نامآوران ایرانی
درباره محمدجان شکوری بخارایی برادرم؛ محمدجان شکوراُف
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 30 دی 1390 05:35
- بازدید: 3796
برگرفته از روزنامه شرق
فریدون جنیدی بنیاد نیشابور
نخست بایستی گفتن که در زبان مردم تاجیکستان برادر بزرگ را برادر، یا اَکا میخوانند و برادر کوچک «دادَر» خوانده میشود.
پیوند مهر استاد شکوری و من پیوندی برادرانه و دادرانه است. نخستینبار که ایشان را دیدم در دفتر روزنامه صدای مردم به سردبیری فاتح عبدالله (اردَمهر) که مهری فراوان به ایران داشت، درباره فرهنگ ایران گفتوگو میکردیم و آزاد شدن جمهوریها از بند کمونیسم و بیداد روسیه، جانی تازه به تاجیکستان (و همه جمهوریها) بخشیده بود و همگان بهدنبال زنده کردن فرهنگ و آیین خویش بودند. در میانه گفتار مردی مهربان و فروتن به دفتر اندرون آمد و دیدم که همگان او را میستایند و بزرگ میدارند.
فردای آنروز در یک انجمن فرهنگی میزگردی درباره فرهنگ نیاکان بود، باز آن مرد را دیدم که با کمی دیرکرد، با شتاب به اندرون آمد و آنچه را که از گفتارها بایسته میدید بر دفتر خود مینوشت.
در پایان گفتار مرا به آن مردِ وارسته و دانشمند معرفی کردند و دانستم که او «معلم شکوری» است و در تاجیکستان استادان بزرگ را معلم میخوانند.
رفتن به تاجیکستان در سال 1371 همزمان شد با کودتای کنجهیوف و کشتارها و خونریزیهای شگفت برای مردمانی که تازه از قهرِ روسیه گسسته و به مهر نیاکان (تاجیکان نیاگان میخوانند) پیوسته بودند... اندکاندک بر سردر دکانها با دبیره فارسی نام مینوشتند و همگان با چهرهای گشاده همراه با لبخند به آینده زیبا و آرمانی خود، به پیوند با فرهنگ نیاگان و مهر ایران میاندیشیدند...
اما قهر روسیه و زورمداران، تنها دامن تاجیکستان را گرفت، زیرا که روسیه با آنکه چهره را دگرگون کرده بود، اندیشهاش همان سروری بر کشورهای تازه آزادی یافته و بهرهوری از نیرو و دارایی و توان آن کشورها بود و در این میان از هیچ کشور هراسی نداشت، مگر تاجیکستان که هرگز پیوند خود را با ایران فراموش نکرده بود. در هنگامه آن «کودتا» بود که خیابانهای دوشنبه بسته شد و مرا که آهنگ بازگشت به ایران داشتم در دوشنبه نگاه داشت.
برخی از یاران ایرانینژاد که کشورهای دیگر چون انگلیس و فرانسه و هندوستان و پاکستان همراه من در سمینار «پژوهش در فرهنگ باستانی و شناخت اوستا»، به فراخوانی گلرخسار صفی اُوا (شاعر پارسیگوی) هموند بودند، با اجاره یک تانک نفربر از پادگان روسیه باشنده در دوشنبه، بهسوی فرودگاه گریختند و هرچند پافشاری کردند که با آنها همراه شوم، گفتم که ننگ بر من باد که در این هنگامه با تانک روسی یا کشوری که نیمی از پیکر ایران فرهنگی را از مادر جدا کرده است، بگریزم. من میمانم و اگر گذر زمان چنان خواهد که گلولهای از تیر کودتاگران بر من خورد، خونم در خاک پاک تاجیکستان میریزد... .
باری 40روز به درازا کشید که توانستیم با یک هواپیما از دوشنبه پرواز کنیم و در آن هنگامه درد و سوگ، من و استاد شکوری به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شدیم و دادر و برادر یکدیگر را یافتند.
استاد شکوری...... معلم! با همه استادی، فروتن و مهربان و نیکخوی است و من در همه تاجیکستان کسی را ندیدم که وی را دوست نداشته باشد و بزرگش ندارد.
او با شاگردان خویش همچون پدر رفتار دارد. هیچکس ایشان را خشمگین یا برافروخته ندیده است. هیچگاه اَپَرتنی (تکبر) در رفتار ایشان نیست و چهره پرمهر و خندانش همواره همچنین است و با چنین فروتنی با پایه بلند دانشی، در سختترین روزگار که پیامدهای کودتا بود، نامه انگیزاننده «خراسان است اینجا» را نوشت و پراکند1 و همه آنچه را که بایستی همچون یک پدر و معلم به فرزندان خود- مردم تاجیکستان- بگوید گفت و از پیامد آن بر دست کودتاگران نهراسید و کودتاگران نیز یارای پرخاش و نزدیک شدن به پایگاه او نداشتند.
پیوند استاد با بنیاد نیشابور همواره پایدار بوده است و فرزندان بنیاد نیشابور نیز این پیوند را گرامی داشتهاند و از یادداشتهای آن استاد نیز مهر همواره ایشان به فرزندان بنیاد آشکار میشود. برای برادر و معلم و استاد شکوری آرزوی سالها زیستن و بهره رساندن دارم.
پینوشت:
1-دریغم میآید که اینجا نامی از شاعر بزرگ ملی تاجیکستان- استاد لایق شیرعلی- که همچون دو برادر یکدیگر را دوست داشتیم و از پیامد همان کودتا، چندان درد و اندوه و رنج بر جان وی رفت که بمُرد، یاد نکنم! استاد لایق زیباترین و گستردهترین پیشگفتار را بر دفتر«خراسان است اینجا» نوشت و آشکار کرد که «ایران است اینجا»