نوروز
بهار جاودانه - قاآنی شیرازی
- نوروز
- نمایش از سه شنبه, 15 فروردين 1391 18:46
- بازدید: 7737
نسیم خُلد میوزد مگر ز جویبارها
که بوی مُشک میدهد هوای مرغزارها
فراز خاک و خشتها، دمیده سبزکشتها
چه کشتها؟ بهشتها، نه ده، نه صد، هزارها
به چنگ بسته چنگها، به نای هِشته رنگها
چکاوها، کلنگها، تذرْوها، هَزارها
ز نای خویش فاخته دوصد اصول ساخته
ترانهها نواخته، چو زیر و بمّ تارها
ز خاک رُسته لالهها، چو بُسّدین پیالهها
به برگ لاله ژالهها، چو در شفق ستارهها
فکندهاند همهمه، کشیدهاند زمزمه
به شاخ سروبن همه، چه کبکها چه سارها
نسیم روضۀ ارم، جهد به مغز دمبدم
ز بس دمیده پیش هم، به طرف جویبارها
بهارها، بنفشهها، شقیقها، شکوفهها
شمامها، خجستهها، اراکها، عرارها
ز هر کرانه مستها، پیالهها به دستها
ز مغز میپرستها، نشانده می خمارها
ز ریزش سحابها، بر آبها حبابها
چو جوی نقره آبها، روان در آبشارها
فراز سرو بوستان نشستهاند قمریان
چو مقریانِ نغزخوان به زمْردین منارها
فکندهاند غلغله، دوصد هزار یکدله
به شاخ گل پی گله، ز رنج انتظارها
درختهای بارور چو اشتران باربر
همی ز پشت یکدگر، کشیده صف قطارها
مهارکش شمالشان، سحابها رحالشان
اصولشان عقالشان، فروعشان مهارها
در این بهار دلنشین، که گشته خاک عنبرین
ز من ربوده عقل و دین، نگاری از نگارها
مهی دوهفت سال او، سواد دیده خال او
شکفته از جمال او، بهشتها بهارها
چه گویمت که دوش چون به ناز وغمزه شد برون
به حجره آمد اندرون، به طرز میگسارها
خوشاست کامشب ای صنم، خوریم می به یاد جم
که گشته دولت عجم، قوی چو کوهسارها
به نظم ملک و دین نگر، ز بس که جسته زیب و فر
که نگسلد یک از دگر، چو پودها ز تارها
الا گذشت آن زَمَن که بگسلند در چمن
میان لاله و سمن، حمارها فسارها
به جای آب، شعر من اگر برند در چمن
ز فکر آب و رنج تن، رهند آبیارها
هماره تا به هر خزان، شود ز باد مهرگان
تهی ز رنگ و بو جهان، چو پشت سوسمارها
خجسته باد حال تو، هزار قرن سال تو
به هر دل از خیال تو، شکفته نوبهارها