شاهنامه
شاهنامه، گنجینه فصاحت فارسی
- شاهنامه
- نمایش از یکشنبه, 25 ارديبهشت 1390 13:55
- بازدید: 5869
برگرفته از روزنامه جام جم آنلاین ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
مجتبی رجبعلیزاده جلودار
درست هنگامی که رودکی، پدر شعر فارسی در سال 329 چشم از جهان فروبست، در قریه باژ از ناحیه طابران توس، فرزندی به دنیا آمد که فردوسی بزرگترین شاعر ملی ما و یکی از بزرگترین حماسهسرایان جهان دیده به جهان گشود.
در روزگار فردوسی، بیشتر اعیان و اشراف خراسان را دهقانان تشکیل میدادهاند. اغلب اینان دارای یک یا چند روستا یا لااقل دارای زمین و آب کشاورزی بودهاند.
پدر فردوسی از دهقانان و دارای ثروت و رفاه بوده است. او به تربیت فرزند اقدام میکرد و فردوسی علاوه بر تاریخ و ادب فارسی از ادبیات عرب و علوم دینی نیز آگاهیهایی داشته است. او از همان روزگار به شعر علاقه داشته و برخی داستانهای کهن ایرانی را شاید از راه تفنن به نظم میکشیده است.
وی در روزگار جوانی همسری گزیده بود و چنان که از سرآغاز داستان بیژن بر میآید، همسرش باسواد و هنرمند بوده، چنگ مینواخته، زبان پهلوی میدانسته و از روی کتابهای پهلوی داستان بیژن و منیژه را برای فردوسی میخوانده است تا او آن را به نظم در آورد.
اما فردوسی 35 تا 40 سال بیشتر نداشت که دقیقی، شاعر حماسهپرداز و همولایتی او که نظم روایات ملی ایران را چند سال پیش آغاز کرده بود، در سن جوانی به دست غلامش کشته شد و فردوسی بر آن شد تا کار ناتمام او را دنبال کند. در این کار جوانمردی از دوستان وی به تشویق او همت گماشت و شاهنامه منثور را که در برگیرنده تاریخ شاهان قدیم بود و چندین سال پیشتر از آن به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی فراهم آمده بود، در اختیارش گذاشت و فردوسی از روی آن سرودن شاهنامه را آغاز کرد.
اگر چه فردوسی در سرتاسر کتاب خود، یک بار هم از شاهنامه نامی نیاورده است با این حال همه شاعران و نویسندگان از قدیمترین زمانها از این کتاب عظیم شاهنامه یا شهنامه یاد کردهاند. مثلا نظامی عروضی مینویسد: استاد ابوالقاسم از دهاقین طوس بود، از دیهی که آن را باژ خوانند... و شاهنامه را به نظم همی کرد و یا اسدی طوسی که حدود 50 سال پس از فردوسی در گذشته است میگوید:
که فردوسی طوسی پاک مغز
بداده است ما را سخنهای نغز
به شهنامه گیتی بیاراسته است
بدان نامه نام نکو خواسته است
اما باید گفت که شاهنامه در آن روزگاران نام عمومی همه کتابهایی بوده که در موضوع داستانهای باستانی مینوشته یا میسرودهاند و ظاهرا این کلمه ترجمه <خوتای نامک> پهلوی است که شکل فارسی آن خدای نامه است.
فردوسی از کتاب خود با نامهای نامه باستان، نامه شهریار و نامه شهریاران پیش، یاد کرده است.
هنگامی که او تقریبا 58 ساله بود و متجاوز از 2ثلث کتاب خود را به نظم درآورده بود، محمود غزنوی به سال 387 ه .ق به جای پدر نشست و با افزودن قلمرو سامانیان و صفاریان به محدوده فرمانروایی پدر، امپراتوری وسیعی در مشرق و شمال شرق و مرکز ایران پدید آورد و به تشویق شاعران همت گماشت.
فردوسی که بر اثر مرور زمان و نبود رسیدگی لازم و نیز خشکسالیهای پیاپی، املاک خود را از دست داده و در راه نظم شاهنامه صرف کرده بود، در اواخر عمر به اندیشه افتاد که کتاب خودرا به نام محمود کند.
فردوسی از این کار 2 هدف عمده داشت: یکی آن که با استفاده از نام محمود و امکانی که او برای نسخهبرداری از روی کتاب در اختیارش میگذاشت، کتابش از گزند حوادث حفظ شود و دیگر آن که او هم مانند بسیاری از شاعران دیگر، از ثمره عمر خود بهرهمند شود، اما شاهنامه به دلایل زیر مورد قبول و پسند خاطر محمود واقع نشد و فردوسی برخلاف تصوری که داشت، از ثمره کار خود بهرهای به دست نیاورد: نخست آن که فردوسی ایرانی بود، به ایرانی بودن خود مینازید و هدفش زنده کردن فرهنگ ایرانی بود؛ در حالی که محمود ترکنژاد بود و طبعا از افتخارات ایرانیان خوشش نمیآمد.
دیگر آن که محمود توقع داشت که فردوسی همچون عنصری، فرخی و دیگر شاعران جز در ستایش او سخن نگوید، حال آن که فردوسی اندیشه والاتری داشته است. دیگر آن که فردوسی شیعه بود و به خاندان علیع ارادت میورزید؛ در حالی که محمود با شیعیان میانه خوبی نداشت، چنان که دشمنی او با شیعیان اسماعیلی مشهور است، ضمن آن که فردوسی در شعر خود وزیری به نام ابوالعباس اسفراینی را ستایش کرده است که محمود او را از کار برکنار کرده بود. گذشته از اینها در شاهنامه کنایههای تندی درباره محمود هست که ناچار خشم او را برمیانگیخت.
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان بهدست مسلمانان است و روی هم به 3 دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم میشود؛ دوره اساطیری از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد، تمدن ایرانی در این زمان تکوین مییابد.
کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت میگیرد. در این عهد، جنگها غالبا جنگهای داخلی است و جنگ با دیوان بعضی احتمال دادهاند که منظور از دیوان بومیان فلات ایران بودهاند که با آریاییهای مهاجم همواره تا مدتی جنگ و ستیز داشتهاند و منکوب کردن آنها بزرگترین مشکل عصر بوده است. در پایان این عهد ضحاک دشمن پاکی و نماد بدی به حکومت مینشیند. اما سرانجام پس از هزار سال، فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان میبرد و دوره جدید آغاز میشود.
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاه فریدون شروع و در این دوران جنگهای میان ایران و توران آغاز میشود. در این عهد دلاورانی مانند زال، رستم، گودرز، توس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور میکنند. سیاوش پسر کیکاووس بهدست افراسیاب کشته میشود و رستم به خونخواهی او به توران زمین میرود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب میگیرد.
در زمان پادشاهی گشتاسب زرتشت ظهور میکند و اسفندیار به دست رستم کشته میشود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز بهدست برادر خود، شغاد، از بین میرود و سیستان بهدست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان میشود و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان میرسد.
دوره تاریخی با ظهور بهمن آغاز میشود و پس از بهمن، همای و سپس داراب به پادشاهی مینشینند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله میکند و دارا را که همان داریوش سوم است، میکشد و به پادشاهی مینشیند. پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان میشود و سپس ساسانیان روی کار میآیند و آنگاه حمله مسلمانان پیش میآید و با شکست ایرانیان شاهنامه بهپایان میرسد.
شاهنامه نه فقط بزرگترین و پرمایهترین دفتر شعری است که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان باز مانده است، بلکه در واقع مهمترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشنترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایرانی است. خدمتی که فردوسی به زبان و ادب ایران کرده، هیچ شاعری در قرون گذشته به کشور خود نکرده است.
اگر تمام ثروت ایران را از عصر محمود غزنوی تاکنون در یک کفه ترازو قرار دهند و شاهنامه فردوسی را در کفه دیگر، در پیشگاه خردمندان و صاحبدلان جهان این کفه سنگینتر خواهد بود زیرا بهدست آوردن زروسیم از منابع دریایی و زمینی به حد وفور امکان دارد، ولی پدید آمدن شاعری چون فردوسی با آن همه لطف طبع و کمال و ذوق که شاهنامهای بپردازد و به بازار ادب عرضه دارد، محال است.
کتاب او خزانه لغت و گنجینه فصاحت زبان فارسی است. داستانهای ملی و تاریخی قوم ایرانی طی آن به بهترین وجهی نموده شده است. احساسات عمیق وطنی و تعالیم لطیف اخلاق در آن همه جا جلوه یافته است. سخن فردوسی استواری و جزالتی دارد که او را خاصه در داستانهای رستم مصداق آنچه لونگینوس نمط عالی خوانده است، قرار میدهد.
قدرتی که در آوردن تعبیرات گونهگون دارد، لطف و زیبایی بیمانندی به کلام او میبخشد که در سخن دیگران نیست. در آفریدن معانی و درآوردن وصفها و تشبیههای طبیعی از همه گویندگان دیگر گرو میبرد. چنان مقتضیات هر یک از موارد قصر و حذف را بهدست رعایت میکند که ایجاز او بهحد اعجاز میرسد.
ابیات سست، معانی مضطرب و الفاظ متنافر، اگر در شاهنامه هست بسیار نیست و البته در قبال وسعت و عظمت اثر جلوهای ندارد. پس بیهوده نیست که این کتاب را قرآن عجم بنامیم و بگوییم تا ایران و ایرانی است، فردوسی نیز زنده است.