جستار
آموزش کلاسیک، آموزش امروزین
- جستار
- نمایش از جمعه, 26 شهریور 1395 19:04
- دکتر هوشنگ طالع
- بازدید: 6059
امروزه، بزرگترین دغدغهی کشورهای زنده، ارتقای سطح آموزش شهروندان است، به طوری که بتوانند در جهان آینده، جایگاه شایستهای داشته باشند. اینک، بر خلاف گذشته، این امر مسلم و مسألهی شناخته شدهای است که بزرگترین و اصلی ترین بخش مولد هر ملت، بخش آموزش است. عدم موفقیت در امر آموزش ملی، یعنی «باخت» در صحنهی جهانی.
نمشي , adidas bold age leggings girls dance studio - تسوق تشكيلة اديداس اوريجينالز للأطفال مع تخفيضات 25 - 75% أونلاين في السعودية | 106 - Nike WMNS Air Force 1 Shadow "Pastel" - LacollesurloupShops - nike dunks brown white black friday images , CI0919دکتر هوشنگ طالع
پیش گفتار
امروزه، بزرگترین دغدغهی کشورهای زنده، ارتقای سطح آموزش شهروندان است، به طوری که بتوانند در جهان آینده، جایگاه شایستهای داشته باشند. اینک، بر خلاف گذشته، این امر مسلم و مسألهی شناخته شدهای است که بزرگترین و اصلی ترین بخش مولد هر ملت، بخش آموزش است. عدم موفقیت در امر آموزش ملی، یعنی «باخت» در صحنهی جهانی.
از این رو، میبینیم که کشوری مانند ایران، با وجود برخورداری از منابع عظیم زیر زمینی و به ویژه نفت، موقعیت ممتاز ژئوپلتیک (جغرافیای سیاسی) و سابقهی طولانی تاریخی، کشوری فقیر است. تنها ما فقیر نیستیم؛ بلکه تمامی منطقهی نفت خیز خلیج فارس فقیر است. هشت کشور حوزهی خلیج فارس (1) که بیش از 65 درصد از منابع نفت جهان را در اختیار دارند، فقیرند. تولید نا ویژهی داخلی هشت کشور مزبور در میانه دههی 1980 میلادی که قیمت های نفت در بازر جهانی کاهش یافت، به سطح تولید ناویژهی داخلی کشور سوئیس، با کمتر از هفت میلیون نفر جمعیت رسید. در سال 1984 میلادی، تولید ناویژهی داخلی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، از افغانستان گرفته تا مراکش تنها برابر با نیمی از تولید ناویژهی داخلی کشور فرانسه بود.
با وجود درصد قابل توجهی بی سواد محض در کشور و درصد قابل توجه «کم سوادان»، چه آینده ای در انتظار کشور است؟ در حالی که هنوز مسئولان آموزش کشور سرگرم آزمایش و کاستن و افزودن به سالهای ابتدایی، راهنمایی و متوسطه، ایجاد نظام جدید و قدیم، پیش دانشگاهی و... هستند. نوشته زیر که کوتاه شده یک بحث گسترده پیرامون مسایل آموزش در سطح جهان است، شاید بتواند هشداری برای مسئولین آموزش کشور، به شمار رود.
پژوهشهای کاربردی در امر آموزش، امروزه در سرتاسر جهان، در کانون توجه حکومتهای گوناگون با گرایشهای راست و چپ، لیبرال و سلطه گرا قرار دارد. در نتیجه، پژوهش کاربردی در امر آموزش، در بیش تر کشورهای جهان یک رشتهی بسیار پولسازی به حساب می آید.
اصلاحات آموزشی، ریشه در دههی شصت سدهی حاضر میلادی (دههی چهل خورشیدی)، دارد ؛ اما از آن زمان تا کنون، ماهیت درونمایهی مسأله تغییر کرده است
امروزه، دیگر به آموزش در سطح جهان به عنوان نوعی «کالای مصرفی» نگاه نمیکنند ؛ بلکه تلقی از آموزش، نوعی «دارایی مولد» است. دولتها از صرف درآمدهای عمومی برای آموزش به روش گذشته که بیشتر بر محور «انسان دوستی» قرار داشت، به طور فزایندهای روی میتابند. افزون بر آن، اشتیاق در سطح جهان برای ایجاد «همسانی همگانی» در امر اموزش را باید از دست رفته دانست.
امروزه، دولتها بیشتر نگران هزینه و کیفیت آموزش هستند، تا پخش یکسان ان در همهی سطوح جمعیت. کوتاه سخن ؛ هدف غالب کشورها از آموزش، عبارت است از :
1 ـ ارزشآفرینی، دستکم معادل هزینه های انجام شده.
2 ـ تغییر جهت اعتبارات از دانشگاههای پر هزینه به آموزهای فنی و حرفه ای یعنی به پلی تکنیکهای کم خرج.
3 ـ تشویق مؤسسه های آموزشی در جهت یاری گرفتن از بخش خصوصی.
4 ـ وارد کردن محاسبات اقتصادی در امر آموزش : مانند سرمایه گذاری سرانه، قابل حسابرسی بودن مؤسسات آموزشی و...
دههی هشتاد میلادی سدهی کنونی (دههی 60 خورشیدی) را باید سال آغاز حرکت نوین در زمینه «اصلاحات آموزشی» در گسترهی جهان دانست. در سال 1980 میلادی (1359 خورشیدی)، دولت سنگاپور اولین گام را در راستای ایجاد نظام «شایسته سالاری» (Meritocracy ) در زمینهی آموزش، برداشت و آنرا به عنوان الگوئی به جهان ارائه کرد.
در سال 1988 میلادی (1367 خورشیدی)، دولت انگلستان، تب اصلاحات آموزشی را از خاور دور به اروپای غربی سرایت داد. دولت مزبور، افزون بر اعلام مواد درسی یکسان در سطح ملی، بار مالی آموزش را نیز بر پایهی محاسبات اقتصاد بازار، دگرگون کرد. بدین سان هنوز تب دگرگونی آموزشی که همهی کشورهای جهان، از فرانسه تا کره جنوبی، و از استرالیا تا آمریکا را فرا گرفته، فرو ننشسته است.
چنان چه اشاره شد، در سالهای اخیر، دولتها رفته رفته دید خود را آموزش کلاسیک به آموزش فنی و حرفه ای تغییر داده اند. اگر در دههی 60 میلادی (40 خورشیدی)، دانشگاهها در کانون توجه قرار داشتند، امروز مدرسههای فنی و حرفه ای در این کانون جای دارند.
نوآوری در زمینهی شگردشناسی (تکنولوژی) و مسألهی جمعیت در کشورهای پیشرفته، دولتها را بر آن داشته است تا کیفیت نیروی کار را بهبود بخشند. پیدایش شگردشناسی اطلاع رسانی (انفورماتیک)، بدان معناست که حتی فروشندگان دکان ها نیز باید طرز کار با رایانه (کامپیوتر) را بدانند.
پیری جمعیت اروپا و کاهش نرخ باروری در آمریکا، بنگاههای اقتصادی این کشورها را ناچار ساخته است، به جای افزودن بر شمار کارگران، مهارت نیروی کار موجود را افزایش بخشند.
از سوی دیگر، با توجه به نوآوری های سریع در زمینه روشهای تولید، پایایی تخصص ها به طور فزاینده در حال کاهش است. از این رو، دوران آموزش مختوم به دانشگاه، سپری شده است. روز به روز، مدارس عالی بیشتری میبایست طرز تعلیم به بزرگسالان را در برنامه های خود منظور کنند. به ویژه در مورد کسانی که سالها پیش ترک تحصیل کرده اند. بنگاه های تولیدی باید سرمایه گذاریهای هنگفتی در امر بازآموزی کارکنان خود انجام دهند. دانشگاهها نیز، هر ساله میبایست دوره های «تازه آموزی» در اختیار دانش آموختگان قرار دهند.
امروزه کشورهای زنده در پی آن هستند، تا نظام آموزشی خود را به شکلی تغییر دهند تا بتوانند دو هدف زیر را در راستای هم، برآورد کنند.
یکم ـ برخورداری از توان کافی برای دادن آموزشهای لازم به نیروی کار.
دوم ـ ایجاد نیروی کار با تخصص بالا و جذب آن به مشاغل مولد با ارزش افزوده برتر.
اما با وجود تلاشهای بسیار و حقایق روشن، راه حل مورد قبول همگانی برای بهبود آموزش وجود ندارد. در مواردی کشورها، درست در جهت عکس یکدیگر در حرکتند.
تافته های جدا بافته
آری دانش آموختگان، تافته جدا بافته اند. اگر پارسایان به دنبال پاداش در اخرت هستند، دانش آموختگان، پاداش خود را در این دنیا به دست میآورند. آموزش، سرمایه گذاری پر سودی است.
کسانی که هزینه بیشتری صرف آموزش کردهاند، کمتر در خطر بیکاری قرار دارند. در دههی اخیر، موقعیت افرادی که تحصیل را رها کردهاند، وخیم تر شده است. از 30 سال گذشته تا کنون هر بحران اقتصادی، بخش زیادی از افراد بدون آموزش های لازم را به بیکاری کشانده است. در دوره های رونق نیز، هر بار بخش کمتری از بیکاران، بخت یافتن شغل را پیدا کردهاند.
هرگاه نظری به درآمدهای واقعی بیفکنیم، درمییابیم که افراد دارای آموزش بهتر، از درآمد بیشتری نسبت به افرار کمتر آموزش دیده برخوردارند ؛اما مسأله مهم آن است که این شکاف روز به روز عمیق تر میشود. یعنی درآمد دانش آموختگان نسبت به افرادی که دارای آموزش کمتری هستند، از رشد بیشتری برخوردار است.
موفقیت در امر آموزش، سودآور است. کسانی که زود مدرسه را ترک میکنند در صعود از نردبان «درآمد» باز میمانند. در حالی که دانش آموختگان، علاوه بر این که با فراوانی عرصه کار روبرو هستند، از نردبان درآمد نیز به تندی بالا میروند. یکی از دلایل این امر آن است که تحصیل کرده ها دارای مشاغلی هستند که به آنها امکان بهره گیری از دوره های آموزشی بالاتر و تخصصی تر را میدهد. در حالی که کمسوادها از امکانات ارتقای سطح مهارت خود نیز، محرومند.
امروزه در همهی کشورهای پیشرفته، کارفرمایان معتقدند که کمبود مهارت، مانع رشد سریع اقتصادی است. به نظر میرسد مدرسهها و دانشگاهها، نمیتوانند نیروی کار موردنیاز بازر را تربیت کنند. این ناتوانی، به دو گونهی کمی و کیفی به چشم میخورد :
1 ـ نیروی کار، به اندازه کافی برای انجام کارهای موردنظر، آموزش ندیده است.
2 ـ اختلاف میان مهارت دانش آموختگان و مهارت موردنیاز صنایع، زیاد است.
در دوران کنونی هم که رکود اقتصادی بر جهان حاکم است، نشانه های زیادی از کاهش تقاضا برای مهارتها در سطح جهانی به چشم نمیخورد، در حالی که در سرتاسر جهان پیشرفته، تقاضا برای نیروی کار غیرماهر به شدت کاهش یافته و تقاضا برای کارگران بسیار ماهر، مدیران و دانش آموختگان با تخصصهای ویژه، در حال افزایش است.
آن ها که میدانند و آنها که نمیدانند
چرا آموزش در کشورهای پیشرفته، به چنین ارزش اقتصادی بالایی دست یافته است ؟ چرا در حالی که نرخ بیکاری در بسیاری از جوامع پیشرفته، رو به افزایش است، تقاضا برای نیروی کار ماهر، بیشتر نیز شده است ؟ به این دو پرسش میتوان تنها با دو واژه پاسخ داد : جهان گرایی (Globalisation ) و خودکاری (Automaion ).
«جهان گرایی» : یعنی انتقال تولید تعداد زیادی از فرآوردههایی که دارای ارزش افزودهی اندک هستند، به کشورهای فقیر.
«خودکاری» : یعنی جانشین شدن فزایندهی ماشین به جای «دست»، در نظام تولید کشورهای ثروتمند.
«خودکاری» که ازبخش صنایع آغاز شده بود، اکنون با موفقیت به بخش خدمات نیز سرایت کرده است.
پیروزی روزافزون مغز بر بازو، چیز تازه ای نیست. کشورهای ثروتمند، سالهاست به این نتیجه رسیده اند که باید نیروی کار خود را در مشاغلی به کار گیرند که به جای زور بازو، نیازمند نیروی تفکر است.
بیش از یک سده است که در سایهی نوآوری فنی و پیشرفتهای پیاپی اقتصادی، تقاضا برای نیروی کار آموزش دیده، همواره افزایش یافته است. از سوی دیگر، هم زمان با افزایش مداوم تقاضا برای نیروی کار ماهر، افزایش واقعی درآمدها و پخش ثروت در جامعه، تقاضا برای کالاها و خدمات پیچیده تر را افزایش داده است.
در دههی اخیر میلادی، تغییر جهت به سوی مشاغل «هوشمند»، شتاب بیشتری گرفته است. این امر بیشتر ناشی از پیشرفت سریع شگردشناسی (تکنولوژی) اطلاع رسانی است. یک دههی پیش، بسیاری نگران بودند که ممکن است پیشرفت شگردشناسی اطلاع رسانی، نیروی کار را به کودنی و حماقت بکشاند یعنی ماشین، وظیفهی تفکر را به عهده گرفته و انسان با دهان باز، تنها تماشاگر کار ماشین باشد.
در حالی که درست عکس این مسأله پیش آمد. شتاب تکنولوژی اطلاع رسانی، از سویی موجب نیاز بیشتر به دانش آموختگان رشته های علوم و مهندسی، یعنی خالقان و مایهی بالندگی این گونه ماشینها شد و از سوی دیگر، تقاضا برای مدیران و کسانی که بتوانند این ماشینها را به کار گیرند، افزایش یافت.
مهم تر این که، پیشرفت شگردشناسی اطلاع رسانی، موجب توجه ژرفتر به ارتقاء سطح تخصصها شد : زیرا تنها با «نیروی کار هوشمند»، بهتر میتوان از «ماشینهای هوشمند»، بهره گرفت.
انسان در جریان تولید
در دهههای گذشته، بیشتر کارخانه های کشورهای پیشرفته از روش «تولید انبوه» (Mass Production )، پیروی میکردند. این روش به نام مبتکر آن تیلور (F-Winslow Taylor ) «تیلوریسم»، یا به نام هنری فورد (Henry Ford ) که ان را به مرحلهی تکامل رساند، «فوردیسم» نامیده میشود.
این روش بر دو اصل ساده استوار است :
نخست ـ تقسیم کار : یعنی شکستن یک فعالیت پیچیده به اجزای ساده.
دوم ـ قدرت همه جانبه مدیریت : یعنی قدرت بخشیدن به مدیر در زمینهی گرفتن تصمیم های کلیدی و پیروی بی چون و چرای نیروی کار از دستورهای صادره.
کشورهای ثروتمند، دیگر نمیتواند امیدوار باشند که برتری خود را با تکیه بر «تولید انبوه» حفظ کنند. زیرا کشورهای رو به رشد، میتوانند همان کالاها را با توجه به پایینتر بودن دستمزدها، ارزان تر تولید کنند. بخت کشورهای ثروتمند در این است که به مدارج بالاتر بازار صعود کرده و کالاهایی را تولید کنند که با برخوردار از «شگرشناسی تولید برتر» (High Technology )، قادر به تولید آن هستند. البته این امر به معنای تغییر سازمان تولید در کشورهای مزبور است.
بنگاههای اقتصادی «فوردیست»، برای پذیرش شگردشناسی های پیچیده، بسیار کند و برای تولید کالاهای گوناگون، نامناسبند. افزون بر آن، این گونه بنگاههای اقتصادی برای پاسخگویی به تقاضای بازار که به سرعت در حال دگرگونی است، بسیار غیر قابل انعطاف هستند.
بنگاههای اقتصادی موفق، نیازمند نوع جدیدی از سازماندهی و بازشناسی نیروی کار ماهر هستند و این کار با موعظه امکانپذیر نیست.
امروزه پس از گذشت سالها و انجام اصلاحات گوناگون آموزشی در سرتاسر جهان، چهار مسألهی اساسی مورد تائید همگان است، این چهار مسأله عباتند از :
1ـ نظام آموزشی موفق، نظانی است که مقاطع تحصیلی آن مختوم به شغل باشند. (2)
بدین سان، ارزش نظامهایی که تکیه بیشتری بر آموزش فنی و حرفه ای دارند و قادراند دانش آموزان را در مقاطع معین به رشته هایی که مختوم به شغل میشود، در برابر نظام هایی که دانش آموزان را تا پشت در دانشگاهها با شتاب به پیش میرانند و در آن جا آنها را رها میکنند، برتری بی چون و چرا دارند
2 ـ میان داده ها و ستاده ها در امر آموزش رابطهی روشنی وجود ندارد.
این بدان معناست که هزینه بیشتر، به طور قطع منجر به نتیجه بهتر نمیشود. جیمز کولمن (James Coleman) رئیس انجمن جامعه شناسان ایالات متحده آمریکا (3)، نشان داد که اختلاف میان هزینهی مدرسه های گوناگون، در بیشتر موارد هیچ گونه رابطه ای با دستآوردهای علمی آن مدرسه ندارد. دستآوردهای علمی، بیش تر به ریشههای خانوادگی شاگردان مرتبط است تا به حجم سرمایه گذاری های انجام شده در مدرسه.
نگاهی به ارقام و آمار کشورهای پیشرفتهی صنعتی، نشان میدهد که تا چه حد رابطه میان هزینههای انجام شده و نتیجهی بدست آمده در امر آموزش پیچیده است.
کانادا 2/7 درصد از تولید ناویژه داخلی (G. D. P) را به امر آموزش، تخصیص داده است. این میزان از همهی کشورهای جهان بیش تر است، در حالی که این سرمایه گذاری، هیچ گونه موفقیت ویژهای برای کانادا به بار نیاورده است.
ژاپن تنها 2/4 درصد از تولید ناویژه داخلی ملی خود را به این کار تخصیص داده است، در حالی که این کشور هیچ گونه مشکل ویژهای در زمینه آموزش ندارد.
دولت آلمان، فقط 1/9 درصد از بودجه یعنی کمترین سهم را میان کشورهای عضو بازار مشترک به امر آموزش تخصیص داده است ؛ اما با این وجود نظام آموزشی آلمان در جهان سرآمد و کارآمد است.
تراکم شاگرد در کلاسهای درس کرهی جنوبی دو برابر کلاسهای مشابه در انگلستان است ؛ اما در المپیادهای علمی کره جنوبی، پیشاپیش انگلستان قرار دارد.
3 ـ بنیادهای نیرومند آموزش، از حیطهی قدرت حکومتها خارج اند.
سهم خانواده در موفقیت و عدم موفقیت نظام آموزشی، افزون تر از مدرسه است. بهترین راه برای تضمین ارتقای کیفیت آموزش کودکان، پدر و مادری است که مکمل یکدیگر باشند و به آموزش ارج بگذارند. پدران و مادرن بی سواد یا کم سواد، از هم گسیختگی خانوادهها و... میتواند تلاش حکومت ها را برای تقویت نظام آموزشی خنثی کند.
4 ـ گسترش آموزش، میتواند ضد ـ مولد هم باشد.
هرگاه، تعداد دانش آموختگان را دو برابر کنیم،؛اما نتوانیم تعداد مشاغل در خور آنان را نیز به دو برابر افزایش دهیم، در آن صورت به بیکاری دانش آموختگان دامن زده ایم (کسانی که در گذشته میتوانستند شغل مشخصی را با در دست داشتن مدرک کارشناسی به دست آورند، امروز احتیاج به مدرک کارشناسی ارشد دارند).
دانش جویان، رفتاری مانند تماشاگران مسابقه فوتبال از خود نشان میدهند. آنها بر سر پنجه های پای خود بلند میشوند تا دید بهتری از مسابقهی فوتبال داشته باشند ؛ اما چون همه این کار را میکنند، هیچ کس دید بهتری به دست نمیآورد. تنها چیزی که نصیب آنها می شود، پنجه های دردآلود پاهایشان است.
شاید در سالهای آینده، تب اصلاحات آموزشی در جهان فروکش کند. بخش کوچکی از دلایل آن، مربوط به انتظار دولت ها از کسب نتیجهی فوری از اقدامهایشان در امر آموزش است و بخش بزرگتر، مربوط به رکود جهانی در غالب کشورهاست. مسأله بر سر کمبود نیروی کار مناسب نیست ؛ بلکه مسألهی مهم کمبود تقاضای مؤثر در اقتصاد است. باید توجه داشته باشیم که بیکاری دانش آموختگان نیز به طور مطلق در حال افزایش است. اکنون بنگاههای اقتصادی از کمبود مهارت نمینالند ؛ بلکه دست به اخراج «مهارت» ها نیز زده اند.
اما، یک اصل مسلم است : هر کشوری که در این روزگاران از توجه به نظام آموزشی خود و کوشش در راه بهبود آن چشمپوشی کند، بدون چون و چرا از رقیبان جهانی عقب خواهد افتاد و مسابقهی بین المللی را در راه زنده ماندن و شکوفایی ملی خواهد باخت.
پینوشتها:
1 - هشت کشور حوزه خلیج فارس عبارتند از : ایران، عراق، کویت، عربستان، بحرین، قطر، امارات و عمان.
2 - دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، سالها پیش یعنی در اوایل سالهای دههی 40 خورشیدی، این مسأله را در نوشته و گفتارهای گوناگون، مورد تائید و به صورتی با تفصیل مورد بررسی قرار داد. برای نمونه نگاه کنید به : طرح نو دربارهی آموزش و پرورش ملی ـ تهران ـ خرداد ماه 1340.
3 James Coleman : Impact of the "Great Society" Program in American Schools.