شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جهان ایرانی نفوذ ادبیات فارسی در شبه‌قارهٔ هند

جهان ایرانی

نفوذ ادبیات فارسی در شبه‌قارهٔ هند

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، سال ششم، شمارهٔ نهم، از پاییز 1385 تا تابستان 1386 خورشیدی، صفحه 62 تا 63 به نقل از کتاب هفته، 11 بهمن 1382

ابوالقاسم رادفر

شباهت‌ها و رابطه میان زبان‌های کهن پارسی و هندی که خاستگاه یکسانی دارند، کاملاً هویداست و هنگامی که واژگانی همانند پدر، مادر، برادر، دختر، سر، بدن، دست، دندان، فیل، گاو، گوسفند، جو، گندم، لوبیا، شکر و غیره را در این زبان‌ها می‌سنجیم، این وابستگی و پیوند عیان‌تر می‌شود.
در مورد ادبیات نیز چنانچه ادبیات پارسی را با بخش عمده‌ای از ادبیات شبه‌قاره منصفانه بسنجیم، خواهیم دید بسیاری از آثار ادبیات هند کاملاً‌ تأثیر گرفته از متن‌های فارسی یا ترجمه‌شان است. به عنوان نمونه، چنین تأثیری به خوبی در نظم، نثر، ادبیات داستانی و غیرتخیلی اردو دیده می‌شود. البته دامنه‌ی نفوذ ادبیات فارسی تنها به شبه‌‌قاره‌ی هند محدود نمی‌شود. بسیاری از زبان‌ها و آثار ادبی سراسر دنیا از زبان و ادبیات فارسی یا ترجمه‌ی نظم و نثر پارسی الهام گرفته‌اند، اما مطالعه‌ی تأثیرگذاری‌اش بر دیگر کشورها موضوعی مجزا و مفصل است و ما در این جستار تنها اشاره‌ای گذرا به استقبال شبه‌قاره‌ی هند از برخی شاعران نام‌دار ایرانی خواهیم داشت.
وجود بیش از 60 درصد واژگان فارسی در زبان اردو، حدود 40 درصد واژگان فارسی در زبان هندی و نزدیک به پنج هزار واژه فارسی در زبان بنگالی و بسیاری از واژگان مشابه در زبان «مارهاتی» در خلال 350 سال رابطه میان دولت‌های فارسی‌زبان با شهروندان مارهاتی‌زبان، نشان‌گر نفوذ ادبیات فارسی در شبه‌قاره است.
جواهر لعل نهرو، یکمین نخست‌وزیر هند مستقل که خود دانش‌ور و روشن‌فکر بود، در آثار خویش بارها به فرهنگ و تاریخ ایران اشاره دارد. هنگامی که در باب مراوده‌ی شاهان تیموری با پادشاهان صفوی سخن می‌راند، بر نفوذ فرهنگ فارسی در هند تأکید می‌ورزد. نهرو می‌گوید: «کلیه‌ی زبان‌های جدید هند سرشار از آثار پارسی هستند. این مسأله برای کلیه‌ی زبان‌هایی که از سانسکریت باستانی ریشه می‌‌گیرند، به‌خصوص ادبیات هند که ترکیبی از زبان‌ها و گویش‌های گوناگون است، طبیعی به نظر می‌آید. اما حتا زبان «درودیایی» در جنوب هند تأثیر گرفته از واژگانی ایرانی است».
وجود خیل واژگان پارسی در زبان «رامینی» نیز نمایان‌گر محبوبیت زبان فارسی در شبه‌قاره‌ی هند است و «تلسی داس» در آثارش این شباهت را به وفور برجسته می‌کند.


فردوسی

در خصوص تأثیر و حضور ادبیات فارسی در شبه‌قاره‌ی هند، نخست با فردوسی و اثر جهانی‌اش «شاهنامه» آغاز می‌کنیم. این حماسه‌ی سترگ منظوم، شاهکاری است که نه تنها به سرزمین مادری ایران یا فارسی‌زبانان، بلکه به تمام جهانیان تعلق دارد زیرا اثری جاویدان است. این شاهکار از بدو خلقتش تا به امروز، موضوعی بس محبوب در میان کارشناسان، پژوهش‌گران و مردمان کوچه و بازار است. محبوبیت و اهمیتش به قدری است که برخی پژوهش‌گران ادبی، آن را از حیث کیفیت، برتر از «ایلیاد» یا «اودیسه» می‌دانند اما ذکر همین نکته [از برای تأثیر آن در شبه‌قاره] کفایت می‌کند که از قرن نوزدهم به بعد، 23 کتاب درباره‌ی «شاهنامه» [تنها] به زبان بنگالی در شبه‌قاره انتشار یافته است.


خیام

مطالعه و پژوهش من درباره‌ی نفوذ شاعران ایرانی در ادبیات جهان آشکار کرد که آثار هیچ شاعر فارسی‌زبانی به اندازه‌ی خیام به زبان‌های دیگر ترجمه نشده است. حتا برخی کشورها و زبان‌ها تحت تأثیر ترجمه‌ی رباعیات خیام قرار گرفته‌اند و تاکنون این رباعیات به بیش از 40 زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده‌اند. درباره‌ی چنین ترجمه‌هایی در زبان‌های محلی شبه‌‌قاره، به ذکر همین نکته بسنده می‌کنم که «راجا ماخان لعل»، اولین مترجم رباعیات خیام به زبان اردو در مقدمه‌اش اظهار می‌کند که این دیوان به زبان‌های بنگالی، گجاراتی، تامیلی، اوریایی، سانسکریتی، هندی و مارتایی ترجمه شده و در دو دهه‌ی گذشته، بیش از 16 ترجمه یا کتاب درباره‌ی زندگی و رباعیات خیام انتشار یافته است.


نظامی

یکی از دلایل مهم تأثیرگذاری و گسترش زبان فارسی در شبه‌قاره‌ی هند، وجود دست‌‌نوشته‌های فراوان از شاعران فارسی‌گو در بسیاری از کتاب‌خانه‌های شبه‌قاره است. به عنوان نمونه، بنا به مقاله‌ای از پرفسور حسین قاسمی، تاکنون تنها 292 کتاب درباره‌ی «نظامی گنجوی» نوشته شده که این کتاب‌ها در 37 کتاب‌خانه‌ی هند نگهداری می‌شوند. اما اگر بخواهیم فهرست کاملی از کتاب‌های نظامی کتاب‌خانه‌های هند، پاکستان و بنگلادش تهیه نماییم، می‌توانیم بیش از هزار کتاب خطی درباره‌ی‌ این شاعر بیابیم و اگر مجموعه‌ی کتاب‌ها، مقاله‌ها، پژوهش‌ها، نقاشی‌ها، مینیاتورها و خطاطی‌های فرهیختگان شبه‌قاره در مورد نظامی را به این رقم بیفزاییم، درآن صورت به دو هزار اثر دست خواهیم یافت.


عطار

آوازه‌ی عطار نزد هندیان به قدری فراگیر شده که «فیضی» ملک‌الشعرای دربار اکبرشاه در نامه‌ای خطاب به وی به حکایتی اشاره می‌کند و اشعاری از این شاعر ایرانی نقل می‌کند. شمار کتاب‌های خطی، چاپی و ترجمه و پژوهش درباره‌ی عطار در شبه‌قاره‌ی هند افزون‌تر از آثار نظامی است. به عنوان نمونه، می‌توانیم اشاره کنیم که «پندنامه»ی عطار 10 بار به زبان اُردو و پنجابی و منطق‌الطیر او سه بار به این زبان‌ها ترجمه شده‌اند. هم‌چنین مقاله‌ای زیر عنوان «عطار در شبه‌قاره» بالغ بر 555 کتاب درباره‌ی عطار را ذکر می‌کند که گواه دیگری بر نفوذ اندیشه، شعر و ادبیات ایران در شبه‌قاره‌ی هند است.


