یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جستار 12 ماه سال (امرداد و شهریور)

جستار

12 ماه سال (امرداد و شهریور)

برگرفته از تارنمای فر ایران

امرداد:

در اوستا امرتات amaretat از جزء اخیر آن که تات tat باشد و در فارسی داد شده،‌ یعنی تا به دال تبدیل یافته، سخن داشتیم پاره‌ی دیگر این واژه از دو جزء ساخته شده. نخست از «‌ا» که از ادوات نفی است یعنی نه چنان که در مقابل راتی Rati= رادی وزات Zata = زاده و پنتی Panti = راه (پند) و جز آن در اوستا اراتی atati = نارادی و ازات azata = نازاده و اپنتی apanti = بیراهه آمده است. از برای این جزء در فارسی «نا» یا «بی» آورده می‌شود. در فارسی فقط در چند واژه این حرف بجا مانده از آن هاست همین امرداد و انیران که نام روز سی‌ام ماه است.

البته این «‌ا» نباید مشتبه شود با «آ» یا «ا» که در اوستا و فرس هخامنشی و پهلوی و فارسی معنی «به» از آن بر می‌آید چنان که در فارسی آخوند که به معنی مردی خوانده و داناست و راسته = آراسته و رام = آرام و شنا = آشنا و جز آن.

جزء دوم مرت mareta، یعنی مردنی و در گذشتنی و نیست شدنی و نابود گردیدنی و مردم، از مصدر مر mar که در فرس هخامنشی و اوستا به معنی مردن است،‌چون آدمی مردنی و گزند پذیر است چنین خوانده شده است و هم‌چنین در فرس هخامنشی، مرتیه martiya  و در اوستا مشیه mashya و مش masha و مشیاک mashyaka به معنی مردم، بسیار آمده است.

اردی‌بهشت و خرداد و امرداد و شهریور و بهمن و اسفند را امشاسپندان خوانند، واژه‌ی امشاسپند نیز از مش و حرف نفی «ا» ترکیب یافته، امش a-mesha یعنی بی‌مرک. از جزء دیگر این واژه که سپند باشد و به معنی مقدس است، در بیان معنی اسفند سخن خواهیم داشت. در گزارش (= تفسیر) پهلوی اوستا که زند خوانند، اوش امرتات در هر جا که معنی لفظی آن اراده شده، در پهلوی به امرک amark گردانیده شده است.

بنابر آنچه گذشت، امرداد یعنی بی‌مرگ و آسیب ندیدنی یا جاویدانی و باید امرداد با ادات نفی «ا» باشد نه مرداد که معنی برخلاف می‌دهد.

امرداد (= امرتات) امشاسپندی است که نماینده بی‌مرگی و جاودانی، یا مظهر ذات زوال ناپذیر اهورا مزداست، در جهان خاکی، نگهبانی گیاه‌ها و رستنی‌ها، سپرده به اوست.

 

شهریور:

در فارسی شهریر هم گفته شده:

چو در روز شهریر آمد به شهر

ز شادی همه شهر را داد بهر (لبیبی)

در اوستا خشتر و ئیریه- vairya Khashathra، مرکب است از خشتهر و صفت ئیریه. خشتر در اوستا و فرس هخامنشی و سانسکریت، به معنی کشور است. همین واژه است که در فارسی شهر شده است. باز در فارسی‌، لغاتی داریم که دایره‌ی مفهوم پارینه‌ی آن‌ها، تنگ‌تر شده. از آن‌هاست دیه یاده که در فرس هخامنشی دهیدو Dahyu، به معنی کشور یا مملکت است. و داریوش بزرگ در سنگ نپشته‌ی بهستان، بابل و مصر و سغد و خوارزم و جز آن هر یک را دهیو نامیده است. برزن که در فارسی، به معنی محله است، در فرس هخامنشی وردن Vardana (در اوستا ورزان Varezana) به معنی شهر است. از این که از واژه‌ی خشتر، در فارسی «خاء» افتاده و شهر شده، نظیر بسیار دارد: چون خشنا Khahna (= شناختن) خشپ Khshpa (= شب) آخشتی Akhshti (= آشتی) و جز آن. گاهی آن خاء اصلی ماقبل شین، هم‌چنان در فارسی به جا مانده، چون خشنو Khshnu (= خشنود).

هر چند امروزه از مفهوم واژه‌ی شهر کاسته شده اما وسعت دیرین آن از واژه‌های ایرانشهر و شهریار هویدا است. در روزگار هخامنشیان، در سر هر دهیو (= کشور) یک فرماندار یا نایب السلطنه گماشته بود که او را در فرس هخامنشی خشتهر پاون Khshathrapavan می‌گفتند یعنی شهربان یا کشوردار. همین واژه را یونانیان ساتراپ (Satrapes) Satrape نوشته‌اند.

هم‌چنین، خشتهر در اوستا و فرس هخامنشی، به معنی پادشاهی و توانایی یا سلطنت و اقتدار است. اردشیر که در فرس هخامنشی، ارت خشتر Arta-Khshathra و در پهلوی ارتخشیر خوانده شده، لفظا یعنی کسی که به قانون ایزدی یا به تقدس و پاکی فرمانروایی دهد.

خشتر (= شهر) از مصدر خشی Khshi آمده که به معنی شاهی کردن و فرمان راندن و توانستن و یا رستن است و در گزارش پهلوی اوستا (= زند) همین واژه در پهلوی، به پاتیخشاهنیتن Patikhshahenitan گردانیده شده، از همین بنیاد است. شایستن در فارسی و شاییتن shayitan در پهلوی و از همین بنیاد است. شـاه که در فرس هخامنشی و اوستا، خشیه Khashya آمده و پادشاه در پهلوی، پاتخشای (خشیه + پتی Pati).

نام چهارمین شاهنشاه هخامنشی، خشایارشا پسر داریوش که یونانیان xerxes خوانده و در فرس هخامنشی خشیارشن Khshayarshan بوده و مرکب است از خشیه و ارشن arshan که به معنی نر و مرد و دلیر است. این نام، لفظاً یعنی «‌در میان شاهان مردمنش و دلیر». اما جزء دوم واژه‌ی شهریور که وییریه Vairya باشد، صفت است، به معنی برگزیده شده، از مصدر ور Var که به معنی برگزیدن و برتری دادن و گرویدن است. در طی سخن از واژه‌ی فروردین، به یک ور، به معنی پوشاندن و نگهداری کردن و پناه بخشیدن، برخوردیم. این ور دوم که بنیاد وئیریه می‌باشد، در اوستا، چنان که در فرس هخامنشی، به معنی برگزیدن و گرویدن است. همین مصدر است که در پهلوی و رویتن Varavian، و ورونیتن Varavenitan و در فارسی گرویدن شده است و در طی سخن از واژه اردیبهشت گفتیم: تبدیل «واو» اوستایی و فرس هخامنشی در فارسی بسیار است.

هم‌چنین در بسیاری از واژه‌های فرس هخامنشی و اوستا، حرف «واو» در فارسی به «گاف» مبدل شده. مانند ویشتاسب Vishtaspa = گشتاسب، وهرک Vehrka = گرگ، وزر Vazra = گرز، وراز Varaza = گراز و جز آن. گذشته از گرویدن که در تبدیل شدن «واو» یه «گاف» هیات اصلی تغییر یافته در واژه‌ی «باور» و «واو» اصلی محفوظ مانده است.

بنابر آن چه یاد کردیم، خشتر وئیریه Khshathara-Aairya = شهریور به معنی کشور برگزیده یا پادشاهی برگزید و مکرر در اوستا واژه‌ی خشتهر وئیریه، به معنی بهشت گرفته شده یا کشور آسمانی اهورامزدا. شهریور نماینده‌ی پادشاهی و توانایی مینوی آفریدگار است. در این گیتی، نگهبانی فلزات با این امشاسپند است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید