جستار
نامهای ایرانی - دکتر محمود حسابی
- جستار
- نمایش از چهارشنبه, 10 اسفند 1390 15:09
- بازدید: 7581
برگرفته از تارنمای بنیاد پرفسور حسابی
سخنی کوتاه درباره نامهای ایرانی
پس از رنسانس ، ملل غربی ، رفته رفته به پیشرفتهای صنعتی دست یافتند و همزمان با آن ، برای انتقال علوم نوین ، زبانهای اروپایی دارای اهمیت فراوانی شدند .
در اوایل سده بیستم ، ملل مشرق کوشیدند تا عقبماندگی خود را جبران کنند . بعضی از آنها زبانی بیگانه را برای بیان مطالب علمیشان مناسب دیدند ، مانند هندوستان ؛ ولی کشورهایی مانند ایران کهن ، با تکیه بر میراث غنی فرهنگی و زبان پویای خود ، این راه را نپذیرفتند .
جبران کمبود واژههای علمی باید از روی اصولی معین انجام گیرد (این اصل ، به منزله یک قابلیت باید در آن زبان وجود داشته باشد ) . البته در برخی از زبانها ، به علت ساختار مخصوصشان ، این کار شدنی نیست .
زبان فارسی از زبانهای هند و اروپایی است و برای برگزیدن یک واژه علمی درآن ، فقط باید واژهیی را که در یکی از شاخههای زبانهای هند و اروپایی وجود دارد ، با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم .
اگر دست روی دست بگذاریم ، سیل کلمههای بیگانه (که بعضی به استفاده از آنها افتخار میکنند) خدایناکرده ، روزی در زادگاه فردوسی ، سعدی ، حافظ ، نظامی و مولوی ، زبان فارسی را کنار میگذارد و به ناچار ، همگی به زبانی بیگانه سخن خواهیم گفت .
دانشمند آلمانی ، هاینتس وندت (Heinz Wendt) ، در کتابش Sprachen (زبانها) که ساختمان برخی زبانهای جهان را بررسی کرده است ، درباره زبان فارسی میگوید :
« زبان فارسی به واسطۀ متقارن و موزون بودن سیستم آوایی و حذف قواعد اضافی، مزایای ساختمان ساده و کارآمدی دارد که بیقاعدگیها و پیچیدگیهای زبانهای دیگر را که از دوران قدیم باقی مانده ، به سود کاربرد علمی خود کنار گذاشته و لذا ، میتواند به عنوان یک زبان بینالمللی به کار رود .»
امید است زبان فارسی را که هزاران سال ادب و تمدن بر افتخار برای ما به میراث گذاشته است ، حفاظت کنیم و دستکم بکوشیم نامهای ایرانی فرزندان ایران زمین را زنده نگاه داریم .
کتاب نامهای ایرانی با پژوهش استاد گرانمایه ، پروفسور سید محمود حسابی ، از اولین گنجینههای نامهای اصیل ایرانی است که برای نخستین بار در چاپخانه علمی (تهران 1319) منتشر شد.
استاد خود از بنیانگذاران و اعضای اصلی فرهنگستان ایران (فرهنگستان اول) بود و میتوان گفت که انتشار این کتاب ، نه تنها در آن روزگار ، بلکه امروز نیز به دلیل محتوای پیراسته و منحصر به فرد خود ، نزد جامعه فرهنگی کشور از ارزش و اهمیت بسیار بالایی برخوردار است .
به نظر میرسد تا پیش از 1319 ، کتابی در مورد نامهای ایرانی ، منتشر نشده باشد و اگر پیش از تاریخ یادشده نیز کتابی به زبان فارسی درباره نام و نامگذاری چاپ شده باشد ، بیتردید نامهای آن از نامهای خالص ایرانی نبوده است .
در مقدمه بسیار ساده و کوتاه چاپ اول نامهای ایرانی ، به قلم استاد ، روشن میشود که برای تهیه این پژوهش ، مؤلف از سه ماخذ خارجی معتبر بهره برده است و بیگمان ، اگر منابع دیگری در این زمینه وجود میداشت ، از آن نام میبرد . این مراجع عبارت بودند از : فرهنگ وُلْفْ ، کتاب نامهای ایرانی یوستی و کتاب فرهنگ واژههای ایرانی بارتولومه .
همانگونه که اهل ادب و فرهنگ میدانند ، عموم به این کتابها رجوع نمیکنند و تنها ادبای پژوهشگر و محقق ، از این سه کتاب بهره میبرند .
در فرهنگ وُلْفْ (Wolf Glossar Zu Firdosis Schahname) همه نامها از شاهنامه فردوسی استخراج شده و کتاب نامهای اصیل ایرانی یوستی (Justi-Iranishches) مشحون از نامهای اصیل ایرانی است که به نوشته استاد ، از سرچشمههای تاریخی و ادبی بسیاری گردآوری شده است .
همچنین ، کتاب فرهنگ واژههای ایرانی باستانی (Bortholomae – Altiranisches Wortebuch) از معتبرترین واژهنامههای پارسی است که مرجعی کم نظیر به شمار میرود .
از فهرست 1254 نام پسر و 643 نام دختر که در تألیف پروفسور حسابی آمده ، چنین برمیآید که وی افزون بر استفاده از مراجع دست اول یادشده ، در پژوهشی عمیق ، دیگر کتابها و مراجع پراکنده پارسی زبان را ، به دقت مطالعه کرده است و با اشرافی که به زبان و ادب پارسی داشته ، اصیلترین نامهای پارسی را برگزیده و در این مجموعه آورده است .
نخستین نکته مهم در این اثر فرهنگی ، چنانکه خوانندگان اهل فن بر آن واقف خواهند شد ، این است که همه نامهای ایرانی این کتاب ، به طور مطلق و خالص ، از ادبیات و فرهنگ کهن کشورمان سرچشمه گرفتهاند و در میان آنها هیچ نامی را نمیتوان یافت که حتی همریشه یا احیانا برگرفته از واژهیی از زبانی بیگانه باشد .
دوم آنکه ، نامهای ایرانی تألیف استاد ، نخستین نامنامه فارسی است که براساس پژوهش علمی و دقیقی تدوین شده و پیش از آن ، نظیرش را نمیتوان یافت .
دیگر آنکه ، از بعد از 1319 ، بیشتر کتابها و واژهنامههایی که با عنوان نامهای ایرانی چاپ و منتشر شدهاند ، از این کتاب بهره گرفتهاند .
همچنین ، در نامنامههای متأخر ، نامها و واژههایی به چشم میخورند که آشکارا ریشه در زبان اصیل پارسی ندارند .
با توجه به اینکه استاد پروفسور حسابی ، افزون بر تسلط به ادبیات فارسی ، به چهار زبان عربی ، انگلیسی ، فرانسه و آلمانی اشراف کامل داشت ، میتوان به این نکته پی برد که از چه رو تألیف حاضر تا این اندازه پیراسته ، دقیق و محققانه است .
ویژگی دیگر این کتاب ، ارایه معانی بسیاری از نامهای بسیار کهن ایرانی ، در برابر هر نام و رسمالخط نامهاست که کم و بیش همه آنها به دقت اعرابگذاری شدهاند تا خواندن اسامی به سهولت و درستی برای خواننده میسر شود .
در چاپ حاضر ، کتاب نامهای ایرانی بدون کم و کاست تقدیم به فرهنگدوستان و پژوهشگران میشود . از آنجا که این کتاب نایاب بود و انتشار آن برای استفاده همگان ضروری به نظر میرسید ، سازمان چاپ و انتشارات بر آن شد تا این کتاب را تجدید چاپ کند و در دسترس عموم قرار دهد .
سازمان چاپ و انتشارات
وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی
نامهای پسر
آ
آبان داد : دادۀ ایزد آبان آبان گشتاسپ آبتین ← اَئویا آبتیان ← اَتْفِیَنْ ابراز : بُلند ابَرسام اَبْرَگان اَبَرْوَند اَبْزان آبیاد ← ابی + یا تا Artaxerses Mnemon اَپَرْوَ ند : نیرومند و بزرگمنش اَپَرْویز : ُ اَپری + وایچا : پیروزمند اُخشان : دارای گاوهای نر . (انگلیسی Ox ، آلمانی Ochs ) آخشیان آتون بُژ. _ آتون : آذر بُژ : رَستن ، رهایی یافته به توسط آذر اَرْ تای : نیرومند اَرْ تَداد اِرتَشْکَرْ اَرتَشیز اَرتَشین اَرْ تَمَن : دارای منش راست و پاک . اَرته : راستی و پاکی ماینیو : منش . اَرتین اَرجاسپ : دارای اسبهای پرارزش ارجمند : پرارزش ارجوان اَرْجَوَ ند : پرارزش اُرُد اَردابُد : در حفاظت فروهر راستی . – اَردا : راستی . اَرْ تَدَشت ← ارته + اَ َدْشتُسْ : تعلیم پاکی را فراگرفته . اَردافر : فَرّ راستی . اَردام ← ارته + ماینیو : منش راستی و پاکی اَرْدومنش اَردَوَرْدْ ← ارته + وردیا : افزاینده راستی . – ارته : راستی وَرِدْ : بالیدن ، افزودن اَرْدَوید اَرْدَویراف اُرْدیبِهشت اُرْدین ← اُروذَینت اِرْزاسپ : دارنده اسبهای راسترو اُرْزاو ← اُرُذَو ← اُرُذَ ← رَوُذ : رویندگی ، بالیدگی اِرْزاوند : کوشنده اِرِزا : راست و درست اَرْزَخا اَرْزَشام . – شام ← خشاْنمِنِ : خوشآمد اَرْزَوان ← ارژوان اَرْژَنگ اَرْژوان ← اَ رِژوُنَ : به دستآورنده ارزش . – وَن : به دست آوردن و پیروز گشتن ( انگلیسی To win ، آلمانیGewinnen) اَرْسام
اُرْوَخش : آورنده آتش . اُرْوَرْ انگیز : افزاینده درختها . ُاروَر : درخت (لاتینی Arbor ، فرانسه Arbre) اَرْوُشت ← اَ + رَوَ + اشترا : دارای اشترهای آهسته اَرْوَ نْد : فرمانروا و نیرومند و پرشکوه اَرْوَ نداسپ : ایزد آفتاب اروندبُد : در حفاظت اروند آسپ اروند پاد اروندست اروند سار اَرْویان – َ ابیان آریابازو آریا بُرزین آریاداد آریاراد آریاز آریافَر
اِسپنداد اسپندارمَد ← سپنتا ارمایتی : منش مقدّس اَستوان : خستو شونده اَستین اَسرود : با شهرت (سرودن) اسفندیار اَسکُدار اُسنا اَسوار اِسْوَ نَد : فرمانروا اَئِس : فرمانروایی کردن َاشاداد . – ا َ َشه : فروهر راستی و درستی اَشاروز : دارای روشنایی راستی اَشاسَر : َ اَشه + َسیری + َ ا ْنگْ : وابسته به اَشَه فروهر راستی . سَیری ← سَرّ : وابستن (لاتینی Sero ، فرانسه Série ، یونانی Ser : بستن) اَشاسود ← َ اَشْه + َسوَ نْهْ : به واسطه اَشَه سود دارد اَشاوَر اَغْریر اَفراز : بلند اَفراسیاب ← فران َ رسیان : بسیار ترساننده اَفراشته اَفرودشاه اَفشاد اَکیاد : بیگناه آگاه اَ لْوا الْوَ ند آماد آماده اَماوَ ند : نیرومند اَمَسْپاد : دارای سپاه نیرومند اَمُوتَک : پایدار مویا : حرکت اَمویا : پایدار اَنْدَرْزْگر اِیرَم : اختراعکننده اسلحه (فرانسه arme) ایزدبَخش ایزد راد ایزد گشسپ ایزدیار ایلا اَیوبار اَیُوست ← ایو + اَستی : دارای استخوانهائی به سختی فلز . اَیو : فِلزْ آئین بُد آئین گشسپ
ب بابَک باد آسپ بادافراه بادان باربُد برآسپ : دارای اسبهای برگزیده بَرته بُرجاسپ بُردار بَردیا بُرز : بلند بُرزابُد : دارای وُجدان بلند بُد : وجدان بُرز اَرْش ← بِرِزی + اَرْشْتَیْ دارای نیزه بلند بُرزآسپ بُرز آفر : دارای فر و شکوه بلند بُرزافر : پاداش بزرگ بَرزان ← َورِ ز آنَ : حفاظت بُرزانو : با زانوهای بلند بُرْزِشنو ← ِبرزِ ی + شنو . شنو : خشنودی بُرْزْ مَن : منش بلند بَغبُژ ← بَغبُخش بَغچهر بَغدوست بغراد : دوست خدا بَغفَر بَغکَرد بَلاش بَلاشان بَنداد ← وَ ندا : دارایی بُندار بَندْوا بُندوان بِندویه بوتین بودخوش بُژِسْرُوْ ← پوِ ژی + سْرَ وَهْ : کسی که رهایی دهنده او را میخواند . بویَکان ← َبوُ یَه : خوشبخت و مورد توجه بَهرام ← ِوِ رذْرَ + غْنا : پیروزمند ِ وِ رذَ : دفاع . غْنا ← َ گن : زدن بِهروز بهروُن : نام اسکندر بِهریز : دارای فراوانی خوب بِهزاد بِهُسْت : دارای استخوانهای خوب بِهسود بِهسودان بِهشاپور بِهِشتزاد ِبهْفَرْ َبهْفَرَوَهَرْ ِبهْکِران ِ بهکَرد ِبهگوی ِبهمَرد ِبهمِهْر بیژن بیشکینِ بیشویه بیوان ← ویوانَ بیوَر : ده هزار بیورآما : دارای ده هزار هنر بیوَرْد بیوَن ← وی وَنهه : دور تابنده وی : دور بـیَوند ← وی وَه وَنت . پدر جمشید بیوَ ندان
پ
