یکشنبه, 04ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت کتاب‌ نگاهی به کتاب «آخرین شاه» نوشتهٔ علی حصوری

کتاب‌

نگاهی به کتاب «آخرین شاه» نوشتهٔ علی حصوری

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 35 تا 36

 

آخرین شاه
نوشتهٔ علی حصوری
تاریخ نشر: ۱۳۷۱، تهران

دربارهٔ اشغال ایران به‌دست عرب‌ها دو روایت مخالف وجود دارد.
نخست آن‌که عرب‌ها در پی جنگ‌هایی بس عظیم با سپاهیان ایران و در چند نوبت، ساسانیان را شکست داده و ایران را به تصرف خود درآوردند. دوم این‌که، پیش‌تر ایرانیان اسلام را – بدون جنگ – پذیرفتند و چند جنگی که رخ داد، فاقد آن عظمتی است که تاریخ‌نویسان دوره‌ی اسلامی به آن اشاره می‌کنند و شاهنشاهی بزرگ ساسانی در پی فشار عاملان درونی (مانند اختلاف طبقاتی، نزاع‌های اعضای خاندان شاهی، خودسری موبدان، از هم پاشیدگی عوامل مدیر، سخت‌گیری‌‌‌‌های مالیاتی، اختلاف و رقابت شدید فرقه‌های مذهبی زرتشتی و پیدایش دیگر فرقه‌های مذهبی) و در یک انقلاب درونی فروریخت. به عبارت دیگر، فروریختن شاهنشاهی ساسانی نیاز به نیروی نظامی زیادی نداشته است، به علاوه حکومت‌های متمدن آسیب‌پذیرترند. از سویی دیگر تعیین استعداد بخش محروم شبه‌جزیره‌ی عربستان، آن هم در هزاروچهارصد سال پیش برای تدارک نیروی نظامی، دشوار نیست. کتاب «آخرین شاه» استاد علی حصوری (1371) در تبیین این موضوع است.

دکتر علی حصوری به استناد پژوهش‌های «مرتضا العسگری» محقق برجسته‌ی تاریخ اسلام، پایه‌ی اطلاعات بسیاری از تاریخ‌نویسان را در آثار سیف‌بن عمر تمیمی، محدث، راوی و تاریخ‌نویس قرن دوم هجری می‌بیند که فرد اخیر شخصی دروغ‌ساز و متهم به مانوی‌گری بوده که جنگ‌های عرب‌ها را نه تنها با فتوحات درخشان، بلکه با معجزات و کرامات همراه کرده است. علی حصوری هم‌چنین بر پایه‌ی سکه‌های به‌دست آمده در پایان دوران ساسانی و اوایل دوران اسلامی ایران، ثابت می‌کند که: پس از کشته شدن یزدگرد، مونارشی ساسانیان از بین می‌رود و انبوهی الیگارشی جانشین آن می‌شود که هر یک در پی منافع خود بوده‌‌اند. برای همین در بخش‌هایی از ایران، شاهان (استاندارها) اسلام را پذیرفته و بی‌خون‌ریزی پذیرای آن شده‌اند که این موضوع از سکه‌‌‌هایی که یک‌سوی آن چهره‌ی سردار عرب ضرب شده و سوی دیگر، چهره‌ی شاه / استان‌دار مزبور، به خوبی پیداست (معروف‌ترین این موارد، روی آوردن اهل سیستان به اسلام بوده است. گفتنی است جنگ‌های سیستان مربوط به زمانی است که ستم حکم‌رانان جدید در جامه‌ی نو سر بر کرد).

با این وجود، در دوره‌ی عباسی کوشش شده است تا برای جنگ‌های مسلمانان و به‌ویژه عرب‌ها، سابقه‌تراشی شود. معمولاً عمده‌ی حکومت‌هایی که در حقانیت خود تردید دارند، به چنین سابقه‌تراشی‌ها دست می‌زنند. از آن‌جا که حکومت عباسی در بغداد می‌خواست جانشین خلف ساسانیان باشد، علاوه بر جذب ثروت و ایجاد یک دربار باشکوه به چنین سابقه‌تراشی‌ها نیاز داشت. در این‌باره، طاها‌ حسین، پژوهش‌گر معروف مصری که تحقیقاتش از این جهت نمونه است، ماهیت این جنگ‌ها را تبلیغاتی و به قصد ایجاد سابقه برای عباسیان توصیف کرده است. اما با وجود همه‌ی این واقعیات، سقوط دولت ثروتمند ساسانی نمی‌توانست تنها به چند جنگ و به سرعت و آن آسانی صورت گیرد که در منابع تاریخی دوره‌ی اسلامی آمده است.

عرب‌ها برای دست یافتن به ثروت که می‌توانست دوام دولت و تشکیلاتشان را تقویت کند، احتیاج به منبع درآمدی داشتند. یک دولت واحد و متمرکز در حجاز نمی‌توانست به غارت یا درآمد کاروان‌های تجارتی قناعت کند. به‌ویژه که قوانین جدید، برخی از کارهای قدیم (غارت، ربا، خرید و فروش شراب، خوک،…) را منع می‌کرد. بدون ثروت هم حکومت ممکن نیست. چنین بود که عرب‌ها ناچار بودند از عربستان بیرون روند و برخورد با دولت ساسانی، نخستین برخورد خارجی ناگزیر بود. دنبال کردن ماجرای جنگ‌ها تا به اکنون به نتیجه‌ی مهمی نرسیده است. علت چند چیز است: یکی پراکندگی روایت‌ها، آن هم در تمام منابع تاریخ اسلام و دیگر، نامعلوم بودن سرنوشت دولت ساسانی در طول این جنگ‌ها. چنان‌که می‌دانیم در طول ماجراهای جنگ‌، تاریخ‌نویسان تنها شخص یزدگرد را تعقیب کرده‌اند. در واقع برابر فرهنگ جهان باستان برای آنان دولت ساسانی به معنی شخص یزدگرد است در حالی که در اواخر دوران ساسانی – پس از مرگ خسروپرویز – ملاحظه می‌کنیم دستگاهی در دربار وجود دارد که در جهت منافع خود برای ایران شاه تدارک می‌بیند. آیا پس از نخستین حمله‌ها و آمدن یزدگرد به حلوان، آن سازمان از هم گسیخت؟1

با تجاربی که کارگزاران دولت ساسانی در زمینه‌ی حکومت و جنگ‌ها داشتند، نه تنها چنین نشده بلکه طراح برخی از ماجراهایی که در آثار اسلامی به عنوان فتوحات مسلمین قلمداد شده، هماه سازمان بوده است. آنها با تشکیل دربار دوم ایران در استخر (فارس) که چندی یزدگرد در آنجا توقف کرد – و این‌گونه نبوده که یک راست به مرو رفته باشد – و جنگ‌های پیاپی هرمزان در جنوب ایران با لشگر عرب که زمان را برای بازسازی سپاه ایران در دربار دوم آماده می‌کرد، تا حدودی هم در پیش‌برد هدف‌های خود موفق بودند.

 در نظر داشته باشیم که جنگ‌های هرمزان باعث شد تا هجوم عرب‌ها به فارس را تا آنجا که ممکن بوده عقب بیندازد. هرمزان پس از چند جنگ، زمانی که در کلات شوشتر محاصره شد چنان‌که نوشته‌اند در سال بیست‌ویکم هجرت به این شرط تسلیم سپاه مسلمانان شد که او را نکشند و نزد خلیفه فرستند. هرمزان را به مدینه بردند. برخورد او با خلیفه و گفت‌وگوهای دراز و سرباز زدنش از پذیرفتن اسلام شنیدنی است، اما این مهم است که او چنان بازیگر ماهری بود که اسلام نپذیرفت، زنده ماند، بعداً اسلام پذیرفت و اعتماد خلیفه را هم جلب کرد تا جایی که از غنیمت‌های به‌دست آمده از جنگ‌های اسلامی بهره می‌برد. مار خوش‌ نقش و نگاری در آستین جای گرفته بود، زیرا پس از این که عمر به دست یک ایرانی کشته شد، در مظان اتهام هم‌کاری با فیروز، کشنده‌ی عمر قرار گرفت و آن‌گاه به دستور پسر خلیفه کشته شد. تاریخ‌نویسان در این داوری درمانده‌اند که کشتن او به حق بوده است یا ناحق. آیا دولت ساسانی طرح کشتن خلیفه‌ی اسلام را ریخته بوده است؟

بر اساس سکه‌های به‌دست آمده از دربار دوم – که امثال سیف‌بن عمر دیگر پیش‌بینی آن را نکرده بودند و جالب است که این سکه‌ها از مس، بسیار کوچک و فقیرانه است که نشان از حال و روز دربار دوم دارد – روشن است که یزدگرد دست‌کم از سال دهم پادشاهی خود در استخر بوده و سرانجام تن به سفارش‌های مشاورانش درباره‌ی برقراری ارتباط با عرب‌ها می‌دهد ولی چون زمان را از دست داده بود و این احتمال می‌رفت که با پاسخ منفی عرب‌ها، پادشاه ساسانی یا باید مسلمان می شد یا تن به جزیه می‌داد که هر دو برای او مشکل بود، زمام امور را به مشاور بزرگش – فرخ‌زاد، برادر سپهبد رستم –  می‌سپارد و خود راهی خراسان می‌شود. داستان ماندن یزدگرد در خراسان و فرستادن سفیر به دربار چین، ماجراهایی که بر او، پیروز و فرزند پیروز گذشت، معروف است و در اصل وقایع تأثیری ندارد. به هر حال، یزدگرد در خراسان کشته شد و با پایان کار او یعنی آخرین شاه از دودمان ساسانی، ولی نه آخرین شاه ایرانی پیش از اسلام، تومار شاهنشاهی ساسانی درهم پیچیده شد.

پس از رفتن یزدگرد به خراسان، فرخ‌زاد از کار ننشست. او توانست مسلمانان را به سازش با یزدگرد راضی کند. منابع تاریخ ساسانی، اگرچه با اختلاف در کلیات این روایت موافقند که یزدگرد به این دلیل به شرق رفت که اگر مصالحه صورت نگرفت، در دام نیفتد و در انقلاب مردم یا جنگ کشته نشود. مقدسی در «البدء و التواریخ» به نامه‌نگاری‌های مرو و استخر برای ترتیب دادن شکل سازش اشاره می‌کند، اما درست در لحظاتی که داشت سازش بین فرخ‌زاد و عبدالله بن عامر – نماینده‌ی مسلمانان – صورت می‌گرفت، خبر کشته شدن یزدگرد رسید. استاد حصوری به کمک سکه‌هایی که یک سوی آن نام فرخ‌زاد را دارد و طرف دیگر «مهلب بن ابی‌صفره» یا «حجاج ‌بن یوسف»، نتیجه می‌گیرد که فرخ‌زاد برای بقای دولت ساسانی به‌نام خود سکه زده است. این سکه‌ها ثابت می‌کنند که پس از یزدگرد، فرخ‌زاد به مدت 8 سال پادشاهی داشت و استخر تا سال 48 هجری به‌دست مسلمانان گشوده نشد (در تاریخ‌ها، فارس در سال 28 هجری به‌دست عرب‌ها افتاد). استاد حصوری می‌نویسد: «از فرخ‌زاد تا به حال، سکه‌ی مستقلی که سیمین باشد به‌دست نیامده است و بی‌گمان او سکه‌ی سیمین نزد و نمی‌توانست بزند تا چه رسد به سکه‌ی زرین. دوره‌ی او هرگز زمان پایه‌گذاری یک سلسله‌ی جدید نبود. او در نقطه‌ی درستی جای نداشت. زمانه‌ی او از زمان‌هایی است که قهرمانان را به‌ خاک می نشاند و فراموش می‌کند».2

بد نیست بدانید بسیاری از روایت‌ها تأکید دارند که «جسد یزدگرد را از رودخانه گرفتند، در تابوت گذاشتند، به استخر برگرداندند و آن‌جا در استودان نهادند». این خبر را نباید ساده و نادرست پنداشت، مسلمانان برای جلب دل‌های ایرانیانی که زرتشتی مانده بودند و هنوز به شاهنشاهی اعتقاد داشتند و شاهنشاه ساسانی را یکی از دو رکن پایداری آیین خویش می‌دیدند (رکن دیگر، دستگاه موبدان و نماینده‌ی آنان، موبد موبدان است که با شاه ساسانی در پشت سکه‌های ساسانی نگهبانان آتش‌دان – نماد آیین زرتشتی – هستند) و نیز برای نشان دادن مهر و رأفت ظاهری خود، مجبور به چنین کاری بودند، پس احتمالاً این خبر درست است و چنین کاری صورت گرفته است، به‌ویژه این‌که بی‌فاصله اوضاعی در ایران پدید آمد که ایرانیان حسرت ایام گذشته را خوردند. حجاج‌بن‌یوسف نمونه‌ی خوبی است و قیام‌های استان‌ها، از جمله همین سیستان، در نخستین سال‌های گرایش به اسلام، نمونه‌ی دیگر. ایرانیان فهمیدند که اگر از دست عقرب جراره جسته‌اند به مار غاشیه پناه برده‌اند. مسکویه در «تجارب‌الامم» آورده، مالیاتی که از ایرانیان – اهل ذمه – گرفته می‌شد از گذشته بیش‌تر گشت و حمزه‌ی اصفهانی روایت می‌کند که تا همین امروز (نیمه‌ی قرن چهارم) در خراسان، فرزندان ماهویه – استان‌دار خیانت‌کار دوره‌ی یزدگرد – را «خداه کشان» می‌نامند.3

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مجمل‌التواریخ و القصص، تصیحیح ملک‌الشعرای بهار، ص 97.
2- برای نمونه، ابن‌اثیر، جلد 3، ص 120.
3- سنی‌ملوک‌الارض و الانبیاء، گوتوالد، ص 63.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید