نگاه روز
دُرِّ یتیم - سید صادق سجادی
- نگاه روز
- نمایش از یکشنبه, 25 خرداد 1393 09:31
- بازدید: 3722
برگرفته از تارنمای دایرةالمعارف بزرگ اسلامی به نقل از مجله مهرنامه
سید محمد صادق سجادی متولد ۱۳۳۳ در کرمانشاه. تاریخ دان و استاد دانشگاه و مدیر بخش تاریخ و عضو شورای عالی علمی مرکز دایرۀالمعارف بزرگ اسلامی است. زمینه اصلی فعالیتهای پژوهشی صادق سجادی، تاریخ و تمدن ایران و ملل اسلامی در نخستین سدههای هجری، و بررسیهای تطبیقی ادبیات فارسی و عربی است. در عین حال از سالها پیش در زمینة تاریخ طب نیز تفنناً به تحقیق پرداخت و در آن زمینه نیز مقالاتی منتشر کرد.
در سال 1363ش. جزوهای از سوی کاظم موسوی بجنوردی زیر عنوان طرح دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، که در اسفند 1362ش. پایهگذاری شده بود، به منزله اعلامیه فعالیت رسمی آن منتشر شد. آقای بجنوردی در این طرح، ضمن نگاهی به پیشینه دایرةالمعارفنویسی، درباره ضرورت تدوین یک دانشنامه اسلامی، که توسط مسلمانان و با دیدگاهی اسلامی نوشته شود، سخن رانده بود. گرچه برخی محققان و استادان دانشگاهها با بعضی از دیدگاههای این طرح، که موافق فضای ملتهب فکری و سیاسی آن روزگار بود، موافق نبودند، اما غالبا و مخصوصا کسانی که با دانشنامه اسلام چاپ اروپا و نقایص آن و کوششهای احسان یارشاطر برای ترجمه و تکمیل و افزودن مدخلهای مهم درباره ایران به آن دانشنامه، آشنایی کافی داشتند، این نظر را که مسلمانان و مخصوصا ایرانیان دانشنامهای مستقل پدید آورند، میپسندیدند.
نخستین آشنایی من با دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، که موسسه آن در اوایل تاسیس زیر عنوان بنیاد فعالیت میکرد و سپس بنا به ملاحظاتی به مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی تبدیل شد، به اندک مدتی پس از انتشار آن جزوه بازمیگردد. این طرح اولیه بهزودی تغییرات اساسی کرد و با قواعد تحقیقات بیطرفانه علمی و استفاده از همه منابع معتبر قدیم و جدید اعم از شرقی و غربی همساز شد. مخصوصا توانایی بنیانگذار دایرهالمعارف در جذب و جلب بهترین استادان و دانشمندان علوم انسانی، دایرهالمعارف را به سرعت به یک مرکز پژوهشی معتبر تبدیل کرد.
گرچه این تغییر بسیار مهم در دیدگاههای پژوهشی موجب شد که صدها مقاله آماده چاپ، در سال 1365ش. نادیده گرفته شود و بایگانی گردد و مدخلهای آن معروض تحقیق و تالیف مجدد با ضوابط نو شود، اما فواید بزرگ معنوی آن بیش از ضرری بود که به این موسسه تحمیل شده بود. به هرحال من در اواخر سال 1363ش. برای مقالهنویسی به بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی پیوستم و چندین ماه پس از آن، وقتی تالیف مقاله «آستان قدس رضوی» را به انجام رساندم، به عنوان ویراستار به عضویت دایم آن موسسه درآمدم. مدتی بعد که مدخلیابی و گردآوری منابع تحقیق قواعد و ضوابطی یافت و آقای