نامآوران ایرانی
رابعه عدویه؛ آغازگر عرفان عاشقانه
- بزرگان
- نمایش از سه شنبه, 22 بهمن 1392 17:57
- بازدید: 4511
برگرفته از تارنمای تبیان به نقل از فصلنامه زنان
عناوین:
رابعه و نحوه ورودش به طریقت الهی
1- مقدمه: در باره ولادت او گفته اند که او در سال 95 هـ ق (713 م .) در بصره متولد شد . چون بزرگ شد به بردگی فروخته شد ولی بعداً آزاد گردید . او مدتها در بیابانها می زیست تا اینکه در بصره اقامت گزید .
ابتدا به موسیقی علاقمند بود ولی پس از مدتی از آن روی گردان شد و به عبادت و تضّرع روی آورد . مدتی به بیماری مبتلا بود و سپس سلامتی خود را باز یافت . اوراه طریقت به دنبال کشف حقیقت رفت تا به مراحل بالایی در عرفان دست یافت .
کنیه رابعه عدویه ، ام الخیر و پدرش اسماعیل عدوی ، زاده بصره بود . وقتی رابعه کودک بود در بصره قحطی افتاد و او را فروختند روزگاری را به کنیزی گذراند . بعدها چون خواجه اش پارسایی و خدا دوستی او را دید آزادش کرد . رابعه در عمر خود هزگز شوهر نگزید و با خلق مزدور و ریاکار سر نکرد و با آنان به گفتگو و مصاحبت ننشست . البته خواستگاران زیادی از او درخواست ازدواج کردند اما وی پاسخ مثبت نداد و تنها چیزی که در جواب آنان می گفت این بود که : « در من وجودی و اختیاری نمانده است ، مرا از او باید خواست . »
سفیان ثوری با رابعه ، معاصر وبه قدر او معترف بوده است . وی به زیارت رابعه رفته و لحظه های حضور در محضر او را غنیمت می شمرد و مشکلاتی را که در حقایق عرفان با آن مواجه بود از وی می پرسید . رابعه نیز با علم به دقایق عرفانی در حل آنها سعی بلیغی به کار می بست . نقل است که روزی سفیان به رابعه گفت : « درجه ایمان و اعتقاد خود را به حضرت حق جل و علا برای من بیان کنید . » رابعه گفت : « من خدا را به شوق بهشت و خوف جهنم نمی پرستم بلکه از کمال عشق به آن حضرت و برای ادای شرایط عبودیت عبادت می کنم . »
رابعه عدویه به شهادت خاص و عام در کشف حقایق عرفانی ، مقام بلندی یافته است .{ هر زنی را که می خواهندبه مقامات معنوی بستایند ، او را در ی و عرفان به رابعه مانند می سازند} .
رابعه عدویه با توجه به اقداماتی که کرده و تحولاتی که درعرفان به عمل آورده مورد عنایت و اهتمام خاص و عام بوده است و بزرگان عرفان او را درعصر خود حجّت می دانسته اند .
در مقام رابعه همین بس که او به خاطر نگریستن به غیر خدا مورد غضب الهی قرار می گیرد . چه عارف کامل کسی است که جز خدا نبیند ، نه اینکه ببیند و چشم از او بازدارد . نقل است که رابعه روزی بیمار شد ، سبب بیماری پرسیدند ، گفت :
« نظرت الی الجنه ، فادبنی ربی » ؛« در سحرگاه دل ما به بهشت میلی کرد ، دوست ما با ما عتاب کرد این بیماری از آن است» . و نیز در مقام عرفانی این زن بس که در تعریف صداقت و راستی بگوید که « راستی آن است که بر عتاب مولا شاکر باشد ».
در مقام رابعه این نکته لازم به ذکر است که اگر آدمی عبادات را توفیقی الهی دانسته ، بر آنها پایداری نماید و بر انجام آنها سپاسگزاری ، به یقین به رتبه( اولیا الهی ) رسیده است .
رابعه به جهت مزیتی که در کمالات انسانی و فضایل نفسانی داشته و عموم راهیان و سالکان طریقت بر این مدعا صحــــه نهاده اند نسبت به بسیاری از مردان عصر خود برتری داشته است و از این جهت او را تاج الرجال (تاج مردان ) لقــب داده اند . به طور کلی در باره رابعه باید گفت که او در زهد و تقوی در عصر خــــــود ( به ویژه در میان زنان ) بی بدیل ضرب المثل و مجسمه تقوی به حساب می آمد .
2-رابعه و نحوه ورودش به طریقت الهی
نقل کرده اند که وقتی رابعه به دنیا آمد پدرش به تنگدستی سختی گرفتار شده بود به گونه ای که روغنی یافته نمی شد تا ناف او را چرب کنند ، مادر رابعه ندا داد که به خانه همسایه رجوع کند تا قطره ای روغن تهیه نماید ، اما او عهد بسته بود که از هیچ فردی ، چیزی نخواهد . از منزل بیرون شد تا در خانه همسایه را بزند و این کار را کرد ولی جوابی از صاحبخانه نشنید ، به منزل خود برگشت و اعلام کرد که کسی جوابش را نداد . مادر به حدی گریست که خوابش برد و در خواب پیامبـر (ص ) را دید . آن حضرت خطاب به وی فرمود : غمگین مباش که این دختر سیّده است و هفتاد هزار از امت من در شفاعت او خواهند بود.
مدتی سپری شد و پدر و مادر رابعه از دنیا رفتند ، در بصره قحطی سختی پدیدار شد و خواهران رابعه پراکنده شدند و او نیز چون از خانه بیرون رفت . ظالمی او را دید و گرفت و به شش درهم فروخت و خریدار او را به کارهای مشقت بـــــــــــار وامی داشت . تا اینکه روزی رابعه از جایی گذشت نامحرمی او را دید و قصد او کرد ، او دست به دعا بلند کرد و به خدای تعالی عرض کرد : « خدایا غریبم ، یتیمم ، اسیرم ... و تو میدانی که جز به رضایت کاری انجام نمی دهم و حاضرم به هر بلای بیفتم به شرط آن که تو از من راضی باشی !» ندایی شنید که از آینده درخشان او نزد خداوند خبر می داد ، بدین ترتیب زمینه ورود او به طریقت الهی فراهم شد . این اتفاق وقتی مسلم شد که رابعه مزه شیرین عبادت را چشید و از هر فرصتی استفاده کرد تا حلاوت اطاعت از حق تعالی را بیشتر بچشد . نقل است که یک شب خواجه و سرور او از خواب بیدار شد و از روزنه خانه به بیرون نگریست . رابعه را دید که سر به سجده نهاده است می گوید : «الهی تو می دانی که هوای دل من در موافقت فرمان تو است و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است . اگر کار به دست من باشد یک لحظه از عبادت تو غفلت نمی کنم ولی تو مرا تحت نظر سلطه آفریده ای و از آفریدگان خود کرده ای » . وقتی خواجه این جریان را دید و مناجات او را شنید رابعه را پیش خود خوانده و آزاد کرد . پس از آن رابعه روی در بیابان نهاد و سفر حج آغاز کرد .
3-ابزار عرفانی رابعه
در عرفان کلاسیک مقامات عرفانی همان کارکردی را دارند که ابزار عرفان و تجربه های عرفانی دارا هستند . این ابزار به تناسب اهداف و انواع عرفان می تواند متفاوت باشد . هر چند زمان رابعه عرفان کلاسیک ساختار اصلی خود را پیدا کرده بود اما در اسناد و مدارک و منابع مربوط به زندگی رابعه اطلاعی از نحوه بهره گیری رابعه در دست نیست . آنچه که در منابع از آنها به عنوان ابزار عرفان و تجربه عرفانی یاد شده عبارتند از :
شب زنده داری :
تمام منابع مربوط به عرفان کلاسیک و عرفان رابعه عدویه در این نقطه اتفاق نظر دارند که وی شبهای زیادی را تا صبح بیدار مانده وبه شب زنده داری پرداخته است .
مسلماً الهام بخش رابعه در این مورد قرآن کریم بوده است که می فرماید که« والذین یبیتون لربهم سجداً و قیاماً»(فرقان،؛65)
در حال سجده و قیام به روز وارد شوند . و نیز : « تتجا فی جنوبهم عن المضاجع » ( سجده ،؛ 16 ) پهلوهاشان را از خوابگاههاشان دور کنند . بدیهی است که اعمالی که رابعه در شب زنده داری انجام می داده به این ترتیب بوده است :
1 ) نماز
2 ) دعا
3 ) تلاوت قرآن کریم
4 ) یاد مرگ
4-خوف و محبت رابعه
از دیدگاه سر حلقه عارفان مسلمان ، امام علی (ع) ، آدمی باید به کسی امید بندد که از او می ترسد ؛ به کسی پناه بَرد که هم حیات در دست اوست و هم ممات . از این جهت عارف کامل کسی است که در نَوسان میان این دو حال باشد یعنی از لطف ، محبت الهی و توفیق در زندگی نباید مغرور شود که خوف و حرمان در کمین او نشسته است و از شکست و ترس نومید نشود که خدای رحمان معدن محبت و لطف است .
صاحب « الروض الفایق فی المواعظ و الرقایق » روایت کرده که گفته است : از رابعه عدویه رحمها الله تعالی حکایت شده است که وقتی نماز عشاء می گزارد بر پشت بام می رفت و چادر و مقنعه اش را محکم میکرد و می گفت : « خدای من ! ستاره ها بیدار و منور شدند و چشمها به خواب رفتند ، پادشاهان در خانه هاشان را بستند ، و هر دلداده با دلبر خویش خلوت کرد ، من هم اینجا در مقابل تو ایستاده ام » سپس بر سجده گاهش بوسه می زد . و به هنگام سحر می گفت :« خدای من ! این شب به پایان رسید و صبح دمید . وای کاش می دانستم که آیا اعمال این شبم را از من پذیرفتی تا خشنود شوم ؛ یا آن که آن را رد کردی تا عزادار شوم و سوگواری کنم ، و به عزتت سوگند اگر مرا از درت برانی از وقتی که محبتت در دلم افتاده است از آن رویگردان نشده و نخواهد شد » .
اگر بخواهیم مهم ترین اقدام رابعه را یادآور شویم باید از تحولی که او در عرفان اسلامی به وجود آورد نام ببریـــــــــــــــــم و آن وارد کردن مفهوم عشق و محبت الهی در عرفان اسلامی است از این جهت که رابعه در عرفان و سلوک عرفانی اش به عشق و محبت توجه عمیقی مبذول می داشت لذا او را( امام عاشقان ) دانسته اند و ازآن جهت که محبت رابعه به خوف الهی آمیخته بود ، او را( پیشوای عارفان اندوهگین ) نام نهاده اند . چرا که رابعه بسیار گریه می کرد و خوف الهی سراسر وجود او را گرفته بود .
رابعه در سلوک عرفانی و تعالیم خود روش تازه ای در پیش گرفت و زیبایی و عشق و محبت را در آن وارد و بر آن تأکید داشت . بر خلاف صوفیانی که در زیبایی های جهان ، جمال حق را مطالعه می کردند، او به زیبایی های جهان ظاهر ، بی اعتنا بود . در یک شب بهاری ، خادمه اش او را بیرون خواند و گفت بیرون بیا تا آثار خدا را ببینی . وی در جواب گفت که « تو ، به درون آی تا خدای بینی» .
رابعه برای نیل به دیدار خدا دایم در طوفانی از اشک و اندوه عاشقانه به سر می برد . زندگی او سراسر سادگی بود . سخنانش در بیان سوز محبت ، تأثیری بی مانند داشت . ظهور رابعه و تعالیمش نقطه عطف تصوف بود که تدریجاً از زٌهد خشک مبتنی بر خوف و مشیت به معرفت درد آلود مبتنی بر عشق و محبت گرایید .
در سخنانی که از او به یادگار مانده به اهمیت محبت و عشق اشاراتی دارد . نقل است که می گفت :( می روم آتش در بهشت زنم و آب در دوزخ ریزم تا این هر دو حجاب رهروان از میانه برخیزد و قصد معین شود و بندگان خدا ، خدا را بی غرض و نه به امید بهشت و یا خوف از دوزخ خدمت کنند »
هر چند که رابعه بنیانگذار نگرش محبت آمیز در عرفان اسلامی است ، اما محبت و ارادت او به خداوند ، او را در زمره کسانی قرار نداده است که تنها رَجا و عشق الهی را در وجود خود متجلی ساخته و از خوف الهی غافل مانده اند .
آورده اند که او بسیار اشک می ریخت . همین که سخن از آتش به میان می آمد مدهوش می شد و می گفت : « استغفار نا یحتاج الی استغفار » ؛ استغفار ما نیازمند استغفار است . این آمرزش طلبی نشانه ای از عمق خوف و مشیت او نسبت به خداست . این همان معرفت بلندی است که عارفان اهل خوف با خداوند داشته اند .آیةالله جوادی آملی در توضیح عبارت رابعه در باره استغفار طلبی از استغفار می نویسد : « دعای رابعه در واقع ترجمان دعایی از امام حسین (ع) در روز عرفه است که فرمود : خدایا کسی که خوبی های او بدی است بدیهایش چگونه بد نباشد » .
رابعه در سایه عنایت خداوندی به مقامی رسیده بود که هیچگونه احساس نیازی به مردم نمی کرد . نقل است که او هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و می گفت : « ما لی حاجه بالدنیا » ؛ مرا به دنیا نیازی نیست . اما آنچه رابعه را جزو اغنیای عرفا قرار داده بود از یک سو محبت وافر به خدا و از سوی دیگر حزن شدید و خوف زیادنسبت به باریتعالیی بودوی درباره حزن می گفت باید بیشتر متآثر باشیم چرا که کمترحزن می خوریم و باید بنالیم که چرا کم می نالیم . بنابر این باید رابعه را از جمله افرادی بدانیم که حزن و خوف و محبت الهی را با هم داشته اند .
از همین رو بود که او در صدد کتمان حَسنات خود برمی آمد و به دیگران هم توصیه می کرد نیکی های خود را بپوشانند . همانطور که گناهان خود را استتار کنند . چرا که اظهار خوبی ، برای آدمی نقص است و زمینه خود نمایی را فراهم و سبب خودستایی آدمی می شود .
برای رابعه خوف و حزن علاوه بر فراق و جدایی از خدا به سه چیز دیگر هم تعلق می گرفت و آن سه همان اند که خود گفته است : « در غم سه چیز متحیر مانده ام ... اول آنکه در وقت مرگ ، ایمان به سلامت برم یا نه ؟ و دوم آن که نامه من به دست راست دهند یا نه ؟ سوم [ آنکه ] در آن ساعت که جماعتی به دست راست به بهشت برند ، و جماعتی به دست چپ به دوزخ ، من از کدام باشم ؟ » .
5-نیایش رابعه
مبنای نیایش و خواسته های آدمی مبتنی بر نوع شناختی است که از خود و خدا دارد . زیرا آدمی با خودشناسی و به نیازهایش واقف می شود و با خدا شناسی انتظارات خود را تصحیح می کند .
از آنجا که عارفان خدا را فقط برای خدا می خواهند دعاهایشان نیز در همین راستا معنی پیدا می کند رابعه با توجه به این مبنا می گفت : « الهی ما را از دنیا هر چه قسمت کرده ای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت کرده ای به دوستان خود ده که مرا تو بسی » !
از دیدگاه عارفان ذات خدا رحمت است رحمت و رأفت بر تمام اوصاف او پیشی گرفته است . بر اساس چنین شناختی از خداست که می گفت : « بار خدایا اگر مرا فردای قیامت به دوزخ فرستی سریّ آشکار کنم که دوزخ از من به هــــــزار راه بگریزد » .60و نیز به درگاه الهی می خواند : « بار خدایا اگر مرا فردا در دوزخ کنی من فریاد بر آورم که وی را دوست داشتم، با دوست این کنند ؟! »
اگر هدف نهایی عرفان را لقای پروردگار بدانیم نوع دعای عارفان را درست خواهیم شناخت چرا که اساسی ترین خواسته عارفان دستیابی به وصل حضرت حق است ، رابعه نیز از جمله عارفانی است که نهایت طریق خود را رسیدن به ملاقات خدا می داند و تمام دعای خود را به این مقصود معطوف می سازد . او به خدای سبحان عرض می کند : « الهی کار من و آرزوی من در دنیا از جمله دنیا یاد توست و درآخرت از جمله آخرت لقای توست. از من این است که گفتم تو هرچه خواهـــــــــــــــی می کن».
دستیابی به چنین هدفی جز با تحصیل مراتب عبادت حاصل نمی شود و عبادت وقتی نیکو و پذیرفتنی است که با حضور دل همراه شود . و با اشاره به ضرورت این همراهی می گفت که « یا رب دلم حاضر کن یا نماز بی دل بپذیر ! »
با وجود تمام دلهره ای که رابعه در باره خدا داشت هرگز امید از کف نمی داد و با وجود اقرار به استحاق خود در افتادن به جهنم ، خداوند را کریم تر از این مجازات می دانست .
امید رابعه و خوفش همه درهوای محبوب بود نه چیز دیگر ؛ اگر می هراسید هراسش از آن بود که نکند از خدا و اولیای او دور افتد و اگر خائف و اندیشناک بود ، همه خوف و اندیشه اش آن بود که چیزهای دیگر سد راه او شوند و از دیدار حق محروم ماند . در راه مکه چنین نیایش کرده است : « الهی دلم بگرفت . کجا روم ؟! – من کلوخی ، آن خانه سنگی – مرا تو می باید.یعنی هدف تویی و تو هر جا باشی حج همانجاست نه جای دیگر.
6-مرگ رابعه
مرگ از دیدگاه عارفان وسیله ای جهت رسیدن به لقای پروردگار و چشم در چشم او دوختن و به وصل او رسیدن است . رابعه نیز مانند سایر عارفان به مرگ چنین می نگریست و به سان مولوی از شنیدن ندای مرگ سرمست می شد و ندای « اقتلونی » سر میداد ؛ چه زندگی خود را در مرگ می یافت . چون زندگی ، زیستن در جدایی و مرگ ، زیستن با دوست است .
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتاً فی حیات
زندگی بی دوست جان فرسودن است
مرگ حاضر غایب از حق بودن است
بالاخره رابعه در سال 135 هـ . ق وفات کرد و در بیت المقدس مدفون گشت . در باره سال وفات او نیز گفته اند که رابعه در سال 185 هـ . ق از دنیا رفت و در قدس شریف به خاک سپرده شد و مزار وی زیارتگاه اهل سیر و سلوک و عرفان گشت .