سعدی

حتا در زمان حیاتش، آثار سعدی به قدری سریع در شبه‌قاره‌‌ی هند دامن گسترانید که در حوزه‌های علمیه و مدرسه‌ها به عنوان کتاب درسی مورد استفاده قرار می‌گرفت. همه‌ی هندیان از آثارش به عنوان رساله‌های ادبی و اخلاقی استفاده می‌کردند. وجود کتاب‌های خطی و چاپی پرشماری، و تفسیرها و آثار پژوهشی گوناگون درباره‌ی زندگی، آثار و فلسفه‌ی این شاعر بزرگ ایرانی سده‌ی چهاردهم میلادی در شبه‌قاره، نشان‌گر تأثیر و جایگاه مستحکم زبان و ادبیات ایرانی در این منطقه است. تنها در دو دهه‌ی گذشته 33 کتاب از آثار سعدی به زبان بنگالی ترجمه شده و تاکنون 60 کتاب به تقلید از «گلستان» سعدی انتشار یافته است. همین دو نمونه برای نشان دادن دامنه‌ی نفوذ آثار و آرای سعدی در شبه‌قاره‌ی هند کفایت می‌کند، اما باید به خاطر داشت که نفوذ سعدی به شبه‌قاره محدود نمی‌شود. تأثیر حکایت‌ها و پندهای اخلاقی‌اش در آثار برخی از نویسندگان نام‌دار اروپایی هم‌چون «لافونتن» کاملاً آشکار است. با مطالعه‌ی کتابی از «هانری ماسه» مستشرق معروف فرانسوی می‌توان به تأثیر ژرف آثار سعدی بر ادبیات غربی و به‌خصوص ادبیات فرانسه پی برد.


مولوی

به استثنای سعدی، آثار هیچ شاعر ایرانی به اندازه‌ی مولوی در کشورهای بیگانه گسترش نیافته و این به خاطر ژرفای اندیشه و تسلط معنوی کلماتش بر جان و روان ملت‌های فارس، عرب، ترک و هندی است. چنین نفوذ عمیقی نه تنها در فلسفه و عرفانشان، بلکه در ادبیات این ملت‌ها نیز نمود می‌یابد. من در مقاله‌ای با عنوان «ترجمه‌ی آثار مولوی»، ترجمه‌ی آثار وی به زبان‌های گوناگون نظیر اردو، بنگالی، پنجابی، سندی و کشمیری را پی‌گیری کرده‌ام. به گفته‌ی «دکتر ابوالبشار»، در 20 سال گذشته 21 کتاب و تفسیر درباره‌ی مولوی تنها به زبان بنگالی چاپ شده است.

معمولاً «مثنوی» مولوی را در مراسم صوفیان و درویشان می‌خوانند. از دیرباز کتاب‌های زیادی درباره‌ی نفوذ شعر مولوی بر دل هوادارانش و عارفان نوشته شده و این کتاب‌ها و زندگی‌نامه‌ها نشان می‌دهند گاهی اوقات تعالیم مولوی، روح و روان عرفان را منقلب نموده است. حتا استادان عرفان به منظور زدودن زنگار از روح شاگردان خویش و تشریح مفاهیم ظریف عرفانی به «مثنوی» متوسل می‌شوند. جهت رعایت اختصار، بخش کوتاهی از کتابی از «عبدالجبار ملک آپوری» را نقل می‌کنم: «شاه نورالله صاحب، عارف و زاهدی کامل بود. او مثنوی تدریس می‌کرد و به تشریح کامل مفاهیمش می‌پرداخت. شاه برهان‌الله قندهاری و شاه میران صاحب حیدرآبادی، ورق به ورق مثنوی را در محضر این استاد فرزانه یاد گرفتند. نورالله صاحب از بعدازظهر تا غروب هر روز در خانه‌اش مثنوی آموزش می‌داد». در واقع سه سال پس از درگذشت مولوی، یکی از شاگردانش به نام احمد رومی، مثنوی را به هند آورد. مثنوی مولوی نه تنها روی مسلمانان بلکه روی هندوها و پیروان دیگر ادیان تأثیر گذاشته است. به عنوان مثال، شاعری مسلمان به نام کبیر که در قرن شانزدهم میلادی زندگی می‌کرد، یک مکتب فکری جدید به نام باهاکتن به راه انداخت که آمیزه‌ای از عرفان اسلامی [برپایه‌ی اندیشه‌های مولوی] و فلسفه‌ی هندی است که روی اصل یکتاپرستی (توحید) و حفظ حرمت دیگر ادیان و مذاهب استوار شده است.


حافظ

حافظ را می‌توان از معدود شاعران برجسته‌ی دنیا دانست که اشعارش بر شاعران و نویسندگان شرق و غرب تأثیر ژرفی برجا گذاشته است. وجود دیوان‌های بی‌شمار از این عالم و شاعر فرزانه در کتاب‌خانه‌های کوچک و بزرگ، عمومی و خصوصی شبه‌قاره بر استقبال گرم و پرمهر مردم منطقه از اشعار حافظ دلالت دارد. به عنوان نمونه، غزلیات حافظ حتا در ایام حیاتش در شبه‌قاره‌ی هند از محبوبیت فراوانی برخوردار بوده است. چنین استقبال باشکوه و گرمی از شاعران ایرانی از جمله حافظ بلندآوازه به مرحله‌ای رسیده بود که تا یک نسل پیش، نمی‌توانستید در شبه‌قاره‌ی هند فرد باسوادی بیابید که آثار سعدی، حافظ یا مولوی را نخوانده یا چند بیت از آنها را حفظ نبوده یا دیوان آنها را در خانه نداشته باشد. از سال 1791 که دیوان حافظ نخستین‌بار به همت ابوطالب‌خان اصفهانی مشهور به لاکاناهو در کلکته انتشار یافت، این کتاب بارها در هند، ایران و ترکیه چاپ شده است. البته این غیر از تأثیر اشعار حافظ بر شعرهایی است که به زبان‌های شبه‌قاره سروده می‌شوند. چنان‌چه بخواهیم این آثار را نیز مدنظر بگیریم، فهرست طویلی به‌دست خواهد آمد.

اکنون باید بخش بلندتری را به بحث درباره‌ی ترجمه‌های دیوان حافظ اختصاص دهیم زیرا شعرهای او به ده‌ها زبان دنیا ترجمه و بارها بازچاپ شده‌اند. برای نمونه، در شبه قاره تنها در دو سده‌ی اخیر، دیوان حافظ 19 بار به بنگالی، 7 بار به پنجابی و 24 بار به زبان اردو ترجمه شده است. افزون بر این، قصیده‌هایش به کشمیری، آسامی و هندی ترجمه شده‌اند. البته نفوذ حافظ در شبه‌قاره به خواص یا عوام محدود نمی‌شود. شمار کتاب‌های خطی، چاپی، پژوهش‌های مستقل، ترجمه، تفسیر و تقلید از آثارش به قدری گسترده است که بر تأثیر افکار بلند وی در میان اندیش‌مندان و دانش‌وران هندی دلالت می‌کند. می‌توانیم به عنوان نمونه به علامه اقبال لاهوری اشاره کنیم که عمیقاً تحت تأثیر مولوی و حافظ بود و می‌توان چنین نفوذ ژرفی را در میان آثار اقبال درباره‌ی مولوی (ویراسته‌ی دکتر سید محمد اکرم) و حافظ (ویراسته‌ی دکتر یوسف حسین‌خان) و دیگر منابع یافت.
نمونه‌های آورده‌شده می‌تواند تا حدودی تأثیر زبان و ادبیات فارسی در شبه‌قاره را روشن سازد. مسلماً تأثیر زبان و ادبیات فارسی به نظم و نثر محدود نیست و ابعاد وسیع‌تری یافته که از دامنه‌ی این نوشتار خارج است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه