پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گفتگو استاد شهرام ناظرى: سراغ فردوسى مى‌روم

گفتگو

استاد شهرام ناظرى: سراغ فردوسى مى‌روم

برگرفته از روزنامهٔ ایران (4 دی 1386)

استاد شهرام ناظرى

موسیقى در ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در خوزستان و در منطقه‌ی چغامیش و نزدیکى چغازنیبل وجود داشته است و باستان‌شناسان لوحى را پیدا کرده‌‌اند که روى آن گروه‌نوازى و گروه‌خوانى موسیقی‌دانان مشخص است. یا در منطقه‌ی کرمانشاه مجسمه‌اى را یافته‌اند که تاریخ‌شناسان و موزه‌شناسان خارجى قدمت آن را ۹۰۰۰ سال تخمین زده‌اند. این مجسمه، فردى را در حال آواز خواندن نشان مى‌دهد. به هر حال موسیقى در ایران سابقه‌اى چندین هزارساله دارد.

طى این ۲۰ ساله‌ی اخیر به هر حال موسیقی‌دانان زیادى از کشور ما در خارج از ایران برنامه‌هایى داشته‌‌اند و تا حدودى تأثیر خوبى هم گذاشته‌اند، اما این اتفاقاتى که افتاد و نشان لژیون دونورى که در فرانسه و هم‌چنین مدالى که از سوى «آسیا سوسایتى» که بزرگ‌ترین مرکز فرهنگى آمریکاست در نیویورک با حضور رییس سازمان ملل به عنوان بزرگ‌ترین مدال فرهنگى شرق به من اهدا شد، خب در این زمینه واقعاً تأثیرگذار بود و نخستین‌بار بود که یک موسیقی‌دان ایرانى موفق به دریافت آن مى‌شد.

نشان شوالیه یا لژیون دونور به کسانى اهدا مى‌شود که در زمینه‌ی هنر بتوانند تحوّلى را به وجود بیاورند. در مورد من تحقیقى ۲۰ ساله انجام شده بود که نتیجه‌ی آن تأثیرگذارى من روى مراکز هنرى اروپا، مسؤولان، عوامل و شوراهاى آن مراکز و هم‌چنین فستیوال‌هاى موسیقى که در این کشور‌ها برگزار مى‌شد و مرا دعوت مى‌کردند، بود. و این تأثیر بسیار آرام از همین مراکز هنرى شروع شده است تا به جاهاى دیگرى مثل فستیوال‌‌ها کشیده شده است. مثلاً در یک فستیوال، کمى شناخته شده‌ام و بعد فستیوال بعدى کمى بیشتر و به همین منوال، آرام آرام این جریان به مردم کشیده شد و در کنسرت‌هایى که من در خارج از ایران داشتم، این محققان تحقیق کرده‌‌اند و متوجه شده‌‌اند که حالا دیگر خود مردم غرب هستند که علاقه‌مند به حضور در کنسرت‌هایم هستند و بیش از ۸۰ درصد مردمى که به کنسرت‌هایم آمده‌اند، غیرایرانى‌هاى علاقه‌مند بوده‌اند. خود این مسأله را آن‌ها به عنوان تحوّل فرض مى‌کنند. یعنى کسى از یک منطقه‌ی جهان در خاورمیانه آمده و محدوه‌هاى جغرافیایى را کنار زده و حالا خارج از این مرزها، تأثیرگذارى کرده است. در واقع پلى به آن فرهنگ بوده که توجه غربى‌‌ها را جلب کرده است. در جلسه‌اى هم که براى اهداى نشان به من برگزار شده بود، شما مى‌بینید که مسؤولان برنامه از جمله رییس تآتر شهر پاریس که یکى از مهم‌ترین پایگاه‌هاى موسیقى جهانى است، کلى صحبت مى‌کند و صداى مرا به عنوان پلِ ارتباطى میان شرق و غرب معرفى مى‌کند. جالب این‌جاست که آن‌قدر روى او این موسیقى تأثیر داشته که ضمن سخنرانى‌اش، چند بار اشک به چشمانش مى‌آید. این تأثیر را آن‌ها به عنوان یک تحوّل حساب کرده‌اند. در همان جلسه، والرى ترآنوا، معاون ژاک شیراک، پشت تریبون اعلام کرد: «من سال‌‌ها بود که سپرده بودم هر جاى اروپا که ناظرى کنسرت داشت به من بگویید تا بروم». یعنى خود این اشخاص هم علاقه‌مند هستند. من این علاقه‌مندى را در میان خبرنگاران خارجى هم دیده‌ام. پس آن‌ها این تحوّل و این موجِ ایجادشده در موسیقى را امتیازى براى من محسوب کردند. از سوى دیگر و از آن‌جایى که من بیش‌تر روى موسیقى مولانا کار مى‌کنم، به نوعى روى شناخت آن‌ها از مولوى هم تأثیر داشته‌ام. در واقع به نوعى توجه آن‌ها معطوف به ادبیات ایران هم شده است. به همین دلیل هم هست که نشانى که داده شده، نشان صاحب‌منصبى ادبیات و هنر است. در کنار این هم، از سوى وزارت فرهنگ و هنر فرانسه به من دکتراى افتخارى داده شد.

خودم بیشتر دنبال لحن‌هاى حماسى بودم. دنبال این بودم که این لحن‌هاى گم‌شده‌ی حماسى را که پیش از آن، در موسیقى ایران وجود داشت، پیدا کنم. خود این جست‌وجو کردن لحن‌هاى حماسى، خودبه‌خود به لحن شما طراوتى خاص مى‌بخشد. همان طراوت بود که توانست با نسل جوان ارتباط بیشترى برقرار کند.

همین حماسى بودن لحن هم بود که باعث شد تا شعر مولانا با من بیش از دیگران سازگار باشد. چرا که در خود شعر مولانا حرکتى وجود دارد که بسیار به آواز من نزدیک است، این در حالى است که حداقل ۹۰ درصد آواز ایران، براى اشعار سعدى ساخته‌وپرداخته شده است و اگر بخواهید هر آواز زیبایى را که در طول این سال‌‌ها شنیده‌اید نام ببرید، متوجه مى‌شوید که روى شعر سعدى بوده است. پنج درصد هم به حافظ و دیگران اختصاص دارد. اما حضور مولوى و فردوسى در آواز ایران نزدیک به صفر است و حضور بسیار کم‌رنگى دارند. این مسأله هم چند دلیل روشن دارد که الان جاى بحث در مورد آن نیست، اما به طور کلى، موسیقى ما به دلایل مختلف اجتماعى هرگز نتوانسته است به پاى ادبیاتِ خروشان فارسى برسد، از همین‌روست که موسیقى عقب مى‌ماند و یکهو مى‌بینید که شعر فردوسى و مولوى از موسیقى ما حذف مى‌شود. به هر حال جنس صداى من به مولانا نزدیک بود. مولانا هم در زمان خودش در غزل انقلابى به پا کرده بود و نوع برخوردش با غزل به نوعى حماسه‌گونه بود. در دوره‌ی مولانا، یک‌سرى تعابیر و اصطلاحات حماسى از بین رفته بود و مولوى آن‌ها را بار دیگر به آغوش شعر برگرداند. او در دوره‌ی خودش سنت‌شکنى کرده بود. شعر مولانا پُر است از واژه‌هاى جنگ‌وخون و نهنگ و کشتى و موج و دهل و نیزه‌ی رستم دستان... ببینید همه‌ی این‌ها باز واژه‌هاى حماسى هستند که سال‌‌ها بوده که از غزل خداحافظى کرده بودند و مولانا سنت‌شکنى مى‌کند و بار دیگر از آن‌ها استفاده مى‌کند. هرچه در آواز جلوتر مى‌رفتم، مى‌دیدم که اشعار مولانا بیش از هر شاعر دیگرى به صداى من مى‌آید. مثلا خواندن شعرى چون:

اى رستخیز ناگهان، اى رحمت بى‌منتها
اى آتشِ افروخته در بیشه‌ی اندیشه‌ها

یا: باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم،

با صداى من هم‌خوانى بیشترى داشت. خودم هم خیلى در فضاى غزل‌هاى عاشقانه نبودم و به صدایم هم نمى‌آمدند. این شد که همین فضا را دنبال کردم و این راه خود به خود مرا به سمت فردوسى سوق داد.

ما براى فردوسى پروژه‌اى داشتیم که روى آن چهار سال کار کردیم. حافظ، پسر من، که هم اکنون در نیویورک مشغول تحصیل در رشته‌ی موسیقى است، به دلیل عشقى که به فردوسى داشت اصلاً شاهنامه‌ی فردوسى را به عنوان موضوع پایان‌نامه‌اش انتخاب کرد چرا که همیشه در این خانه حرف از شاهنامه و عشق به فردوسى مطرح بوده است. ما بعد از اتمام پروژه‌ی مولانا که آهنگ‌سازى قطعات آن را هم پسرم انجام داده بود و توسط یک ارکستر بین‌المللى که اعضاى آن خارجى بودند، این قطعات را در کشورهاى مختلف و مراکز فرهنگى اجرا کردیم، تصمیم داشتیم که روى فردوسى کار کنیم و پروژه‌ی او را به سرانجامى برسانیم. اما پروژه‌ی مولانا هم چهار سال طول کشید و با توجه به این‌که یونسکو هم سال ۲۰۰۷ را سال مولانا نامید، سال‌هاى ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، ما در اغلب سالن‌هاى بزرگ و معتبر موسیقى دنیا این پروژه را اجرا کردیم. حتا در یکى از کنسرت‌هاى من در آمریکا، دو تن از مولوى‌شناسان بزرگ غرب «کلمن باکس» و «رابرت بلى» که کتاب‌هاى مولانا به تصحیح آن‌ها در غرب به فروش مى‌رسند، حضور داشتند و پیش از برنامه سخن‌رانى کردند. به هر حال این‌ها برنامه‌هایى بود که توسط این ارکستر اجرا شد.

در طول این سال‌ها، من بار‌ها و بار‌ها با همه‌ی موسیقی‌دانان بزرگى که کار کرده‌ام، پیشنهاد دادم که بیایید روى فردوسى کار کنیم، اما هیچ‌بار این اتفاق نیفتاد و کار کردن روى فردوسى هم بسیار دشوار است و نیاز به سابقه‌ی ذهنى بالایى در مورد او دارد. از سویى دیگر، خواندنِ آواز فردوسى هم کار بسیار دشوارى است. ممکن است خواننده‌اى در آواز بسیار حرفه‌اى باشد، اما فردوسى خواندن خیلى سخت است. خواندن شعر فردوسى به مجموعه‌ای مطالعات و تحقیقات خاص خودش احتیاج دارد و این‌طور نیست که اگر شما صدایتان خوب است و ردیف هم مى‌دانید، بتوانید از عهده‌ی اجراى موسیقایى اشعار فردوسى بربیایید. همان‌طور که خواندن شعر مولانا و شعر امروز ایران هم دشوار است چرا که هر کدام از این‌ها نیاز به داشتن دانش و معلومات خاص دارند. بنابراین ممکن است شما ردیف‌دان باشید، اما خواندن غزلیات مولانا و اشعار فردوسى در آن قالب‌‌ها نیست و خواندن آواز روى آن‌ها را در هیچ کلاسى یاد نداده‌اند، این است که اجراى آوازى آن‌ها بسیار مشکل است. بنابراین موسیقی‌دانان وقتى حرف از فردوسى مى‌شد، گیج مى‌شدند، حق هم داشتند، نمى‌دانستند که باید در قالب کارهایى چون اُپرت آن را به صحنه برد یا مى‌توانند کمى از چارچوب موسیقى سنتى خارج شده و با طرحى نو آن را اجرا کنند. این اجرا هم باز نیاز به چندین سال تحقیق داشت. اما این درسى که حافظ در خارج از ایران خواند، به من این اجازه را داد یا در واقع بهتر بگویم به نوعى دست مرا باز گذاشت تا بتوانم راحت‌تر فکر کنم و ایده‌‌ها را به منصه‌ی ظهور برسانم. چون او مرا مى‌فهمد و در این خانه زندگى کرده است. بنابراین با وجود او من هم دیگر نیازى نیست دائماً از آدم‌هاى مختلف بخواهم که تو را به خدا بیایید روى فردوسى کار کنیم، چرا که حافظ، خودش عاشقِ فردوسى است و کسى است که در غربت پایان‌نامه‌اش را روى اشعار او برداشته است. از سویى دیگر چه کسى بیش‌تر از او مرا مى‌شناسد و حس‌هاى مرا درک مى‌کند؟ به قول معروف من مى‌گویم ف و او تا فرحزادش را مى‌رود. به هر حال پیوندهاى پدر و پسرى و خانوادگى است که این‌قدر محکم هستند و گاهى اوقات نیازى نیست که ما با هم صحبت کنیم، او حرف‌هاى مرا ناگفته هم مى‌داند. به هر حال ما باید ظرف یک سال آینده، پروژه‌ی مولانا را به اتمام برسانیم و آن‌وقت برویم سر پروژه‌ی فردوسى. این‌طور هم نیست که شما فکر کنید، ما تازه مى‌خواهیم پروژه‌ی فردوسى را شروع کنیم. خیر. سال‌هاست که این کار شروع شده است و هر روز به آن تجربه‌هاى بیش‌ترى افزوده مى‌شود و از این به بعد دیگر بیش‌تر روى ساختار اجرایى آن کار مى‌کنیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه