ادبیات
دشواریهای پژوهش در ادبیات شیعی فارسی
- ادبيات
- نمایش از یکشنبه, 25 تیر 1391 09:07
- بازدید: 4440
برگرفته از روزنامه اطلاعات
سخنرانی دکتر جواد بشری در نیمهٔ شعبان در جشن برگزار شده در باغ موقوفهٔ دکتر افشار
کسی که دیده به دیدار یار بگشاید
در سعادتش از روزگار بگشاید
هزار جان گرامی فدای آن دم باد
که چشم غمزده بر غمگسار بگشاید
سعادتی به ازین در جهان چه خواهد بود
که یار دیده به دیدار یار بگشاید؟
(حسن کاشی شیعی)
چندی است که برای رسالهٔ دانشگاهی خود، در موضوع «شعر شیعی کهن فارسی» پژوهش و سرنخهای کهن این تحقیق را در منابع کهن چاپ نشده دنبال میکنم.
پیش از هر چیز به سراغ طلیعهٔ شعر فارسی میرویم، آنجا که طلایهداران شعر فارسی در تذکرهها نامشان ثبت است. نکتهای که در این مورد شایستهٔ توجه اساسی است، این است که آنچه در منابع تذکرهای ثبت شده و به دست ما رسیده، از ادبیات رسمی و درباری سخن میگوید، حال آنکه میتوان فرض کرد که یک شاخهٔ ادبیات غیردرباری نیز از همان ایام در کشور شکل گرفته و بالیده است که میتوان آن را به طور عام، شعر عامیانهٔ فارسی نامید. عامیانه را در این معنی به معنی غیردرباری و غیررسمی به کار میبریم که نوعی اتساع را در اصطلاح منجرشده است. یکی از شاخههای شعر فارسی عامیانه و غیردرباری از این نگاه، اشعار خانقاهی است که امروزه و با کشفیات جدید استاد شفیعی کدکنی، اثبات شده است که در خراسان قرن چهارم، به وفور تولید میشده و در مجالس خانقاهی به کار میرفته است (اشعار موجود در کتاب تفسیر الفصول یک نویسندهٔ کرامی که مملو از این ابیات است.)
یک شاخهٔ دیگر این اشعار عامیانهٔ فارسی کهن، اشعار شیعی است که برخی اسناد، نشان میدهد از همان قرن چهارم تولید و تکثیر میشده است. اشعار کسایی مروزی (ساکن و زیسته در مرو)، شعری کهن از یک شاعر ناشناس که در متون کلامی قرن چهارم یافت شده و یکی از دوستانم مشغول تصحیح آن است، و نیز اشعاری از بندار رازی به لهجهٔ ری (راجی) و نیز فارسی دری (او به هر دو لهجه شعر میسروده که از هر کدام، کمی باقی مانده است)، اسنادی است که این فرض را در قرن چهارم اثبات میکند. حال اگر به دنبال عقبتر بودن این تاریخچه هستیم، باید منتظر بمانیم تا اسناد نوظهور از میان نسخههای خطی سر برآورد. اینجا بد نیست از ابوالاشعث قمی یاد کنم که او را از فارسیگویان قرن دوم ذکر کردهاند که اگر اثبات شود و نیز ثابت گردد که او نیز شیعیسرا بوده است، این تاریخچه به قرون قبلتر نیز عقب خواهد رفت.
اینک دوران فعالیت شاعران شیعی را در قرون پنجم و ششم به اجمال مرور میکنیم. عبدالجلیل قزوینی رازی که در سال 560 ق درگذشته و کتاب کلامی مهم خود را پیش از این تاریخ پدید آورده است، در جایی از کتاب فارسی خود، مشهور شده به «النقض» (نام کامل آن چنین است: بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض)، ذکری از شاعران شیعی (یا به قول او: شاعی) دارد که از اینان نام میبرد: «فردوسی طوسی شیعی بوده است. فخری جرجانی شاعی بوده است، و در کسایی خود خلافی نیست که همه دیوان او مدایح و مناقب مصطفی و آلمصطفی است علیه و علیهمالسلام. عبدالملک بنان و ظفر همدانی اگرچه سنی بوده است، او را مناقب بسیار است در علی و آل علی، تا تهمتش نهند به تشیع. اسعدی قمی، خواجه علی متکلم رازی عالم و شاعر، امیر اقبالی شاعر، قائمی قمی، معینی، بدیعی، احمدچهٔ رازی، ظهیری، بردی، شمسی، فرقدی، عنصری، مستوفی، محمد سمان، سیدحمزهٔ جعفری، خواجه ناصحی، امیر قوامی.»
معالاسف از بیشتر این شاعران هیچ بیتی باقی نمانده است و این البته به دلیل تعلق آنان به ادبیات غیررسمی است که مورد حمایت دستگاههای تکثیر و توزیع کتاب دربار نبوده و اگر دیوانی از اینان تکثیر و استنساخ میشده، به دست مردم عادی بوده است. از این میان فقط دیوان قوامی به شکل نیمه کامل در دست است که نسخهٔ آن در موزهٔ بریتانیا موجود است و براساس همان نسخه، توسط استاد محدث ارموی تصحیح و منتشر شد.
بر فهرستی که عبدالجلیل قزوینی رازی عرضه کرده، میتوان ابوالمفاخر رازی (صاحب قصیدهای در مدح امام علی بنموسیالرضا(ع) و نیز قصیدهای منقبتی که بنده چند سال قبل در یک منبع خطی آن را یافتم) و نیز بدیع، صاحب «علینامهٔ» قرن پنجمی را افزود و دربارهٔ ایشان بحث کرد. همچنین ابیاتی از شاعر یا شاعرانی ناشناس در یک متن کهن منثور فارسی در موضوع تاریخ صدر اسلام به زبان فارسی را ـ که چند سالی است آن را کشف و بررسی کردهام و به امید خدا به زودی منتشرش خواهم کرد ـ میتوان در این دوره مورد بررسی قرار داد. این ابیات در بخش تاریخ واقعهٔ کربلا، بیش از سایر بخشهای کتاب مزبور است و گمان بنده بر این است که نویسندهٔ کتاب ما، از داشتههای روزگار خود که حدوداً باید قرن 5 و 6 ق باشد، بهره برده است. به ابیاتی که ترجمهٔ رجزی از بُرَیر، شهیدِ دشت کربلاست و در این متن آمده، توجه بفرمایید و کهنگی زبان، سبک و لطافتِ عوامانهٔ ابیات را ببینید:
من بُرَیرِ یلیِ پرهنرم
منم آن کس که به مردی شُمَرَم
منم آن مرد که در دشتِ وغا
شیر غرّنده نیاید به برم
بندهٔ آلم و بر خارجیان
نیک میدان که ز هر بد، بترم
دست بر دامن اینها زدهام
پرده بر دشمن ایشان بدرم
وین دلیل است که من در گوهر
به حقیقت پسرِ یک پدرم
و یا این ابیات که در بخشی دیگر از همان کتاب خطی، و باز در حث واقعهٔ عاشورا دیده میشود:
روز جنگ است، جنگ باید کرد
کوشش نام و ننگ باید کرد
تا شود مرد، عرض در میدان
تنگ بر اسب تنگ باید کرد
وقتِ جوشش شتاب باید کرد
وقتِ کوشش درنگ باید کرد
شکم ماه و پشت ماهی را
ز اشک شمشیر رنگ باید کرد
در قرن هفتم با اینکه کسی شبیه فهرستی را که عبدالجلیل قزوینی از شاعران شیعی به دست داده، عرضه نکرده است، با این همه اشعارِ شاعرانی را شاهد هستیم که پرچمداران شعر شیعی در مناطق شیعینشین مرکز ایران هستند؛ شاعرانی چون حمزهٔ کوچک ورامینی، نصرت رازی، جلال جعفری فراهانی (دیوانچهٔ شاعران مزبور را به امید خدا امسال کتابخانهٔ مجلس به تصحیح این بنده منتشر خواهد کرد. پیش از این ابیاتی بازمانده از دو شاعر نخست را مرحوم استاد ایرج افشار نشر داده بودند) و نیز حسن کاشی آملی. مایلم سخن را با قرائت ابیاتی از جلال جعفری فراهانی، شاعر قرن هفتم و هشتم هجری، در مدح امام حجهٔ بن الحسن به انجام برسانم.
باز ختم اولیا، ظلّ خدای
صاحبالامر همایون منظر است
آن شهنشاهی که بر درگاه او
صد رهی چون قیصر و اسکندر است
خرمن کاه است عمر دشمنانش
صولت مهدی چو باد صرصر است
هم برآرد زخم شمشیرش دمار
از نهاد مشرکان بتپرست
هم کند فرداد پرسور و سرور
مُلک را کامروز پرشور و شر است
حکم یزدان غیبتش کرد اقتضا
تا نگویی کو نه اندر کشور است
مختصر کردم مناقبشان از آنک
هرچه گویم، قدرشان زان برتر است