شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر اندر پایه‌گذاری حزب توده به دست اداره اطلاعاتِ ارتش شوروی – 2

تاریخ معاصر

اندر پایه‌گذاری حزب توده به دست اداره اطلاعاتِ ارتش شوروی – 2

برگرفته از تارنمای ایرانچهر

 

خسرو شاکریخسرو شاکری*

 

 

 

 

 

نقشِ دیگر مقاماتِ شوروی در پایه گذاری حزب توده

در همین دوران بود که یکی از مقامات « اِن. کا.و ِ. دِ.» به نام پ.م. فیتین ( که مشاور امور امنیتی استالین در امور خارجی بود)[۲۷] در نامه ای مورخ ۵ نوامبر (۱۴ آبان ۱۳۲۰) به دیمیترف نوشت و او را   در جریان تحولات تأسیس حزب توده[۲۸] در ایران قرارداد. بنا بر گفتهء فیتین، در حدود صد تن از اعضا و هواداران حزب کمونیست ایران از زندان آزاد شده بودند. شش فعال کمونیست «یک هستهء هادی» تشکیل داده بودند تا در «زیر پوشش حزب به اصطلاح تودهء سلیمان میرزا اسکندری فعالیت کنند.» این «هسته» از افراد زیر تشکیل شده بود: آرتاشس اُوانسیان، رضا روستا، ایرج اسکندری، مرتضی یزدی، محمد بهرامی، و رضا رادمنش. فیتین یادداشت های کوتاهی در مورد سرگذشت هر کدام آنان ضمیمه نامه ارسالی به دیمیتروف کرده بود.[۲۹] فیتین به دیمیتروف اطلاع داد که همهء آنان (به استثنای اُوانسیان) به عضویت گروه پانزده نفری «کمیتهء مرکزی غیررسمی» حزب توده درآمده بودند، و برنامهء حزب یک برنامهء «بورژوآ دموکراتیک و ضد فاشیست» بود. برنامه ء حزب کمونیست زیرزمینی در حال حاضر عبارت بود  از:

۱- بررسی ترکیب حزب [توده] و پاکسازی آن از عناصر مشکوک، پرووکاتور و تروتسکیست؛

۲- تقویت نفوذ آن [حزب کمونیست] در درون حزب توده، تا بتواند در زیر پوشش آن [حزب] برنامهء مصوبهء خود را به مورد اجرا گذارد؛

 ۳- تأسیس مراکز حزبی در نقاط کشور، به ویژه آذربایجان؛ کادرهای سازمان دهنده به تبریز، رضائیه [ارومیه] ، سراب، رشت، و مشهد اعزام شده بودند.

    افزون بر این، فیتین به آگاهی دیمیتروف رساند که فعالیت های گروه تازهء رهبری کمونیستی به کُندی پیش می رفت، چون اعضای آن به لحاظ اسارت در زندان از زندگی کشور «دور مانده» بودند،» و به خاطر هراس از سرکوب «محتاطانه» عمل می کردند، زیرا می دانستند که پلیس مراقب فعالان حزب کمونیست بود. فیتین همچنین یادآور شد که بریتانیا در صدد بود از طریق عمال خود، به ویژه رهبر حزب لیبرال مصطفی فاتح، در حزب کمونیست، به ویژه رهبری آن، رخنه کند، با فعالان گوناگون کمونیست رابطه برقرار کند، به آنان کمک مادی برساند، و برای آنان شغلی دست و پا کند.[۳۰] او همچین گفت که «کادر های ما [«اِن. کا. وِ. دِ.»] در ایران» این مسئله را با برخی کمونیست های برجسته در میان گذاشته بودند و «به آنان پندهایی منتج از اوضاع و احوال حاکم [درایران] داده، کمک های مادی عمده ای به آنان رسانده اند.» او به دیمیتروف گوشزد کرد که در جلسهء دفتر ایالتی «حزب کمونیست» در تهران «تقاضانامه» ای برای عضویت در کمینترن تنظیم شده بود «با خواست دایر بر دستورالعمل برای ادامهء کار.» او از دیمیتروف خواست که پاسخ را «از طریق کادر های ما [«اِن. کا. وِ. دِ.»] ارسال دارد.» آرتاشس اُوانسیان رابط با کمیتنرن تعیین شده بود. فیتین این را نیز به اطلاع دیمیترف رساند که «در کنار روابط بسیار سری (به روسی «توطئه گرانهء) کادرهای ما [«اِن. کا. وِ. دِ.»]، با نمایندگان حزب کمونیست و حزب توده، افراد نامطمئن و مشکوکی در پُلپرِد (سفارت) و وابستهء نظامی اتحاد شوروی در ایران تماسی هم با حزب توده برقرار کرده اند، که ممکن است، با توجه به ناتوانی [آنان] در رعایت اصل مخفی کاری [ضروری]، کار دست این حزب بدهند.»[۳۱]

ایرج اسکندری مرتضی یزدی رضا رادمنش

    در حالی که این مباحث بین اَرکان شوروی رد و بدل می شدند، عبدالحسین نوشین، نمایشنامه نویس کمونیست ایرانی، در اواسط نوامبر ۱۹۴۱، از طریق دبیرکل بین الملل کمونیست، گئورگی دیمیتروف، نامه ای خطاب به مرتضی علوی[۳۲] ارسال داشت و طی آن «دُرودهای زندانیان سیاسی ایران،» چون بزرگ علوی و محمد بهرامی، را به [رفقای ایرانی] مقیم شوروی ابلاغ کرد.» روشن است که این کوششی بود برای اینکه کمونیست های ایرانی را که از سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در اتحاد شوروی می زیستند به بازگشت به ایران تشویق کند، بدون آنکه وی بداند شمار زیادی از آنان پیشاپیش در تصفیه های استالینی از میان برده شده بودند.

بزرگ علوی عبدالحسین نوشین نورالدین کیانوری

    همین که امر حضور کمونیست های ایرانی در اتحاد شوروی عنوان شد، بخش امور کادرهای کمینترن اطلاعاتی در مورد آنانی که هنوز در اسارت «اِن. کا. وِ. دِ.» قرار داشتند ، فراهم آورد: محمد …زاده، حسن حسن اُف (پورآفر)، عبدالحسین حسابی (دهزاد)، کامران (نصرالله اصلانی)، رضا اسفندیاری (لادبن، برادر نیما یوشیج)، ابوالقاسم اسدی،[۳۳] کریم بیک بین، و حسین رضایف (شرقی).[۳۴] رئیس بخش کادرهای کمینترن، گُلیایف در نامهء خود به دیمیتروف یاد آور شد [۳۵] که «اکثریت» کسانی که «دُرود های زندانیان ایران» خطاب به آنان بود «تحت سرکوب [اسارت] «اِن.کا.وِ.دِ.» قرار داشتند.» گُلیایف به این هم اشاره کرد که نامهء ارسالی دُرود از زندان تهران «به هیچ وجه شگفت انگیز» نبود، «چه بزرگ علوی و محمد بهرامی نمی توانستند دانسته باشند که به سر رفقایشان چه آمده بود.» گُلیایف، مسؤول بخش کادرها در کمینترن نکات زیر را به دیمیتروف توصیه کرد:

    خوب است که مسئلهء تسریع در بازبینی پروندهء برخی از ایرانیانی که در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ دستگیر شدند با مقامات «اِن. کا. وِ. دِ.» مطرح شود، و پرونده های کامران و حسابی با اُولویت که در پرونده های شخصی شان بسیاری نکات مثبت در مورد کارشان در زمینهء کار مخفی در ایران وجود دارد.[۳۶]

    در مورد «پیشنهاد نوشین پیرامون اعزام اعضای حزب کمونیست ایران از اتحاد شوروی» یا فراخواندن نمایندگان کمونیست های ایرانی به عشق آباد «برای بحث» پیرامون مسئلهء تأسیس دوبارهء حزب کمونیست ایران، بخش امور کادر ها در کمینترن بر این نظر بود که «تعجیل در اعزام [دیگر] رفقا که آمادهء کار در ایران هستند و تأمین دستور العمل های لازم برای آنان اساسی است.» (نگاه کنید به پائین تر مقاله.) مستقل از اعزام چنین گروه هایی، «مفید خواهد بود که رفقای [مربوط به] هیئت اجرایی بین الملل کمونیست، رفقا رضا روستا (فرهاد) و اردشیر اُوانسیان،[۳۷] یا در صورت امکان هردو، برای ارائهء اطلاعات دقیق در بارهء اوضاع ایران، و به ویژه کادر های حزب کمونیست، که از نو پس از آزادی از زندان گرد هم می آیند، [به شوروی] فراخوانده شوند.

    گُلیایف افزود که، بنا بر مدارک موجود در بایگانی کمینترن،[۳۸] «رفقا رضا روستا و آرتاشس اُوانسیان[۳۹] در زندان به محکمترین وجهی [یعنی همچون مؤمن ترین افراد به سیاست شوروی در زمان استالین] رفتار کرد[ه بود]ند.[۴۰] بخش امور کادر ها همچنین بر این نکته انگشت گذارد که «ضروری» بود به کمونیست های ایرانی اطلاع داده شود که «نظریه ایشان» دایر بر پیوستن آنان به حزب تودهء سلیمان میرزا به عنوان یک پوشش قانونی «مورد تأیید است».

    گُلیایف ضمن یادآوری شهرت سلیمان میرزا در « محافل دمکراتیک و ملی» و « مبارزات [گذشتهء وی] برای تغییر دموکراتیک در ایران» باز هم بر این نکته تأکید ورزید که حزب او (توده) می توانست به «مرکز توجه همهء عناصر مترقی در جامعهء ایران» بدل شود، و از این راه به کمونیست های ایران مدد برساند، تا «زمینه را برای بسیج توده های مردم ایران بنا بر برنامهء مبارزه با تهدید هیتلریسم خون آشام و برای دوستی با خلق های شوروی، و همچنین مبارزه برای حقوق دموکراتیک مردم ایران و بهبود اوضاع و احوال مادی کارگران ایران آماده سازد.»

    در هفتهء آخر نوامبر ۱۹۴۱ برای گُلیایف هنوز «بسیار سخت» بود که در مورد «کمیتهء مردم ایران» (که اخیر توسط کمونیست های ایرانی آزاده شده از زندان، چون آرتاشس اُوانسیان و رضا روستا تشکیل یافته بود) و همچنین تأسیس دوبارهء حزب کمونیست ایران، «در وضعیت پیچیدهء کنونی، و در چنین صورتی، به کدام شکل» «به یک داوری قطعی» برسد. ازین رو، او این امر را «ضروری» دانست که در اسرع وقت کامل ترین اطلاعات ممکن در مورد جهت و اَشکال جنبشی که تحت رژیم [کذا، شاه] جدید در ایران در حال انکشاف بود، احزاب گروه های اجتماعی جدید التأسیس، و نیز نفوذ آنان در میان توده های مردم ایران جمع آوری شود. افزون بر این او مفیدتر دانست که در اوضاع و احوال کنونی نیروی کمونیست های ایران متوجه، نه تأسیس دوبارهء حزب کمونیست ایران، بلکه – در درجهء نُخُست – متوجه ایجاد و تقویت یک حزب گسترده و توده ای با شرکت وسیع و فعال کمونیست های ایران گردد، که در چارچوب آن و یک خط مشی واحد مورد توافق بین الملل کمونیست به فعالیت بپردازند. در چنین حالتی، کمونیست های ایران همچون یک فراکسیون در چارچوب حزب توده عمل خواهند کرد، اما آنان باید تحت پوششی دیگر قرار گیرند، که مناسب با مجموعهء قانونی عناصر چپ ملی باشد.[۴۱]

    با یاد آوری اینکه در دوران رضا شاه حتی «بورژوازی ایران» حق بهره گیری از سازمان متعلق به خود نبود، و حزب کمونیست ایران، طی یک حیات زیرزمینی، تا سال ۱۹۳۶ (۱۳۱۵) جز از حمایت «لایه های بسیار محدود کارگران ایران» برخوردار نبود، گُلیایف توصیه کرد که که کمونیست های ایران در چارچوب حزب توده عمل کنند، موقعیت خود را در درون آن تقویت کنند، و با نیرویی مضاعف در تأسیس اتحادیه های کارگری و دهقانی بکوشند، و بدین سان پایه های تأسیس دوبارهء یک حزب کمونیست قوی و بانفوذ را بریزند. بخش امور کادرهای بین الملل کمونیست «امکان بحث پیرامون این مسائل را تا پیش از اعزام گروه به ایران مطلقاً ضروری» دانست،[۴۲] یعنی چهار نفری را که مأمور کرده بود از فعالیت های کمونیستی در ایران مراقبت کرده، آن ها را تحت کنترل نگهدارند. (نگاه کنید به پائین تر)

دستورالعمل های بین الملل کمونیست

همین که برنامهء حزب نهایی شد، در ۹ دسامبر ۱۹۴۱/۱۸ آذر ۱۳۲۰[۴۳] دیمیتروف در بارهء آن به استالین و نزدیک ترین همکارانش در آن زمان (مولوتف، بریا، و مالنکُف) گزارش داد، بدون تردید برای اینکه تأیید شخص استالین را در مورد برنامهء جبههء واحد کمینترن در برابر اقدام کمونیستی برخی افراد، چون اُوانسیان و رضا روستا، را بگیرد. نظر به اهمیت تاریخی این نامه، تمامی آن نقل می شود.

    گروه کمونیست های ایران، که پیش ازین زندانی سیاسی بودند، اقدام به تأسیس مجدد حزب کمونیست ایران کرده اند. آنان یک کمیتهء موقت ایجاد کرده اند و یکی از رفقا، آرتاشس اُوانسیان، را به عنوان رابط با هیئت اجرایی بین الملل کمونیست تعیین کرده اند، و از ما [کمینترن] تقاضا ی دستورالعمل دارند. ایشان همچنین موافقت ما را برای اعزام نمایندگی خواستار شده اند. بنا بر مدارک بخش امور کادر های هیئت اجرایی بین الملل کمونیست، و بر اساس اطلاعات [تهیه شده] از جانب کادر های «اِن. کا. وِ. دِ.» که در محل (تهران) با آنان در تماس هستند، می توان این کمونیست ها را انقلابیونی مطلقاً درستکار و عناصری هوادار شوروی دانست. در عین حال، حزب توده از طرف کوشندهء دموکرات سلیمان میرزا [اسکندری] در ایران با برنامه ای دموکراتیک ایجاد شده است. گروهی از کمونیست های ایران در این حزب توده شرکت دارند.

   با توجه به اوضاع اجتماعی ایران (اشغال کشور همراه بریتانیا)، فعالیت عوامفریبانه و خرابکارانه توسط هیتلریون و عمال آنان، و همچنین نگرش عاری از اعتماد و دشمنانهء بخشی از هیئت حاکمهء ایران [نسبت به اتحاد شوروی]، به نظر ما تأسیس مجدد حزب کمونیست ایران، که همواره یک گروه کوچک فرقه باز بود،[۴۴] به سختی می تواند در حال حاضر مفید باشد و مطمئناً دشواری ها و دردسرهایی را موجب خواهد شد. این [اقدام] سوء ظن و ناخشنودی را در میان محافل حاکمهء ایران تشدید خواهد کرد، و این امکان را برای عُمال آلمان فراهم خواهد آورد که بورژوآزی را از امکان شورایی ساختن ایران بهراسانند، و بریتانیا نیز این سوء ظن را خواهد برد که اتحاد شوروی قصد دارد باز هم ایران را شورایی کند.

   به این دلایل، دیمیتروف در ادامهء نامهء خود اظهار داشت که «در وضعیت کنونی من عقیده ندارم که بایستی حزب کمونیست را از نو ایجاد کرد و کمونیست ها [ی ایران] باید در چارچوب حزب توده و مطابق خط مشی زیر کار کنند:

الف – مبارزه برای دموکراتیک کردن ایران؛

ب ـ دفاع از منافع کارگران؛

ج – تقویت مناسبات دوستانه بین ایران و اتحاد شوروی؛

د- از میان برداشتن کامل عنصر فاشیسم در ایران و نابودکردن تبلیغات ضد شوروی [در آن کشور].

   کمونیست ها باید، در همراهی با این [خط مشی]، برای تأسیس سندیکاهای کارگری و سازمان های دهقانی بکوشند. من همچنین بیهوده می دانم که کمونیست های ایران نماینده ای نزد ما [در کمینترن] بفرستند. بر عکس، ما رفیق مناسب خود را تحت پوشش قانونی مناسب اعزام خواهیم داشت. او خواهد توانست به رفقای ایرانی کمک کند این خط [مشی] را به اجرا درآورند. من قصد دارم همین خط مشی را به رفقای ایرانی توصیه کنم، مگر آنکه دستوری غیر ازین به من داده شود.[۴۵]

    تردیدی نیست که پاسخ استالین،[۴۶] یا یکی از همکارانش، باید مثبت بوده باشد ؛ چه تنها یک هفته بعد، در نامه ای که دیمیتروف به آرتاشس اُوانسیان نوشت ، به او دستور داد که کمونیست های ایران چگونه بایستی رفتار کنند، یعنی دقیقاً موافق برنامه ای که او به استالین تقدیم داشته بود و در چارچوب اوضاع و احوال جاری: هیئت اجرایی بین الملل کمونیست بر این نظر است که در وضعیت کنونی ما نبایستی حزب کمونیست ایران را از نو ایجاد کنیم. کمونیست ها باید در چارچوب حزب توده سلیمان میرزا [اسکندری] عمل کنند.وظیفهء آنان عبارت است از دنبال کردن یک خط مشی استوار و پایدار:

الف) مبارزه برای دموکراتیک کردن ایران؛

 ب) دفاع از منافع کارگران ایران؛

ج) تقویت مناسبات دوستانه بین ایران و اتحاد شوروی؛ داغان کردن کامل عنصر فاشیسم در ایران و مانع شدن از تبلیغات ضد-شوروی. کوشش باید کرد که همهء نیروهای دموکراتیک و مترقی ایران بر اساس این برنامه متحد شوند. همراه این کوشش، کمونیست ها باید برای تأسیس سندیکاهای کارگری و سازمان های دهقانی کار کنند تا بتوانند از منافع و خواست های روزمرهء کارگران و دهقانان دفاع کنند.

    در مرحلهء کنونی، ما نباید شعار های سوسیالیستی یا شورایی را مطرح کنیم؛ ما نباید چاچوب برنامهء دموکراتیک را رها کنیم. ضروری است که تبلیغات کرد، کار توضیحی با روحیهء مارکسیستی- لنینیست را انجام داد، به ویژه در میان نسل جوان ایران، اما با دقت و محتاطانه. چند تن کمونیست فعال درستکار و کاملا آزمایش شده [ردشده از صافی «اِن. کا. وِ. دِ.»]، با ورود به حزب توده، باید به یکدیگر متصل شوند – اما نه علناً – تا بتوانند برنامهء طرح شده در بالا را به اجرا درآورند. ایجاد دوستانه ترین مناسبات با سلیمان میرزا مطلقاً ضروری است. در حال حاضر این را برای شما مفید نمی دانم که نماینده ای به اتحاد شوروی بفرستید. چنین سفری مورد استفادهء دشمنان [ما] قرار خواهد گرفت و به کار ما ضرر خواهد زد. ما را مداوماً از وضعیت ایران و فعالیت در حزب توده باخبر نگهدارید. دریافت این نامه را تأیید کنید.[۴۷]

برنامه ریزی برای  برپایی یک جبههء متحد کمونیستی در ایران

همزمان، کمینترن برنامه ای را برای کمک به فعالیت های کمونیستی، نه تنها در ایران، و به حزب توده به مثابه یک «جبههء واحد ضد فاشیستی، بلکه همچنین به دیگر کمونیست ها در کشور های همسایه  تدوین کرد. برای اجرای این برنامه (که متن کامل آن در بایگانی کمینترن موجود نیست)[۴۸] گروهی از کادرها  مأمور شدند به ایران بروند. وظایف آنان به شرح زیر بود:

- سازماندهی خطوط تماس با احزاب کمونیست در :

الف) کشورهای عرب (سوریه، فلسطین، مصر و عراق)؛

 ب) هندوستان، مطابق یک یا دو روایت زیر :

    نخست) از طریق بصره یا خاک عراق؛

    دوم) از طریق بندر های ایران در خلیج فارس؛

    سوم) از طریق افغانستان؛

    چهارم) از طریق بلوچستان بریتانیا [اکنون پاکستان].

ج) ایجاد روابط مستقیم با ایران (ایجاد فرستندهء برای آنان)؛

 د) کمک های تشکیلاتی و فنی به کمونیست های ایران برای ایجاد سازمان های توده ای و سپس تأسیس مجدد حزب کمونیست ایران.[۴۹]

    افزون بر این ها، برنامه نکتهء زیر را نیز در نظر داشت: به منظور به اجرا درآوردن وظایف تعیین شده برای گروه، اعضای آن، متناسب با تقسیم وظایف خود را آموزش های ویژه ای خواهند دید.

    این گروه مرکب از چهار تن بود: ۱) ک.؛ ۲) آ.؛ ۳) ش.؛ ۴) ر.

    از میان اینان تنها دو تن را می توان از طریق مدارک موجود دربایگانی مشخص کرد: شماره ۲ (الف)، یعنی فتح الله آدِلُف (عادلف)؛[۵۰] و ۳ (ش.)، یعنی زلیخا شریف اسدی.[۵۱] در حالی که توضیح جزء به جزء وظایف شماره های ۱، ۲، و ۴ را نمی توان در بایگانی باز شدهء کمینترن یافت، وظایف ز. شریف اسدی به اختصار موجود اند. او تبعهء ایران است، نخست در ایران به مدرسه رفت، و صاحب گذرنامه ای ایرانی است. قرار است او در آخر سال ۱۹۴۱ از طریق مرز ترکمنستان رهسپار ایران شود، با این قصد که چون که تحصیلات پزشکی خود را در اتحاد شوروی به پایان رسانده است ویک دورهء دوسالهء آزمایش عملی در بیمارستان را نیز گذرانده است، و اکنون عازم کشورش است. در تهران او یک «بیمارستان [درمانگاه] خصوصی» باز خواهد کرد. بودجهء این اقدام بعضاً با پولی که همراه خواهد بُرد و بعضاً با پولی که پدرش در تهران در اختیار او قرار خواهد داد تأمین خواهد شد. [این نیز اضافه شد که] در واقع، ما باید بودجهء ایجاد سازماندهی بیمارستان را در اختیار او قرار دهیم.

برنامهء ضد فاشیست

مطالعهء برنامهء گفته شده و دستورالعمل های مربوط به آن به فهم تاکتیک جبههء متحد شوروی ها در جنگ ضد فاشیست کمک می کند. در ۸ نوامبر ۱۹۴۱/۱۷ آذر ۱۳۲۰ سرهنگ سِلیوکُف رئیس رکن دوم ادارهء سوم اطلاعات ارتش سرخ برنامهء ضد فاشیستی سلیمان میرزااسکندری را ضمیمهء گزارش مذاکرات خود با او کرد و به مقامات بالادست خود و کمینترن فرستاد. این برنامه به شرح زیر است:

درآمد

هنگامی که استقلال ملی در تمام جهان توسط رژیم های دیکتاتوری و استبداد به خطر افتاده است، و در زمانی که آزادی فردی که طی قرن ها به بهای مبارزهء خونین انقلابی کسب شده است توسط دیکتاتور ها و برده داران از میان برداشته می شود، هنگامی که ارتجاع بین المللی تمام آزادی های ملی را نابود و مضمحل می کند، مردم ایران، که طی بیست سال گذشته در چنگ استبداد و زورگویی اسیر بودند، پس از تحمل بزرگترین شرارت ها و بدبختی ها، یک بار دیگر جام خوشبختی آزادی را چشیده اند. از یک طرف، به منظور کسب آزادی واقعی و اضمحلال کامل بقایای استبداد و خشونتِ گذشته و، از طرف دیگر، برای محروم ساختن ارتجاع و استبداد از امکان سوء استفاده از وضعیت تا اینکه بتواند یک بار دیگر مردم را بردهء منافع جنایتکارانء خود سازد، گروهی از ایرانیان در تهران تجمع کرده اند. این گروه خو د را نمایندهء همهء ایرانیان آزاده و طبقهء زحمتکش می داند، و از همهء مردم آزادیخواه، دموکرات، و ایرانیان در بند دعوت می کند به دور آنان حلقه زنند تا تحقق مطالبات عادلانه شان میسر شود، یک رژیم دموکراتیک ایجاد شود، و سقوط ارتجاع و استبداد متحقق گردد.

اهداف اساسی گروه

۱ – حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران؛

۲ – ایجاد یک رژیم دموکراتیک و اعطای همهء آزادی های فردی و اجتماعی به انسان ها، مانند آزادی بیان (کتبی یا شفاهی)، عقیده، و تجمع؛

 ۳ – مبارزه  با هر نوع رژیم دیکتاتوری و استبدادی؛

۴ – [اجرای] اصلاحات ضروری با هدف استفاده از زمین. سازمان دادن یک روال عادی زندگی برای دهقانان و کارگران در ایران؛

۵ – اصلاح تعلیم و تربیت و حفظ الصحه و همچنین تأمین تحصیلات مجانی و اجباری برای همگان؛ تأمین مزایای فرهنگ و حفظ الصحه برای توده های مردم؛

 ۶ – برقراری نظام مالیاتی عادلانه با در نظر گرفتن منافع تودهء مردم؛

 ۷ – اصلاحات در اقتصاد و تجارت، عمران صنعت، منابع زیرزمینی سودمند، و نیز نظام حمل و نقل، چون ساختن و نگهداری یک شبکه ای از جاده ها و بهبود بخشیدن به راه آهن؛

۸ – ضبط املاک شاه سابق و حامیان او به نفع مردم، که آنان از طرق استفادهء جنایتکارانه و استبدادی قدرت کسب کردند؛

    تمام نکات بالا از طرف مؤسسان گروه حزبی مورد تأیید قرار می گیرد و تا تشکیل کنفرانس حزبی اجرا خواهند شد. به منظور اجرای نکات فوق، و با توجه به وضعیت کنونی حاکم بر ایران، گروه حزبی [بعداً توده] وظایف زیر را برای خود تعیین می کند:

۱ – سازمان دادن انتخابات جدید برای مجلس؛ تأمین انتخاب نمایندگان واقعی مردم و آزادی انتخابات؛ از بین بردن همهء توطئه ها.

 ۲ – پایان دادن به خودسری تمام  کسانی که قدرت را در دست دارند و منهدم کردن حکومت پلیسی.

 ۳ – ارتقاء سطح زندگی تودهء مردم و تغییر قوانین کار تا حداقل حقوق ضروری برای کارمندان تأمین شود.

۴ – مبارزهء مصممانه با سرقت اموال حکومتی، رشوه، و هر گونه سوء استفاده از مقام دولتی.

 ۵ – جبران مالی و معنوی همهء کسانی که در دوران شاه سابق تحت تعقیب [نظام] استبدادی قرار گرفتند. مطالبه و پس دادن اراضی متعلق به زمینداران کوچک و دهقانان که از آنان به زور غصب شده بود.

 ۶ – تعقیب و مجازات قانونی کسانی که به کشور و آزادی زیان رساندند، و همچنین کسانی که حقوق فردی و اجتماعی انسان ها را سرکوب کرده، از بین بردند.

 ۷ – تأمین بیمه های اجتماعی برای مردم و تسهیل زندگی مادی و معنوی آنان. توجه خاص باید به ایجاد مقادیر زیادتر ارزاق با قیمت های نازل تر مبذول داشته شود. شدید ترین مبارزه باید با احتکار و افزایش قیمت ها صورت گیرد.

۸ – تأمین استقلال قضات و تفکیک قوه های مجریه و قضائیه.

 ۹ – رفع همهء قضیه ها و احکام اجباری موجود در زمان شاه سابق که به توده های مردم لطمه می زد.

 ۱۰ – تغییر قوانین و مقررات نظام وظیفه به نفع توده های مردم و پایان دادن به اعمال زور و بی نظمی در این زمینه.[۵۲]

دیدارهای پسین بین مقامات شوروی و سلیمان میرزا

در دیدار دومی[۵۳] بین سلیمان میرزا و آ.آ. کوزنتسُف، یکی از مقامات شوروی در ایران، در اواخر فوریه ۱۹۴۱ (اوایل اسفند ۱۳۲۱)[۵۴] صورت گرفت و طی آن سلیمان میرزا ، دیپلمات شوروی را از ورود قریب الوقوع سید ضیاء الدین طباطبائی، سیاست پیشهء بدنامی مطلع ساخت، که همراه رضا خان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را رهبری کرده بود[۵۵] و چندی بعد به خاطر رقابت بین او و همفکرش رضا خان توسط شخص اخیر از ایران تبعید شده بود. سید ضیاء و چند سیاست پیشهء دست راستی دیگر و حامی «سیاست مشت محکم»، چون [محمد] تدین و سرلشگر [؟] امیراحمدی، نامزد نخست وزیری بودند. افزون بر بحث پیرامون جسارت در حال رشد گروه هوادار نازیسم، که به پخش اعلامیه هایی نظیر «زنده باد ایران و آلمان» مبادرت می ورزیدند، اسکندری ازین شکایت برد که در «غیاب یک حزب توده ای» ارتجاعیون به راحتی خواهند توانست یک دیکتاتوری نظامی بر پا کنند.»

    در زمینهء پیشرفت حزب توده، سلیمان میرزا افزود که حوزه هایی در اراک، اصفهان، رشت، تبریز، کاشان و برخی محل های دیگر[۵۶] ایجاد شده بودند. در تبریز تعداد اعضای حوزه ها به ۲۵۰۰ رسیده بود. در مورد پرسشی که نماینده اش در تبریز، سرتیپ زاده، ازو کرده بود، دایر بر پیوند زبانی آذربایجان[۵۷] به ترکیه یا آذربایجان شوروی، سلیمان میرزا گفت که او پاسخ داده بود که «اکنون زمان طرح این سئوال نیست. ضروری است که تمامیت ارضی ایران حفظ شود، چون زبان مهمترین عنصر نیست؛ لازم است که وضعیت سطح زندگی مردم را بهبود بخشید و حزب را آماده ساخت تا در صورت لزوم از اقدام برای یک دیکتاتوری نظامی ممانعت به عمل آورد.»[۵۸]

    سلیمان میرزا در دنبالهء صحبت خود گفت که «وظیفهء [دوم] او عبارت بود از تأسیس روزنامه ای که انتشارش را چون ارگان حزب توده او واجب می دانست؛ او افزود که او تصمیم گرفت [ه بود] علنا و مصممانه عمل کند، :در غیر این صورت ما به مثابه یک حزب از بین خواهیم رفت. »

    در گزارش های مسؤولان شوروی در باره ی تأسیس حزب توده و اقدامات اولیه ی آن نکاتی دیگری هست که باید به انتشار کامل اصل مقاله واگذار شود.

نتیجه گیری

مدارکی که در بالا مورد بررسی قرار گرفته اند به روشنی نشان می دهند که حزب توده، با دخالت ادارهء اطلاعات ارتش سرخ، مخلوق حکومت شوروی بود. بدین سان، این نظریه که این حزب همچون سازمانی اصیل که مستقلاً از جانب عناصر مترقی آزاده شده از زندان رضاشاه در فردای اشغال ایران توسط متفقین تاسیس شد  ، متلاشی می شود. از سوی دیگر، با اینکه یک «همخوانی» بین «تز علی اُف» و آنچه ما در این مطالعه مستند کرده ایم ، وجود دارد. بس مهم است که به این افسانه پایان داد که از سوی دستگاه ساواک پخش می شد؛ چون این تز دقیقاً افسانه ای بیش نیست، همچون تیغ دولبی که از دو جهت می بُرد، به ویژه به هنگامی که از سوی برخی کمونیست های نادم به کارگرفته می شود، که تکرار افسانه شان همراه ندامتشان توسط معتقدان حزبی افشا و طرد می شود. این را هم باید بلافاصله افزود که حزب توده، اگرچه از طریق ارتش سرخ به وجود آمد، اما انعکاسی بود از خواست اصیل برخی – خواستی که از آن استادانه بهره برداری شد- از زندانیان سیاسی که خواستار ایجاد و رهبری یک حزب سیاسی مترقی بودند که نقش مؤثری، اگرنه تعیین کننده ای، در سرنوشت کشورشان ایفا کند. مدارکی که مورد استناد قرار داده ایم ، نشان می دهند که اتحاد شوروی از همان آغاز از حزب توده در جهت تأمین منافع ملی خویش استفادهء ابزاری می کرد. بررسی مدارک از نخستین تماس با سلیمان میرزا اسکندری تا لحظهء تأیید جزء به جزء برنامهء حزب، نه تنها توسط کمینترن تحت رهبری دیمیترف، بلکه همچنین استالین و مشاوران نزدیکش، بر ما هویدا می کند که حزب توده تحت هدایت شوروی در خدمت منافع آن کشور قرار داشت. نحوهء تأسیس حزب توده پیشاپیش نحوهء گسترش، برنامه های آن در سیاست ایران، و سرانجام سرنوشت را نیز رقم می زد.

    این نیز جالب توجه است که شوروی ها تقاضای نمایشنامه نویس کمونیست ایرانی، ع. نوشین، و دیگران را ، دایر بر بازگشت دادن برخی کمونیست های ایرانی، که از تصفیه های استالینی جان سالم به در برده بودند، رد کردند و پس از آن، کسانی را که در اردوگاه های «اِ. کا. وِ. دِ.» اسیر بودند  ، به قتل رساندند. به سختی تردید توان کرد  که این امر ازین رو بود که نکند برخی- به گفتهء دیمیترف در نامه به استالین، کمونیست های «فرقه گرای» حزب کمونیست منحل شدهء – سیاست هایی را در ایران به اجرا گذارند که که آنان را در بُرههء خطیری در جامعهء ایران منزوی کند. اما دلیل واقعی این امر را باید در دیگر جا جستجو کرد، یعنی در دو دهه خط مشی مستقلی که حزب.کمونیست ایران کوشیده بود، به رغم توصیه های شوروی، به مورد اجرا گذارد. آشکار است که، با توجه به ائتلاف با قدرت های غربی در مبارزه ای بین مرگ و زندگی که با دشمن سخت جان هیتلری در گیر بود، شوروی ها به سختی می توانستند اجازه دهند، در این بُرههء تعیین کننده، کمونیست هایی را وارد پهنهء سیاسی ایران کنند که در گذشته نسبت به سیاست های شوروی در ایران موضعی انتقادی داشتند؛ و حتی کمتر به صرفشان بود که عده ای ازکمونیست های ایرانی را آزاد کنند و در ایران پر و بال بدهند، کمونیست هایی منتقدی که حضورشان برای تأمین منافع شوروی دوران پس از جنگ در ایران تهدید آمیز می توانست بود، به ویژه از سوی آنانی که مزهء میوهء «بهشت کمونیسم» به راستی موجود را چشیده بودند.

   ساده لوحی رهبران جوان حزب توده که از همکاران و شاگردان دکتر تقی ارانی[۵۹] بودند و همراه او به سال ۱۳۱۶ دستگیر و زندانی شده بودند، از یکسو، و عدم آگاهی آنان از تاریخچهء حزب کمونیست ایران و تجربهء آنان با شوروی، که بعضاً ناشی از سرکوب حاکم در ایران بود، از دیگر سوی، مانع از آن شد که ایشان نور واقعیت و تله ای را که به آن در می افتادند ببینند، با این امید که آرمان خود را برای نجات ایران از باطلاق سرمایه داری استعماری و دیکتاتوری بومی تحقق بخشند. از همین رو بود که، هنگامی که رهبران حزب توده با نخستین هماوردی خود در مسئلهء تقاضای شوروی برای نفت شمال ایران (میسیون کافتارادزه به سال ۱۳۲۳) روبرو شدند،[۶۰] و بکلی خام دستی به خرج دادند و محبوبیت روزافزون خود را به مخاطره انداختند – به ویژه که در این مسئله رودرروی رهبر میهندوست-دموکرات ایران، محمد مصدق، و نه ارتجاع ایران، قرار گرفتند. به هنگام تأسیس حکومت خومختار آذریایجان و جمهوری کردستان (۱۳۲۵-۱۳۲۴) نیز ایشان دچار اشتباهات سهمگین شدند و در چشم عموم مردم ایران حامی توسعه طلبی شوروی شناخته شدند.[۶۱]

