شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر پادشاهی ضحاک - حکیم فردوسی

شعر

پادشاهی ضحاک - حکیم فردوسی

چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار

نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز

نداست خود جز بد آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن

چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه ی پهلوان

خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه

بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی

پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می بدش آرزوی

کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون بود بی گفت و گوی

پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه