جمعه, 10ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست هنر هنر بیست سال کسوف بر پهنه‌ی هرات

هنر

بیست سال کسوف بر پهنه‌ی هرات

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 64، سال نهم، آذر و دی 1389، رویه 47

قاسم پورکاشانی

گفت‌وگو درباره نمایشِ کسوف به قلم ایوب آقاخانی و کارگردانی هم او، برنامه‌ی آبان و آذر ماه سالنِ قشقایی تئاتر شهر.

برای من موجب خرسندی شد وقتی دیدم در تمام سالن‌های تئاتر شهر از نویسندگان و کارگردان‌های جوان نمایش‌های ایرانی با اهمیتی در حال اجراست. کاش این شیوه‌ی درست، جایگزینیِ ترجمه‌های نامأنوس و تکراریِ تئاتر ایران را باعث شود.

نمایش کسوف قصه‌ی ملال است. درد ملتی که سرکوب خودی و بیگانه شده است. داستان یک مرد افغانی است که از بد حادثه پناهنده‌ی ایران شده است. در این سرزمین ازدواج می‌کند. صاحب فرزندی می‌شود که در کشمکشی خونین ازدست می‌رود و سوزی به نمایش می‌افزاید.

کسوف قصه درد جامعه‌ای است که آدم‌هایش بی‌سرنوشت و سرگردان با بی‌سامانی‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. در همین مسیر یا زندگی‌شان تمام می‌شود و یا زندگی‌شان را تمام می‌کنند.
طراحی نمایش‌نامه سنجیده و دانسته انجام پذیرفته که دربرگیرنده چند اپیزود مرتبط به هم است. شخصیت‌ها از راه بازجویی حقایق‌شان کشف می‌شود. بازجویی که در پسِ تاریکی‌هاست و هرگز رخ       نمی‌نماید. ولی داستان از جانب او بر بیننده روشن می‌شود.

طراحی صحنه ساده اما گویاست. با تمام سادگی فضای لازم را برای گرفتار آمدن یک افغانی و همسر ایرانی‌اش را در میان زباله‌ها پدید آورده است.
بازیگران حمیدرضا آذرنگ در نقش نیمند و نسیم ادبی در شخصیت ثریا هستند. ایوب آقاخانی کارگردان نمایش در نقش بازجو است که با فن بیان درخور تحسین فراز و فرودهایی ایجاد می‌کند تا نمایش دچار یک‌نواختی نشود.

کمتر بازیگری مثل نسیم ادبی از عهده‌ی نمایشنامه‌های اروپایی و ایرانی به خوبی برمی‌آید. بازیگرانی که به فضای نمایشنامه‌های ترجمه شده خو گرفته‌اند در اجراهای ایرانی حضور مؤثری ندارند. دیده شده که تکرار بازی در اجراهای ترجمه انعطاف را از بازیگر گرفته است. اما نسیم ادبی هر دو شیوه را خوب می‌داند. نمونه آن بازی در نقش الارنیهایم در نمایش جان گابری پل بورکمن و شخصیت ثریا در کسوت ایوب آقاجانی است. حضور نسیم ادبی در کسوف حضوری تاثیرگذار و در پیشبرد حالات عاطفی نمایش نقشی بااهمیت دارد.

بازی حمیدرضا آذرنگ در نقش نیمند، همان بی‌تکلفی رفتارِ افغانی‌ها را تداعی می‌کند. حمیدرضا آذرنگ مستندگونه بازی می‌کند. تغییر حالاتش مانند خونسردی و کم‌انگاری او روی موضوعاتی که خاصِ مردمِ هستی سوخته افغان است، حیرت‌انگیز است. او در ابتدای کار با ته لهجه کرمانشاهی ظاهر می‌شود و دقایقی بعد خود را بازمی‌یابد و به لهجه هراتی و نقش خویش تسلط پیدا می‌کند.

کسوف یک بار دیگر نشان داد که با امکانات ناچیز و مختصر می‌توان اثرِ تاثیرگذار آفرید و به فلسفه (پیتر بروک) معنایی دگرباره بخشید. در نمایش‌هایی که صحنه پر از دکور و رنگ و شلوغی بازیگر است، نور غوغا می‌کند، تنوعِ لباس حالت بالماسکه به صحنه می‌دهد. تماشاگر به بازار مکاره دعوت شده است. کشیدن سالن تئاتر به واریته بیننده را بین کنسرت و نمایش سرگردان می‌کند، جوان نورسته فکر می‌کند مفهومِ تئاتر همین است که می‌بیند و تکرارهای بعدی، تئاتر بدلی ملکه ذهنش می‌کند. ایوب آقاخانی با دو چهره که مانندِشان را در هر کوی و برزن می‌توان دید، با دو دست لباس کاملا معمولی، استفاده از دو مقطعِ نور اجرایی تأثیرگذار پیشکش تماشاچی می‌کند. با وجود کمبود صندلی بعضی، نود دقیقه سر پا ایستادند و نمایش را با اشتیاق دیدند و این است دست‌آورد کسی که تئاتر را می‌شناسد.

تنها چیزی که ناخوشایند این اجرا به‌شمار می‌آید اپیزود تولد آصف فرزند ثریا و نیمند است که این زایش در صحنه لطمه‌ی فراوانی به زیباشناسی نمایش وارد آورد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید