فروزش 2
نگرشی بر نامهی پهلوانی
- فروزش 2
- نمایش از پنج شنبه, 24 شهریور 1390 17:41
- بازدید: 7235
برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره دوم، بهار 1388، رويه 99 تا 102
مینا صالحی
کارشناس رایانه و پژوهشگر زبان پهلوی
زبان فارسی که از کهنترینِ زبانهاست، با داشتن پشتوانهای بسیار غنی و آمیخته با خرد و فرهنگ ایرانی در گذر از سالهای پُرفراز و نشیب، از درون آشتیها و جنگها و از ورای سختیها و رنجها و شادیها با کوشش همهی مردمانِ گسترهی بزرگ فرهنگی ایران، از جمله دستان توانا و اندیشهی بارور استاد بزرگ، فردوسی توسی، بهدست ما رسیده است. از اینرو بر هر ایرانی بایسته است که این زبان آهنگین و زیبا را زنده و پویا نگه دارد و پیوند آن را با گذشته بهدرستی دریافته و در راه پاسداری از آن بکوشد.
میتوان زبان فارسی را به 3 دورهی زیر تقسیم کرد:
1- فارسی باستان: کتیبههای هخامنشیان به خط میخی فارسی باستان1
2- فارسی میانه: پهلوی اشکانی (پهلوی کهن) و پهلوی ساسانی (پهلوی نو)
3- فارسی نو: زبان فارسی امروزه که از دورهی یعقوب لیث صفاری آغاز شده و تا به امروز با همهی گویشهای محلی خود در ایران فرهنگی2، ادامه دارد.
با نگرش به این دستهبندی میتوان دریافت که پل ارتباطی میان دو دورهی نو و باستان، فارسی میانه است و اگر کسی خواهان آموختن زبانهای کهن ایران و درک بهتر فرهنگ ایران و خِرَد ایرانی است، باشد که از این دَرِ باشکوه گذر کند. از آنجایی که فارسی میانه، مادر فارسی نو است و برای هر ایرانی، زبانی مادری محسوب میشود، پس، آموختن زبان پهلوی (فارسی میانه) برای فارسیزبانان سخت و دشوار نیست. مگر اینکه والیان آموزش پارسی میانه و زبانهای کهن ایرانی با استفاده از روشهای نادرست و سرگرم کردن دانشجو با مواردی که در ابتدای آموزش، لازم نیست - مانند حرفنویسی و اصطلاحهای دستور زبانیِ ویژهی زبانشناسیِ بهوجود آمده در اروپا - فرآیندِ آموزش را دشوار و نازیبا کنند. کتاب «نامهی پهلوانی» نوشتهی فریدون جنیدی، آموزش زبان فارسی میانه را بدون تقلید نابهجا از روشهای آموزشی دیگر و بدون سردرگم کردن دانشجویی که به تازگی با این خط آشنا شده و شاید تا به امروز تنها نامی از آن را شنیده است، آسان و شیرین میکند.
کتاب، پس از پیشگفتاری بر چاپ دوم، که نیمی از آن به قلم نویسنده (فریدون جنیدی) و نشاندهندهی دیدگاه و رای اوست و نیمی دیگر نوشتهی دکتر میرعبدصالح جعفری کرمانشاهی، گردانندهی [وقت] فرهنگی و فرابرنامهی دانشگاه پزشکی تهران (پشتیبان مالی چاپ اثر) است، با بخشی زیر عنوان «سخن آغاز»، گام نخست در آموزش زبان پهلوی را برمیدارد. و این گامِ نخست در آموزش که باید هر استادِ توانا و باتجربه در فرآیند آموزش با آن آشنا و مأنوس باشد، همان ایجاد انگیزه در دانشجو با ذکر تاریخچهی شکلگیری و پژوهشهای انجامشده دربارهی دانش مورد نظر است. نویسندهی کتاب در این بخش تلاش کرده با بهرهگیری از قلم ادیبانه، شیوا و پُرمهر خود، انگیزه و شوری در دل دانشجو ایجاد کند؛ کاری که بهنظر میرسد در انجام دادن آن کامیاب شده است.
نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی
پس از «سخن آغاز»، نوبت به معرفی و بیان پیشینهی زبان پهلوی و توضیح واژههای پهلوی و پَهله میرسد. در این بخش دانشجو با سه گونه تعریف که برای نام پهلوی شده آشنا میشود و پژوهشی را که نویسنده دربارهی واژهی پَهله و پَهلَو انجام داده است، میخواند. در پایان بخش، ابیاتی از شاعران ایران که در آن واژهی پهلوی – چه با مفهوم پهله و چه با مفهوم زبان پهلوی و یا مفاهیم دیگر آن – به کار رفته، آورده شده تا خواننده بداند که زبان پهلوی تنها ویژهی دورهی پیش از اسلام نبوده و در دورهی اسلامی نیز دانشمندان ایران از جمله ابوریحان بیرونی و خوارزمی و... با زبانهای کهن ایران آشنا بودند، و شاعران ایران و حتا مردم کوچه و بازار نیز با این زبان آشنایی داشتند؛ شمس قیس رازی در کتاب «المعجم فی معائیر اشعار العجم» میگوید که: بیشتر مردم عراق (= تلفظ عربیشدهی اراک که بخش غربی ایران را تشکیل میداده است)، رغبت زیادی به انشا و انشاد ابیات فهلوی دارند و از قول و غزلهای عربی و « دری» چنان لذت نمیبرند که از فهلویات»3.
پس از بخش «زبان پهلوی»، در بخش فارسی میانه یعنی از صفحهی 23، آموزش خط و زبان پهلوی با توضیحی دربارهی زبانهای ایرانی و پیوند آنها با یکدیگر آغاز شده و با عنوانهای زیر که تنها به نام بردن آنها اکتفا میکنم، ادامه مییابد:
خط پهلوی، الفبای پهلوی، آوانویسی، تلفظ، حروف در کلمات، پیوند حروف، جمله، گفتاری در دستور زبان - از صفحههای 47 تا 81 - که شامل: نام، اسم مفعول، اسم زمان... و اسم مکان، صفت، نسبت، قید، ضمیر، واو معدوله، فعل (کنش)، اعداد و حروف میشود.
|
بخش بعدی، گزیدههایی از متنهای پهلوی است که نویسنده، آنها را از میان متنهای گوناگون جدا کرده و برای دانشجو همراه با ترجمه و آوانویسی و توضیحات آورده است تا دانشجویی که همچون یک گیاه تازه جوانهزده است بهدور از سختی و سردرگم شدن میان انبوهی از واژگان، حرفنویسی و بدون بازبُردها(مراجعهها)ی پیاپی به واژهنامه، بتواند زبان پهلوی را آسان و شیرین بیاموزد.
اما بخش مهم این کتاب آموزشِ «هُزوارش» است.4 در این بخش دانشجو با واژگانی آشنا خواهد شد که در اصطلاح به آنها هزوارش میگویند؛ واژگانی که به شکلی متفاوت از آنچه نوشته میشوند، خوانده میشوند و تا جایی که من با کتابهای دیگر آموزش زبان پهلوی5 مقایسه کردهام، کاملترین توضیحات را دارد. در ادامه دانشجو متنهایی را که در بخش پیشین بدون هزوارش خوانده بود، اکنون پس از آشنایی با این مقوله، دوباره همراه با هزوارشهای موجود در آنها میخواند و این بار تنها خود متن و آوانویسی آن آمده، چرا که ترجمهی این بخشها پیش از این آورده شده بود. نکتهی جالب و در خور توجه این است که نخست دانشجو، بیشتر جملاتِ فاقد هزوارش پهلوی را میآموزد و توانایی خواندن یک متن پهلوی بدون هزوارش را پیدا میکند و سپس بدون دغدغه و نگرانی از دانستن واژههای دیگر - چون پیش از این، خواندن آنها را آموخته است- همهی تمرکز خود را معطوف به آموختن هزوارشها میکند و یادگیری برای او آسانتر میشود و از آموختن، دلسرد و دلزده نمیشود.
آشنایی اجمالی با گشتهدبیره، پهلوانیک و پارسیک (الفبای سنگنوشتههای اشکانی و ساسانی) و یک جدول از الفبای دیندبیره (الفبای زبان اوستایی) بنا بر فهرست روانشاد پورداوود همراه با توضیحات، سخن پایان و واژهنامهی پهلوی به فارسی از واژههای موجود در متنهای برگزیده این خودآموز، چند بخش پایانی کتاب است.
بایسته مینماید که در اینجا دربارهی پیشگفتار و مطالبی که گزارندهی کتاب ضمن آموزش زبان پهلوی و در پانویسها نوشته است، سخنی چند به میان آید:
1) در بخش «زبان پهلوی» صفحهی 20 این چنین آمده است: «اما آنچه که از شاهنامه برمیآید چنین است که زبان پهلوی، زبان عمومی کشور ایران بوده است». با توجه به اینکه بسیاری از کتیبههای بهدست آمده از دورهی ساسانی و اشکانی، چه کتیبههای سلطنتی و چه کتیبههای خصوصی اعم از یادبودی و سنگِ مزارها – مانند کتیبههای مقصودآباد و کتیبهی تنگخشک و... - به خط و زبان پهلوی بوده6، و نیز رایج بودن زبان پهلوی تا چند سد سال پس از چیرگی اعراب بر ایران و وجود کتیبههایی به خط کوفی و هم پهلوی در گوشه و کنار ایران - مانند کتیبهی قلعهی بهمن به تاریخ 165 هجری و نیز سه کتیبهی سنگ مزار مربوط به حکمرانان مسلمان تبرستان که به خط پهلوی متصل (= کتابی) است7 و... – همگی نشاندهندهی گستردگی این زبان است، زیرا که اگر زبان پهلوی، زبان همگانی نبود – بنا بر شواهد موجود که از انحطاط زبانهای خوارزمی و سُغدی تا چند سده پس از اسلام خبر میدهد - با تسلط اعراب بر ایران به کلی از یاد میرفت نه اینکه تا سدهها پس از آن، کتیبه و متن به پهلوی نوشته شود.
نیز در کتاب درسی تاریخ زبان فارسی نوشته دکتر محسن ابوالقاسمی آمده است که: «فارسی میانه، دنبالهی فارسی باستان است؛ این زبان در دوره ساسانی زبان رسمی ایران بوده است؛ به این زبان «پهلوی ساسانی» هم گفته میشود»8. شایان یادآوری است که با وجود رایج بودن گویشهای گوناگون از ایرانی میانه، مانند: میانهی شرقی (سغدی، خوارزمی و بلخی) و میانهی غربی (پهلوی اشکانی و ساسانی)، قاعدتاً وجود یک زبان عمومی، معیار و رسمی، دور از ذهن نیست. این زبان همان پهلوی بوده است زیرا که در کنار کتیبههای بهدست آمده از نواحی گوناگون به زبانهای میانه شرقی، در همان مناطق، کتیبههایی به زبان پهلوی نیز بهدست آمده است. مانند670 کتیبهی بهدست آمده از درهی سند علیا در پاکستان به تاریخ قرن 4 میلادی (حدوداً نیمهی اول دورهی ساسانی) و کتیبههای تِرمِذ در جنوب شرقی ازبکستان9 و...
از سویی با توجه به اینکه خط عمومی کتابها و نامهها چه آن دسته که رسمی و مربوط به شاهان و درباریان بوده، همچون کتاب شاپورگان - یکی از آثار مانی- و نیز آن دسته که غیررسمی بوده و در اختیار مردمان و روحانیان بوده، مانند ترجمهی اوستا به پهلوی (زَند) و دیگر کتابها، همه و همه به یک خط معیار نوشته شده است که نام آن هامدبیره یا آمدبیره- خط پهلوی متصل- است10 میتوان نتیجه گرفت که وجود یک خط معیار، عمومی و رسمی، نشاندهندهی یک زبان معیار و رسمی است.
2) دربارهی واژهی پهله در صفحهی 19 پس از گزارش نظر سه گروه از نویسندگان و پژوهشگران، نویسنده دریافت خود از شاهنامه را آورده و نتیجه گرفته است که بنا بر ابیات شاهنامه، پهلو و پهله برابر است با کوهستان و از آنجایی که شاهنامهی فردوسی آیینهی تمامنمای فرهنگ ایران باستان است و نیز در امتداد خداینامههای ساسانی قرار دارد؛ اگر دراین نامهی گرامی واژهی «پَهلَو» به معنی کوهستان آمده این احتمالِ بسیار قوی وجود دارد که این واژه در زبان پارسی با همین معنی وجود داشته است.
با وجود این که میدانیم در زبان اوستایی، کوه به صورتهای کَئوفَ (Kaofa)، بَرِز (barèz)، گَئیری (gairi) و هرائیتی (harâiti) آمده، اما در نوشتههای دورهی اسلامی واژه پَهلَو در انتساب به مناطق غربی ایران نوشته شده است. پرویز ناتل خانلری در کتاب تاریخ زبان فارسی خود چنین آورده که: «... و یاقوت در معجم البلدان پس از نقل مطالب حمزه از قول شیرویه بن شهردار مینویسد: بلاد پهلویان هفت است؛ همدان و ماسبذان و قم و ماهبصره و صیمره و ماهکوفه و قرمیسین (کرمانشاه) اما ری و اصفهان و قومس و تبرستان و خراسان و سجستان... از آن بلاد نیست» و نیز او در کتابش، گفتار حمزهی اصفهانی را میآورد که فهله نام پنج شهر اصفهان و ری و همدان و ماهنهاوند و آذربایجان است.11 و نیز با توجه به گفتهی شمس قیس رازی و اینکه دوبیتیهای غرب ایران به ویژه دوبیتیهای بابا طاهر همدانی به فهلویات مشهورند میتوان از نوشتههای دورهی اسلامی چنین نتیجه گرفت که پهله و پهلو هر چه بوده منسوب به غرب ایران بوده و نیز میدانیم که غرب ایران منطقهای کوهستانی است و با نگرش به اینکه پهلو در شاهنامه برابر با کوه و کوهستان آمده میتوان دیدگاه نویسندهی کتاب دربارهی واژهی پهله و پهلو را درست در نظر گرفت. اما در این خصوص باید پژوهشهای بیشتری نیز انجام گیرد.12
با توجه به نوشتههای دیگر فریدون جنیدی به نظر میرسد که سبب تأکیدش13 بر استناد به شاهنامهی فردوسی به این خاطر است که او بر خلاف کسانی که شاهنامه را نیمهتاریخی و نیمهاستورهای میدانند، این نامهی گرامی را بنا بر دانش خود و پژوهشهایش با مانوئل بربریان که از زمینشناسان بزرگ ایرانی است، کاملا مستند و منطبق بر واقعیّات زمینشناسی و تاریخی میداند.14
3) آوردن توضیحاتی دربارهی جملهی گزارندهی کتاب پس از گفتار شمس قیس رازی، بایسته مینماید: «... و از آنجا که شمس قیس، خود اهل ری بوده است در درستی گفتهی او شک نمیتوان برد و بنا بر این، زبان ری نمیتواند زبان مرسوم دربار ساسانیان باشد».
نویسنده در سطرهای پسین با سنجش گفتههای شمس قیس رازی و برخی نویسندگان دورهی اسلامی که ری را درکنار شهرهای پهله و پهلو آوردهاند و با استناد به اینکه شمس قیس اهل ری است از دیدگاه و سخنان نویسندگان این دوره نتیجه میگیرد که، ری جزو پهله و یا پهلو نبوده و آنجا را از گروه شهرهای منسوب به پهله خارج کرده - و این همان است که یاقوت در معجمالبلدان گفته است - پس زبان مردمان ری چیزی به جز از پهلوی است که زبان مرسوم درباریان ساسانی بوده. سپس با نگرش به برخی روایات دربارهی روایی زبان «دری» در دربار ساسانیان که همان زبان خراسانیان است و نیز دیدگاه ایرانشناسان غربی که پهلوی را از پرتُوی (منسوب به قوم پارت یعنی خراسانی) یا همان پهلوی اشکانی میدانند، نتیجهگیری نویسنده میآید که: «به نظر میرسد... درباریان در زمان ساسانی نیز با همان زبان پارتیان، یا پهلوی سخن میگفتهاند، و بهعلت نام «در» یا دربار بعداً به زبان دری موسوم گشته است». اما باور نویسندهی کتاب دربارهی واژگان پهلوی و پهلو همان است که از شاهنامه دریافت کرده و موارد یادشده تنها نتایجی است که از سخنان نویسندگان پس از اسلام گرفته شده است که البته سخنان این نویسندگان با شاهنامه شباهتهای بسیاری دارد.
4) موردِ شایستهی توجه دیگر این است که در کتاب نامهی پهلوانی، زبان پهلوی، مادر زبانهای رایج در کردستان، سیستان و بلوچستان، سغد، خوارزم خراسان، خوزستان، دیلم، بختیاری و... دانسته شده است که آن هم بنا بر تشابههای واژگانی فراوان و تشابه در دستور زبان، منطقی مینماید. نیز پهلوی اشکانی، مادر زبان ارمنی دانسته شده، گرچه زبانشناسان غربی از سال 1877 میلادی زبان ارمنی را از زبان ایرانی جدا کرده و شاخهی مستقلی از زبان فرضی و ساختگی هند و اروپایی(؟) که هیچ نشانی از آن در دست نیست(!) اعلام کردهاند اما وجود انبوهی از واژگان ایرانی در این زبان و از سویی ریشههای مشترک داستانها و ایزدان کهن ایرانی و ارمنی همانند اَناهیتای ایرانی و اَناهیت ارمنی - که هر دو نقشِ یکسانی دارند – و تیشهبان ارمنی و تیشتر که هر دو ایزد باران و سیلاب و جنگ و آب هستند و نیز بهرام ایرانی و واهاگن ارمنی و... 15 و بسیاری شواهد تاریخی دیگر، میتواند تذییدکنندهی نظر نویسنده باشد.
5) در صفحههای 53 و 54 آنجا که سخن از پسوندها میآید نویسنده به معرفی پسوند نسبتساز «ایک» (–Īk) میپردازد. و اینچنین مینویسد: «پسوند «ایک» همان است که هنوز در واژهی تاری (= تاریک) برقرار مانده و نیز همین پسوند است که در زبانهای اروپایی هنوز برقرار است مثل دموکرات و دموکراتیک و...» و این بیت را از رودکی نقل میکند:
ابری پدید نی و کوفی نی / بگرفت ماه و گشت جهان تاری
پسوند ایک از ریشهی فارسی باستان «کَ» (–ka) باقی مانده است و این پسوند برای ساختن صفت نسبی از اسم به کار میرود.16 و همان است که در لاتین تبدیل به «ایکوس» (–icus) و در انگلیسی تبدیل به «ایک» (-ic) میشود، مانند آپیک: منسوب به آب و یا پارسیک: منسوب به پارس.
6) نویسنده در ضمن آموزش، از ریشهیابی و ریشهشناسی برخی واژگان نیز غافل نمانده است. در ایرانی باستان پسوند«ایشتَ» (išta-) برای ساختن صفت برترین (صفت عالی) به کار میرود17 و «ایست» (–ist) شکل دگرگونشدهی آن در فارسی میانه است و در پهلوی اشکانی تورفانی نیز به شکل «ایشت» (–išt) وجود دارد.18 دربارهی این پسوند و ریشهیابی یک واژه در صفحهی 52 کتاب چنین آمده است: «این پسوند (ist) صورت تغییریافتهی –išta اوستایی است که با آن صفت عالی ساخته میشود. واژهی بهشت که هنوز رایج است... در اصل وَهیشت اَخو بهمعنی «بهترین جهان» بوده است. پس «بهشت» بهمعنی بهترین است. و همان است که در زبان انگلیسی best خوانده میشود...». اما در فرهنگ انگلیسی Grolier International Dictionary ریشهی واژهی best به واژهی ساختگی هندو اروپایی(؟) bhad *ارجاع داده شده است! (البته در زبانشناسی تاریخی، علامت ستاره در کنار واژه، به معنی فرضی بودن و ساختگی بودن واژه است). آشکار است، ریشهیابی نویسنده از ریشهیابی زبانشناسان اروپایی منطقیتر است.
7) در سرتاسر کتاب، فریدون جنیدی تلاش کرده است از ایران باستان، بهزعم خویش، تصویری واقعگرایانه ارایه دهد. او همانجا که به ستایش زبان، فرهنگ و گذشتگان ایران پرداخته است به نقد برخی شاهان و سلسلههای آن دوران نیز پرداخته و اشتباههای آنان را در ادارهی امور کشور که منجر به شکست آنان و به تبع همهی ایران شد، برمیشمرد (ص 23).
8) کتاب «نامهی پهلوانی» در کنار آموزش زبان پهلوی دارای زیرنویسهایی بسیار پربار است که به یادآوری و آموزش فرهنگ ایرانی پرداخته است و خواننده همراه با آموختن زبان پهلوی با فرهنگ زیبای ایرانی که حتا واژگان آن نیز از نیروی خرد سرچشمه میگیرند، آشنا میشود؛ زیرنویسهایی دربارهی فروتنی (ص 147)، اندیشهی بد (ص 171)، محیط زیست و اهمیت آب در فرهنگ ایرانی (ص 157). واژهی خرفستر (حشره) و باور ایرانیان در این مورد (ص 121)، واژهی فروهر و قوای پنجگانهی مردمان (ص 113)، شیون و مویه کردن (ص 101)، و بسیاری زیرنویسها و گفتارهای در خور نگرش دیگر.
9) و در پایان شایستهی اشاره است که زمان چاپ نخست این کتاب سال 1360 بوده است، از اینرو به نظر میرسد نخستین کتاب در این زمینه باشد هر چند در نوشتارهای پژوهشگران کمتر از آن یاد شده است.19
پینوشتها:
1. احتمالا زبانهای اوستایی و سانسکریت، به همراه زبان فارسی باستان، سه گویش بازمانده از زبانی هستند مربوط به دورهای که ایرانیها و هندیها از هم جدا نشده بودند.
2. ایران فرهنگی: از درهی یغناب؛ یغنابی، یزغلانی، بدخشی، هزاره، پشتو، بلوچی، خوزی (ایلامی)، تبری، تاتی (بویینزهرا، داغستان، تات و تالش)، ایرونی( قفقاز، آسی)، آذری، کردی، لری، دری، پشی (دره الموت) و دیگر گویشهای رایج امروز در ایران.
3. نامهی پهلوانی، گزارش از فریدون جنیدی، نشر بلخ، چاپ دوم، 1386.
4. این بخش در چاپ نخست (1360) نیز وجود داشته است. علت این تأکید این است که برخی بدون خواندن کامل کتاب در سخنان خود گفتهاند که این کتاب به آموزش هزوارش نپرداخته است و شگفتا از این داوری! شایستهی اشاره است که گستردهترین فرهنگ هزوارشهای دبیرهی پهلوی نیز با گزارشِ فریدون جنیدی با 840 هزوارش ساده و 400 هزوارش آمیخته در سال 1385 در نشر بلخ به چاپ رسیده است.
5. به جز نامهی پهلوانی دو کتاب دیگر در زمینهی آموزش خط و زبان پهلوی به فارسی در ایران به چاپ رسیده است: 1- زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، ژاله آموزگار و احمد تفضلی، انتشارت آگاه، چاپ نخست، 1373؛ 2 – خودآموز زبان پهلوی (پارسی میانه)، ابراهیم میرزای ناظر، انتشارات هیرمند، 1378.
6. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، احمد تفضلی، نشر سخن، چاپ نخست، 1376، ص 97.
7. همان، ص 102.
8. تاریخ زبان فارسی، محسن ابوالقاسمی، نشر سمت، 1380، ص 132 و 133
کتاب دکتر ابوالقاسمی به عنوان یکی از پژوهشهای برتر در زمینهی تاریخ زبان فارسی است که در ایران به زبان فارسی منتشر شده است و از آنجا که کتابی درسی و دانشگاهی است و در بیشتر دانشکدههای ادبیات و زبانشناسی ایران، تاریخ زبان فارسی از روی این کتاب تدریس میشود، از آن یاد کردهام. نیز دیگر کتابها در این موضوع با نوشتههای این کتاب همرایاند؛ همچون کتابهای دکتر خانلری و دکتر مهری باقری.
9. همان، احمد تفضلی، ص 96.
10. «بنا بر نقل ابن ندیم در نامهی گرامی الفهرست از قول روزبه پارسی (ابن مقفع). .. آمدبیره یا هامدبیره خط عمومی کتابها و نامهها بوده و...» (نامهی پهلوانی، ص 24 و 25). واژهی هام یا آم همان است که وارد زبان عربی شده است و به عام (= همگانی) تبدیل شده است. برای توضیحات بیشتر بنگرید به: نشانههایی از آموزش و پرورش همگانی در ایران به هنگام ساسانیان، علیرضا حیدری، ارایهشده در دومین همایش ملی زبانشناسی، کتیبهها و متون، 1387.
11. تاریخ زبان فارسی، ج1، پرویز ناتل خانلری، نشر بنیاد فرهنگ ایران، 2536، ص 247- 248
12. در زبان حوری، کوهستان به گونهی papa و در زبان اورارتویی به گونهی baba است. این دو زبان و تمدن کهن که از قضا در غرب ایران بودند شباهت شگفت پهلو را با واژهای موجود در زبانشان به معنی کوهستان نشان میدهند. نگارندهی این مقاله در این زمینه پژوهشهایی در دست دارد که در آینده به چاپ خواهد رسید. نکتهی جالب توجه این است که در نوشتههای نویسندگان عصر اسلامی همانطور که ذکر شد پهلو منسوب به غرب ایران بوده و این دو زبان باستانی هم در غرب ایران رواج داشتند و شباهت ظاهری واژگان پهلو، پَپَ و بَبَ خود آشکار است.
13. فریدون جنیدی خود یکی از شاهنامهپژوهان با سابقه است که نخستینبار شاهنامه را بر مبنای نوشتههای ایرانی (اوستا، متنهای پهلوی و...) در کتاب «زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایهی گفتههای ایرانی» (نشر بلخ، چاپ اول، 1358) گزارش کرده است. ویرایش کامل ایشان از شاهنامه پس از 30 سال کوشش، در سال جاری به چاپ خواهد رسید.
14. برای آگاهی بیشتر با پژوهشهای مانوئل بربریان و چگونگی انطباق وقایع زمینشناسی با رویدادهای شاهنامه بنگرید به: کتاب دانش کیهان و زمین در ایرانویج، مانوئل بربریان، نشر بلخ، 1376
15. همان.
16. راهنمای زبانهای باستانی ایران، جلد 2: دستور و واژنامه، محسن ابوالقاسمی، نشر سمت، 1384، ص 65.
17. تاریخ زبان فارسی، محسن ابوالقاسمی، نشر سمت،1380، ص 24.
18. راهنمای زبانهای ایرانی باستان، جلد 2، ص 64.
19. بنگرید به مقالهی: بررسی و نقد کتاب «زبان پهلوی ادبیات و دستور آن»، ایرج وامقی، نامهی فرهنگستان، سال اول، شمارهی اول بهار 1374. قصد نگارنده از ذکر نام مقاله این است که نویسندهی آن بدون یادی از نامهی پهلوانی، کتاب شادروان دکتر تفضلی و دکتر آموزگار را نخستین خودآموز زبان پهلوی در ایران میداند.