، جـوشـن انـدربرش        نه آن پاره‌ی پـرنیان، بـرسرش...
بـدو گفت زال، ای پسر هـوش‌دار         سخن چون به پای آوری، گوش‌دار
همه كـارهـای جهـان را،  دراست       مگر مـرگ، كـان را در دیگر است
یكی چـاره دانـم من، این را گزین         كه سی‌مرغ را، یـار خـوانم بر این

زال، سی‌مرغ ( پزشك ) یا نماد دارو درمان را فرا می‌خواند. پزشك، پس از شنیدن شرح ماجرا، از زال می‌خواهد تا وی را نزد رستم ورخش برد:

سزد گردنمـایی، به مـن رخش را       همان  سـرفـرازِ جهان‌بخش ‌ را...
نگه كرد،  « مرغ» اندر آن خستگی       بجست آندر آن نیـز،  پیوستگـی
وز  او،  چار  پیكـان،  بیرون كشید          به منقار از آن خستگی، خون كشید...
بـدو گفت: این خسته‌گـی‌ها  ببند          همی بـاش، یك هفته دور از گزند...
برآن هم‌نشان، رخش را‌پیش‌خواست       فرو كرد  منتقار، بر  دست  راست
برون كـرد پیكان، شش از گردنش        نبد  خسته یا بسته،  جایی  تنش

بدین‌سان، با بهره‌گیری از پزشكی پیش‌رفته‌ی زمان، رستم كه به نظر اسفندیار می‌بایست از اثر آن تیرها جان ‌می‌داد، پس از « یك هفته»، تندرستی خود را باز می‌یابد و دوباره به میدان جنگ می‌شتابد...
در دوران كهن و باستان، به ویژه كارد پزشكی ( جراحی ) بسیار پیش‌رفته ارزشمند بوده است. در حقیقت كسانی كه می‌خواستند به این كار اقدام كنند، مانند امروز می‌بایست دوره‌ی تخصصی را طی می‌كردند. در فردگرد پنجم « ون‌دی‌داد »ـ بخش هفتم ( الف )، می‌خوانیم:

                                                                  36        
... اگر مزداپرستی بخواهد پزشكی كند، نخستین بار كارآزمودگی و چیره‌دستی خویش را بر چه كسی باید بیازماید؟ برمزداپرستان، یا دیوپرستان؟
                                                                  37
... بهتر است كه نخستین بار، كارآزمودگی و چیره‌دستی خود را بر دیو پرستان بیازماید، تا مزداپرستان
اگر سه بار هنگام درمان دیوپرستان با كارد ] جراحی[، بیمار بمیرد، آن مزداپرست، همواره پزشكی ناشایست است.
                                                                 38
... از آن پس، هیچ‌گاه نباید بگذارند او به درمان مزداپرستان دست زند.  هیچ‌گاه نباید بگذارند، مزدا پرستی را با كارد درمان كند و تن وی را بخراشد. اگر او به درمان مزداپرستان دست زند و یا مزداپرستان را با كارد درمان كند، پادافره‌ی گناهِ كشتن آگاهانه بر او روا است.
                                                                39
اگر او سه بار دیوپرستان را با كارد درمان كند و بیمار تندرستی خویش را بازیابد، از آن پس همواره پزشكی شایسته است.
                                                               40
او می‌تواند هر گونه بخواهد، به درمان مزداپرستان دست زند. او می‌تواند، مزداپرستان را با كارد درمان كند و بهبود بخشد.

در بخش هفتم ( ب ) فرگرد هفتم ون‌دی‌داد، دست مزد پزشكان و نیز دام‌پزشكان، تعیین شده است دستمزد پزشكان بستگی به دارایی بیمار و دستمزد دام‌پزشكان، بستگی به ارزش دام دارد كه خود نشانی از عدالت‌خواهی ایرانیان كهن در همه‌ی زمینه‌هاست.
                                                                41
پزشك باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش خواهی وی، خانه خدا را به ارزش وزراو ]گاو نر[ كم بها، ده خدا را به ارزش وزراو میانه بها، شهربان را به ارزش وزراو پربها و شهریار را به ارزش گردونه‌ای چهار اسبه، درمان كند.
                                                                 42
... بانوی خانه را به ارزش ماده خری، همسر ده خدا را به ارزش ماده گاوی، همسر شهربان را به ارزش مادیانی و شهر بانو را به ارزش ماده اشتری، درمان كند.
                                                                  43
... پسر ده‌خدا را به ارزش وزراو پربها، وزراو پربها را به ارزش وزراو میانه بها، وزراو میانه بها را، به ارزش وزراو كم‌بها، وزراو كم‌بها را به ارزش گوسفند و گوسفند را به ارزش یك خوراكِ گوشت درمان كند.

 

هم‌چنین در فرگرد بیستم « ون‌دی‌داد» ، درباره آغاز دانش پزشكی و نخستین كس كه به كار پزشكی پرداخت، آمده است:
                                                   
1
... چه كسی بود، نخستین پزشك خردمند، فرخنده، توان‌گر، فره‌مند، رویین‌تن و پیش‌داد ] نخستین قانون‌گذار یا بنیان‌گذار علم پزشكی[ ؟
چه كسی بود كه بیماری را، به بیماری باز گرداند ؟
چه كسی بود كه مرگ را، به مرگ باز گرداند ؟
چه كسی بود كه نخستین بار، نوك دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟
                                                                    2
« تریت» بود، نخستین پزشگ خردمند، فرخنده، توان‌گر‌، فره‌مند، رویین‌تن و پیش‌داد كه بیماری را به بیماری باز گرداند كه مرگ را به مرگ باز گرداند كه نخستین بار، نوك دشنه و آتش تب را از تنِ مردمان دور راند.
او بود كه به جست‌ و جوی داروها و شیوه‌های درمان برآمد...
در پایان این گفتار كوتاه ، از جناب‌عالی خواهشمندم كه دستور فرمایید در زمینه‌ی جای‌گزین كردن نماد سیمرغ به جای مار كه نشانی است انیران و ضد باور و اندیشه ایرانیان، اقدام‌های لازم به عمل آید.
با سپاس بسیار
    دكتر هوشنگ طالع
صندوق پستی : 358ـ 15855
تلفن : 88825160
نمابر : 88847904
رايانامه(رایان‌پیك):

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه