پنج شنبه, 06ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ كهن و باستان تاریخ ایران - اعقاب‌ ارشک

تاریخ كهن و باستان

تاریخ ایران - اعقاب‌ ارشک

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دکتر زرین کوب

از قراین‌ برمی‌آید ‎که‌ اعقاب‌ ارشک‌ ـ از تیرداد تا آخرین‌ فرمانروای‌ این‌ خاندان‌ ـ وی‌ را بیشتر ‎همچون ‌ تجلی‌ خداوند تلقی می‌کردند و از باب‌ فال‌ و شگون‌ نام‌ او را نیز بر نام‌ ‎خود می‌افزودند. همین‌ که‌ نام‌ ارشک‌ مثل‌ نام‌ قیصر در روم‌ عنوان‌ عام‌ ‎فرمانروایان‌ بعد از وی‌ واقع‌ شد اهمیت‌ او و تاریخی‌ بودنش‌ را امری‌ غیرقابل‌ ‎تردید نشان می‌دهد. تردیدی‌ که‌ بعضی‌ محققان‌ در تاریخی‌ بودن‌ خود وی‌ یا برادرش‌ ‎تیرداد اظهار کرده‌اند از مقوله احتیاط‌ ناشی‌ از وسواس‌ باید شمرده‌ شود‏‎. تیرداد گرگان‌ را به‌ قلمرو خود افزود (237)، مع‌هذا در مقابل‌ حمله‌ای‌ که‌ ‎سلوکوس‌ دوم‌ برای‌ تسخیر مجدد پارت، به‌ قلمرو وی‌ کرد تاب‌ نیاورد و به‌ آن‌ ‎سوی‌ جیحون‌ گریخت‌. اما چندی‌ بعد به‌ کمک‌ سکاها ی‌ آن‌ حدود (سکاهای‌ آبی، آپه‌ ‎ساکا) و به‌ دنبال‌ جلب‌ اتحاد پادشاه‌ یونانی‌ باختر ـ دیوتوس‌ دوم‌ ـ تیرداد به‌ ‎قلمرو خود بازگشت‌ و به‌ تحکیم‌ دولت‌ نوبنیاد خویش‌ پرداخت‌. قلعه مستحکم‌ ‎داریوم‌ (دارا، دره‌ گز؟) را در حوالی‌ کوههای‌ ابیورد بنا نهاد و تختگاه‌ ساخت‌ (ح‌ 214). بعد قلمرو خود را از اراضی‌ دره اترک‌ تا سر حد ماد توسعه‌ داد‏‎. ‎سرزمین‌ کومیسنه‌ (قومس‌) را گرفت‌ و شهر سلوکی‌ صددروازه‌ (هکاتوم‌ پیلوس‌) را هم‌ ‎به‌ تختگاه‌ خویش‌ تبدیل‌ کرد. جانشین‌ او ارتبان‌ (اردوان‌ اول‌) و به‌ قولی‌ خود ‎او خوار ری‌ و چندی‌ بعد همدان‌ (اکباتان‌) را نیز گرفت‌. اما با حمله آنتیوخوس‌ ‎سوم‌ پادشاه‌ سلوکی‌ مواجه‌ شد که‌ ماد را پس‌ گرفت‌ و از هکاتوم‌ پیلوس‌ تا گرگان‌ ‎را مسخر کرد و حتی‌ قلمرو او را در خود پارت‌ هم‌ دچار تهدید ساخت‌. بالاخره‌ ارشک‌ ‎ارتبان، اشک‌ سوم‌ ناچار برای‌ حفظ‌ قلمرو خود نسبت‌ به‌ سلوکیها اظهار انقیاد کرد (ح‌206)، و قرار صلح‌ طوری‌ شد که‌ به‌ قدرت‌ و استقلال‌ پارت‌ لطمه‌ای‌ وارد نکرد‎. در عهد اشک‌ چهارم‌ و اشک‌ پنجم‌ (181-196) پارت‌ فرصت‌ یافت‌ تا از صلح‌ با باختر ‎و سلوکوس‌ برای‌ تحکیم‌ قدرت‌ خویش‌ استفاده‌ کند و از درگیری‌ بیهوده‌ با آنها ‎خودداری‌ نماید. با آنکه‌ اشک‌ پنجم‌ که‌ فرهاد ـ فرهاد اول‌ ـ خوانده می‌شد در ‎این‌ احوال، فرصت‌ تاخت‌ و تاز به‌ نواحی‌ آمل‌ (عشایر آمارد) در کرانه خزر و ‎حتی‌ شرقی‌ ولایت‌ ری‌ را هم‌ پیدا کرد، باز توسعه واقعی‌ دولت‌ پارت‌ با سلطنت‌ ‎مهرداد ـ مهرداد اول‌ ـ برادر و جانشین‌ فرهاد اول، مجال‌ تحقق‌ یافت‌. در واقع‌ ‎هر چند قلمرو پارت، در عهد فرهاد اول‌ غیر از پارت‌ و نواحی‌ اترک‌ شامل‌ ‎سرزمینهای‌ طوایف‌ آماردها و تپورها در سواحل‌ دریای‌ خزر هم‌ بود و حتی‌ نواحی‌ ‎قومس‌ را هم‌ در بر می‌گرفت، باز موجد واقعی‌ امپراطوری‌ اشکانی‌ در پارت‌ در ‎واقع‌ ششمین‌ اشک‌ بود: مهرداد اول‌‏‎.

‎ ‎این‌ مهرداد اول‌ ( میتریداتس‌ ) را در دودمان‌ ارشکان‌ ‎محققان‌ همتای‌ کوروش‌ بزرگ‌ در دودمان‌ هخامنشیها شمرده‌اند. در واقع‌ آنچه‌ ‎دیودور، مورخ‌ سیسیلی، در باب‌ وی‌ نوشته‌ است‌ چیزی‌ از تصویر کوروش‌ را در ‎سیمای‌ او نشان می‌دهد. بر حسب‌ این‌ قول، شفقت‌ و انسانیت‌ وی‌ را از عنایت‌ ‎اقبال‌ برخوردار کرد. خود او نه‌ نازپرورده بود نه‌ عشرت‌ پرست‌. و آن‌قدر که‌ در ‎جنگ‌ با دشمنان‌ دلیر بود، در سلوک‌ با دوستان‌ مدارا نشان می‌داد. با این‌گونه‌ ‎اوصاف‌ که‌ یادآور احوال‌ کوروش‌ به‌ نظر می‌آید، توفیق‌ او در بسط‌ قلمرو پارت‌ و ‎ایجاد یک‌ امپراطوری‌ واقعی‌ برای‌ خاندان‌ ارشکهای‌ اپرنی‌ البته‌ غرابت‌ ندارد‎. مهرداد اول‌ از همان‌ آغاز جلوس‌ از اختلافات‌ داخلی‌ که‌ در دولت‌ یونانی‌ باختر ‎پیش‌ آمده‌ بود استفاده‌ کرد و قسمتی‌ از آن‌ ولایت‌ را به‌ قلمرو خویش‌ ملحق‌ ‎ساخت‌ و طوایف‌ موسوم‌ به‌ سه‌ (سی، سک‌) را هم‌ در دره کابل‌ به‌ انقیاد ‎درآورد. همچنین‌ در فترتهای‌ عهد آنتیوخوس‌ چهارم‌ و آنتیوخوس‌ پنجم‌ که‌ دولت‌ ‎سلوکی‌ را به‌ شدت‌ متزلزل‌ کرده‌ بود، در صدد تسخیر ماد برآمد و تا دامنه‌های‌ ‎زاگرس‌ هم‌ پیش‌ رفت‌ (ح‌ 164‏‎).

‎چندی‌ بعد، ایلام‌ (= الیمائوس‌ ) را تسخیر ‎کرد، و پارس‌ که‌ در این‌ ایام‌ ظاهراً پادشاه‌ دست‌نشانده‌ای‌ با استقلال‌ داخلی‌ ‎داشت، بدون‌ کشمکش‌ با اشک‌ کنار آمد و بدین‌ گونه‌ سلطنت‌ محلی‌ و استقلال‌ ‎داخلی‌ آن‌ محفوظ‌ ماند. اما برای‌ تسخیر بابل‌ اقدام‌ به‌ جنگ‌ و لشکرکشی‌ ضرورت‌ ‎یافت‌. با تسخیر بابل‌ نواحی‌ آشور هم‌ به‌ تصرف‌ مهرداد درآمد و اشک‌ به‌ جنگ‌ یا ‎صلح‌ به‌ سلوکیه‌ تختگاه‌ سلوکیان‌ در کنار دجله‌ وارد شد. در سرزمین‌ بابل‌ خود را ‎وارث‌ شاهان‌ هخامنشی‌ یافت‌. دیمتریوس‌ دوم‌ پادشاه‌ سلوکی، که‌ جهت‌ جلوگیری‌ از ‎توسعه پارت‌ یا نیل‌ به‌ غنایم‌ برای‌ جنگ‌ با تروفون، عزیمت‌ کرد، در دست‌ ‎وی‌ به‌ اسارت‌ افتاد و بی‌آنکه‌ در این‌ کار توفیقی‌ به‌ دست‌ آورد مدتها ‎محترمانه‌ در اسارت‌ پارت‌ باقی‌ ماند. اینجا نیز مهرداد در حق‌ او چیزی‌ از رأفت‌ ‎و انسانیت‌ کوروشی‌ را نشان‌ داد. با این‌ همه، اقدام‌ مهرداد در نگهداری‌ ‎دیمتریوس‌ در دربار خویش‌ ناظر به‌ آن‌ بود که‌ شاید او را همچون‌ پادشاه‌ دست‌ ‎نشانده‌ای‌ بر تخت‌ سلوکی‌ تحمیل‌ کند. حمله او به‌ باختر هم‌ هر چند تا حدی‌ ‎به‌ خاطر خونخواهی‌ پادشاه‌ مقتول‌ آن‌ بود، در واقع‌ فرصت‌جویی‌ زیرکانه‌ای‌ بود ‎تا بهانه‌ای‌ برای‌ الحاق‌ باختر به‌ قلمرو خویش‌ بیابد‎.

‎البته‌ وجود این‌‌گونه‌ طرحها و تدبیرها چیزی‌ از منزلت‌ اخلاقی‌ او نمی‌کاهد، عنوان‌ دوستدار هلن‌ (فیل‌ هلن‌) هم‌ که‌ مهرداد اول‌ بعد از تسخیر سلوکیه دجله‌ بر خود نهاد، برای‌ ‎دلنوازی‌ از یونانیان‌ آنجا و شاید جلب‌ اعتماد شهرهای‌ یونانی‌ در ماد و ایلام‌ و ‎باختر بود. مهرداد اولین‌ پادشاه‌ خاندان‌ ارشک‌ بود که‌ مثل‌ هخامنشیها خود را «‎شاه‌ شاهان» خواند ـ و تا مدتها بعد از مرگ‌ او، این‌ عنوان‌ ویژه او ماند‎. هنگام‌ وفات‌ او (136) قلمرو پارت‌ از هند و رُخَجْ تا پارس‌ و بابل‌ امتداد داشت‌ ‎و از یک‌ دولت‌ محلی‌ در نواحی‌ شرقی‌ فلات‌ ایران‌ به‌ یک‌ امپراطوری‌ بزرگ‌ ‎جهانی‌ عصر تبدیل‌ یافته‌ بود. وقتی‌ که‌ او در سنین‌ پیری‌ چشم‌ از جهان‌ بست، ‎مثل‌ بنیانگذار واقعی‌ سلسله پارت‌ با تشریفات‌ بسیار به‌ خاک‌ رفت‌. پارت‌ او ‎را همچون‌ قانونگذاری‌ خردمند تجلیل‌ کرد، چرا که‌ او در تمام‌ قلمرو وسیع‌ خویش‌ ‎نزد هر قومی‌ که‌ رسم‌ و بنیادی‌ پسندیده‌ یافت‌ آن‌ را در سرزمین‌ خویش‌ رایج‌ ‎کرد. قلمرو او از بین‌النهرین‌ و بابل‌ تا سرزمین‌ سغد و هند امتداد داشت‌ ـ و ‎اقوام‌ بسیار با آداب‌ و رسوم‌ ‎گونه‌گون در این جمله تحت حکم او می‌زیست.

با آنکه‌ پسرش‌ فرهاد دوم‌ که‌ جای‌ پدر را گرفت‌ با پیروزی‌ بر ‎آنتیوخوس‌ هفتم‌ سلوکیها را از ادامه تلاش‌ برای‌ استیلای‌ مجدد بر قلمرو از ‎دست‌ رفته اجدادش‌ نومید کرد (129)، از عهده جنگ‌ سکاها که‌ قلمرو پارت‌ را ‎عرصه هجوم‌ کردند برنیامد. اشک‌ برای‌ مقابله‌ با سپاه‌ آنتیوخوس‌ از آنها ‎استمداد کرده‌ بود اما آنها با آنکه‌ به‌ هنگام‌ به‌ کمک‌ وی‌ نرسیدند، از وی‌ ‎مطالبه مواجب‌ و اموالی‌ را که‌ تعهد کرده‌ بود کردند، و چون‌ فرهاد از پرداخت‌ ‎آن‌ ابا کرد، دست‌ به‌ غارت‌ زدند و تمام‌ سرزمین‌ پارت‌ را عرصه هرج‌ و مرج‌ ‎کردند. چریکهای‌ آنتیوخوس‌ هفتم‌ هم‌ که‌ در دنبال‌ شکست‌ او به‌ خدمت‌ وی‌ درآمده‌ ‎بودند به‌ این‌ شورشیها پیوستند و فرهاد در طی‌ جنگ‌ با سکاها هم‌ به‌ دست‌ سپاه‌ ‎خویش‌ کشته‌ شد (ح‌ 128). مقارن‌ همین‌ هرج‌ و مرج‌ پارت‌ و غلبه سکاها بود که‌ ‎در باختر نیز طوایف‌ سکاها به‌ قدرت‌ دولت‌ یونانی‌ خاتمه‌ دادند

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید