نوروز
نیایش نوروزی
- نوروز
- نمایش از دوشنبه, 29 اسفند 1390 17:47
- بازدید: 4685
ای خدای! که از برترینٍِ برتریها، به برترینبرتری، برتری، به تو نماز آوریم به تو نیاز آوریم:
تا هر آن کس که سالها بر او گذشته و در آستانِ سالی نو به پیشگاه پرشکوه تو برپاست، به بزرگی خود، به آن شگرف نیروی خود راهبر شوی.
تا رخ نپوشی، تو ای برترین بزرگ، ای زورمندترین توانا، ای زیباترین هستی که چون تو رخ پوشی دیگر ما خود، نه بینیم.
ای ز هر چه برتر! تو خود مایی که خدایی. تو خدایی که خود مایی.
تو رخ پوشی، چه باشیم؟ چو رخ پوشیم، چه باشی؟
بیتو، نه بزرگی هست که بزرگترین نیست. نه زیبایی هست که زیباترین، نیست. نه راستی هست که راستترین نیست.
خدا: با ما باش. تو همه چیزی، باش که چیزی باشیم.
تا ایران باشد، تا ایران باشد، تا ایران باشد. ایران که جایگاه شناسایی تست. ایران که جای، فرهنگ است.
تو در ایرانی و ما در ایران... گر ایران نباشد، دیگر...
دیگر تا زیبایی پرستیم، تا نیکی آموزیم، تا دوست بداریم، تا مهر ورزیم. مهر ورزیم چون مهر به گلها، به سبزهها، به گیاهان، به جانداران، به زیبایان.
تا مهر پرستیم: مهر زیبا و رخشان را، مهر پاسدار پیمانها را. مهر پاسبان دودمانها را. مهر پیروزگر سپاهیان را. مهر هستیبخش ایران را.
تا خوب باشیم چون دریا: به خروشیدن، جوشیدن و بودن، به کوشیدن و رفتن و نیاسودن.
چون کوه؛ به آرامی و سنگینی و شکوه و بلندی. چون شیر، به سرکشی که به نیروی بسیار، غرش به نرمی کنیم. چون شاهین که فراز دوست باشیم و نیلگونی آسمان پرست. چون سرو، راست و چون شراب خندان.
دیگر، تا بجنگیم که تو به ما هستی دادهای. باید که باشیم که تو خواستهای. باید که بجنگیم تا باشیم.
تا بسازیم، بیافرینیم. آفرینش از آفریدنی است، همیشه و بیایست.
آن هستی که هست و به جنگ است، آفریدن است ای آفریدگار و ما که هستیم، آفریدهای هستیم و چون خواهیم باشیم، جنگندهای آفریدگار.
به جنگ آفرین که به جنگ است جهان آفرین. به ما آفرین که بجنگیم هم چنان.
دیگر تا به راه نیاکان باشیم و به یاد نیاکان؛ تا چون به فروردگان به فراز آیند و بر ما نگرند، نگران نشوند. بدانند که به خوی ایشانیم و به سوی ایشان. به نیکی یادشان کنیم و به کوشش، یادشان در جهان بر جای داریم.
دیگر تا شاد باشیم به هر کار. پیروز باشیم به هر پیکار. سرباز باشیم به جنگی مدام، به راه ایران.