نامآوران ایرانی
امیر کبیر و تکیه بر ملت
- بزرگان
- نمایش از پنج شنبه, 16 خرداد 1392 21:10
- بازدید: 5195
برگرفته از کتاب «پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی»، نوشتۀ دکتر پرویز ورجاوند، صفحه 70 تا 73
دکتر پرویز ورجاوند
لازم به یادآوری است که برخلاف تصور بسیاری از افراد، این دورافتادن از مسیر فرهنگ ملی و بیگانهشدن با خویشتنِ خویش، بیش از همه بخشی از جامعۀ با سواد و تحصیل کرده را در بر گرفت که به ناروا عنوان روشنفکر را بر خویش نهادهاند. سردمداران این حرکت از میان کسانی بیرون آمدهاند که در پی دوران به نسبت طولانی سلطۀ رژیم استبدادی وابسته به غرب، با فرنگ و تحصیلات غربی آشنا شدند. آنها که از نظر روانی خود را در برابر عظمت همه جانبۀ غرب ناتوان یافته بودند، راه نجات را در تغییر بنیادی و پذیرا شدن شیوۀ فرهنگی غرب در تمامی زمینههای آن دانستند و از آنجا که میهن خود را در وضعی اسفبار میدیدند، کمتر به خود زحمت دادند تا نسبت به گذشته و هویت ملی و فرهنگی خویش به جستجو و تفکر پردازند و راه جدید را با شناخت آن پیشینه و ویژگیهای جامعه و امکانات سرزمین خود برگزینند. جالب اینست که سالها پیش از آنها فردی برخاسته از متن همین جامعه ولی آشنا به تاریخ و فرهنگ میهن خویش و آشنا با شرایط و اوضاع و احوال سرزمین خود و دردها و رنجهای ملتش، حرکتی را آغاز کرد که با مقاومت شدید دو قدرت استعماری زمان مواجه گردید و به دست شاه خودکامۀ قاجار متوقف گشت. آنچه که امیر کبیر در ایران بدان پرداخت با آنچه که فرهنگاندوختگان غرب در جریان مبارزه با رژیم استبدادی ناصرالدین شاه انجام دادند تفاوتی چشمگیر دارد. امیرکبیر از یکسو همۀ نیروی خود را متوجه استعمارگران و قطع منافع آنها ساخت و از سوی دیگر کوشید تا به جامعه توان ببخشد و ملت را متوجه قدرت و نیروی واقعی خود بسازد. او به شدت با تجزیۀ ایران که روس و انگلیس با نقشهای شیطانی از زمان فتحعلی شاه آن را دنبال میکردند به مقابله پرداخت و با سرکوبی «سالار» از تجزیۀ خراسان جلوگیری کرد و به استقرار نظم در سیستان و بلوچستان پرداخت و توفیق آن را به دست آورد تا هرات و قندهار را بدون خسارت سنگینی بازگرداند و به این ترتیب توطئۀ وسیع انگلیسیها را در بخش وسیع شرقی نافرجام گذارد.
امیر برای اینکه ملت و دولت را به هم پیوند دهد و پشتیبانی خودخواستۀ مردم را جانشین ترس و وحشت و نفرت از حکومت سازد دست به یک رشته اقدامات اساسی در زمینه استقرار عدالت اجتماعی زد و با تشویق مردم به کار وتولید، موجبات به گردش درآوردن چرخ های اقتصاد کشور و در نتیجه کاستن از فقری که اکثریت جامعه را زیر فشار قرار داده بود فراهم ساخت. او در حالیکه آگاهانه لبۀ تیز تیغ حمله را متوجه قطع نفوذ همه جانبه استعمارگران روس و انگلیس ساخته بود، با سرسختی و جرأت فراوان به کوتاه ساختن دست ناپاکان و سودجویان قدرتمند و سرسپردگان خارجی و آنهایی که جامعه را از حرکت آگاهانه و سازنده باز میداشتند پرداخت. او اجازه نمیداد تا شاهزادگان و درباریان و ملایان سودجو و حکمرانان و دستگاه ستمگر آنان ملت را چون گذشته مورد تجاوز و بهرهبرداری قرار دهند و دچار سرخوردگی و ناامیدی سازند. او می کوشید تا شادی و امید و قدرت مقاومت کردن در برابر تجاوزگران خارجی و داخلی را به مردم بازگرداند. امیر با وجود شناختی که از میزان پیشرفتهای مغرب زمین داشت هیچگاه دچار یأس و خودباختگی نگردید و رمز نجات کشور را از فقر و عقبماندگی در آن میدید که ملت را توانایی ببخشد و هرچه بیشتر آنها را به آینده امیدوار سازد و به تلاش وادارد. او معتقد بود که باید به نیروی مردم تکیه کرد و از اینرو باید که بر هویت و فرهنگ ملی ارج نهاد. امیر با وجود حرکتهای تند و بنیادیش، هیچگاه میان خود و مردم فاصلهای ایجاد نکرد. امیر چیزی نمیگفت که مردم قدرت فهم و درک آن را نداشته باشند. او با زبان مردم سخن میگفت حتی متجاوزان به حقوق مردم را به سنت جاری به جای ستمرسیدگان جامعه به چوب میبست. حرکت او برای از میان بردن برخی سنتهای ناروا، که ادامهاش به ضرر مصالح و منافع ملت تمام میشد، چنان بود که با وجود بیسابقه بودن و غیر قابل تصور بودنش، به جای آنکه مردم را تکان دهد، دشمنان و بدخواهان را تکان میداد و حمایت مردم را از او بر میانگیخت، چنین بود اقدام او در زمینۀ از میان برداشتن «بست نشستن» که وسیلهای بود برای فرار مجرمان و متجاوزان از دست قانون. او دریافته بود که در آن اوضاع واحوال این مردم بی پشت و پناه نیستند که بتوانند از «بست نشستن» سودی ببرند. بنابراین مردم این حرکت را با وجود ریشههای عمیقی که در جامعه دارد پذیرا خواهند گشت. امیر تکیه کردن بر حکومت قانون و ضابطه را به عنوان اصلی که میتواند حقوق مردم را حفظ کند و آنها را از گزند تجاوز قدرتمندان در امان نگاه دارد مورد توجه قرارداد و چون اساس آن ریشه در فرهنگ جامعه داشت و ملت آن را ضامن سعادت خود میدانستند، از آن پشتیبانی کردند. امیر با نهادهای جامعه برخوردی آگاهانه داشت و با درک درست از شرایط زندگی و اعتقادات جامعه در تقویت برخی و از توان انداختن برخی دیگر و ایجاد دگرگونی در تعدادی از آنها، حمایت وسیع مردم را بدست آورد و آنهایی که با او به ستیز پرداختند، اقلیتی بیش نبودند که تاریخ به روشنی چهرۀ کریهشان را مینمایاند.
کوتاه سخن آنکه امیرکبیر با وجود زمان به نسبت کوتاهی که در اختیار داشت، بدون آنکه به مظاهر فرهنگ غرب گرایش کند، دگر گونیها و تحولات چشمگیری را سبب گردید که با جنبههای مثبت و پویای فرهنگ ملت، تفاهم داشت و از اینرو با استقبال جامعه مواجه گشت. در حالیکه دانشاندوختگان دوران ناصری که روشنفکران زمان به شمار میآیند، در تمامی زمینهها به الگو برداری از غرب پرداختند و به همین جهت پیش از آنکه در برابر سلطۀ استعمار موضع بگیرند و در راه قطع نفوذ آن به مجاهدت برخیزند، تحت تأثیر خیزشها و دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی غرب، بر آن گشتند تا اساس حکومت استبدادی را واژگون سازند، بدون آنکه بر تکیهگاههای آنها توجه کنند. وجود خیزشهایی چون ماجرای لغو قرارداد رویتر و بعد ماجرای تنباکو، روشنگر این امر است که آمادگی جامعه برای نفی سلطۀ بیگانه، بیش از حساسیت او در برابر رژیم استبدادی حاکم است. به همین دلیل نیز حرکتی فراگیر بوجود آورد که نتایج مهمی در برداشت. در حالیکه درس خواندگان زمان با تغییر در سر و وضع ظاهر خود و نحوۀ استدلال و برخوردشان با مسائل کشور، از متن زندگی مردم دور افتادند و برایشان میسر نگشت تا مردم را با خود هم آواز سازند. آری در آن زمان خواست مردم این بود تا دست اجنبی را از سر خود کوتاه سازند و پایش را از میهن خویش قطع کنند. مردم هنوز خاطرات شکستهای ننگین را در جنگهای ایران و روس و از کفدادن سرزمینهای وسیع قفقاز و «اران» را از یاد نبرده بودند. آنها جدایی هرات و بخشی از خراسان بزرگ را چون زخمی بر پیکر خود احساس میکردند. آنها قدرتنماییهای سفارت روس و انگلیس و فراشان و مأموران و تفنگچیان آنها را شب و روز لمس میکردند، بنابراین درد اصلی را نفی اجنبی و کفار میدانستند نه به زیر کشاندن شاه مستبد. مردم در مجموع دریافته بودند که اساس گرفتاریهای آنها در اینست که زیر سلطه خارجی به سر میبرند و آنچه بر سرشان میآید حاصل استعمار روس و انگلیس است، ولی روشنفکران در عمل به این عامل اساسی چنانکه باید بها نمیدادند و با عرضه کردن برنامۀ اصلاحات منطبق با شیوههای غربی، بیش از پیش خود را با مردم و راه آنها بیگانه میساختند. جالب این است که بعدها در جریان مبارزات بنیادی مردم با حکومت استبدادی نیز، ملت ایران رهبرانی را برگزید و پشت سر آنها به جانبازی پرداخت که از دیدگاههای قالبی اینگونه روشنفکران هیچ نشانهای با خود نداشتند. توجه به این امر که بزرگترین قهرمانان نهضت مشروطیت در سیمای کسانی چون ستارخان و باقرخان تبلور پیدا میکند، پدیده ایست که جا دارد فراوان دربارۀ آن اندیشیده و سخن گفته شود.