داستان ایرانی
مهربانی را قسمت کن
- داستان ایرانی
- نمایش از سه شنبه, 15 فروردين 1391 18:03
- بازدید: 3090
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار میکردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.
شب که میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف میکردند. یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره میکند.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفتهام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آیندهاش تأمین شود.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بیآن که سخنی بر لب بیاورند کیسههایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.