پادخسرو پادرا ← َپیتیِ + درآدَ پادَرْشْوَ ند ← َپیتی + َارْ َشو َنت : درست پادسرا : دارای شهرت (سراییدن) . پُرآژیر : فعال پرتام ← َپر َثمَ : بهترین پَرتا پَرتاماسْـبُدْ : بهترین از میان بزرگان پَرتُوْی پَردَخت پَردَخش ← پورو + دَخْشْـتَی : ُپرنشان پَرْسِدَن پُرشاسپ : دارای اسبهای بسیار پَرَشْتْ ← پُورو + اُشتَی : پُرآرزو پَرْشَد پَرْشَنْد : نبرد کننده پَرشنداد . - َپرشن : نبرد پَرشاوَ نَد. - پَرْشا : ُسنبله پَرشین پَرشینَز پُرفَر پُرمایه پورَک پوریا ← پَو ُرْو َ : پیشی ، آغازی (لاتینی Prior) پوریار پولاد پولادوند پَهْرْ پَهرهداران : محافظتکننده . (پَهره : محافظت ) . پَهْلـبُد پَهْلَوْ : جوانمرد ، یل پَهلوم : بهترین پَهله پیتَرَسْپ : پدر زر ُتشت پیدافر پیراشتور ← پیرْی + شتور َ پیران پیر زَر پیرگشناسپ پیروز تُشنامَن : دارای منش خوشنودی تَکْش تَکْشه تَگ : پهلوان تَلیمان تَمات تَمان تَـنْـتاک تَـنْجاسپ تُـنْدَر تَـنْسَرْ تَـنْوَخْشْ تَوانه تور تورَج توریاسپ : دارای اسپهای تورانی توس تَهْماسپ ج جاماسپ جانفروز جانوساز جانوسپار جاوید جَرده ← جرو + دَ نْهَوْ : نگهبان سرزمین جَم جَمشید جَنْدَل جوانشیر جوانمرد جُوُمَست جویا جهانبَخت جهانگیر جَهْنْ جَی افرآم : نام پیغمبری است خدابنده خداداد خدایار خُرَّد خُرَّم خَرَزْدان خُرُوزان خُرُوش خُرِّه خُستو خُسرو ← هو + ْ سرَ َو : دارای شهرت خوب سْرَوَ : شهرت (سرائیدن) خَشایارشا ← خشَیَ + َارْشَن : مرد فرمانروا اَرْشَن : مَرْد . خَـنْوَ نْدْ : خورو َ ر ، روشن ، باشکوه خوارَزم خوانگر خورداد دادبین دادخوش دادراد دادَرْش : دلیر ، بیباک . دَرْش : جرئت کردن (انگلیسی To dare) دادفَر دادْ فَرُّخ دادفروز دادفیروز دادمهر دادویه دادیزد دارا دارابه دارَست دارشاد دارَشْت ← دا ِرشتَ : محافظتکننده دارمویه دَشمه دلیر دوُرُسْرُوْ ← دور َ ی + َسرَوَْ نهْ : کسی که شهرت او به جاهای دور رفته است . دوستار دوستان دوستویه دُوْیِتَمْ دَهُسْرُوْ ← دهو + سروتا : دارای شهرت در کشور دهو : ده ، شهر ، کشور . دهْـفَراد ← دنهو + فَرآَدْ نهْ : باعث پیشرفت کشور . دَ نهو : ده ، شهر ، کشور . دیژویه دیس : غیراهلی دینْوَرز دینْوَژ : باعث پیشرفت دین . ر
رَزمیاز : جنگجو رُستاک : روئیده ، بالیده رُسْتَم ← ُرو ْ تس + تَهْمْ : دارای رویش و بالیدگی نیرومندانه َر ُ وَذ : روئیدن ، بالیدن . تَهْمْ : نیرومند . رَستین رَسنیان رَشام رَشْنْ : ایزد درستی رَشنواد : گوینده سخنهای درست واد : گفتن ، واژیدن رَشنینِ رودیاب : یابنده اولاد روزبه روزبهان روزمهر رُوْیِتَم رِیْو زاو ← ُ ازاوا : تند و چالاک (زود) زاوَر : کاری و کردمند زبرک زَراسپ زَرافرودشاه زَران زَراوند زَرکِشی زَرمهر زَرمیوند زَرَ ند : بزرگتر ، سالمند زَرْوان : زمان زَرْوان داد زَروَ نْد زَرویه زَره زَریر ← زَیْری + وَیْری : دارای زین زرّین زند س ساد سار سارو سارویه ساسان سالار سام : محافظتکننده سامان سانبار - سان : زین و برگ جنگ سانباره ساوَرمند : دارای شمشیر ساوَر : شمشیر (فرانسه : Sabre ، انگلیسی : Sword ساوه سپنـْتا : فرخنده و مقدّس سپنـْتا خِرَد : دارای خرد فرخنده سِپنْجْرُوش ← سپـیـنجا + ُاُرشکا سُخَنوَر سَربراز سُرخان سَرخوش سُرخه سَرسا سَرکش سَروان سَرُوسپاد ← سروتو + سپاد سُروش : فروهر گفتار مقدّس سُروشان سُروشبُد سُروشویه سُروشیار سُروم ← سرَ ُو َمن : شنوایی سُرهان سِزاوار سَلْم ← سَیْرِیمَ سیاوَسپ : دارای اسپهای سیاه. سیاوَش سیـبویه سیـسْپاد سیماه سینار ش شاپور شاپویه شادفَرّ شادکام شادمان شادویه شار شاوَران شاوَشفَر شاهآذر شاه بُرزین شَهداد شَهراب : روشناییِ کشور شَهرام : فرمانبُردار شاه شَهْر خواست شَهْرَست : دوستِ شهر َاستِ : دوست شَهرگان شَهرگیر شَهْرْمَر شَهریار شَهْسَوار شیداسپ شیدفَر شیدوش شیده شیرآزاد شیراسپ شیران فرازْدِه ← دَینهو + فرآدَه : پیشرفتدهنده کشور فَرازْمان فراسْرُوْ فَراکار فَرامُرْزْ فرآور ← شناسنده وَر: گُزیدن ، عقیده داشتن ، باور کردن فَراهین فَرایَز .- یَز : ستاییدن فَرائین فَربازو فَرْبُدْ : درست فَرْبَغ : فروغ ایزد فَرتام : پیشترین ، Prince (لاتینی Primus) فَرقامشاد فَرتور : باارزش ، قابل فَرُّخ فَرْخان فَردید ← فرا + دَهید َ یَ : پیشین فَرزاد فرزانه فَرزین : عالم فَرَشْت : پاداش دهنده فَرشهر فَرشید فَرشیدوَرد ← ْْ فرَش + همو َِ رتَ. ْفرشَ : برازنده ، قابل همو َِ رتَ : شجاع فَرْشین فَرغار فَرغان فَرْغَرْ : آغارنده تن دشمنان در خون فَرْناسپ فرینَیْ : خوشبختی ، دارایی فَرَنداد فَرْنواز ق قباد ک کاردان کارَن کاره کاکوئی کالی : نگهبان ، پاسدار کاماسپ کامْـبَخش کامْـبُد کامْبوژیا (Cambyse) کامدین کامران کامرُوْ کامکار کامنیا ← وُرو + نِمانْهْ : کسی که نیایش او همه جا رسیده ُ ورو : دور کَلاهور کلاهون کنارَ نگ : فرمانده سپاهیان مرز کَـنْجُو کُندا ُگَشسپ کُورُش ← هور : آفتاب کوشا کوشاد : خوشحال و خندان کوشان کوشمند کوشیار کوهزاد کوهیار کَهار کهپود ← کاسو + پیـتَوْ : کمخوراک کاسو : که : َکم . پود : خوراک (انگلیسیFood)
کیوِه گ گرامی َگرجاسپ ُگرْد ُگرداب ُگردان ُگردزاد ُگردگیر ُگردویه ُگرَزم َگرسیوَز ← کِرِسَ + وَزدَه : درای اسپهای ارابهکش باریکاندام وَزْ : کشیدن َگرسیوَن گرشاسپ : دارای اسپهای باریکاندام َگرْواراد ← ْگرَوا + َر َتوْ . گرویه َ گیْ ← َ گیا : جان ، زندگی َ گیْدآست ← گَیْوُ + دا + ستای گَیْوُ + دا : جاندهنده گیلشاه گیو گیوان ← گَئِه + َو َنیْ : دارای آرزوهای زنده ل لازگان لان لُهراسپ ← رُوذرا + اسپا : دارای اسپهای سرخ . روذرا : سُرخ (انگلیسی Red ، آلمانی Rot) لیمان : دوست م ماخ ماد مار و سپند ماز : نام سرزمینی است (ما َزن + دَران) مازیار مرد آوَ ند مرد آویژ مردبُد مردخُرّه مرد شاه مردَشت مردفَر مردفَرّه مَردْوآن : آمرزنده ، بخشنده مَردوینا : دارنده ُموِ ستان . ُ(مل) مَردویه مَردین مَرزبان مَرْزوان : آمرزنده مرزویه مَرِسْپند مَزدابه ← مَزدْ رَ + وَ نْهَوْ : دانا و خوب مَزداد مهربـَنداد مهرخواست مهرداد مهرکوش مهرگان مهر ُگشناسپ مهرماس : بزرگ به توسط مهر مهر وَراز : یَلِ میثرا مهروَرْز مهروَرْزین مهروَ ند مِهریار مهریَزد مَهیاز : بسیار کوشنده میلاو ن ناب : پاک (اَناپ : بیآب ، خالص) نامآورد نَستیهَن نَشواد نَوائی نوبَخت نَوذَرْ ← ُنوْ َتر َ : نَوَ : بسیار جوان نوَرْدْ ← نُوارا : دریانورد نوزاد نوشیروان ← َانوشَ + ُروان : دارای روان جاویدان نَوَ نْد : تند و چالاک نَهادان نَهْرَوان نیدون نیراو نیروفر نیکروز نیکْفَرْ نیکوکار نیگر : نگهبان وَخْشداد وَخْشراد ← اُﺧْﺸﯿ َ + اِرِتا : ُنمو ْ دهنده راستی مقدس وَخْشیاد : ُنموْ دهنده راستی وَدَرژه وَراز وَرازاد : بَرآزاد وَرازه : َارِ زا : رزم وَردا ← وَرِتا : یَل ، جنگجو وَرداد وَردادفر ← وَ ِردَت + خْوَرِنانْهْ : افزاینده خوشبختی وَردافر وَردان : پهلوان ، یَل وَردرود وَرزاپا : حفاظتکننده وَرِز : ورزیدن پا : حفاظت وَرزان : محافظ وَرزاوند وَژدَر : تقدیم وَستین وَ لکین وَ ناره وَن : پیروزی (انگلیسی To win - آلمانی Gewinnen) وَ نداد ← وَهْمَـئِداتَ : بستایش داده شده وَ نداد مِهر : دارای مهر وَ ندار : پیروزمند وندارمَن ← وَ نـْدَرِ مَـیْـنِشْ : دارای منش پیروزی وَ نداسپ : دارای اسبهای پیروزمند وَ ندافَر ← وندا + خوَرِ نَ : دارای فرّ و شکوه . این لقب وَیو- ایزد هوا - میباشد . وَ نداوَ ند وَ ندرود وَ ندِسپان وَ ندفَرّ : باشکوه وَ ندگر : پیروزگر ویدام : دارنده ، نظمدهنده ویدامنش : دارای منش دوستی ویدَر ← وَیدَرنا ویدسپان ← ویندَت + اِسْپن : دارنده راحتی و خوشی ویدسْرُوْ ← ویدی + ْسر َو َنْ : جویای شهرت ، نامجو . ویدِشت ← وَ ئِدشتَ : بهترین داننده وَ ئِد َ : دانستن (آلمانی Wissen ، انگلیسی To wit سوئدی Veta) ویدخیم : دارای خوی معقول ویدبَر ویدفَرداد ویدَ گو ویراسپ : دارای اسبهای جنگی ویراف ← ارتای + ویراپ : دارای ادراک قوی ویرَ : فهم و ادراک ارتای : قوی ، نیرومند ویرَفشان ویرویه ویژارش : دارای نیزههای سفید هُرمُزد هُرمزیار هَرواس هُژیر : باشکوه هَشتاروَ ند : دارای هشت اسپ دونده هُماسپ : دارای اسپهای تند مانند هُما هُمافَرّ هَماوَ ند ← َامَو َند : نیرومند هُمایون ← هُما + گون : شاهانه ، بزرگوار هَمداد هَمدان ُگشسپ هَمساز هَمِسْـتَرْ ← هم + مَـئِـسْـتَر ← هم + مَـئِدْ : بَرافکن هَمْوَرد : هم + وَرِ تَ : دارای دفاع خوب هَـنْگرْ : خواننده ، خنیاگر (انگلیسی Singer ، آلمانی Sänger) هَواسپ : دارای اسبهای برانگیخته هُوبَخت : خوشبخت هو : خوب هُوزه : دارای کمانهایی با زِههای خوب جیاکا : زه هُوزین : دارای اسلحه خوب هُوشان هُوشائین هُوشبام : روشنایی صبح هُوشکیا هُوشْمَرْ هُوشَنگ ← هاُ و + شیانها : سازنده مسکنهای خوب شی : سُکنا داشتن ، باشیدن ، واژه آشیانه از همین ریشه شی میباشد . هُوشَهر : فرمانروایی خوب هُـوُشیاد ← هو + شیاُ وذَ نَ : خوب کردار شیاوُذَ نَ ← شیاو ← َشوْ : حرکت کردن ، کار کردن هُوفَر هوفره هوفرهاد
ی یازان : بالیده ، بزرگ یابند یادگار یاوَر : یاریکننده یُختاسپ : دارای اسپهای ارابه یُخت ← جُفت یُختا : بستن یُختاوَر : دارای جوشن بسته یَزدآذری یزدانبُخت یزدان بُژ یزدان پَرور یزدانپناه یزدانداد یزدان دَ شا . - دشا ← دَخش : آموزش و تعلیم یزدانشاه یزدان گزین |
اِخشین : قوچی که دارای بالهای کبودرنگ است . آذران آذربُد آذر بُرزین آذربُخت : رهایی یافته ، وارسته به واسطه آذر . بُخت : رهایی یافتن آذرتوس آذرتَهْمْ . – تهم : نیرومند و دلیر آذرزَ ند آذرسام آذرفَر آذرگُشَسْپْ آذرگُشناسپ آذرمهان آذرمهر اَرآسپ اَرْ بُـپال : دارای کُرّههای سفید . – اَربو : سفید (لاتینیalbus) پال : کرّه (فرانسهPoulain ، آلمانی Füllen) . اَردامَن ← ارته + ماینیو اَرْدَوَرْزْ ← ارته + وَردیا : پاکی ورز َارداوند : دارنده پاکی اَرْدَ بُد اَرْدَخوش اَرْدَداد اَرْدُشتا : پاک و مقدس . – اُشتا : مقدس . اَردَشهر اَرْدَر – الدَر : بزرگتر ، مُسنتَر (آلمانیAlter ، انگلیسی Older ) اَرْدَسور : پاک و نیرومند . – سور ← سورا : پُرزور اَرْدَشیر ← ارته + خشاثرا : پادشاه و فرماندار پاک و راست ارته : راست و پاک خشاثرا : شاهی ، فرمانروائی اَرْدَشیس ← ارته + خَش یَس اَردَمان اَرْدُواد اَرْدَواز اَرْدَوان اَرِش : مردانه اَرْشاد ← اَرِش اَرْشازَ نْدْ ← اَیرِشتا + زَئینه : دارای آدمهای سالم و آسیبندیده اَرشاسپ : دارای اسبهای نر . – اَرشیا : نر ، مرد . اَرشاک اَرشام اَرْشان ← اَرِش اَرْشاوند اَرَشْتاد : فروهر راستی اَرْشْتازَند ← اَیْریشته + زَئینه : دارای مردان سالم و آسیب ندیده . اَرْسیا : مردانه اَرْشیز اَرْغُش اَرکای : پادشاه اَرْگَمْ اُرْواد : نیرومند اُرْواز : مهربان و خوشروی آریاماز آریامَرد آریامَن آریامنش آریاوا ← ایریا + َاوَ : یاریکننده آریاها آریاوند آزار آزادان آزادبخت آزادبه آزادمَرْد آزان : رَهنما آزبُش ← آذیا + آبوشنه : رهایی از آسیب و آزار آذیا : آزار آزرمگان آژیر : فعال ، کاری آساد اَسادین اَشاورز اَشاوَرْزَن اَشپوریا : نخست در راستی . پوریا : نخست (لاتینیPrior) اَشْتا : دوست (با واژه آشتی مقایسه کنید). اَشْتَـبُخت .- َ اشته : فرستاده ، فرسته بُخت : رها ، رَسته اَشْخین اَشَسْـتا : ستاینده با نماز َاشَه اَشْک آشکار اَشکان اِشْکَـنْدْ اَغْراد : کسی که ارابهاش پیش میرود . اَغره : آغاز ، پیش ، سَرْ (یونانی Arch مثلاً در واژه Archange) اَغْرَه : این نام اصلی کورش بوده است اَغْره داد اَغْریا : نخستین ، بالاترین اَ نْدَریمان اَ نْدَمان اَندیان اَوارُشت اُوْرَ ند : فرّ و شکوه اُوسان : دارنده سرچشمههای بسیار اوسا : چشمه اوشانَرْ ← َاوشا + َنرَ : نماینده خردمندی ُاشی : خردمندی اوشْبام ← ُاسی + نماْنهْ : ستایندۀ کسی که سپیدهدم را پدید میآورد . آوَکان آوَ نْدان اَیاز : بزرگ و بالیده اَویفَرْ : بسیار باشکوه اَهُوستا : ستاینده با نماز َاهو اَیابار اَیاوَر ← اویه َ برَ : نگهدار . بارچان بارمان بازیار بازیان بالویه : برادر تنی بام ← بئونهه : پرتو (یونانی Faino ، انگلیسی Beam) بامداد : ساخته شده از پرتو نور بامشاد باو بُخت : َرسته ، رهایی یافته بُخت شاهپور بُخْـتْـیَزْدْ بُخشا بَراز برآزاد برازان برازمان ← ِبرِزی + مَنَنْهْ : بلندمنش برازْوَ ند بُرزمهر بَرزو بُرزویه بُرزی بَرزیا : بلند بُرزین بَرْم بَرْمَک بُرنا ← پِرِ نَ + آیَوْ : بالغ . پِرِ نَ : پُر . آیَوْ : مدت ، دیرند (لاتینی Aevum ، فرانسه Âge) بَرید بزرگمهر بِستام بَستاور ← بَسْتَ + وَیْری : با یراق بسته بَغْبازو .- بَغ : خداوند بَغ بُخش : خدا او را رهایی داده است بَغبُد بویه بِهارَش ← وَ نهو + َارشیا : با مردانگی خوب َارشیا : مَرد . َونهو : به ، خوب بِهاک بِهامَد بِهان بِهاوند بِهبازو بِهبُد بِهبُر بِهبود بِهپرس بِهتَن بِهجَر : نگاهبان خوبی بِهداد بِهدوست بِهدین بِهراد بَهْمَن بهمن چهر : از نژاد و تخمه بهمن بهمنیار ِبهنام ِبهْنِگاهان ِبهْنَماز ِبهنود ِبهنیا ِبهوات ِبهْوَر ِبهْوَزد ← ُوه + وَزْ دَه : دارای دوام خوب به یَزداد ← وَهیَز + داتَ : دارای بهترین قانون ِبهیزدان ِبهیم بیاَرْشَن : دارای نیروی دو مرد . بی : دو َارْشَنْ : مرد بِیآس پادوَن ← پَیتْی + َونهه َونهه : رخت پوشیدن پاده پارْسْ پارسا پازیان ← پا + زَینْهْ : بیزیان پاکداد پاکزاد پاکُر پاکروز پاکْوَرْ پاکویه پایَنده پَخْت پراد ← َپر َ + رآتَ رآ : عطا کردن پرازده َ(فرَزَ دق) پَرآ ْژاَرْس : دارای نیزه پهن پَرموده. - بَرو + مَئوذا : پُر شادی پَرموز پَرویز : پیروزمند پَرهام پَشان پَشَنْ : رزم و نبرد پَشَـنْگْ پَشوتَن پَشین پَکاوَج پندار راز پنجویه پند خوش پَنَمْ پور پورآذر - نام ابراهیم پور به پوردل پیروزان پیشداد پیشکیا پیشگین پیلْسَمْ
ت تارَخ تاز تَباک تُخشا تُخواره تَراسپ : دارای اسبهای جوان تَرسُل تَرکَش تَرمیوَ ند : سه پسر تَرواد ← َتوْرْوات َ : مخالف روح بَد تَژاو تَهْمْتَن : دارای تن نیرومند . تَهْمِسپاد : دارای سپاه نیرومند . تَهْمورَث ← تَخمو + اُروپای تَهموس تَهمیر تیجاسپ : دارای اسبهای تند و تیز تیر تیران : وابسته به ایزد تیر تیراوند تیرای تیربازو تیربُد تیرَخش تیرداد تیرگر تیرنام تیرویه تیژْ اَرش : دارای نیزه تیز چ چارآسپ چَمرون چَشپی چَمراو چوبینه چوپینه : مُرغ هُما . چِهربُرزین چِهرتَهم چهرفَر چهرگشناسپ چهرویه چِیِپور خ خازَرْوان خاش خاوند خدابخش خوردادبه خورزادان خورزویه خوزان : پادشاه شوش خوزین : اهل شوش خوشان خوشروز خوشکیا خوشنام خوشیاب د داد داداک داد بُرز دادبُرزین دادبویه دادبه دادبهی داریابه ← دآ َریَ + وَ نهو + شَیَ : دارنده خوبی . اضافه شَی َ دارندگی را میرساند . داشتیان ← دآشت َ + یا َنیْ : مشمول التفات خداوند . داشت َ : داشتن یانَ : التفات دال : عقاب داماسپ : دارای اسبهای اهلی دانوش داوَر داوَرْدان : شناسنده داور دبیش دَخْوَر : سزاوار بهترین چیزها دَرْش : دلیر . (انگلیسی To dare) دَرْشین ← ْدْرْشینیکا : کسی که دلیرانه نبرد میکند . دَرْشنیک دَرْوَ ند دَریان : دَریا َ نوَرد دَستان راد را بُد : فرمانده ارابههای جنگی (آلمانی Rad) رادمان : رادمنش رادویه راسون راسین رام رام بُرزین رامِشت : بسیار رام و خوشحال رامی رامیار : دوست ایزد رام رامین راوِشت ← َا ِئثریا : دانشآموز راوَ ند رَجان : آرایش . (درزبانهای شمال اروپا Regin) رَد رَدان رُداسپ : دارای اسبهای سرخ . رُد : سُرخ (آلمانی Rot ، انگلیسی Red) رِیْوشاد روئین رَهام رِیوْ شار : ریوشاران رِیوْ نیز : سرنگون کننده خیانت ریو : خیانت نیز : پایین ، نگون ز زادان زادانفَرّ زادان فرُّخ زادتخت زادشَمْ زادفرّخ زادمهر زادویه زارویه زال زندآزرم : دارای احترام زَندْ بُد ← زَنتو + پَـیْـتی : رئیس و سرِقبیله زنده بُد : دارای روح زنده زنده رَزم زَ نگویه زَواره : پهلوان ، یل زَواگر : دُعاگو زوا : دُعا زَوان : خواننده نام خدا زُوش : نیرومند ، خشمگین زَویم : نیرومند و توانا زَهان زُهیر زینابی : فرمانده و سرِ اسلحهداران . زیناو زیناوَر زیناوَ ند : فرمانده اسلحهداران زینبُد سِپند ← سپنتا : فرخُنده سِپنداد سِپندارمَد ← سپنتا + آرمایتی : فروهر خردمندی سِپنسار سِپهر سِپهْرَد ← سکآَ رَ یتْ + َرَذ : چرخاننده ارابه جنگی . – سکارِنَ : گِرد (یونانی Sphaira) . َرَذ : چرخ ، ارابه (آلمانی Rad) سِپهْرْداد ← سْپِثْرَ + داتَ سِپهْرَمْ : رماننده سپاهها سِپـیـتام سِپـیـتویه سِپیدمَن : دارای منش پاک سِپیدور ← سپیتی + ُاوْرَ : دارای برّههای سپید سِپـیـناسپ : دارای اسپ های سفید سِپـینود ← سپَنا + وَیْـتی : مقدّس سِتیـپای : نیرومند و پایدار (آلمانی Steif). سِتیوَ ند : دارای خدمتکاران سُخرا سَمکَنان سناویز سُنباد سَنباز سَنَـتروک سَنْجان سود سور سورَن : پهلوان . سورا : نیرومند (زور) سور یَزْدْ : در حفاظت نیروی خداوند سوفَرای سُهراب ← سُخرا : دارای درخشندگی سُرخ سُهرویه سَهْمْ سیامَک سیاوَرشان : َمرد دارای موهای سیاه وَرش : مَرد شاهپور شاهرُخ شاهرُوی شاهرویه شاهَنده شاهوَر شاهویه شاهین شایان شِتابان شَرْزه : نیرومند و سهمناک شَکْنان شَکیب شَـنْـبُدْ شَـنْجاسپ ← هائچَتْ + َاسپا . هائچَت : پشنجیدن : پاشیدن شَهبال شَهباز شیرای شیردل شیرزاد شیرزیل شیر ُگشناسپ شیر مَزان : دارای تیره پشت شیر مانند شیروان شیرویه شیسـبان شیغاد شیواسپ ف فَراد ← ْفرادَ : پیشرفتدهنده . فَرادَخْش ← فرا + دَخشتی : دارای هنرمندی بسیار . فَراراد فَراراز فَرارُس ← ْفرَو ُ + رَ ئوسَ : روئیدگی و بالیدگی تُند فَرازان ← فرا + چیَ : پیشرونده فَرُّخان فَرُّخ بُخت فَرُّخ بُد فَرُّخ بود فَرُّخ داد فَرُّخراد فَرُّخزاد فَرُّخ لاد فَرداد فُرُوزین فَریزان ← فرا + یزانتا : قابل ستایش فریسروش فَریناسپ : دارای اسپهای فراوان فردادبه ← فراداد + وَ نهو : پیشرفتدهنده خوبی فَردادفَر فَردادنَر : پیشرفتدهنده مردان فَردَخش : دارای نشان فَردَست فَرْوَخْش : همواره بالان و رویان وَخْش : بالیدن (آلمانی Wachsen) فرود فَرْوَرْ فروزفَر ← فراتا + فَر : روشنایی آتشین فَروَ نداد : دهش نیک بختی فروهِل فرهاد فرهنگی فریبُرز . - فری : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانی Freund) َبرِزْ : بلند . فریدون ← ثرائِـتونا فرینام . - فری : دوست (انگلیسی Friend ) فَهران فیروز فیروزان
کامْوَر کامْوَرزاد کاموس کامیاب کامیار کاوُس ← کاوی + ُا َسن. کاوی : کِیْ. ُا َسن : بااراده ، توانا کاوه ← کاوی : شاهزاده کَبَرْدْ کَتماره کَـتَوْ کَرُخشان کَرْسْنا کِرِسیان ← ِکرِسآ َنی کَرْوان کَشمان کلان کَهرام : قهرمان کَهْرْکان کیا کیارَزم : کاوا + رَسْمَن : دارای سپاهی از شاهزادگان کیارَش . - َ اِ رش : مَرْد کیارمین کیانوس کیپیشین کَـیْـتَران کَیـْدان کَـیْدَر کَیدُور ← دورَیْ + کائِتَ کائت : آرزو . دورَیْ : دُوُر . کَیْ راد : گوینده اصیل کَیْشِکن کیشکین کَیومرث ← َ گیا + َمرِ َتن . ُگستَهْمْ ← وِی + سْـتَخْمْ : دارای تسلط بر جاهای دور وی : دور . ُگشْناسپ : دارای اسپهای جنگی َوشتا : جنگیدن ُگشَسْپْ ُگشَنْ ← وَرِ شنا : مردانه ، نَر ُگشناسپ : دارای اسپهای نر ُگشناسْفَرْ ُگشنویه ُگشَنْیام گِشواد : گوینده سخنهای زیبا َگفْرنگ : گاو َرنگ ُگلباد َ گوْ َ گوان : گَوَیَن : دارای گاوهای بسیار گوتَم گودَرز گوماتا ماسْـتَر : بزرگتر ماس : بزرگ ، مَهْ . (لاتینی Mag ، Magister) ماکان ماکَرْد مانبان : حفظکننده خانه مانی مانیان مانیدار ماهبُد ماهبُرزین ماه خُسرو ماهِسپند َمنثرا + سپنتا : سُخنِ خجسته ماه وَ نداد : از ایزد ماه به دست آمده ماهویه مَرداس مَردان مردانبه مردانشاه مَزرواک ← مَذْ رَ + واک َ : گوینده سخن مقدَّس مَذْرَ کلام . واک َ : گفتن ، واژیدن (لاتینی Vox) مَزَ نْدْ : بالنده و بزرگشونده مَزیاک ← مَذ – یاکَ : متوسط ، به اندازه مِمْلان مَنوچهر : از تخمه مَنوش چِهر ← چِثرا : تخمه ، نژاد مَنوش ← یکی از پهلوانان داستان مَنوشان مَنوشفَر مَهداد مِهراب : دارای فروغ خورشید مهراس مِهراسْپنْد : مَنثرا + سپنتا : سخن خجسته مِهران مهران ستاد مهربان ← مثر + آپان مهر بُرزین نامخواست نامرون نامَک نامون نامی نَخْوارگان نَخْوَرْد ← نَخ: َوِ رت: دارای سپاه . نَدْ ← فایده ، رویندگی . نَردا گُشَسْپ نَرْسِگان نَرسویه نَرسی ← نَیریو + سَنپا : گوینده سخنهای مردانه نَرْوِه نریمان نریمَن نَزان نَستور نَستوه نیلان نیوْ : پهلوان ، دلیر نیوان نیوْزَر نیوْمان : نیوْ َمنش و واج : ُدعا به صدای آهسته واد بُژ : رهایییافته به توسط ایزدِ باد وارداد . وآرَ : آرزو وارَسته واسْپور : Prince والان وامَن وایِسپار : رهاییدهنده از تعقیب وآ : تعقیب کردن ، شکار کردن وَ تْبَرْ ← َاُ وتا + َبر : دارای فهم و ادراک . وَتْفَرْداد ← اوَ تا + فرا + داتا : پیشرفتدهنده فهم و ادراک وَخْش : رُستگی و بالیدگی (آلمانیWachsen) وَرزداد وَرزروز ← وَ ِرزمو + َرئوچه : روشنایی مؤثر وَرْزْمَن وَرْزمِهر وَرْزْواد : مانند باد ُ پرزور و موثر وَرَژ : قلم وَرشان وَرشاو . – وَ ِرش َ : نهال و درخت ورشاوَ ند وَرْشَنْ : مردانه ، َنر وَرشنای وَرشیب ← ُاورْه شاسپا : دارای اسبهای سرخ و آتشین . نام دگر مهراست . وَره وَرَهْـران← وَ ِرذر َ + غنا : پیروزمند . وَ ِرذر : دفاع غنا ← َ گن : زدن وَژاسپ : دارای اسبهای کِشَنده . وَزَه : وزیدن ، کشیدن ( آلمانی Wagen - bewegen) وَ ندویه وَ ندهُرمُز : پیروزی از خدا وَ نْفَر ← وَ نَت + خْوَرِئن ْ : به دست آورنده خوشبختی وَ نَـنْدْ وَ نیتَر : پیروزمند وَهریز : دارای فراوانی خوب وَهوک وِیاتَن وِیام ← وی + یاتَ ← وی + یام : دارای بهره زیاد یَم : داشتن ، دریافتن وِیارَزد ویاسْپر ← َوَیس + پارَ : بدور رانندۀ گناه وَیه : راندن پارَ : گناه وِیاستار← وی + سْـترَوْ : مخالف گناه سْـتَرْ : گناه ویدافر ویداَ گو ویژاسپ ویسْرُوْ : مشهور ، معروف ویسه ویکاوه ویناسپ ویوارَش ویُوبُخت : رهایی یافته به توسط ایزد باد ه هالاسپ ← هَرِ ذآسپَ : دارای اسبهای سرکش هَرِ ذَ : هاله ، سرکش هامُرز هاوِش : عالم و دانا هَباسب : دارای اسپهای اصیل هَبآ : اصل (آلمانی Sippe) هخامـَنش : دارای منش دوستی هراسپ هَردار ← هَرِ َترْ : نگهدار ، پاسدار هَرْ : نگهدار بودن ، حراست کردن هرمُزان هُـوپاد : دارای حفاظت خوب هُوپند هُوتاسپ : دارای اسبهای برانگیخته هُوتَـک : تند و چالاک (تک: حرکت ، ُدوْ – یونانی Tak ، فرانسه Attaque) هُوتَن : خوش َتن هُوتَهم : دارای نیروی خوب هُوخیم : دارای خوی خوب هُوداد هُودار هُودین هُوراد هُوراسپ هُورپاس : نیایشکننده خدا هُورَد : دارای ارابههای جنگی خوب (آلمانی Rad) هُورداد : خداداد هُوروز : خوشروز هوگاسپ ← هو + َو َسَپ هُوَگوْ هُومَرْغ : دارای مَرغهای زیبا هُومان هُومَن : دارای منش خوب هُومین هُووَخش : دارای بالیدگی خوب (آلمانی Wachsen) هُووَر : دارای ایمان خوب (ور، باور) هُووَران : دارای ایمان خوب هُووَرْز : خوشکار هُووَرشا : مرد خوب ورشا : مرد هویَزد : قابل ستایش بسیار هیتاسپ : دارای اسپهای ارابه هیت : هیختن ، کشیدن هیراد : سالم و تازه هیربُد هیواسپ یزدان تاک یزدراد یزدگرد یزدویه یزدیار یزدین یُشت ← پاک و عادل (لاتینی Justus) یَشتَر : دُعا کننده یَـز : دُعاکردن ، یَشتن یگانه یلان یوسرده ← اَئِو ُ سَرِ دْ : یکجور ، یک قِسمْ یو : یک سَردِه : قِسم ، جور (فرانسه Sorte) .
|
نامهای دختر
آباندُخت اَبَردُخت اَبَرَک آتشه .Atossa اَختر آذر آذر افروز آذربُخت : رهاده به توسط آذر آذرچهر : از تُخمه آتش آذرداد ← آ َترِداتَ آذردُخت آذرفروز آذرَک آذرماه آذرنُوش آذروَن ← آَ َترِ + وَنهو : دوستار آذر آذری آذرین اَرْ نواز ← َا ِرنَ – وَچ : خوانندۀ به میدان نبرد َا ِرنَ : نبرد وچ : گفتن ، واژیدن اَرُوشا : سفید ارُویان ← َا ُوروا یانا : دارای خوشبختی آریا آریارام ← آریا + رامنا : آرامش دهنده به آریاییها آریاک آریامهر آریانا : آریایی آریاو ← آریا + َاوَ : یاریدهنده به آریاییها آریاوَن : دوستار آریاییها آزادچهر آزادْ دُخت آزادروی آزادسَرْوْ
اَشی : پاک اَفده : قابل و آماده اَفرازی اَفرآسه ← َا + فْر َ + سه : به مراد خود رسیده آفَری : دوست داشتنی آفرید آفرین اَفسر اَفشین اَلاله آلوگون اَمْبَر اَ نْزاز اَنوشه : زیانناپذیر ، جاویدان آوای آوه ← اوهیا : یاریدهنده اَهرآ ← پاک اَهْوا بُخترَشه بَرازدُخت بَرازَک : درخشان برازه بُرزآفرید بُرزْماه . بُرز : بلند بَرسین : دارای موهای شکنجدار وَ ِرَسئینَ : شکنج و پیچ بَری بُلور بنفشه بوتا : کامل شده (از فعل بودن) بودمان : پُرماه بوده : دانا بودرا : باتوجّه بوران بورزا : دارای مادیانهای بور بِهاذر پَرته پَرَسْـتُو پُرشاد پَروانه پَرْوَرْ پَرْوَن پَرْوِه : خداترس َپروَ ند پَروین پریچهر پریچهره پریدخت پریزاد پریشاد پوده پوراندخت پورکَر پیاهَر توره : توانا تَهْمَک تَهمیج تَهمین تَهمینه تیرا ج جانان جانفروز جاودانه جَریره جهانآرا چ چهاربُخت : رهاده به واسطه چهار ایزد چهربهشت : بهترین چهر چهرزاد ← چِثْرَم + آرآتا : دارای چهره آزاده و نجیب چهرمینو : از نژاد آسمانی خ خوشافرید خوشزاد خوشَک خوشنواز د دادُخت دادی دادیَرک ← دآت ← َایْرَک : مراقب قانون َایْریک ← َایْر : آریایی دارجان داریا دامینه دانویه داهه (Dace?) دُختانشاه دُختزنان دُختنوش دربَر دودای دوستَکْ دهاذر : ازسرزمین آذر دنیازاد دینَکْ ر رازمهر رام بِهشت رامِش رامِش آرام رَخشان رَدانوش رُدْگون : گُلگون رُد : گُلِ سُرخ (فرانسه Rose ، یونانی Rodon) رَسا رُستا رَسته رَشیا : ا ِرِشیا : راست و درست زَرْوان دخت : زروان : زمان زَرْوَر زَری زَریان زَریژی زَرّین زَرّین کاش : زرین سینه زُوشَکْ زُوشه زَوَن : آواز زیانَکْ زیوَر س ساسن ساسَنآذر سامِه سامی سانْوا سُـنْـبُل سَنواز ← سَوَنها + وَچ : گوینده سُخنهای سودمند سَوَ نْها : سودمند وَچ : سخن گفتن ، واژیدن سُنویه : خوشنودکننده سودابه : سوتا + وَ نْهو : بخشنده سود خوب سورا سورَک سوری سوسَن سوسَنَک سول سونا : دعا کننده ، ستاینده سَهْوَر سَهی سیامی سیبَکْ شادی شادیوَر شادیوَرز شامیران شاهآفرید شاهان دُخت شاهرود : نوازنده ساز از برای شاه شاهنواز شایا شایسته شِتاوه شَرْوین شَفت شَفتاره شُکوفه شِمشاد شَمَنْدُخت شَـنْـبَلید : گل خوشبویی است شیفته شیوا غ غُنچه ف فانَکْ فراتاگون : آتشرنگ فراچهر فراده فرازه فرانَک : کامل (فارسی پُر – لاتینی Plena) فرانی : کمال فرانیا : دارای کمال فراوَک : گفتار باشکوه وَک : گفتن ، واژیدن فراوکان ← هو + فرا + وچ : خوشگو فرآوه : تند و چالاک (در زبانهای شمال اروپا Frar تند و چالاک) فَرْهانوش : فروغ جاوید فَرّه فرِّه بُخت : رهاده به توسط فَرّ ایزدی فَری : عالی فَریا : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانی Freund) فَریاک : فراوَک فَریان : خستوکننده (آلمانی Befriedigen) فَریانک فَریانه : خشنودکننده فَریانی فَریسروش فَریماه فریناز ← فرینانه : َکمال فرینام فرینای : کمال فیدوم ک کاته : محبوب کا : آرزو داشتن گلتاج گلچهر گلخان گلدُخت گلدختر ُگلرُخ ُگلرَخش ُگلرَنگ ُگلریز ُگلشاد ُگلشان ُگلشَنآرای گلشهر ُگلفَر ُگلَکَ گلگون گلناز گوهر ماهَر ← مَنْثرا ← سپَنتا : سخن مُقدس و فرخنده ماهسار ماهسْپند ماهروی ماهْشاد ماهفَر ماهک ماهماد : دانا به توسط ایزدماه ماهَنگ ماهوَش ماهیار مَرْمَرْ مُرْوْ مُرْوارید مَرْوَک مُژَک مُشْکان مُشکناز مِهرآزاد مِهراندخت مِهرانگُل مِهرانگیر مِهربانو مِهربهشت مِهرجان مِهرشید مِهرک مهرگاتا : گاتا آواز ستایش مِهرنگار مِهرنوش مِهروا : دوستِ میثرا ایزد مهر مِهرواژ ← مَنْثرا + وآکا : گوینده سخن مقدس مَنْـثرا : سخن مقدس واک : گفتن ، واژیدن مِهْرْوَش مَهروی نازک نازنین نازنینک نازیاب نازینک ناهید ← اَن + آهیتا : بیآهو ، بی عیب آهیتا : آهو ، عیب ، لکّه ناهید ایزد آبها است . نَرگِس نَستَرَن نَسرین نسریننوش نَسْم نَشاک نگار نمازبه نموبه . نمو : ستایش نوا نیکدُخت نیکرو نیکو نیلوفر نیواندُخت نیوَر : کائِنات نیوَک و وَرْیَکْ وَرْدَک وَرْدگیس : دارای موهای گلگون وَرد ← رُد : گل سُرخ (فرانسه Rose) وَردَن دُخت وَردَ نَک وَردنوش وَرزْدُخت وَرْزَک وَرْشْ : یک جور کبوتر کوچکی است . ویسْمِهر ← ویثا + میثرا : همه مهر ویشاد ← وی + شاتا : برگزیده شاَ ← کیْ : چیدن ، گزیدن ویفَر وَ یُو ← وَدوت : عروس (انگلیسی Wife ، آلمانی Weib) ه هَرانوش هَرمُزدخت هَرْوَک هشای هُمای ← هو + مایآ : خوشبَخت مایا : بَخت ، شادی هُمایک هَمْـبَرْبِه ← هَمْـبَرِتَر + وَ نْهو : گردآورنده خوبی هَمدَم هَمِستی← هَمْ – مَـئِدْ : غالب هُوبان هُوتاس ی یار یازا یاسمین یاکَند : یاقوت یامَکْ یَزداندُخت یَزدیندُخت یِکتا یوبه : میل و آرزو یوسَک : اُمید |