شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست شنیداری و دیداری شنیداری گفتگویِ احمد کسیلا با شادروان م. امید درباره‌یِ جان‌باختگان دفاع مقدس

شنیداری

گفتگویِ احمد کسیلا با شادروان م. امید درباره‌یِ جان‌باختگان دفاع مقدس

بابک آذرتات (علی خانی)

به نام ِ خداوند ِ جان و خرد

به مناسبت سی‌اُمین سالگردِ شومِ آغازِ دستیازیِ نیروهایِ عراقی به ایران زمین و دفاعِ مقدسِ ایرانیان بخشی از گفتگویِ احمد کسیلا با شادروان م. امید(مهدیِ اخوانِ‌ثالث) - سخن‌سرایِ بزرگِ همروزگارمان - در زمستانِ1364 درباره‌یِ جان‌باختگان و جاودان‌یادانِ ایرانِ اهورایی را در ایران بوم باز نشر می‌دهیم.


طرح از مریم شمسایی

* احمد کسیلا: اکنون که به حقیقت ایرانشهر سوگوارِ شهیدان است و چه بسیار شهرها که خودشان را با حجله‌هایِ شهیدان روشن می‌کنند آیا شعر باز همان مفهومی را در دیدگاه شما دارد که فرض بیست سالِ پیش داشت یا دَه سالِ پیش داشت، قصدِ من این بود که تعهد و نقشِ شعر را در این روزگار هم بیان بفرمایید؟
م. امید(مهدیِ اخوانِ‌ثالث): آنچه راجع به امروز گفته می‌شود و این شهیدانِ والاقدری که جامعه‌یِ ما دارد، این هم باز در دفاع از هرچه می‌خواهد باشد، چون یک امرِ معنوی است و امری است که به اصطلاح مُجاز و محترم و حتی شریف و عالی هست، یعنی یک مرغ به قولِ قائلش از آشیانه‌یِ خودش دفاع می‌کند، چطور یک انسانی از حریمِ زندگیِ خودش و آبا و اجدادِ خودش و مردمِ هم‌زبان و هم‌زمان و هم‌سرنوشتِ خودش دفاع نکند، بنابراین مقام این شهدا واقعاً والا هست و زمانه‌یِ ما زمانه‌ای است که هرچه درباره‌یِ این نوبزرگواران گفته بشود کم دارد، یعنی شعر قادر نیست این مراتبِ عالی را در خودش منعکس کند و آنچه گفته می‌شود کم دارد همیشه پله‌ی شهدا وزین‌تر و عالی‌تر هست شعر خیلی هنر کند یک اشاره‌ی گذرایی می‌کند، مگر آنهایی که از دل و جان برخواسته باشد که واقعاً به دل و جان‌ها می‌نشیند و ... با وجود اینها کوتاه هست دسترسی به آن مقامِ والا و رساندنِ آن معانیِ بلند.

( برگرفته از جُنگِ شنیداریِ درختِ معرفت، ساربانگ، 1365)

 

فایل شنیداری این گفتگو را با کیفیت خوب از اینجا و با حجم کم از اینجا دریافت کنید.

دریغ است ایران كه ویران شود
كُنــامِ پلنگـان و شیـران شود
هرآنکو شود کُشته ز ایران سپاه
بهشـتِ بـرینـش بـوَد جایگـاه
چـو ایـران نباشـد تنِ من مباد
بدین بوم و بر زنده یك تن مباد

فردوسی بزرگ اَبَرمردِ روزگاران

سروده‌ای از جاودان‌نام و زنده‌یاد دهخدایِ بزرگ درباره‌یِ انگشت به انگشتِ خاکِ این سرزمینِ سپند، ایرانِ اهورایی:

وطن
مَزَن سَرسَری پا بدیـن خـاک و دست
که بس سَر شد از دسـت در هر بَدَست
نـه دِجلـه بـه خـود نیلگـون مـی رود
کـز اَربِل در آن سیـلِ خـون مـی رود
نه رودیست جیحون، وگر خود یَمیست
کـه بـا خـونِ گُـردانِ ایـران نَمیست

شادروان علامه دهخدا

بَدَست: وَجَب / اَربِل: دژِ استوار و شهرِ بزرگ در موصِل / یَم: دریا
( برگرفته از دیوانِ دهخدا، به کوششِ دکتر سیدمحمدِ دبیرسیاقی، تیراژه، چاپِ پنجم، پاییزِ 1384، رویه‌یِ 124)

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1389-07-02 22:48
سلام.مرسی به خاطر این مطلب خوب.
پاینده ایران.سرفراز ایرانی
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید