تاریخ معاصر
مشروح سخنرانی استاد کاوه بیات در همایش آذربایجان در تاریخ معاصر(یابود 21 آذر1325) / ایران و پسلرزههای یک جهان ناآرام
- تاريخ معاصر
- نمایش از شنبه, 30 فروردين 1393 03:47
- بازدید: 6535
برگرفته از تارنمای آذریها به نقل از روزنامه ایران
استاد کاوه بیات
جنگ اول جهانی و پیامدهای آن را از نقطه نظر تغییرات تاریخی به جابهجایی گسترده لایههای ارضی میتوان توصیف کرد؛ از نوع جابجاییهایی که در پی آرام گرفتن، مجموعهای از گسلهای مختلف را بر جای میگذارد.
فروپاشی دو امپراتوری روسیه و عثمانی در همین مقطع و فراهم آمدن مقدمات فروپاشی امپراتوری بریتانیا در یک دوره بعدی – (سالهای بعد از جنگ دوم جهانی)- از مصادیق منطقهای این جابجایی بود و شکلگیری مجموعهای از کشورهای جدید در مواردی و آرزوی تحقق نیافته شکل گیری چنین کشورهایی در موارد دیگر را نیز میتوان به حاصل این گسلها تشبیه کرد.
صرفنظر از کشورهایی که پیشینه کشور بودن و دولتمداری داشته و این جابجایی بزرگ را با دگرگونیهایی چند از سر گذراندند – کشورهایی چون ایران، ترکیه یا در مرحله بعدی هند- سایر کشورهایی که براساس تجزیه امپراتوریهای فوقالذکر پدید آمدند یا قرار بود پدید آیند، هر یک بر یکی یا مجموعهای از این گسلها واقع شدهاند و با نوعی تزلزل و بیثباتی بالقوه یا بالفعل سرشته شدند. عراق در بینالنهرین، جماهیر سهگانه قفقاز، ممالک آسیای میانه و حتی افغانستان و پاکستان در شرق از نمونههای شکل گرفته این تجربه بودند و در اشاره به آرزوهای شکل نگرفته آن هم فقط در حوزه غرب از مواردی چون یک دولت مستقل کرد، یک دولت آشوری و ارمنستانی بزرگتر از آنچه بر جای ماند، میتوان یاد کرد.
ناسازگاری بنیانی اجزای این کشورها با یکدیگر و با همسایگانشان چه به صورت بالقوه و چه هنگام فراهم آمدن سرریز بالفعل آنها موضوعی نیست که احتیاج به توضیح داشته باشد؛ مسائل امروز عراق و بویژه بحث کردستان که تحولات چهار کشور منطقه را به نوعی تحتالشعاع دارد؛ مسائل جماهیر قفقاز با یکدیگر و با همسایگانشان که در ادامه بدان بیشتر خواهیم پرداخت، مسائل نهفته در ترکیب سایر کشورهای آسیای میانه که روزی میتواند سر باز کند، مضامینی چون بحث پشتونها در افغانستان و پاکستان، بنیادگرایی و دیگر معضلات به اصطلاح هویتی پاکستان از جمله نمونههای معروف این مقوله هستند.
از ایران که در محاصره گسلهایی از این دست و تبعات بالفعل و بالقوه آن قرار دارد، حداقل انتظاری که میرود شناسایی کامل این گسلهاست و براساس این شناسایی، اتخاذ تدابیری برای کاستن از مخاطرات آن.
سر باز کردن و فوران هیچ یک از این گسلها خلقالساعه و ناگهانی نبود؛ اندیشه شکل دادن به یک هویت مستقل کردی از اواخر قرن نوزدهم و در واکنش به تحولاتی که در حوزه عثمانی جریان داشت به نحوی در خور توجه آغاز شده بود و به همین ترتیب اندیشه شکل دادن به هویتی متفاوت از هویت ایرانی بخشهای مسلماننشین قفقاز که از همان سالها شروع شده بود. این تحول و دگرگونی در حوزههای تمدنی ایران در آسیای میانه نیز جریان داشت. صرف تبدیل نام نشریه بخارای شریف به توران در سال 1913 و تغییر زبان آن از فارسی به ترکی را باید(2) تأملانگیز تلقی کرد چه رسد به مباحث دیگری که در همین حوزه جریان داشت و زمینهساز چنان تغییراتی بود.
ولی همان گونه که میدانیم این دگرگونیها جز با حداقلی از اشارات گذرا در پارهای از نشریات برونمرزی چون اختر و حبلالمتین هیچ واکنش دیگری برنینگیخت.(3)
21 آذر 1325 سالروز رهایی آذربایجان از دام یکی از مهیبترین مخاطراتی است که در یک برهه از قرن بیستم تمامیت ارضی و استقلال ایران را تهدید کرد. شکلگیری تدریجی زمینه فکری و تشکیلاتی این ماجرا به گونهای که از اواخر قرن نوزدهم در حوزههای ترک زبان روسیه و عثمانی جریان داشت، همان طور که اشاره شد، در ایران عصر قاجار مورد توجه قرار نگرفت. هنگامی هم که پس از انقلاب 1917 روسیه و پیشروی ترکان عثمانی به قفقاز، این تلاش و تکاپوی بالنسبه ریشهدار به صورت تشکیل کشوری به نام «آذربایجان» در ایران به ناگاه سر باز کرد و صورت عینی به خود گرفت، مدت زمانی طول کشید تا ایرانیان متوجه شوند قضیه از چه قرار است. برای مدتی چنین تصور میکردند که از استقلال ایالت آذربایجان در قلمرو ایران سخنی در میان است و هنگامی هم که روشن شد چنین نیست، در کمال بیاطلاعی از اصل و منشأ این دگرگونی، آن را توطئه «دربار مستبد روس» تعبیر کردند.(6)
با احیای امپراتوری روسیه با رنگ و رویی جدید- رنگ سرخ بلشویکی- و از میان رفتن استقلال جماهیر قفقاز، با تصور آن که وضع به حالت سابق برگشته است، این موضوع نیز به دست فراموشی سپرده شد؛ حال آن که با برجای ماندن موجودیتی به نام «آذربایجان» در شمال ارس، هر چند به صورت نیمه جان شورایی، باید جدیت امر و احتمال طرح مجددش به صورتی دیگر شناخته میشد؛ مضافاً به این که چه نمایندگیهای ایران در باکو و چه در ترکیه، در سالهای بین دو جنگ از سوءاستفادههایی که از این جعل تاریخی برای زیر سؤال بردن هویت ایرانی آذربایجانیها در جریان بود، به کرات گزارشهایی را به وزارت امور خارجه ارسال کرده بودند. این مقوله همانند دیگر مقولههای مشابه که هویت گروهی از ایرانیان را هدف حمله داشت، توجهی به مراتب بیش از صدور گاه به گاه مصوبات وزارت معارف در ترویج زبان فارسی و تصویب همبستگی ملی میطلبید؛ باید با اصل ماجرا روبهرو میشدیم و برای حل و فصل آن اقدام میکردیم. هنگامی که محمدامین رسولزاده در سال 1308 شمسی از دربار رضاشاهی خواهان کمک و همراهی ایران با مسلمانهای تحت ستم قفقاز شد، باید راجع به شرایط یک چنین مساعدتی با او وارد بحث میشدیم.(7) همان رسول زادهای که پیشتر در نامهای به سیدحسن تقیزاده نسبت به درستی آذربایجان نامیدن ایران تردید کرده بود.(8) اگر به درستی در دوره اول استقلال جماهیر قفقاز از شناسایی کشوری به نام آذربایجان خودداری کردیم، باید در سالهای بعد هم این بحث را با دولت شوروی پیگیری میکردیم. نمونه بسیار است و از این بحث میگذریم.
با پیشامد جنگ دوم جهانی، گسلهای یادشده از نو به لرزه درآمدند. بحران آذربایجان یکی از مهمترین آنها بود. چرخهای که از اواخر قرن نوزدهم به حرکت درآمد، پیش از این نیز با خاتمه جنگ اول، برای مدتی شتاب برداشت، بعد از وقفهای، اینک نیز دور دیگری را آغاز کرد که به راحتی میتوانست شیرازه و انسجام این مُلک را درهم بریزد. واکنش چه بود؟ باز هم شگفتی و اظهار تعجب؛ تو گفتی که بهرام هرگز نبود. اگر در دور پیشین این چرخه، ولو بعد از یک درنگ و تأمل اولیه- پارهای از فرهیختگان کشور- به گونهای که در جراید آن روزگار میبینیم، در توضیح این خطر جدید که تمامیت ارضی و هویت ملی ایران را تهدید میکرد به درستی از تحرکات پان ترکی و تحریکات ترکان عثمانی یاد کردند و مطابق با توان خود نیز درصدد چاره برآمدند، لااقل کشوری موسوم به آذربایجان را به رسمیت نشناختند، در این دور بعدی – مقارن با آذر 1324 تا آذر 1325 – حتی یک صدم آن بصیرت و آشنایی ابراز نشد. این خود گویای تنزل آشکار سطح دانش سیاسی در این دوره بیست ساله دوران رضاشاه بود.
ملکالشعرای بهار که در سالهای بعد از جنگ اول جهانی در روزنامه ایران با تأکید بر ریشههای این جهل و تزویر، ناراستی آذربایجان نامیدن ایران را متذکر شده و تیشه بر ریشه این بحث میزد.(9) در این سالها به رغم حضوری فعال در عرصه قلم و سیاست، احتمالاً به دلیل همسویی سیاسی با روسیه شوروی لام از کام نگشاد.
سیدحسن تقیزاده که خود از نخستین کسانی بود که در روزهای تبعید و دربهدری در استانبول از نزدیک شاهد برآمدن پان ترکیسم بود و در نوشتههای آن روزگار خود نیز این بحث را از نظر دور نمیداشت، اینک به گونهای که در نامههای لندن او میخوانیم، بیشتر بر این باور بود که از طریق نشر معارف باید به مصاف این ماجرا رفت.(10) نگارنده بسیاری از جراید این دوره را دیده است. میزان سطحینگری و بیاطلاعی از ریشههای بحث حیرتانگیز است.
حداکثر دانشی که ابراز میشود در معدود نوشتههای عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار یا محمدامین ادیب طوسی، تأکیدی است بر زبان دیرین آذربایجان و بیاساس بودن القائات ترکگرایان.(11)
آنچه مغفول و ناگفته ماند سوابق تاریخی این پدیده بود و پیوند اساس آن با تحرکهای قدرتهای بیگانه از دیرباز.
ظهور و سقوط فرقه دموکرات آذربایجان یک سال بیش به طول نینجامید و این ماجرا به گونهای که میدانیم جمع شد، ولی اصل و ریشه کار برجای ماند، تا روز و روزگاری دیگر با شکلی متفاوت از نو سر برآرد.در این فاصله با شتاب فزاینده تنزل سطح دانش سیاسی در دوره محمدرضا شاه پهلوی که آن را میتوان به اختناق سیاسی زمانه نسبت داد و از رسیدگی به دیگر علل آن گذشت، نه فقط در این حوزه آگاهی و دانشی تولید نشد، بلکه با رخت بر بستن تدریجی مجموعه رجالی که از این حوزه آگاه بودند و تجربه داشتند همراه بود.
با حمله ایالات متحده به عراق گسل دیگری فعال شد تحت عنوان ایجاد یک حوزه امن در بخش کردنشین عراق که به نظر میآید اهمیت پسلرزههای آن هنوز هم به درستی شناخته نیست.
تعدادی از دیگر گسلها را نیز با تبعات بالفعل و بالقوه آن در دیگر نقاط پیرامونی ایران میتوان برشمرد، ولی موضوع اصلی، نکته دیگری است.در مورد اصل پیشامد شکلگیری گسلهایی از این دست، بحثی نیست، فروپاشی امپراتوریهای روس و عثمانی و بریتانیا و عوارض ناشی از این رخدادها، پیشامدهایی بودند کم و بیش خارج از حیطه اختیار و کنترل ما. ولی شناسایی کامل این گسلها و لرزههای احتمالی آن در آینده که برای یک ملت حی و زنده تکلیف شاقی نبود، چه شد که در آن 100 سال، 80 سال آن هم به رغم این همه پسلرزههای جدی و یادآوریهای مکرر بجز انتشار «اران و آذربایجان» زندهیاد عنایتالله رضا از هیچ کار درخور توجه دیگری نمیتوان یاد کرد.13مگر آنکه بگوییم نه از یک ملت حی و زنده بلکه ملتی فرتوت و کهنسال سخن در میان است که به یک خاطره باشکوه اما گذشته دلخوش کرده است. امیدوارم چنین نباشد.
پاورقی
* این مطلب برای ارائه در مجموعه سخنرانیهایی آماده گردید که به مناسبت سالروز واقعه 21 آذر 1325 در سرای اهل قلم ارائه شد. اینک همراه با ارجاعات لازم در این روزنامه منتشر میشود.
منابع در دفتر روزنامه موجود می باشد.
جهت مشاهده فیلم در یوتوب کلیک کنید
جهت مشاهده و دانلود فیلم سخنرانی از سایت های مجاز ایرانی