بجنوردی طرحی مفید برای کمک به تحقیقات اسلامی و ایرانی، یعنی طرح تشکیل پروندههای علمی را ریخت و به موقع اجرا گذاشت، تنظیم سازمان علمی- پژوهشی دایرةالمعارف هم ضرورت یافت. مخصوصا که از سال 1364 به تدریج تعدادی از برجستهترین استادان و محققان رشتههای مختلف مطالعات اسلامی و ایرانی، همچون زریابخویی، احمد تفضلی، فتحالله مجتبایی، یحیی ذکاء، جعفر شعار، آذرتاش آذرنوش، شرفالدین خراسانی، محمدحسن سمسار، محمدمجتهد شبستری و عنایتالله رضا به دایرةالمعارف پیوسته بودند و به تدریج بر تعداد آنها میافزود. از اینرو بنیانگذار مرکز به ایجاد گروههای پژوهشی بر حسب موضوع همت گماشت. نخست بخشهای ادبیات عرب و تاریخ و هنر تشکیل شد و آنگاه بخشهای دیگر به تدریج پدید آمد و جمعا گروه پژوهشی معارف اسلامی، فلسفه و کلام، ادیان و مذاهب و عرفان، ادبیات، ادبیات عرب، تاریخ، جغرافیا، هنر، علوم و نیز یک گروه پروندههای علمی، یک گروه بررسی ارجاعات و گروهی با عنوان بخش چاپ ایجاد گردید. آقای بجنوردی همچنین برای بخش مدخلیابی یا گزینش عناوین شیوهای دیگر تدوین کرد. از آن پس مدخلها بر حسب گروههای پژوهشی که هریک با کد یا شمارهای مشخص میشدند، تدوین و پس از بررسی نهایی به بخش مربوطه و بخش پروندههای علمی اعلام میشد. این روش تاکنون، با تغییراتی متناسب با پیشرفت کار، همچنان ادامه دارد؛ البته تعداد بخشهای پژوهشی بیشتر شده است. همین ایام آقای موسوی بجنوردی برای راهبری علمی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، شورایعالی علمی، مرکب از مدیران گروههای پژوهشی، را بنیان نهاد که بعدها گسترش یافت و دانشمندانی با عنوان مشاور عالی نیز بدان راه یافتند.
پس از ایجاد بخش تاریخ به مدیریت شادروان استاد عباس زریابخویی من و دوست فاضل ارجمند، سیدعلی آل داوود، که قریب به دو سالی پس از من به همکاری با دایرهالمعارف دعوت شده بود، به خواست استاد به آن بخش پیوستیم. روزهای سهشنبه که استاد به دفتر میآمدند، از خوشترین روزهای ما بود. افزون بر آنکه از محضر پرفایده زریاب استفادهها میبردیم، به عنوان دستیار، پرسشهایی را که درباره حوادث تاریخی و منابع و مندرجات مقالات طی یک هفته نوشته بودیم، مطرح میکردیم و پاسخهای محققانه و عالمانه ایشان را مینوشتیم و معمولا با نویسندگان در میان میگذاشتیم و در مقالات اعمال میکردیم. وجود زریاب سبب شد بسیاری از جوانان فاضل خواهان همکاری با بخش تاریخ شوند. از آن میان شادروان کاظم برگنیسی را پس از جلب موافقت سرویراستار دایرهالمعارف، شخصا به آنجا دعوت کردم و در بخش تاریخ به تحقیق و تالیف مشغول شد. آنگاه فضلا و محققانی چون علی بهرامیان و سپس ابوالفضل خطیبی هم به پیشنهاد من به بخش تاریخ پیوستند و به این ترتیب قویترین گروه پژوهشی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر استاد زریاب با حمایت و تایید بنیانگذار آن، پدید آمد.
روزهای سهشنبه به سبب حضور زریاب، استادان و محققان دیگر، چون احمد تفضلی و ایرج افشار، استاد کیکاووس جهانداری، شرفالدین خراسانی، عنایتالله رضا و کسانی دیگر از محققان و دانشمندان همکار ما در مرکز یا بیرون از آن، به شوق دیدار زریاب به دفتر ما میآمدند و بحثهای ادبی و علمی آمیخته به ظرایف و نکتههای شیرین و پرمغز درمیگرفت. برای من و دیگر اعضاء بخش تاریخ، تسلط زریاب بر تاریخ اسلام و ایرانِ پیش و پس از اسلام، ادب و لغت فارسی و عربی، فلسفه، کلام، فقه و اصول، تفسیر قرآن و سیره نبوی که به همه پرسشهای مربوط به آن فنون و علوم پاسخهای دقیق و عالمانه میداد، سخت مایه شگفتی بود. مخصوصا این خصیصه زریاب که طالب علمانِ جوان و نوخاسته را به شیوه خود و با ظرافت و دانایی تمام تشویق میکرد و به راه تحقیق میانداخت، لااقل برای من، تنها یک بدیل داشت و آن شادروان استاد احمد تفضلی بود که بیگمان تحتتاثیر زریاب خود را موظف به تربیت و تعلیم و تشویق جوانان میدانست. یکی از شیوههای او آن بود که وقتی دفتر بخش تاریخ از اغیار خالی میشد، گاه پرسشهایی درباره جزییات تاریخ اسلام و ایران و متون تاریخ و ادب مطرح میکرد، چنانکه گویی واقعا در حل مشکل از ما کمک میخواهد. مکرر اتفاق افتاد که بعضی از آن پرسشها، چنان ما را به تکاپو میانداخت که چندین روز را صرف یافتن پاسخهایی دقیق و روشن میکردیم و از این راه بیش از پیش با منابع و روشهای تحقیق آشنا میشدیم. با این همه استادی به غایت فروتن بود و نتایج تحقیقات عمیق و عالمانه خود را فقط به عنوان پیشنهاد یا یکی از نتایج متصَوَّر مطرح میکرد؛ در حالی که بارها ثابت شده بود که توضیحی بیشتر و بهتر از آنچه زریاب میگفت، ناممکن بود. این معنی از آثار او، مخصوصا از شرح ابیات مشکله حافظ، یعنی کتاب گرانبهای آیینه جام او به خوبی پیداست. به همین سبب هم فصلالخطاب مذاکرات شورایعالی علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همواره سخن و نظر زریاب بود.
قوه حافظه کمنظیر استاد زریاب هم از دیگر امتیازات برجسته ایشان بود. حافظهای که غالب دوستان و همکاران و شاگردان ایشان آن را میشناختند و جلوههای آن را مکرر دیده بودند. شادروان استاد زریاب در مذاکرات خصوصی بخش تاریخ، وقتی درباره موضوعی صحبت میکرد، مأخذ یا مآخذ آن را غالبا همانجا، گاه با ذکر جلد و صفحه به دست میداد. قسمتی مهم از هریک از مقالاتی را که برای دایرهالمعارف مینوشت، اعم از متن یا ارجاعات، هم صرفا متکی بر حافظه ایشان بود. این را از آن جهت میدانم و میگویم که استاد، این بنده را موظف کرده بود که مقالات ایشان را بخوانم و ارجاعات را تطبیق دهم یا تکمیل کنم. من هم با کمال میل و به قصد تلمذ، اجرای آن دستور را بر عهده شناختم و از آن کار لذت بسیار میبردم؛ اما همواره بر حیرتم میافزود که میدیدم استاد مثلا فلان واقعه را به آثار مورخانی چون یعقوبی و طبری و ابن اثیر و ذهبی و ابن فوطی و دیگران، با ذکر جلد از چاپی معین ارجاع داده و من با اندکی تفحص آن را به همان صورت در آن منابع مییافتم و شماره صفحات را به ارجاعات میافزودم. البته در مواقع بسیار خود ایشان حتی صفحات مورد نظر را هم ذکر کرده بود و اگر ضمن تطبیق معلوم میشد، محتاج تغییر است، هرگز از سه، چهار صفحه پیش و پس بیشتر نمیشد. احاطه او به منابع تاریخ و ادب شگفتانگیز بود. مبالغه نیست اگر بگویم استاد، بیشتر مطالب آثاری بزرگ و معتبر چون تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی و انسابالاشراف و از آثار متأخرتر، کتبی چون جامعالتواریخ را، چهبسا به عین عبارت در حافظه داشت و من بارها عباراتی را که او از این مورخان نقل کرده بود، حرف به حرف، با اندک تفاوتی در همان منابع مییافتم. درباره وسعت دانش مرحوم استاد و درعینحال فروتنی علمی ایشان، من و دوستانم در بخش تاریخ، حکایتها به خاطر داریم. یک وقت صحبت از نظامی و قوالب و مضامین شعر او بود. استاد فرمود که در اینباره اطلاعی ندارد، با این همه وقتی بحث بالا گرفت، به مناسبتی، قصیدهای بلند از دشوارترین اشعار نظامی خواند و آن را توضیح داد.
دکتر زریاب نهتنها در احاطه علمی و تحقیقی در زمینههای یادشده به روزگار خود یگانه بود، بلکه محضر شیرین او نیز، مخصوصا در جلسات خصوصی بخش تاریخ، مانند نداشت. گاه به مناسبت جد را با هزل و تحقیق را با نکتهپردازیهای بس ظریف در هم میآمیخت، چندان که 5، 6 ساعت حضور او در بخش تاریخ، گویی دقایقی بیش نبوده است.
به هرحال تدوین جلد اول دایرهالمعارف بزرگ اسلامی همچون راهی سنگلاخ و کوهستانی و تنگ و باریک بود که عبور از آن بس دشوار مینمود؛ اما با پایداری و کوشش بنیانگذار آن و همکاری محققان و استادان بلندپایه چون زریاب، سرانجام در سال 1367ش. بیرون آمد و با استقبال اهل علم و تحقیق و طالبان اطلاع از فرهنگ و تمدن اسلام و ایران روبهرو شد؛ و در کنار تشویقهای بیشمار، البته چند نقد مختصر هم نوشته شد و معلوم گردید جامعه فرهنگی ایران محتاج چنین اثری بوده و هست. جالب آنکه همین جلد اول، مخصوصا به سبب اشتمال بر مدخلهایی که دایرةالمعارف اسلام چاپ اروپا فاقد آنهاست و نیز شیوه علمی تصنیف و تالیف و کتابشناسی ممتع مقالات، لااقل دو بار در نشریات مربوط به تحقیقات اسلامی اروپا، مورد بررسی و معرفی قرار گرفت و نظر اسلامشناسان و ایرانشناسان را از همان آغاز کار سخت به خود جلب کرد. مثلا چارلز ملویل ضمن معرفی جلد اول و ستایش از شیوه کار و بعضی مقالات بهطور خاص، انتقاداتی هم وارد کرده بود که بعضی از آنها درست و بجا و بعضی قابل رد بود و همان وقت شادروان استاد شرفالدین خراسانی طی مقالهای به ایرادات وارده پاسخ داد. با این همه اقبال اهل نظر در داخل و خارج از کشور، ما را بیش از پیش به لزوم ادامه تحقیق و تالیف و بهبود شیوههای کار تشویق کرد.
من در اوایل سال 1368ش. چند ماه پس از انتشار جلد اول دایرهالمعارف (1367ش) به آن سبب که به تاریخ پزشکی عصر اسلامی علاقهمند بودم و مقالاتی در آن ابواب مینوشتم و هنوز هم مینویسم، با حفظ سمت دستیاری استاد زریاب خویی در بخش تاریخ، به مدیریت بخش علوم، یعنی تاریخ علوم در عصر اسلامی، منصوب شدم و از آن پس تا اوایل سال 1370ش. آن بخش را اداره کردم. این زمان استاد دکتر زریاب طی مذاکراتی خصوصی فرمودند که به سبب خستگی جسمی و روحی، میخواهند مدیریت بخش تاریخ را به این بنده واگذار فرمایند و بیشتر به تحقیق و نگارش مقاله و تصحیح و تحریر و ترجمه چند کتاب مهم بپردازند و در این باره با آقای بجنوردی هم صحبت کردهاند. من البته نپذیرفتم و عرض کردم تحت مدیریت عالیه ایشان، کلیه امور بخش را اداره خواهم کرد. اما چون مصرانه تاکید فرمودند و سپس تکلیف کردند که باید رسما مدیریت بخش را بر عهده گیرم، ناچار پذیرفتم. با این همه کمتر کاری را بدون نظر استاد انجام میدادم. چه نظر ایشان برای همه اعضاء بخش و همه کسانی که با تواناییهای فکری و احاطه علمی استاد آشنا بودند، حجت قاطع بود. استاد درباره کارهای علمی و تحقیقی اشخاص اظهارنظر نقادانه نمیکرد و من در آن سالها که ملازم ایشان بودم، فقط دوبار دیدم که درباره علم و اطلاع کسانی، آن هم به ملایمت و ظرافت تمام، اظهاری فرماید.
مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در این سالها از نظر پژوهشی و نیز سازمانی نسبتا به سرعت گسترش یافت. مدتی پس از صورتبندی گروههای پژوهشی، محورهای ویرایش تشکیل شد و کلیه مقالات، پس از ویرایش و تهذیب علمی توسط مدیران بخشها یا دستیاران آنها، برای ویرایش ادبی نزد یکی از سه محور مذکور میرفت. بعدها وظایف این محورها به بخشهای علمی محول شد و بر تعداد بخشهای پژوهشی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز افزوده شد.
از سال 1372ش. به تدریج فعالیتهای مرکز دایرةالمعارف گستردهتر شد و اجرای چند طرح دیگر در حوزه دانشنامهنویسی در دستور کار قرار گرفت. نخستین اثر از این دست، پس از دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه فلسطین بود که مقرر گردید قسمت اعظم مقالات آن از الموسوعه الفلسطینیه به فارسی ترجمه و قسمتی دیگر تالیف شود. ترجمه و تالیف این دانشنامه قریب به چهارده سال، تا میانههای سال 1386ش. ادامه داشت و در این تاریخ به دلایل مالی و نیز اشتغال بعضی موسسات دیگر به همین کار، متوقف شد. اما بعضی از مقالاتی که برای آن دانشنامه تالیف شده بود، به مناسبت، در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران مورد استفاده قرار گرفت. از همین ایام به تدریج تدوین طرحهایی برای تحقیق و تالیف آثار مرجع توسط سرویراستار مرکز پیشنهاد شد و به تصویب رسید. غیر از فهرستهای مفید چون فهرستواره کتابهای فارسی، فهرست مقالات فارسی، فهرست نسخ خطی مرکز که تاکنون چندین مجلد از هریک منتشر شده است، تالیف و تصنیف آثاری چون مجموعه تاریخ و فرهنگ کرد و کردستان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان، دانشنامه بزرگ تهران، دانشنامه فرهنگ مردم ایران، دانشنامه زبانها و گویشهای ایرانی هم از همان طرحهاست که در دست تحقیق و تالیف است و تعدادی از آنها چاپ شده است. یکی از مهمترین و بزرگترین طرحهای پژوهشی مرکز، تاریخ جامع ایران است که پس از یازده سال تحقیق و تالیف و تهذیب در آستانه انتشار قرار دارد و به ظن قوی به هفده مجلد خواهد رسید.
اکنون که این سطور را مینویسم 30 سال از آغاز فعالیت مستمر من در این مرکز میگذرد. علاقه روزافزون و اعتقاد راسخم به اهمیت و فواید آثاری که برای مطالعات اسلامی و ایرانی در سطح ملی و جهانی در اینجا پدید میآید، غالبا مرا از اشتغال به امور دیگر، مگر به تفاریق، باز داشته است. در این سالها مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی فراز و نشیبهای بسیار دیده؛ اما همیشه این بخت و امتیاز را داشته که از همکاری پیوسته بهترین محققان و دانشمندان در زمینههای مورد علاقه خود برخوردار باشد. شرح ماجرای ظهور و تطور این مرکز و کوششهای پژوهشی آن و محققان و دانشمندان نامدارش، که خود بخشی از تحولات فرهنگی ایران معاصر است و بیتردید برای آیندگان بسی جذاب خواهد بود، به کتابی مستقل محتاج است. امیدوارم فرصت و فراغتی دست دهد تا یادداشتهای پراکنده خود در اینباره را گردآوری و تکمیل و تنظیم کنم.