سه شنبه, 13ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر بهشت روی زمین - سرودۀ استاد ادیب برومند

شعر

بهشت روی زمین - سرودۀ استاد ادیب برومند

استاد ادیب برومند

هماره تا به جهان خاندان آدم بود

وجود نابغه، تاریخ‌ساز عالم بود

ظهور نادره‌مردان روزگار، به دهر

هماره مظهر بس کارهای معظم بود

نگر به دودۀ پیغمبران که در آفاق

طلوعشان همه با خیر محض توأم بود

هزار گونه تحول در اجتماع بشر

رهین بعثت آنان ز عهد آدم بود

وز آن میانه فزونمایه‌تر در این تأثیر

سپهر پایه محمد، نبی خاتم بود

بدین قرار، نوابغ نه در قیاس رسل

عقولشان به دوصد ابتکار، ملهم بود

رجال علم و سیاست، فحول فضل و هنر

حیاتشان چو چراغی به شام مظلم بود

بسا که نادره مردی ز خطه‌ای مغموم

به پای‌خاست که آرامبخش هر غم بود

نفوذ همت و تأثیر این قبیل رجال

اگر چه بود فراوان، شمارشان کم بود

در امتداد زمان، قهرمان به نام بلند

هماره مظهر تذکار، همچو رستم بود

در این دیار، از آن پس که سالیان دراز

وطن دچار هزاران بلای مبرم بود،

در آن زمان که عیان گشت فرصت اصلاح

به کشوری که سراسر خراب و درهم بود،

پدید گشت به کشور، یکی امیر فخیم

که از هزار امیر و وزیر، افخم بود

بلندنام امیری که بهر پاس وطن

به عزم راسخ و رأی رزین مصمم بود

که بود این هنری خواجهی کفایت‌مند؟

که یادگار کیان‌فر، ز سام نیرم بود

ستوده خواجۀ‌ والامنش، امیر کبیر

بزرگوار تقی‌خان صدراعظم بود

همان کز اول دوران ناصرالدین‌شاه

وجود او به جراحات ملک، مرهم بود

به راه خدمت ایران در التزام خلوص

به حکم همت و وجدان پاک، ملزم بود

به درک ملتی آزاد و کشوری آباد

علاقه‌مند ز جان، تا به واپسین دم بود

بهشت روی زمین خواست کرد ایران را

که از تجمع اشرار، چون جهنم بود

بسا موانع سرسخت از درون و برون

به پیش راه هدفهای او فراهم بود

امیر دید که درد در غم و وبال وطن

به خودپرستی مشتی رجال، مُدغَم بود

امیر دید که هر یک ز سروران و صدور

اسیر و بندۀ دینار بود و درهم بود

امیر دید که با فقر و جهل و بیماری

حیات ملت ایران قرین ماتم بود

امیر دید که با حیف و میل بیت‌المال

قیود مالی کشور گسسته از هم بود

امیر دید که بیگانه از شمال و جنوب

گزند ما را، شائق چو مارِ ارقم بود

امیر دید که شه موم گشته در کف مام

چگونه مامی؟ کآلایش مجسم بود

بدید در کف امواج شر خراسان را

که از شرارت سالار، غرقه در یم بود

بدید کبک سفیران خروسخوانی کرد

چنان‌که بانگش گه زیر بود و گه بم بود

به رفع این‌همه اشکال، چاره‌ جویی کرد

که در کمال و خرد، چون به جود حاتم بود

از او به خادم و خائن رسید بیم و امید

که هم به دستش تریاق بود و هم سم بود

چو بهر نیت اصلاح، عزم وی شد جزم

از او رمید هرآن کو ز کیفرش رم بود

صف فساد، به ضدیتش علم برداشت

چو دید بر سر دوش امیر، پرچم بود

عناد خارجی و کید داخلی با هم

به طرح توطئه بر نفی میر منضم بود

شه جوان سبکسر مثال قتلش داد

به حیله‌ورزی مادر که درخور ذم بود

سپس به خواهش مادر مقام او بخشید

بدان رقیب که با خائنان پسر عم بود!

لقب نهاد ورا صدراعظم نوری

اگرچه ناری و ملعون چو ابن‌ملجم بود

حریم دولت ایران به خارجی یله کرد

به دست آن که به اغیار، یار و محرم بود

رگ امیر بفرمود تا زند فصّاد

به فین کاشان، کانجا مسیل این دم بود

رگ امیر نبود آنچه شد گشوده به فین

رگ حیات بلادیده کشور جم بود

طراوت سحری داد، باغ ایران را

ولی دریغ که کوته زمان چو شبنم بود

نماند آن همه تدبیر و همت والا

که قدر و منزلتش در بلندطارم بود

به قرنی از گذر ارتقا واپس ماند

خجسته کشور ما کز شکوه، اقدم بود

امیر اگر به سر کار مانده بود، ادیب

کنون سواد وطن چون بهشت خرم بود

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید