پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست فردوسی و شاهنامه شاهنامه تاریخ - شاهرخ مسکوب

شاهنامه

تاریخ - شاهرخ مسکوب

برگرفته از کتاب ارمغان مور - جستاری در شاهنامه، صفحه 107-116

شاهرخ مسکوب

شاهنامه تاریخ پیشینیان، و به منزلۀ تاریخ، سرگذشت ایران است در زمان و ردپای زمان است در ایران. شاهنامه در قرن چهارم هجری سروده شد، چهارصد سال پس از شکست ایرانیان از عرب‌ها؛ زمانی که ایرانیانِ خراسان می‌کوشیدند تا در شرایط تازه و در برابر خلافت بغداد سرنوشت سیاسی و فرهنگی خود را باز بسازند. سلسله‌های ایرانی از چندی پیش‌تر تشکیل شده و زبانشان، فارسی، به عنوان زبان دین و دولت پذیرفته و شالوده فرهنگ ویژه ما، در پهنۀ تمدن اسلامی، ریخته شده بود. فردوسی در چنین روزگاری «تاریخ» ایران را سرود. در شاهنامه تاریخ و زبان با هم و درهم ساخت و سامان می‌یابند. هم طرح هر دو افکنده می‌شود و هم مرز و میزانشان معین می‌شود.

بناهای آباد گردد خراب                        ز باران  و  از تابش  آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند                  که از باد و باران نیابد گزند
برین نامه بر عمرها بگذرد                    همی خواندش هر که دارد خرد
(د 4، ص 173)

پی افکندن در «نظم»، خود از همان آغاز «نظام» و سامان دادن. پراکنده «نثر» را به رشته کشیدن و از ریختن و گسیختن رهاندن است؛ زبان بر بنیانی نظام یافته (نظم) بنا می‌شود، آن هم به صورت «کاخی بلند» پیداست که شاعر از کار خود تصوری بزرگ و «معمارانه» دارد: تصور نقشه داشتن، شالوده ریختن، بر افراشتن در و دیوار و بام و بی گزند ماندن از باد و باران، پناه گرفتن در خانه زبان، در زبان زیستن! (1)

پس از فرو ریختن ساسانیان و درنگی دراز، در آخرهای پادشاهی سامانیان، تاریخ ایران بار دیگر پی افکنی و بنا می‌شود؛ منتها این بار نه به دست پادشاهی چون اردشیر، بلکه به دست شاعری چون فردوسی! و همچون کاخی بزرگ و باشکوه! برای همین پاره‌ای از داستان ها را که «شاهانه» می‌بیند و بر می‌گزیند و پاره‌ای دیگر را به کنار می‌نهد و تاریخ سزاوار ایران را می‌سازد.

شاهنامه می گوید فریدون با تقسیم جهان میان پسرانش سه کشور ایران و توران و روم را بنا نهاد. پس از آن برادران از فزون خواهی و آز به برادر کوچک‌تر حسد بردند، او را کشتند و از آن‌گاه تاریخ حماسی «حماسۀ پهلوانی» ما با برادر کشی، به خونخواهی ایرج شروع شد و با برادرکشی – مرگ رستم به نیرنگ برادر – به آخر رسید. درگیری دیرپای ایران و توران، برادر کشی دو گروه از یک نژاد است، هر دو فرزندان فریدونند. و طرح این تاریخ – در آغاز، مسیر کلی و فرجام – گویی گرته برداری ناپیدا و ناخودآگاه از سر مشقی ازلی و نمونه‌ای نخستین است؛ ساختار، پیدایش و سرگذشت ایران به چگونگی آفرینش و سرنوشت جهان می‌ماند.

***

تا آنجا که می‌دانیم آئین زروانی مغان از زمان هخامنشیان در غرب ایران وجود داشت. در عصر ساسانیان متن‌ها و باورهای مزدیسنی چنان با آموزه‌ها و عقاید این آئین آمیخته بود که می توان آن را «نوعی زردشتی گری به صورت زروانی» نامید. (2) اینک می‌توان اسطوره زروانی آفرینش و تاریخ جهان را در نظر آورد و تاریخ حماسی ایران را با آن قیاس کرد:

پیش از آنکه هیچ چیزی وجود داشته باشد، نه آسمان نه زمین و نه هیچ آفریده‌ای در آسمان و زمین، یکی به نام زروان – به معنای بخت یا فره – وجود داشت. او هزار سال تمام قربانی می‌کرد که فرزندی به نام هرمزد بیابد تا آسمان ها و زمین و آنچه را در آنهاست بیافریند. پس از هزار سال قربانی زروان با خود اندیشید و گفت: «قربانی و نیایش من چه کار می‌آید؟ پسر من هرمزد زاده خواهد شد، یا کوشش‌های من بیهوده است». و در حالی که چنین می‌اندیشید نطفۀ هرمزد و اهریمن در تن مادرشان بسته شد: هرمزد از برکت نذر قربانی، و اهریمن از تردید در سودمندی آن. زروان چون دانست گفت: «اینک دو پسر در تن مادر؛ آن را پیش‌تر پیدا شود پادشاه می‌کنم». هرمزد که اندیشۀ پدر را دانست، آن را به اهریمن گفت... از این حرف اهریمن زهدان مادر را درید و از آن بیرون آمد و خود را به پدر رساند. زُروان که او را دید ندانست که او کیست و پرسید تو کیستی؟ و او گفت من پسر توام. زروان به او گفت پسر من بویا و نورانی است. ولی تو تاریک و بدبویی. در این گفت‌و‌گو بودند که هرمزد، به وقت، زاده شد، نورانی و خوش بو بیرون آمد و خود را به زروان نمود. و چون زروان او را دید دانست که این، هرمزد پسر اوست که برایش قربانی نذر کرده بود و شاخه‌های «برسمی» را که در دست داشت... به هرمزد داد و گفت: «تاکنون من برای تو قربانی کردم، بعد از این تو برای من قربانی خواهی کرد». و او را تبرک کرد. آنگاه اهریمن به زروان گفت: «مگر تو نگفتی از دو پسرم، پادشاهی را به آن خواهم داد که زودتر به نزد من بیاید ؟» زروان، برای آنکه بدعهدی نکرده باشد، به اهریمن گفت: «ای دروغ بدکار 9000 سال فرمانروایی تو را باشد و سروری هرمزد را و در پایان 9000 سال پادشاهی هرمزد راست و می‌کند آنچه بخواهد». (3)


در این اسطوره زمان بیکران «زُروان اکرانه» سرچشمۀ نیکی و بدی «هرمزد – اهریمن» است. و چون بی خواست او بدی با نیکی توأمان و همزمان پدیدار شد، پس زروان از خود زمان کرانمند «زروان درنگ خدای» – دوران نبرد نیک و بد – را پدید آورد تا عمر اهریمن به آخر رسد. بدین گونه زروان، بخت «سرنوشت» گیتی را رقم می‌زند، بی آنکه با آن «یا فره» اینهمان باشد؛ جز آنکه زروان زمان است و هر کس نصیب خود را از بخت و فره در جریان گذشت زمان به دست می‌آورد. شاید به همین سبب در این گزارش زمان و فره و بخت را همانند پنداشته‌اند، در حالی که زروان حتی بر بخت خود فرمانروا نیست،  و گرنه اهریمن از وی نمی زاد و او ناچار نمی‌شد راهی بیابد تا روزی عمر این فرزند ناخواسته را به سر رساند.

زروان خدای جهان آفرین نیست. این، خویشکاری پسران اوست. از همین رو از هرمزد می‌خواهد که برای او قربانی و او را نیایش کند، یا به سخن دیگر جهان نیکی را به ضد بدی بیافریند. زیرا، در بینش اساطیری ما نیز، آفرینش از قربانی «و اندیشه که به آن خواهیم پرداخت» زاده می‌شود. مثلا در جای دیگر می‌بینیم که هرمزد مردم و فلز را از مرگ کیومرث آفرید، که نام او خود به معنای «زندگی میرنده» است. از درگذشت کیومرث «قربانی» و ریختن تخمه او بر خاک، پس از چهل سال، «مشی و مشیانه» از زمین رستند، «ریباس تنی، یک ستون «ساقه»، پانزده برگ... سپس هر دو از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند... هرمزد به مشی و مشیانه گفت که مردمید، پدر و مادر جهانیانید. شما را با برترین عقل سلیم آفرید.... اندیشه نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کردار نیک ورزید، دیوان را مستائید». (4) و بدین گونه همانطور که مینوی خِرَد نیز می‌گوید مردم، «نران و مادگان از تن او آفریده شدند و... فلز نیز از تن او آفریده و خلق شد». (5)

در اوستا نیز آفریدگار، اهوره مزداست. چون اهریمن از بن تاریکی برون می آید و روشنایی را می بیند که نیکوست، آن را می خواهد و به آسمان هجوم می آورد تا بگیردش، اهوره مزدا جهان نیکی را می آفریند و اهریمن برای رویارویی جهان بدی را! و نبرد دراز نیک و بد، بنا به پیمانی در می گیرد. اهوره مزدا پایان رستگار جهان را می بیند که پیمان می بندد و اهریمن نمی بیند.

«عمر جهان در سنت‌های زردشتی 12 هزار سال است. در سه هزار سال نخست، اورمزد آفریدگان را به صورت مینوی «نامریی، نامحسوس، غیر مادی» می آفریند. در پایان این دوره اهریمن قصد تجاوز به قلمرو اورمزد را می کند. او بازپس رانده می شود و به مدت سه هزار سال بیهوش و بی فعالیت می ماند. اورمزد در این سه هزار سال که سه هزار سال دوم از دوران جهانی است، موجودات را به صورت «گیتی» «مرئی، محسوس و مادی» می آفریند. در پایان این دوران اهریمن حمله می کند و دوران آمیزش نیکی و بدی یعنی جهان کنونی آغاز می گردد و شش هزار سال دوام می یابد. زردشت در میانه این دوران یعنی در آغاز چهارمین سه هزاره ظهور می کند». (6)

بازمانده ادبیات پهلوی نشان می‌دهد که در روزگار ساسانیان، یعنی دوران تکوین و تدوین خدای نامک‌ها، تا چه اندازه اسطوره و اندیشه زروانی با آداب و آئین و باورهای زردشتی درآمیخته بود. از این رو، همچنان که دیدیم، در اسطوره های ایرانی خواه زروانی و خواه زردشتی)، جهان آغاز و انجام و در نتیجه عمری دارد؛ بینش اساطیر ایران تاریخی است و بر همین گرته شاهنامه نیز «تاریخ» اسطوره، حماسه پهلوانی و ایران ساسانی است. از این رو پیوند شاهنامه را با اساطیر ایران می توان از دیدگاه هایی چند نگریست؛ از جمله مثلا هزاره‌های آمیختگی و نبرد نیک و بد را در پادشاهی دراز و افسانه ای جمشید و ضحاک و افراسیاب بازیافت. (7)

در شاهنامه اسطوره و حماسه و تاریخ، افسانه و داستان و واقعیت درهم تنیده‌اند. شاهنامه به منزلۀ اثری ادبی حماسه ای است که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی بازشناخته می‌شود: حماسه اساطیری، حماسه پهلوانی و حماسه تاریخی! بخش نخست، «سرگذشت» افسانه‌ها و شخصیت های اساطیر است. بخش دیگر «تاریخ» حماسی ایران، ماجرای دلیری و نبرد پهلوانان و پادشاهان «به طور خاص بخش حماسی و پهلوانی کتاب» است و بخش پایانی تاریخ دوران تاریخی است البته این بخش بندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، به ویژه میان دو بخش نخستین، که نام آورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو، نفش پردازان آنند، وجود ندارد.