    پس از تأسیس حزب توده به خواست و هدایت شوروی، آنچه سرنوشت آن حزب را مُهر کرد نامه ی دومی بود که – پس از نامه ی نخستین کمیته ی مرکزی حزب توده به حزب کمونیست شوروی که اسکندری شخصاً در مسکو به دفتر حزب کمونیست شوروی رساند – پس از دیدار برخی از رهبران آن حزب با سفیر شوروی ماکسیم اُف و علی علی اُف، دو تن از رهبران حزب توده در سوم اکتبر ۱۹۴۵ به نام کمیته ی مرکزی به مقامات ح.ک. شوروی نوشتند. در این نامه گفته شد:

… بعد از ارسال گزارش قبلی [نامه ای که اسکندری به مسکو برده بود]، کمیته ی مرکزی حزب [توده] مذاکرات مفصلی با رفقا ماکسیم اِف و علی اُف به عمل آورد. در نتیجه ی توضیحات آن ها، کمیته ی مرکزی حزب توده ی متقاعد شد که فرقه ی دموکرات آذربایجان برای جنبش دموکراتیک ایران ضروری و مفید است، و از این رو، از آن پشتیبانی کامل به عمل خواهد آورد.

    .. حزب توده ی ایران اعلان می کند که در همه ی موارد و همیشه از حزب کمونیست اتحاد شورروی تابعیت خواهد کرد.[۶۲]

    بزرگترین هماوردی ای که حزب توده با آن روبرو شد ،  همانا جنبش ملی-دموکراتیک تحت هدایت مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود، که از آغاز قرن در اختیار بریتانیا قرارداشت. رودررویی تندخویانهء حزب توده با مصدق و زدن برچسب «عروسک آمریکا» به وی- بدون تردید خط مشی که آموزگار، حزب، شوروی، توصیه می کرد – به قیمت گزافی برای آن حزب تمام شد، و آن را به نحوی روزافزون پشتیبان منافع اتحاد شوروی می شناساند. از آن زمان تاکنون اکثریت مردم ایران، از جمله بسیاری از روشنفکران حزب توده، آن سازمان را ازین بابت مقصر می دانند که سهم مهمی در موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داشت.[۶۳] برخلاف آنچه معمولاً ادعا شده است، شکست حزب توده، و از جمله سازمان نظامی آن، حاصل کار حکومت نظامی مولود کودتای سیا نبود، بلکه نتیجهء بحران آئینی و خط مشی بود که گریبان کادرها و اعضای حزب را در زمان مخالفت آن حزب با مصدق گرفته بود و آنان را از اعتماد به رهبرانی محروم داشت که بعضاً لاقیدانه در مسکو می زیستند و بعضاً به زندگی مخفیانه در وطن ادامه می دادند.[۶۴] فرمانداری نظامی و سپس ساواک فقط تکه های شکستهء یک سازمان از درون ازهمه پاشیده را رُفتند، که از داخل در مقابله با فرآیند همآوردی میهندوستانه و دموکراتیک مصدق پیشاپیش مضمحل شده بود.

پی نوشت ها:

* این نوشته استخراج فشرده ای است از مقاله ای به زبان انگلیسی که در مجلهء آکادمیک زیر به چاپ رسید: C. Chaqueri, «Did the Soviets play a role in founding the Tudeh Party in Iran ?” Cahier du monde russe et soviétique, juillet-septembre 1999.

ترجمه ی کامل فارسی آن در مجموعه ای دوجلدی در باره ی تاریخ حزب توده، و حاوی اسناد آن حزب، زیر عنوان  « شالوده شکنی یک افسانه. حزب توده از پس پرده ی اسناد ناشناخته » ، و « تاریخنگاری چـپِ ایـران» سه سال پیش آماده شد و توسط ناشر به وزارت ارشاد سپرده شد؛ اما دریغا که هنوز اجازه چاپ نیافته است.

**استاد بازنشستهء تاریخ (مؤسسهء تحقیقات عالی علوم اجتماعی، پاریس.

[۱] نورالدین کیانوری، خاطرات، تهران، ۱۳۷۲ ، صص ۷۳ و ۷۸.

[۲] او در سال ۱۹۴۹ وارد دانشگاه لنینگراد شد. این نویسنده شخصاً علی اف را در سال ۱۹۹۳ در باکو ملاقات کردم. او چند سال پیش در اثر یک سکتهء قلبی در گذشت.

 [۳]E. Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, Princeton, 1981, pp. 281ff.

 [۴ ] اسناد تاریخی این ادعا را تأیید نمی کنند، اگرچه سلیمان میرزا جانشین برادرِ مقتولش شد که رئیس گروه پارلمانی حزب (فرقهء) دموکرات بود. نگاه کنید به کتاب زیر : خسرو شاکری، پیشینه های اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی در آن عهد، تهران، اختران، ۱۳۸۵، فصل ششم، و نیز C. Chaqueri, The Russo-Caucasian Origins of the Iranian Left. Social Democracy in Modern Iran, London & Seattle, 2001, chap. 6.

 [۵] او عضو جناح هوادار آلمان در دولت ملی کرمانشاه بود. نگاه کنید به (C. Chaqueri, “Solayman Mirza Eskandari,” Encyclopaedia Iranica VIII, New York, 1998)

 [۶] نگاه کنید به «صورت مذاکرات با سلیمان میرزا»: (“Transcription of Conversation with Solayman Mirza,” dated 8 November 1941, RTsKhIDNI, 495/74/192; this report was forwarded by Il’ichev to the Comintern Secretary-General G.M. Dimitrov on 8 November 1941.)

 [۷] مذاکرات توسط شخصی به نام اِرکوش ترجمه می شد.

 [۸] تاکید در اصل است.

[۹] «صورت مذاکرات با سلیمان میرزا،» همانجا.

 [۱۰] در مورد پروپاگاند نازی ها و موضع رضا شاه، نگاه کنید به : (IOR/L/PS/12/3513 (London); Archives du Quai d’Orsay, Asie, Iran, 1930-1940, Doss. 98.)

 [۱۱ ] پیشین .

[۱۲] من نتوانستم هویت این شخص را بیابم. حرف روسی «خ» (X ) می تواند معادل ه/ح فارسی نیز باشد، مگر آنکه مراد حزب «همراهان» بوده باشد که مصطفی فاتح، اقتصاددان ایرانی و عالیرتبه ترین کارمند ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس به وجود آورد.

[۱۳] اکثریت آنان کمونیست بودند.

[۱۴] بایستی اشاره کرد که تا از ۲۵ شهریور مجلس در نشست های غیرعلنی از جمله «آزادی زندانیان سیاسی» را به بحث گذاشته بود. نگاه کنید به: (Bullard to F.O., dated 18 September 1941, FO 371/27219.).

 [۱۵] صورت مذاکره با سلیمان میرزا، به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۱، همانجا.

 [۱۶] این تأخیر ممکن است ناشی از انتظار شوروی ها برای انتخاب هیئت اجرایی حزب در دهم اکتبر بوده باشد.

[۱۷] گزارش سفارت بریتانیا در تهران در مورد نخستین کنگرهء حزب توده (۱۰تا ۲۱ مردا ۱۳۲۳) اشعار داشت که «اعتدال» برنامهء حزب توده «بروشنی محصول نیازهای تاکتیکی حزب در مبارزه اش برای قدرت بود، نه ملاحظات مرامی» نگاه کنید به : (British Embassy Report dated 26 August 1944, FO 371/40187.)

[ ۱۸ ]صورت مذاکره با سلیمان میرزا، به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۱، همانجا

[۱۹] صورت مذاکره با سلیمان میرزا، به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۱، همانجا

[۲۰] تأکید در اصل روسی.

 [۲۱] تأکید در اصل روسی.

[۲۲] سرهنگ سِلیوکُف، صورت مذاکره با سلیمان میرزا، به تاریخ ۸ دامبر ۱۹۴۱، ارسالی کمیسر بریگاد ایلیچف، رئیس ادارهء اطلاعات ارتش سرخ، به دبیر کل بین الملل کمونیست، رفیق دیمیتروف، همانجا. به هنگام ارسال گزارش سرهنگ سِلیوکُف، ایلیچف از دیمیروف خواست «او را از امکان انتقال واگذاری وظیفهء انجام شدهء او به شخص با صلاحیت تری مطلع کند.» همانجا. این بدین معناست که اکنون شخص با صلاحیت تری مورد نیاز بود تا سلیمان میرزا و حزب او را «راهنمایی کند.»

 [۲۳] ظاهراً، این حزبی با تمایلی آذری- شوونیست بود که توسط باقروف، رئیس جمهور آذریایجان شوروی سازمان داده شده بود و در سال ۱۳۲۴ به حزب دموکرات آذربایجان تبدیل شد.

[۲۴] تأکید در اصل روسی.

 [۲۵] سرهنگ سلیوکُف، صورت مذاکره با سلیمان میرزا اسکندری به تاریخ [؟] دسامبر ۱۹۴۱ در RTsKhIDNI, 495/74/192

 [۲۶] مقامات بریتانیا، با اینکه از درجهء علاقهء شوروی ها نسبت به سرنوشت حزب توده آگاه بودند ((British Embassy Report dated 26 August 1944, FO 371/40187))،، کوچکترین تصوری ازین نداشتند که در واقع شوروی ها آن را ایجاد کرده بودند. این رَدِ این تز حاکم در ایران است که انگلیسی ها همواره از همه چیزی که در ایران روی می داد ،  باخبر بودند.

[۲۷] اطلاعات در مورد مقام این فرد را در سال ۱۹۹۲ از یکی از رؤسای آرشیو کمینترن کسب کردم؛ بعد ها همین اطلاعات در کتاب تحقیقاتی زیر منعکس شد: A. Knight, Beria, Stalin’s First Lieutenant, Princeton, 1993

 [۲۸]این نُخُستین باری بود که این نام در اسناد شوروی ذکر می شد.

[۲۹]دو نفر اول از اعضای حزب کمونیست ایران. و استالینیست های متعهد بودند که از آغاز دههء ۱۹۳۰ در زندان رضا شاه بودند. چهار تن دیگر در سال ۱۳۱۶ دستگیر و در ۱۳۱۷ به عنوان اعضای گروه کمونیستی «۵۳ نفر» محاکمه شدند.

[۳۰] دو مورد شناخته شدهء آن عبارت بودند از نویسنده بزرگ علوی (و. برلین، ۱۹۹۷) و احسان طبری، بعد ها نظریه پرداز حزب توده (و. تهران، ۱۹۸۹)؛ هردوی اینان در (Victory House) زیر نظر دوشیزه اَن ک.س. لمبتون کار می کردند و زیر فشار شوروی ها ناگزیر از استعفا شده و، به ترتیب، در انجمن فرهنگی ایران و شوروی و خبرگزاری تاس به کارگرفته شدند. عامل کمینترن اُوانسیان در بخش خاطراتش که تا  به حال منتشر نشده است (رهبریء حزب و رهبران او، نگاشته از ژوئن ۱۹۷۳ تا دسامبر ۱۹۷۵) از کوشش های خود برای اینکه این دو تن شغل خود را در (Victory House ) ترک گویند وبرای شوروی ها کار کنند ، یاد می کند.

[۳۱] نامهء فیتین به دیمیتروف مورخ ۵ نوامبر ۱۹۴۱ (RTsKhIDNI, 495/74/192). این نکتهء آخر در مورد وابستهء نظامی شوروی به شکایت سلیمان میرزا از رضا روستا اشاره می کند. این نکتهء فیتین همچنین، از یکسو، تعداد تماس های شوروی ها با هوادارانشان و،از دیگر سوی، رقابت بین اَرکان شوروی در ایران را آشکار می کند.

[۳۲] این نامهء نوشین در پرونده های مربوطهء کمینترن که اجازهء بررسی شان داده شد موجود نبود – پاکسازی شده بود؟

 [۳۳] او قبلاً اجازه یافته بود به ایران بازگردد و با سلیمان میرزا اسکندری همکاری می کرد.

[۳۴]. بیشتر کمونیست های ایران که مقیم شوروی بودند ، در تصفیه ها از میان برده شدند. برخی، چون شاعر کمونیست،  ابوالقاسم لاهوتی که از زندگی نسبتاً راحتی در مسکو یا جمهوری های آسیایی شوروی برخوردار بودند (احسان طبری، از دیدار خویشتن. خاطرات نوشته در سال ۱۳۶۰، سپانگا، سوئد، ۱۹۹۷، صص ۱۱۹ به بعد)، بدون تردید این امر را مدیون همکاری خود با پلیس سیاسی شوروی برضد هموطنانی بودند که از سوی «اَن. کا. وِ .دِ. تحت تعقیب قرار داشتند.

[۳۵] نامهء مورخ ۲۱ نوامبر ۱۹۴۱ RTsKhIDNI, 495/74/192.).

 [۳۶] تأکید در اصل روسی است. به نظر می رسد که این کمونیست ها چند ماه بعد معدوم شدند، چه بدون تردید باز گشت دادنشان به ایران این مخاطره را داشت که «تروتسکیست» یا «عامل پرووکاتور» بریتانیا شوند!

[۳۷] تأکید در اصل روسی است. این بدین معناست که اُوانسیان و روستا تا ۲۱ نوامبر در تماس با بین الملل کمونیست نبودند؛ اما روستا با یکی از کارمندان سفارت شوروی به نام بلوشاپکین در تماس بود، که در مورد عدم مخفی کاریش فیتین در ۵ نوامبر به دیمیتروف اطلاع داد.

[۳۸] این پژوهشگر نتوانست طی دو سفر خود به بایگانی های کمینترن به این پرونده ها دست بیابد.

[۳۹] تقریبأ همهء اقوال بر این اند که این دو در زندان رضا شاه از خط مشی استالین در برابر تروتسکی یا دیگر رقبای استالین دفاع می کردند.

[۴۰] این مطمئنأ بدین معناست که شوروی ها در درون زندان به غیر ازین دو خبرچین هایی داشتند که آنان را در مورد رفتار دیگر زندانیان کمونیست مطلع می کردند.

[۴۱] تأکید در اصل روسی است.

[۴۲] نامهء گُلیا یف به دیمیتروف مورخ ۲۱ نوانبر ۱۹۴۱ (RTsKhIDNI, 495/74/19).

[۴۳ ] این تقریبا دو ماه پس از تاریخی است که حزب توده به عنوان تاریخ رسمی تأسیس خود اعلام کرده است.

[۴۴] حزب کمونیست ایران در ۱۹۲۰ تأسیس شد، و رهبران آن از همان آغاز نسبت به شوروی دیدی انتقادی داشتند. انتقاد های آنان به بهای جان داناترین و با تجربه ترین آنان در دورهء تصفیه ها تمام شد. نگاه کنید به: C. Chaqueri, “Communism, Early Phase, i,” Encyclopaedia Iranica VI, New York, 1992; idem, Victims of Faith: Iranian Communists and Soviet Russia, 1917-1940, forthcoming

 [۴۵] نامهء دیمیتروف« به استالین، بریا و مالنکُف،» (RTsKhIDNI, 495/74/192).

 [۴۶] پاسخ استالین در بایگانی کمینترن نیست؛ به من گفته شد که تمام مکاتبات او در بایگانی ریاست جمهوری است و تاریخ شناسان را امکان دستیابی به این بایگانی نیست.

[۴۷]نامهء دیمیتروف به اردشیر اوانسیان مورخ ۱۵ دسامبر ۱۹۴۱

(RTsKhIDNI, 495/74/192

 [۴۸] این سند کمینترن ناقص است. مطمئنأ جزئیات سیاسی تر آن پیش از بازشدن آن آرشیو ها در دهه ۱۹۹۰ از پرونده حذف شده بود.

[۴۹] بخش های دیگر این سند در بایگانی وجود نداشتند.

[۵۰] او در ۱۹۰۲ در بخش ایرانی نشین سمرقند تولد یافته بود. او که یک کادر تربیت شدهء کمونیست بود در کوتو و ربفاک (دانشکهء کارگری/ Rebfak) دوره دیده بود ، فارسی ازبک، آذری، تاجیک، روسی و ترکی می دانست. او به عنوان کارگر، معلم، کارمند و مدیر یک مؤسسهء آموزشی در سمرقند، و نیز همچون مسؤول آژیت پرآپ (تبلیغات و تهییج) و مسؤول حزبی در تاجیکستان کار کرده بود. او هرگز از طرف حزب کمونیست شوروی «مجازات » نشده بود و جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان به او جایزه ای هم داده بود. گُلیایف او را به مثابه شخصی صاحب «قابلیت های با ارزش» معرفی کرد : فروتن، متفکر، محتاط، و رعایت کنندهء خوب مقررات در امور کار مخفی. او قرار بود کار خود در ایران را پس از دیدن یک «دورهء ویژهء» کار مخفی آغاز کند.

Guliaev Report, dated 2 December 1941, RTsKhIDNI, 495/74/192

 [۵۱] او در سال ۱۹۱۶ در تهران متولد شده بود. پدرش سوسیال دموکرات قدیمی و عضو کمیتهء مرکزی حزب کمونیست ایران بود که در سال ۱۹۳۰ از عضویت برکنار شده بود. اما وی همچنان هوادار شوروی باقی مانده بود. زلیخا در شوروی طب تحصیل کرده بود و بین سال ها ۱۹۳۳ و ۱۹۳۷ عضو سازمان جوانان حزب کمونیست شوروی بود. او در سال ۱۹۳۳ از عضویت محروم شده بود؛ چون در سال ۱۹۳۳ خلاف مقررات تشکیلاتی به عضویت پذیرفته شده بود. او به مدت دو سال در نظام پزشکی شوروی کارکرده بود. گُلیایف او را شخصی معرفی کرد که « به مردم اعتماد می کرد؛ از همین رو، بایستی پیش از اعزام به مأموریت به ایران به عنوان یک «حلقهء ارتباطی» یک دورهء آموزشی می دید. او فارسی، روسی و کمی آلمانی می دانست. نگاه کنید به گزارش گُلیایف در مورد او در RTsKhIDNI, 495/74/192

[۵۲] ارسالی سرهنگ سِلیوکف به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۱، . RTsKhIDNI, 495/74/192

 [۵۳] گزارش دیدار نخستین کوزنتسف با او در بایگانی موجود نبود. (در ضمن روشن می شود که کوزنتسُف شخص«صالح تری» بود که جای سرهنگ سلیوکف را گرفته بود.)

[۵۴] تاریخ دیدار در سند ذکر نشده است؛ از سوی دیگر، ذکر شده است که نسخه ای از این گزارش در ۲۱ فوریه ۱۹۴۲ تهیه شده بود.

[۵۵] در مورد یک مطالعهء گسترده ای ازین کودتای هوادار بریتانیا، نگاه کنید به خسروشاکری، میلاد زخم، جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران، تهران، اختران، ۱۳۸۶ و: C. Chaqueri, The Soviet Socialist Republic of Iran, 1920-1921. Birth of the Trauma, Pittsburgh, 1995, chap. 14

 [۵۶] بنابر یک گزارش سفارت بریتانیا، حزب توده تا پیش از برگذاری کنگرهء اول خود در شهرهای اراک، رشت، قزوین و ایالت آذربایجان کمیته های ایالتی داشت. نگاه کنید به : (“Extracts from the Review of the Foreign Press,” no. 182, 16 April 1943, FO 371/35061.).

[۵۷] سرتیپ زاده این مطلب را از اسکندری پرسیده بود، چون با عناصر هوادار باقروف اختلاف نظر داشت که می خواستند وارد تشکیلات حزب توده شوند، و مسئلهء «خودمختاری» آذربایجان و زبان آذری را مطرح می کردند. نطفهء حکومت خود مختار آذربایجان که در سال ۱۳۲۴ ایجاد شد ، در دو نامه از اسدی به روستا مطرح می شوند. نگاه کنید به (RTsKhIDNI, 495/90/218).

[۵۸] صورت مذاکرات بین سلیمان میرزا و کوزنتسف، مورخ ۲۱ فوریه ۱۹۴۴ RTsKhIDNI, 95/74/192))، ارسالی سرگرد کَ نکُف ۱۹۴۲ (ظاهراً همانی که مخترع مسلسل معروف است).

[۵۹] بنگرید به خسرو شاکری، ارانی در آینه ی تاریخ، تهران، اختران، ۱۳۸۷.

[۶۰] برای شرحی ازین تقاضای شوروی، نگاه کنید به مذاکرات مجلس شورای ملی، دورهء چهاردهم، ۱۳۲۵-۱۳۲۳، و از جمله سخنرانی دکتر مصدق، تجدید چاپ در کتاب زیر: حسین کی استوان، سیاست موازنهء منفی، دو جلد، تهران ۱۳۲۷، مجلد یکم، صص ۲۳۴-۱۵۶.

[۶۱] در مورد این موضوع، نگاه کنید به: L. L’Estrange Fawcett, Iran and the Cold War, The Azerbaijan

Crisis of 1946, Cambridge, 1992; see also its review by this author: MESA Bulletin, no. 1, July. 1993.

[۶۲] نامه به امضای نوشین و نورالدین الموتی است. تأکید افزوده. منبع: “V tsentralnie komitet vsesouiznoye kommonisticheskoi parti,” RTsKhIDNI, 17/128/818-819/55/67.

[۶۳] نگاه کنید به: امیرخسروی، نظری از درون.به نقش حزب توده ی ایران، تهران، ۱۳۷۵.

 [۶۴] نگاه کنید به کارنامهء مصدق، به کوشش خسرو شاکری، فلورانس، ۱۹۷۸، ۱۹۸۱.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید