شعر
من ترا بار دگر میسازم – سرودۀ بانو هما ارژنگی
- شعر
- نمایش از یکشنبه, 05 دی 1389 22:15
- بازدید: 7115
به بهانهٔ زمین لرزهٔ بم
اشاره: پنجم دیماه یادآور خاطرهای بسیار تلخ در ذهن ایرانیان است. زمین لرزهای در ۵ دیماه ۱۳۸۲ بم در ساعت ۵:۲۶ در شهر تاریخی بم در استان کرمان رخ داد. آن هنگام که ساکنان بم و روستاهای اطراف آن در خواب بودند، ناگهان زلزلهای به قدرت 7/6 درجه ریشتر رخ داد و شهری با 90هزار نفر ساکن زیرورو شد. خرابی این زلزله تا شعاع بیش از 50 کیلومتر را دربر گرفت و باعث ویرانی بسیاری از خانهها، ادارات و مزارع و طرحهای عمرانی، کشاورزی، فرهنگی و ورزشی شد. این زمینلرزه هولآسا، 30 هزار کشته داشت و شهر بم و روستاهای اطراف آن را به تلی از خاک تبدیل کرد. در زلزله بم، دهها هزار تن از هممیهنان، جان خود را از دست دادند و 92درصد شهر تخریب شد.
شهر بم با ارگ تاریخی بم با بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت شناخته میشود. ارگ بم بزرگترین مجموعه خشتی – گلی در جهان است که در اثر یک زمین لرزه آسیبهای زیادی به آن وارد شد.
ضمن همدردی با بازماندگان زمین لرزه سال 82، یاد و خاطر درگذشتگان آن حادثه را گرامی میداریم.
بانو هما ارژنگی شعر «من ترا بار دگر میسازم» را هفت سال پیش در غربت و در اندوه زمین لرزه بم سرودهاند. آن شعر به فرانسه نیز ترجمه شده و در چند برنامه که از سوی انجمنهای نیکوکار و صلیب سرخ در دانشگاه ها برگزار گردیده بود به پارسی و فرانسه اجرا گردید و منافع حاصل از آن به صلیب سرخ رسید تا یاریای برای مردم زلزلهزده باشد.
گفتنی است که ارگ بم و بناهای مربوط به آن از تاریخی کهنسال و بسیار ارجمند و افتخار آفرین سخنها دارند و ایشان در لوح فشرده «فلات آریان» اندک اشارهای بر آن داشتهاند.
من ترا بار دگر میسازم – سرودۀ بانو هما ارژنگی
به انگیزۀ زمین لرزۀ بم
در سحرگاهی سرد که فلق از خط زیرین افق سر میزد سینۀ خاک به ناگاه گشود
در سحرگاهی سرد دیو غرید و زمین از نفس دیو تپید
لرزه افتاد به خاک وحشت مرگ به هر گوشه دوید
در سحرگاهی سرد کودکان خفته به ناز اولین مرغ هوا در پرواز
لرزه افتاد به دشت لرزه افتاد به جان و تن آن ارگ بلند
جان به در برده ز بیداد زمان همچو گنجی به دل خشک کویر
قرنها مانده به پا با وقار و زیبا قصه پرداز شکوهی دیرین
سینه سایید به خاک تن به آوار ستمکارۀ دیوانه سپرد
اینک ای مام وطن ای که سرمایۀ بودم بود از بودن تو
اندر این ماتم و اندوه و بلا داغدار توام ای مادر پیر
ماتمم را بپذیر
داغدارتوام ای هموطن خانه خراب خانه ویرانی تست خانه ویرانی من
رنج آوارگیت درد پنهانی من ای ز هستی شده سیر
ماتمم را بپذیر
لیکن ای یار بلا دیده بدان گر چه امروز از این درد گران همچو نی ناله کنان میمویم
یا در این وحشت هنگامۀ مرگ من ز بیداد زمان میگویم
قصۀ غصه و این مویه و آه قصهی پایان نیست
در پی این شب اندوه فزای سحر روشن و زیبایی هست
تا امیدی به دلی میروید در سر اندیشۀ فردایی هست
و تو ای ارگ در افتاده به خاک
ای ستم دیدۀ پاک از خرابیت چه باک!
من در این کورۀ دل با گل دشت کویر با سرشکی که به مژگان دارم
با لهیبی که به دامان دارم خشتها خواهم پخت
من ترا از سر شوق من ترا با دل و جان من ترا از ره عشق و ایمان
عاقبت خواهم ساخت
برجهایی به بلندای امید دشتهایی سر سبز خانههایی آباد مردمانی دلشاد
ای بم ای مهد کهنسال سترگ
من ترا بار دگر میسازم
دیماه سال هزار و سیصد و هشتاد و دو ( لیون فرانسه) هما ارژنگی
ایران و ایرانی سرفراز بماناد