شعر
ایوان مداین - سرودۀ بانو هما ارژنگی
- شعر
- نمایش از سه شنبه, 07 تیر 1390 20:52
- هما ارژنگی
- بازدید: 6401
پیشگفتار
تیسفون نخستین کاخ سپید جهان که بسیاری آنرا به نادرست مداین مینامند.
نام یکی از پایتختهای باستانی ایران است که در دوران اشکانیان به عنوان پایتخت غربی ایران در منطقۀ میان رودان بنا شده و در درازای ششسد سال از روزگار گودرز دوم اشکانی در سال چهل و یک میلادی تا پایان کار اردوان پنجم در دورۀ اشکانیان و از روزگار اردشیر اول ساسانی تا پایان کار یزدگرد سوم در سال ششسد و پنجاه و یک میلادی پایتخت ایران بوده است.
مدائن که واژه پارسی آن «شهرگان» است - نامی است که اعراب به شهرهایی که در دو سوی دجله قرار داشتند دادهاند. بر گرد این شهرها دیوارهای بلند بوده و همگی دروازههای قرینه داشتهاند. پادشاهان در کاخ سپید تیسفون به سر میبردند و ایوان یا تاق کسرا در شهر «اسانبر» جایگاهی برای میهمانیها و بار عام بوده است.
تیسفون – اسانبر- و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد - سلوکی - ویه اردشیر- سابات- درز بجان - ماخوذه - و رومیه یا «ویه اردشیر» بر روی هم «شهرگان» یا مداین را تشکیل میدادند.
خوانندگان ارجمند .. برای آگاهیهای بیشتر به پانویس سرودهام نگاه کنید.
با سپاس هما ارژنگی
الاعراب اشد کفرا و نفاقا «سوره توبه آیه نود و هفت»
ایوان مداین - سرودۀ بانو هما ارژنگی
آندم که خون سرخ شفق میزند شرار بر گور رفتههای فراموش در غبار
با های و هوی دجله که فریاد میکشد دیوانهوار از ستم روز گار تار
پر میزند پرندۀ جانم بر آسمان تا وادی مداین و ایوان خسروان
مرغی ز روی کنگرهها میکند فغان کو آن شکوه و شوکت بگذشته مهان!
از ژرفنای خاطره گنگ روزگار من روزهای گمشده را جست و جو گرم
بر جای آن بزرگی و سامان و سروری این پشتههای خاک سیه نیست باورم!
چون دجله با هزار دریغ و فسوس و درد فریاد میکنم که مرا از تو یاد باد
دستی ز چنگ و بند زمان سازدم رها تا راندم به درگه آن خسروان راد
در آسمان یاد من آن یادگارها همچون شهابها ی پراکنده میشوند
ایوان و کاخ و آنهمه مردان نامدار یک یک به پیش چشم ترم زنده میشوند
تالار های روشن و شور آفرین کاخ با آن نمادهای دلارای مرمرین
وان فرش بیبدیل مرا میکشد به خویش تا بنگرم نشان بهاران دلنشین
یک سو نشسته بر سر تخت اردشیر راد شاهی که فر و رامش دیرین بنا نهاد
دشمن ستیز مردی و فرخ نژادهای کاو بر شکوه گمشده جانی دوباره داد
سوی دگر حکایت داد است و داوری نوشین روان و خسروی و داد گستری
بوذرجمهر به منش آن مرد گوهری آگه به درد مرد م و آیین کشوری
برزویه آبروی پزشکان پر هنر دارد ز رمز و راز کتبخانهها خبر
گنج سخن نهاده فرا روی روزگار از سرزمین هند و ز یونان و باختر
شاپور سر فراز شهنشاه پهلوان پاد افرهی شگفت دهد بهر تازیان
تا ننگرد به دیدۀ ناپاک دشمنی بر خاک پاک میهن و بر فره کیان
آوای گرم باربد و زخمههای تار آرد پیام خرمی و شادی بهار
گویی به بامشاد و نکیسا زند صلا سر کن سرود تازه که سبز است روزگار
آنجا نشان خسرو وشیرین دلرباست شبدیز و خیل زبده سواران تیز پاست
بزم هنر به جلوۀ بهرام تا سحر از لولیان شنگ و خوش آواز پر صداست
سر خوش ز بزم شادی یاران نغمه ساز در بیکران خاطره پرواز میکنم
گاهی به چنگ زخمۀ مستانه میزنم شیرین سرود خسروی آغاز میکنم
من بی خبر ز خشم بد آهنگ روزگار آسوده دل ز فتنه و نیرنگ روزگار
غافل که از فراز مرا میکشد به زیر میکوبدم به سنگ سیه چنگ روزگار
یکباره آسمان چو شب تار میشود گیتی کبود و تیره و غمبار میشود
وان روزگار تلختر از زهر شوکران بر روی سینهام همه آوار میشود
بینم کنون ز تازش پر کین تازیان آشفته میشود همه آرام مردمان
بر خاک میفتد سر گر دان و سروران بر باد میرود فر و فرهنگ باستان
فرش بهار سان که بود رشک نو بهار گوهر نشانده پرده ی زیبای زرنگار
آن تاج و تخت و جامه شاهان کامکار گنجینههای مانده ز دوران به یادگار
چون میدرد درفش کهنسال کاویان تاراج میشود به کف خیل جاهلان
ایرانی نژاده به پندار دشمنان یکباره میشود عجم و گنگ و ناتوان
دیوان و دفتر و کتب دانش و خرد در کام شعلههای ستمکاره میروند
آزادگان به نام موالی چو بردگان آماج خشم مردم بیما یه میشوند
اینجا دگر ز شوکت دیرین نشانه نیست ایوان و کاخ و بارگه خسروانه نیست
بانگ سرود و زخمه چنگ و چغانه نیست یا آتشی که برکشد از آن زبانه نیست
تاق کهن رهیده ز توفان سال و ماه تنها نشسته همچو دلیری به بارگاه
با پیکر شکسته به من میدهد ندا بنگر به آسمان که چه سان میدمد پگاه!
اینک تو با دمیدن خورشید زر نشان باید که وارهی ز غم و شاد و پر توان
گامی نهی دو باره بر آیین رفتگان تا روز سر فرازی ایران جاودان
بیست و دو خرداد ماه هزار و سیسد و نود
هما ارژنگی
پانویسها:
1- تاق کسرا (کسری) که از آن با نام ایوان مداین سخن میرود و در سی کیلومتری جنوب بغداد و در ساحل خاوری رود دجله قرار دارد از ارزشمندترین سازههای ساسانیان و بزرگترین تاق خشتی گهوارهای «بیضی» شکل جهان است و آنگونه که در متن پهلوی «خدای نامک» آمده بنای آن به فرمان شاپور اول ساسانی آغاز گردیده و سپس در دوران پادشاهی خسرو انوشیروان و خسرو پرویز به اوج کمال و زیبایی خود رسیده است.
ایوان و کاخ و بناهای دیگر آن در زمینی به اندازه سیسد در چهار سد متر بنا شده و در جنوب آن تپه دست سازی به نام حرم کسرا دیده میشود. در دو سوی ایوان هشت تاق نما یعنی در هر سو چهار تاق و در بالای آن چهار طبقه زینتی و جود دارند که شاید روزگاری در آنها تندیسهای مرمرین یا فلزی مینهادهاند.در شمال و جنوب ایوان کاخها و بناهای با شکوه و معبد و آتشکده بوده است. کاخ دارای تالارها و باغهای زیبایی بوده و تاق در میانشان قرار داشته.
درون کاخ پنج تالار با گچبریها خود نمایی میکردهاند. گمان میرود که در آغاز بنا با گچ سپید شده و بخشهایی از آن به پوشش مرمرین آراسته بوده است. تالار ایوان با نور سد و پنجاه دریچه «پنجره» روشن میشده و در ساخت بنا از «تناسبات طلایی» بهره گرفته شده بوده است. نگارگریها و کندهکاریها و تابلوهای زیبا بر آراستگی آن میافزودهاند.
فردوسی بزرگ در شاهنامه ساخت تاق را کار هنرمندی رومی دانسته که شاید منظورش کسی از مردم باختر ایران باشد زیرا همانند این تاق با بلندا و پهنایی اندکی کمتر هم اکنون در «فیروز آباد» و «سروستان» در پارس وجود دارند که اردشیر اول ساسانی پیش از بر تخت نشستن به ساخت آنها فرمان داده و بیگمان هیچ معمار رومی درآن کارها دستی نداشته است. افزون بر این ساخت تاق گهوارهای « بیضی» هنر ناب معماران ایرانی است که مانند آن در هیچ جای دیگری در جهان دیده نشده است.
2- پشتههای خاک – در کنار تاق کسرا چهار ویرانه یا تل خاک دیده میشود که به گمانی حرم کسرا «خسرو» - بستان کسرا – خزانه کسرا و بناهای دیگری را در بر میگرفته است.
3- اردشیر بابکان - اردشیر یکم یا اردشیر پاپکان بنیان گذار شاهنشاهی ساسانی است.
خاندانش از روحانیان به نام زرتشتی در پارس بودند . نیای او «ساسان» موبدی بود که ریاست معبد «آناهیتا» در پارس را بر عهده داشت. خواست اردشیر از میان بر داشتن شیوۀ ملوک الطوایفی و ایجاد حکومت مرکزی و جایگزین کردن آیین زرتشت و ایجاد مرکزیت و زنده ساختن دوبارۀ سپاه جاویدان داریوش – ایجاد امنیت و آرامش- گردآوری کتاب اوستا و گسترش مرزهای ایران همانند روزگار هخامنشیان بود.
4- انوشیروان دادگر- خسرو «انوشه روان» دارنده روان جاوید پادشاهی خردمند - با تدبیر- تیزهوش و رشید بود که در گزینش دستیارانش شایستگی را در نظر میگرفت و از همین رو بزرگمهر را که دانشمند و ارجمند بود به وزارت برگزید. وی حکومت را تجدید سازمان داد. سپاهی آراسته فراهم آورد. قانون کشوری را نوشت. سد و ترعه ساخت. با ساخت و نگهداری راهها و پلها به تجارت رونق بخشید. ازدواج را تشویق و جهیز زنان را تامین و با بودجۀ دولتی امکان تربیت فرزندان خانوادهها را فراهم نمود. کودکان بینوا را به هزینه دولت تربیت و نگهداری کرد. پزشکان و فیلسو فان و هنرمندان را از همه جا «هند و یونان» گرد آورد. وی موسیقی - ادبیات - علوم و دانش پژوهی را با گشاده دستی حمایت میکرد و هزینه ترجمهها و تاریخنگاریها رامیپرداخت. انوشیروان دانشگاه «جندی شاپور» را به اوج سربلندی رسانید. نظم اداری در روزگارش آنچنان بود که اعراب پس از غلبه بر ایران تقریبا بدون هیچ دگرگونی آنرا به کار بستند. انوشیروان با چهل و هشت سال پادشاهی به جز یک جنگ در همه پیکارها پیروز بود.
وی پس از داریوش بزرگ ایران را بیش از هر هنگام دیگری آباد کرد. او از نیرومندترین و تواناترین شاهان ساسانی است.
5- بزرگمهر حکیم - «بوذرجمهر» وزیر خردمند خسرو انوشیروان ابتدا برای آموزش «هرمز»
فرزند انوشیروان گمارده شد. وی آنگاه جایگاهی بالا گرفت و به وزارت رسید. بزرگمهر در کارهای کشوری با شایستگی بسیار به خسرو خدمت نمود. از خردمندی و تدبیر او داستانها گفتهاند. وی همچنین اسرار بازی شطرنج را باز گشود و خود نیز در برابر بازی تخته نرد را ابداع نمود. «پند نامک وزرگمهر بختگان» یا همان «پند نامه بزرگمهر پسر بختگان» به او منسوب است.
6-برزویه طبیب- «برز» به چم "بلند پایه" + "اوی" پسوند آفرین
برزویه پیشوای پزشکان ایران در دوران پادشاهی نوشیروان می زیست. وی همه دانش و توانش را بدون هیچ چشمداشتی در راه خرسندی خدا و مردم به کار بست. داستانهای "کلیله و دمنه" را از هندوستان گرد آورد و به زبان پهلوی برگرداند. نیز نوشتههای افلاتون و ارستو را از یونانی به پارسی بر گردان نمود.
7- شاپور دوم «شاپور ذوالا کتاف» شاپور دهمین پادشاه ساسانی در دوران پادشاهی هفتاد سالهاش در راه شکوه و یکپارچگی ایران کوشید و دست دشمنان را از این سرزمین کوتاه کرد. وی تازیانی را که سودای دست اندازی به مرزهای ایران را داشتند گوشمالی داد. وی را ذوالاکتاف یا دارنده بازوان و شانه های قدرتمند لقب دادهاند.
8- باربد - نکیسا – بامشاد..... – هنر مو سیقی مانند نقاشی و نویسندگی در دوران ساسانیان به اوج خود رسید و هنرمندان بزرگی پدید آمدند. باربد - موسیقیدان بیمانند و پدید آورنده نثر مسجع «نوشتار آهنگین» در دوران پادشاهی خسرو پرویز میزیسته. از دیگر هنرمندان آن روزگار میتوان از بامشاد - نکیسا - رامتین - سرکیب و بسیاری دیگر نام برد.
9- سبز در سبز ..- باربد برای هر روز از هفته آهنگهایی ساخت که به "طرق الملوکیه" معروف است .او برای سی روز ماه «سی لحن باربد» و برای هر روز ازسیسد و شست روز سال نغمه سرود. «سبز در سبز» از ساختههای اوست.
10- خسرو و شیرین و شبدیز ... - خسرو پرویز پادشاهی خردمند و دانش پژوه و تیر اندازی ورزیده و سر آمد بود. داستان دلدادگی او و شیرین را نظامی در پنج گنج خویش به زیبایی سروده است. شبدیز اسب سیاه رنگ و باد پای شیرین که عاقبت از آن خسرو گردید.
11-بهرام و لولیان...-بهرام پنجم «بهرام گور» پانزدهمین پادشاه ساسانی است.
وی به شکار و موسیقی شوق بسیار داشت .از اینرو گروهی از هنرمندان نوازنده و رقصنده و آوازه خوان را از سرزمین هند فرا خواند تا در شهرهای سراسر کشور پراکنده شوند و هنر و شادمانی را در میان مردم گسترش دهند. این گروه از هنرمندان را «لولیان شنگل» مینامیدند.
12- فرش بهارستان- پرده گوهر نشان - درفش کاویان....
بهارستان- قالی زربفت و گوهر نشانی بود که کف تالار شاهی ر ا می پوشاند. به آن فرش زمستانی هم میگفتند زیرا هنگام زمستان نمای بهاران را در برابر دیدگان میگسترد. در آن باغها و جویبارها –کشتزارها و باغچههای پر میوه و سبزی بود. شاخ و برگ درختانش از زر و سیم و به گوهرها آراسته بود. پرده گوهر نشان...- پرده گرانبهایی بود که در برابر ایوان آویخته و به گوهرها آذین گشته بود. هنگام دیدار همگانی «بار عام» پادشاه بر تخت زرین مینشست و تاج سنگین که با زنجیری از سقف آویخته بود در بالای سرش قرار میگرفت.
13- درفش کاویان «اختر کاویان» ... این درفش ملی ایرانیان در عهد ساسانی است که یادگار پیروزی کاوه آهنگر بر ضحاک مار دوش است وآ ن چرمینهای است گوهر نشان که بر بالای نیزهای آویخته»است.
14- عجم و موالی...-عجم به معنای "به چم" گنگ و "موالی" به معنای بندگان واژگانی هستند که اعراب ایرانیان را به آن مینامیدند.