شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست اتحادیه نوروز نوروز درخشش نوروز در دیباچۀ شاعران پارسی

نوروز

درخشش نوروز در دیباچۀ شاعران پارسی

برگرفته از ایرنا

بهار دگربار آمد و ایرانیان آغاز این عید باستانی را جشن گرفته اند، این هنگامه فرصتی مغتنم برای گذری کوتاه در شعر پارسی به شمار می رود تا نوروز را از دریچه ی نگاه شاعران این سرزمین کهن به نظاره بنشینیم.

نو بهاران از راه رسید و طبیعت جامه نو بر تن کرد و در این هنگامه چه زیباست که به بهانه سالی نو با هم سفر کنیم به دنیای شعر و ادب پارسی که گنجینه ی غنی و پربار ایرانیان محسوب می شود و جایگاه و اهمیت نوروز را در سطر سطر آثار ماندگار آنان دریابیم و ارج نهیم.

* حکیم ابوالقاسم فردوسی:

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او

شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند

مران روز را «روز نو» خواندند

سر سال نو هرمز فروردین

برآسوده از رنج روی زمین

 

* حافظ:

ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی...

 

* سعدی:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

* مولانا:

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی

خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی

همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

* خیام نیشابوری:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است

بر طرف چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست

خوش باش و مگو ز دی که امروز خوش است

* نظامی گنجوی:

بهاری داری از وی بر خور امروز

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو، را نبوید، آدمی زاد

چو هنگام خزان آید برد، باد

* شهریار:

از همه سوی جهان جلوه او می بینم

جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم

چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل

آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم

* فریدون مشیری:

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگهای سبز بید

عطر نرگس رقص باد

نغمه شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

* فرخی:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید

چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید

* منوچهری:

آمد نوروز و هم از بامداد

آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد

مرد زمستان و بهاران بزاد

زابر سیاه روی سمن بوی داد

گیتی گردید چو دارالقرار

* ابوالفرج رونی:

جشن فرخنده ی فروردین است

روز بازار گل و نسرین است

آب چون آتش عودافروز است

باد چون خاک عبیرآگین است

باغ پیراسته گلزار بهشت

گلبن آراسته حورالعین است

* مسعود سعد سلمان:

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

رسید عید همایون ش ها به خدمت تو

نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور

* جمال الدین عبدالرزاق:

اینک اینک نو بهار آورد بیرون لشگری

هر یکی چون نو عروسی در دگرگون زیوری

گر تماشا می کنی برخیز کا ندر باغ هست

باد چون مشاطه ای و باغ چون لعبت گری

عرض لشکر می دهد نوروز و ابرش عارض است

وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشگری

* عثمانی مختاری:

جشن و نوروز دلیلند به شادی و بهار

لاله رخسارا خیز آن می گل بوی بیار

شب و روز از میو شادی و سماع دلبر

نبود خوب تهی دست و لب و گوش و کنار

* خواجوی کرمانی:

خیمه ی نوروز بر صحرا زدند

چارطاق لعل بر خضرا زدند

لاله را بنگر که گوئی عرشیان

کرسی از یاقوت برمینا زدند

* بابا طاهر:

عزیزان موسم جوش بهاره

چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره

دمی فرصت غنیمت دان در این فصل

که دنیای دنی بی اعتباره

بمو واجی چرا ته بی قراری

چو گل پرورده باد بهاری

* ملک الشعرا بهار :

بهار آمد و رفت ماه سپند

نگارا درافکن بر آذر سپند

به یکباره سر سبز شد باغ و راغ

ز مرز حلب تا در تاشکند

بنفشه ز گیسو بیفشاند مشک

شکوفه به زهدان بپرورد قند

به یک هفته آمد سپاه بهار

ز کوه پلنگان به کوه سهند

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه