داستان ایرانی
چه نقاشی قشنگی!
- داستان ایرانی
- نمایش از جمعه, 16 دی 1390 18:29
- بازدید: 4439
برگرفته از روزنامه اطلاعات
اکرم کشایی
مداد قرمز گفت: «من همــۀ گل ها را رنگ می کنم!»مداد زرد عصبانی شد و گفت: «نه ! من از همۀ مدادها خوشرنگ ترم . همۀ گل ها را من رنگ می کنم! »
مداد قرمز مشغول رنگ کردن شد و یکی یکی همۀگل ها را رنگ کرد.
گل بنفشه، گل یاس، گل زنبق ، حتی گل آفتابگردان را هم رنگ کرد!
مداد زرد نگاهی به دورو برش انداخت . دیگر هیچ گلی برای مداد زرد باقی نمانده بود تا آن را رنگ کند. خیلی ناراحت شد ؛ با خودش گفت : « حالا که مداد قرمز همۀ گل ها را رنگ کرده است ، من هم رودخانۀ بزرگ را رنگ می کنم. بعد هم آسمانِ بزرگ را می کنم. بعد هم ...»
دیدید چه اتفاقی افتاد ؟! مداد قرمز ، هر چیزی را که سر راهش دید رنگ کرد ، مداد زرد هم همین طور.
نگاه کنید ! رودخانۀ زرد،آسمان زرد، ابرهای زرد... آفتابگردان قرمز، بنفشۀ قرمز ، یاس قرمز....ای واااای !
کم کم شب شد و همۀ مداد های رنگی رفتند توی جعبۀ مداد رنگی تا بخوابند.
عقربه های ساعت چرخیدندو چرخیدندو چرخیدندو صبح شد.
«قوقولی قو قو....قو قولی قوقو... »؛ با سرو صدای آقا خروسه، کم کم مداد زرد از خواب بلند شد ،از جعبه مداد رنگی بیرون آمد و رفت سراغِ نقاشیِ مریم . مداد زرد به نقاشی نگاه کرد و با خودش گفت:« ببین مداد قرمز چه کار کرده!؟آخه کی تا حالا دیده گل آفتابگردون قرمز باشه؟ الآن این گل آفتابگردون زشت رو پاک می کنم!»
مداد زرد دست به کار شد و یکی یکی همۀ گل هایی را که مداد قرمز رنگ کرده بود ، پاک کرد.
یک ساعت بعد مداد قرمز هم از خواب بیدار شد و با عجله رفت سراغ نقاشی مریم. اما چی دید؟ هیچ چیزی ندید ! نه گل آفتابگردان را دید ، نه گل یاس را ! نه گل بنفشه را ! با خودش گفت:چه اتفاقی افتاده خدای من !؟ حتما« کار مداد زرد است!»
بعد هم با عصبانیت رفت سراغ پاک کن ! فکر می کنم خودتان می توانید بقیه اش را حدس بزنید.
حالا دیگر نقاشی مریم هیچ چیز نداشت. نه رودخانه و نه آسمان،نه گل آفتابگردان و نه گل یاس و نه گل بنفشه.فقط یک صفحه ی سفید بود . همین!
اما صبر کنید ! انگار هنوز یک چیز روی کاغذ باقی مانده است! آن گوشه یک رنگین کمان هست که هنوز هیچ مدادی رنگش نکرده. نگاه کنید ! مداد قرمز دارد می رود به سمتش . مداد زرد هم دارد می رود !
مداد قرمز گفت:« برو کنار ! من باید این رنگین کمان قشنگ را رنگ کنم .»
مداد زرد گفت: «اگر تو بخواهی این رنگین کمان را رنگ کنی، من حتما آن را پاک می کنم.»
با سرو صدای مداد قرمز و مداد زرد ، مداد مشکی از خواب بیدار شد و گفت:
چرا این قدر سر و صدا می کنید؟ اِ اِ اِ چرا اینجا این جوری شده؟ خورشیدکجاست؟ رودخانه کو؟ چه بلایی سر گل آفتابگردا ن و گل بنفشه آمده؟
مداد قرمز گفت: می بینی مداد مشکی؟ می بینی؟ این مداد زرد تمام گل هایی را که من رنگ کرده بودم پاک کرده !
مداد زرد گفت: مداد مشکی ! اصلا تو بگو !من خوشرنگ ترم یا این مداد قرمز؟
مداد مشکی کم کم متوجه شد چه اتفاقی افتاده. یک گوشه از کاغذ، یک گل کشید و رو کرد به مداد قرمز و گفت:«دوست داری این گل زیبا را رنگ کنی؟»
مدادقرمز گفت: «معلوم است که دوست دارم. من از همۀ مداد ها خوشرنگ ترم! اگر من این گل را رنگ کنم ، حتما قشنگ ترین گلِ رویِ زمین می شود!»
مداد قرمز این را گفت و شروع کرد به رنگ کردن .
مداد مـــشکی یک گوشه از کاغذ یک گل دیگر کشید و رو کرد به مداد زرد و گفت:«دوست داری این گل زیبا را رنگ کنی؟»مداد زرد گـــفت : معلوم است که دوست دارم.من از هـــمۀ مداد ها خوشرنگ ترم! اگر مـــن ایــن گل را رنگ کنم ، حتما« قشنگ ترین گلِ رویِ زمین می شود!»
حالا یک گل زرد قشنگ داشتیم کنار یک گل قرمز قشنگ !
گل زرد به گل قرمز گفت:«وای !چه قدر شما زیبا هستید!»
گل قرمزگفت:« شما هم خیلی زیبا هستید! من خیلی خوشحالم که شما کنار من نشسته اید!»
مداد مشکی باز هم گل کشید . سه تا ، چهار تا ، ده تا، بیست تا....
یکی قرمز شد ، یکی زرد! یکی قرمز ، یکی زرد! یکی قرمز ، یکی زرد! حالا نقاشی مریم پر شده بود از گل ها ی قرمز و زرد !
مداد زرد و مداد قرمز خیلی خوشحال بودند که این همه گل را رنگ کرده اند!
راستی یادمان رفت ! رنگین کمانِ نقاشی ، هنوز بی رنگ
است ! چه کسی می خواهد این رنگین کمان قشنگ را رنگ کند؟
مداد قرمز گفت:« همه می دانند رنگین کمان ، هفت رنگ است ! »
مداد زرد گفت :«بیا برویم مداد رنگی ها را خبر کنیم.» مداد زرد و مداد قرمز ر فتند تابقیه مداد رنگی ها را از خواب بیدار کنند.
مداد قرمز گفت: « آهـــای ! مــداد رنــگی ها ! چه قدر می خوابید؟ رنگین کمان ِنقاشی ، بی رنگ است!»
مداد زرد گفت: «مداد آبی! مداد نیلی ! مداد نارنجی ! مداد بنفش ! مداد سبز! . باید برویم با هم رنگین کمان را رنگ کنیم ! بیایید ! بیاییدبرویم!»
بَه بَه بَه! چه گل های قشنگی ! چه رنگین کمان قشنگی ! چه نقاشی قشنگی !
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا