ضرب المثل
ضرب المثلهای شیرین فارسی - «ح»
- ضرب المثل
- نمایش از سه شنبه, 25 مهر 1391 11:32
- بازدید: 15316
داستان های پند آموز، داستان و جملات بزرگان
ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ بااینحال، در سخن بهکار میرود.
Air Jordan 3 Blue Cement CT8532 400 Release Date 1 | IicfShops , leather green nike sneaker for heaven boots sale , BLACKPINK Jennie Stuns in CK x Heron Preston
حالِ دل شمع ز پروانه پرس.
حال سعدی تو چه دانی که نداری دردی.
حال غرقه در دریا نداند خفته در ساحل.
حال نکو در قفای فال نکوست.
حال هرکس موافق قال اوست
حالا درویش همان بِهْ که پریشان باشد.
حالا که خیال پلو است بگذار چرب باشد!
حالا که داد میزنی اقلاً بگو دو نفریم!
حالا که ماست نشد شیربده!
حالا هم نوبت حرکاتِ من است!
حُبّ دنیا پای بند است ار همه یک سوزن است.
حب دنیا هست رأس هر خطا.
حبالوطن من الایمان.
حج به سفارش قبول نمیشود.
حدیت دوست نگویم مگر به حضرت دوست.
حذر چه سود کند هرکجا قضا باشد.
حرام از همان راهی که آمده است میرود.
حرام خوری آن هم شلغم؟
حرف از حرف برمیخیزد.
حرف از سی و دو دندان که بیرون رفت همه جا پُر است.
حرف باد هواست.
حرف بد برزبان بد باشد.
حرف بزرگان شنیدن ادب است.
حرف پَر دارد.
حرف پیشکی مایهٔ شیشکی است!
حرف حرف میآورد، باد برف!
حرف حسابی جواب ندارد.
حرف حق تلخ است.
حرف حق در آتش نمیسوزد در آب هم غرق نمیشود.
حرف حق را بود در دل اثر.
حرف حق نزن سرت را میبُرَّند.
حرف خودت را کجا شنیدی؟ آن جا که حرف مردم را.
حرف درست و زبان سست.
حرف را باید هفت بار در دهان چرخاند.
حرف را باید هفت دفعه قورت داد.
حرف راست را از بچّه بپرس.
حرف راست را از دهان بچّه بشنو.
حرف راست را از دیوانه بشنو.
حِرفتآموز تا از حرقت مفلسی نسوزی.
حساب مال مردم کردن از بیکاری است.
حسد درد بیدرمانی است.
حسد دردی است کآن را نیست درمان.
حسدخورنده جسد است.
حسرت به دلم کچل خدیجه، مُردم ندیدم نوه و نتیجه
حُسنِ تدبیر نصف معاش است.
حُسنِ تو دایم بدین قرار نماند.
حُسن چون بیپرده شد زینهار گِرد او مَگرد
حُسنِ خدا داده را حاجت مشّاطه نیست.
حُسن رُخ ویس ز رامین بپرس.
حسنک به هیمه نمیرفت بردندش!
حُسنم بَر و رو باشد، کچلیم زیر مو باشد!
حسنی به مکتب نرفت روزی هم که رفت آدینه بود.
حسود هرگز نیاسود.
حضرت خضر را دیدم و بیلمان را پارو کردیم!
حضور خلوت اُنس است و دوستان جمعند.
حفظ اسرار و پردهپوشی را / یاد باید گرفت از پرده
حق آنجاست که رور آن جا نباشد.
حق از بهر باطل نشاید نهفت.
حق از دهان توپ بیرون میآید.
حق با علی است.
حق با قوی است.
حق بده، حق بستان.
حقِ بُزِ شاخدار پیش گرگ نمیماند.
حق بگو اگر چه تلخ باشد.
حق به حقدار میرسد
حق جلّ و علا میبیند و میپوشد، همسایه نمیبیند و میخروشد.
حق را حق بگو و ناحق را ناحق کن!
حق زحق خواه و باطل از باطل.
حقِ زهرا بردن و دین پیمبر داشتن!
حق شمشیر بُرّان است.
حقِّ صحبت و نان و نمک را نگاه باید داشت.
حقِ علی واصلِ علی.
حق گرفتنی است نه دادنی.
حق گوی را زبان ملامت دراز بوَد.
حقِ مادر نگاه داشتن، بهتر از حج کردن است.
حقِ نان و نمک بسیار باشد.
حق نان و نمک تبه کردن/ بشکند مرد را سرو گردن
حقِ نان و نمک را نباید فراموش کرد.
حق همان جاست که اندر پی آن شمشیری است.
حقِ همسایه را باید نگاه داشت.
حق همیشه حق است و باطل همیشه باطل.
حقّالنّاس بدتر از حقّ الله است.
حقّش بود پدرت اسم تو را بگذارد «آدم»!
حقهٔ مهر بدان مُهر و نشان است که بود.
حکاک را به قم آباد چه کار؟
حیا روزی را تنگ میکند.
حیا مانع رزق و روزی است.
حیف از آن روز که بیکسب هنر شام شود.
حیف از آن که مردان بمیرند و نامردان جای ایشان گیرند.
حیف از آنها که مردند و آواز تو را نشنیدند!
حیف از تو که ارباب وفا را نشناسی.
حیف از شما که خرج مشمّا کند کسی!
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی.
حیف از هیزم کیلویی دو تومان که آدم را در جهنم با آن بسوزانند!
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی.
حیف اوقات که یکسر به بطالت برود.
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد.
حیف باشد که همه عمر به باطل گذرد.
حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن.
حیف که افتخار شوهر کرد!
حیف که بابات مُرد و صدای تو را نشنید.
حیله با عقل آمیخته است.
حیله کار او است و روباه!
حیلهجو را بهانه بسیار است.
حیوانی را که میخواهند سر ببرند اول خوب چاقش میکنند.