در شاهنامه تاریخ گیتی بازتابی است از تاریخ مینو؛ زمین از راه آسمان و واقعیت از راه اسطوره در تصور نقش می‌بندد. اگر دوران حماسی کتاب را از پادشاهی فریدون – تقسیم جهان به سه کشور میان سه پسر – تا پایان سرگذشت رستم بدانیم، آنگاه می‌توان نقش اسطوره و اندیشه زمان مینوی را مانند تار و پود در بن، و تاریخ پهلوانی ایران را چون نقشی بر آن، بازشناخت. زروان با زادن پسران سرنوشت کیهان را طرح می‌ریزد. این سرنوشت همان سرگذشت و تاریخ کیهان است. فریدون نیز با تقسیم جهان میان پسران تاریخ ایران و توران «و روم» را بنیان می نهد ! زروان خواهان اهریمن و نبردش با هرمزد نبود، فریدون نیز دشمنی سلم و تور با ایرج را بر نمی تافت و چون از بردار کشی آنها باخبر شد «بیفتاد ز اسپ آفریدون به خاک». زروان برای شکست و مرگ اهریمن، زمان کرانمند را از خود پدید آورد، فریدون نیز، به کین خواهی ایرج، منوچهر را برانگیخت و از پای ننشست تا برادرکشان کشته شدند.

چون این کرده شد روز برگشت و بخت
بپمژمرد برگ کیانی درخت

فریدون بشد نام او ماند باز
برآمد چنین روزگاری دراز
(د 1، ص 156)
 
پس از نابودی ضحاک بیدادگر، اینک با کشتن سلم و تور، دیگر خویشکاری فریدون دادگر پایان می یابد و زمان او به سر می رسد.

زروان و هرمزد (در سنت زردشتی) فرمانروای بخت خود نیستند، در هر دو افسانه وجود اهریمن ناخواسته بود. فریدون نیز، که نام و «نیکویی او به داد و دهش» بود، پیش از ایرج، دارای فرزندانی شد – درست به خلاف گوهر و سرشت پدر، هم بیدادگر و هم آزمند! جز آنکه دوگانۀ هرمزد و اهریمن – که نماد ثنویت و دوبنی جهان بینی ماست – در اینجا سه گانه شد؛ فریدون سه پسر داشت: ایرج خردمند و با فرهی، تور زودخشم و پرخاشجو و سلم که از گوهر خاک بود و خواهان آرامش. (8) در تاریخ حماسی ما نیز تورانیان بی آرام و ستیزه جویند و رومیان کشور سلم از نبرد ایران و توران برکنار! دو هماورد (ایران و توران) به نشان دوبنی بینش ما، فضای تاریخ گیتی را فرا می‌گیرند. اما در همه حال نیکان از پس بدان فرا می رسند؛ بدی نخستین و قابیل پیشاهنگ هابیل است. پس از فریدون نبردهای بازماندگان ایرج و تور تمام بخش بزرگ پهلوانی شاهنامه را – با همان دروزنمایة نیک و بد – تا مرگ رستم در بر می‌گیرد؛ مانند جنگ دیرپای آفریدگان هرمزد و اهریمن که تا فرجام عمر گیتی به درازا می‌کشد، منتها با این تفاوت که پایان تاریخ جهان پیروزی و رستگاری است و پایان حماسه، فاجعۀ فرمانروایی بهمن و اسکندر – و پایان بخش تاریخی، شکست ایرانیان و پیروزی عرب‌ها. زیرا «تاریخ» ما در دورانی از «آمیختگی» می گذرد که اهریمن همچنان در تکاپوست و بدی در تار و پود جهان دویده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ن.ک: شاهرخ مسکوب، هویت ایرانی و زبان فارسی، فرزان روز، تهران، 1379، چاپ دوم، ص 38 به بعد. در آنجا اندکی بیشتر به رابطۀ شاهنامه و زبان فارسی، و اساسا به پیوند تاریخ و زبان پرداخته شده است.

2. G. Widengren, Les Religions de l,Iran, Paris, Payout, 1968, pp. 174, 314.

3. اسطورۀ زروان، گزارش تئودور مپسواستی به روایت ازنیک، کشیش ارمنی، به نقل از Widengren ، همان، ص 315. همچنین ن.ک: آر. سی. زینر، زروان - معمای زرتشتی‌گری، ترجمۀ تیمور قادری، تهران، انتشارات فکر روز، 1375، ص 104. و نیز مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، انتشارات آگاه، 1376، ص 158 به بعد. در ضمن «قربانی کردن زروان» در زمانی که جز خود زمان هیچ چیز دیگری نبود، بیشتر به صورت «نذر» به خاطر خطور می‌کند.

4. بندهش،گزارش مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، 1369، ص ص 80-81.

5. مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، چاپ دوم، انتشارات توس، ص ص 42 و 43.

6. ژاله آموزگار، احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زردشت، کتابسرای بابل، تهران، 1370، ص ص 37-38.

7. گذشته از اثر کلاسیک نولدکه و انبوه نوشته‌های دیگر در همین باره، باید از دو مقالۀ اندیشیده و هوشمندانۀ احسان یار شاطر و بهمن سرکاراتی نام برد که عبارتند از: «چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی نامی نیست؟» و «بنیان اساطیری حماسۀ ملی ایران». یارشاطر در تدوین «حماسۀ ملی ایران» سه رشته داستان‌های قهرمانی و اصلی تشخیص می‌دهد؛ کیانیان، پهلوانی‌های خاندان زال و رستم، و سرانجام حماسه‌‌های دورۀ اشکانی. پس از شرح نیاز سیاسی و فرهنگی دورۀ سیاسی برای به هم بستن و فرآهم آوردن این سه رشته داستان‌های اساطیری، پهلوانی و تاریخی، توضیح داده می‌شود که چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی نامی نیست؟ شاهنامه شناسی - مجموعۀ گفتارهای نخستین مجمع علمی بحث دربارۀ شاهنامه، انتشارات بنیاد شاهنامۀ فردوسی، 1357، ص 268 به بعد.
بهمن سرکاراتی پس از پژوهش روشمند نظریات پاره‌ای از ایران شناسان بنام دربارۀ وجود افسانه‌ای یا واقعیت تاریخی سلسله‌ها و شاهان و پهلوانان حماسۀ ملی ایران به این نتیجه می‌رسد که «حماسۀ ملی ایران دارای ساخت اساطیری ویژه‌ای است که ... برای بیان اندیشه و قصد معینی به وجود آمده است... مجموعۀ پندارها و انگاره‌هایی را که در مذاهب ایرانی ...  مشاهده می‌کنیم در بخش اساطیری شاهنامه نیز همان جهان بینی را به گونه‌ای دیگر و آرایش حماسی باز می‌یابیم». سرکاراتی این ساخت اساطیری ویژه را از آغاز تا پایان پادشاهی کیخسرو می‌بیند (همان، ص 70 به بعد).

8. دربارۀ پسران سه‌گانه و نقش فرزند کوچک‌تر در اساطیر هند و اروپایی بنابر نظریۀ ژرژ دو مزیل - و تفسیر داستان سه پسر فریدون براساس همین نظریه - می‌توانید ن.ک: مقالۀ نگارنده: «فریدون فرخ»، در چند گفتار در فرهنگ ایران، نشر زنده رود، تهران، 1371.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید