تاریخ دوره اسلامی
جنگهای عثمانی علیه ایران در قفقاز و آذربایجان
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از دوشنبه, 25 مهر 1390 10:08
- بازدید: 9074
برگرفته از نشریه وطن یولی شماره 15
فیروز منصوری
صحنه نبرد چالدران. تالار مرکزی کاخ چهلستون در اصفهان
جنگ های ایران و عثمانی در زمان شاه طهماسب
در قرن دهم هجری، نخستین حمله عثمانیان به آذربایجان، جنگ معروف چالدران بوده است بعد از پیكار و پیروزی، سلطان سلیم به تبریز آمد و با توقف كوتاه، به تحقیق و تحبیب هنرمندان پرداخت و با انتخاب مشاورانش، عدهیی از نقاشان و خطاطان و صنعتگران و سایر هنرمندان تبریز را همراه خود به استانبول برد. ایلغار او حاصل و عایدی فرهنگی داشت. در این سفر، شاعری به نام درونی ازنیقی همراه سلیم بود و لشكركشیهای سلطان را به نظم میآورد.
دومین حمله عثمانیان به آذربایجان، زمانی صورت گرفت كه شاه طماسب در خراسان مشغول دفع عبید خان از شهرهای هرات و مشهد بود. چگونگی این لشكركشی و نتایج حاصله از آن را، از تاریخ “تاریخ پچوی” ترجمه و نقل مینماید: “شهر بغداد از سال 914 تا 939 ه.ق [877 تا 911 خ/ 1508 تا 1533] در دست صفویه بود. در این سال ذوالفقار خان حاكم بغداد از صفویه روگردان شد و با ارسال كلید شهر به استانبول، از سلطان سلیمان درخواست یاری كرد. در دوم ربیعالثانی 940 ق [9 مهر 912 خ/ 21 سپتامبر 1533 م]، ابراهیم پاشا سرعسكر حلب، با سه هزار ینی چری و سایر قوای عثمانی، به قصد امداد به ذوالفقارخان، عازم بغداد شد ولی قبل از رسیدن ایشان به مقصد، قزلباشان به محاصره بغداد و ذوالفقارخان پرداختند و در حین محاصره شهر، چند نفر از همراهان حاكم روگردان، وی را كشتند. بغداد دوباره به دست قوای صفویه افتاد و ابراهیم پاشا بدون اخذ نتیجه، به حلب برگشت و زمستان را در آنجا گذرانید.
در اوایل بهار 940 هجری [فروردین 913 خ/ آوریل 1534]، شاه طهماسب برای بیرون راندن ازبكها از هرات و مشهد، به خراسان رفته بود. این خبر چون مسموع ابراهیم پاشا شد، تصمیم گرفت كه از طریق حلب ـ دیار بكر ـ موصل، به بغداد لشكركشی كند ولی اسكندر چلبی كتخدای عسكر و دفتردار انتصابی سلطان سلیمان ترجیح داده و توصیه كرد كه قوای عثمانی به تبریز حمله نمایند. رای ایشان پذیرفته شد و ابراهیم پاشا رو به شرق نهاد و قلعه های عادلجواز، ارجیش، اخلاط، وان را كه در آن زمان جزو سرزمین قزلباش بود، تصرف كرد. 11 ذیقعده 940 ه [14 خرداد 913 خ/ 25 م 1534 م].1
لشكریان بیشمار عثمانی، بعد از تصرف قلعههای مذكور، از خانه سور (منطقه حكاری ـ غرب سلماس) وارد آذربایجان شدند و تا تبریز تاختند ولی در این موقع در بین سربازان مهاجم زمزمه هایی به گوش میرسید. “پچوی”، مساله و مطلب را با گفت و شنود سربازان، اینگونه رقم زده است:
“عساكر اسلام [سربازان عثمانی] عادت داشتند كه هر زمان در ركاب پادشاه نیكنام عزم سفر نمایند ولی در این لشكركشی، به فرماندهی سر عسكر ابراهیم پاشا اكتفا شده بود. از اینرو آنان خالی از تشویق و نگرانی نبودند. گرچه وزیر جلیل این احوال را به آستانهی همایونی معروض داشته و حركت سلطان هم مقرر شده بود. اما این مطلب معلوم نظامیان نبوده و در حین ورود به خاك دشمن، چنین شایع و نجوا میكردند كه: برای مقابله با شاه، میباید كه سلطان به وقت ضرورت پناه و پیشوای ما باشد. اگر شاه ایران اقدام به حمله نماید، حال ما چسان خواهد شد. بدین لحاظ خوف وحشت در جانشان طاری شده بود.
ابراهیم پاشا بلادرنگ با پیكهای سریعالسیر، تفیر و قطمیر احوال و اوضاع را به باب عالی نوشت. ضمن اینكه از آمدن خود بدین حوالی پشیمان شده بود، از حضور سلطان سلیمان رجا و التماس كرد كه هرچه سریعتر، حتی یك روز زودتر، با قدوم سعادت لزوم خود، عساكر اسلام را مشعوف و مشرف فرمایند.
نصوح مطراقی مینویسد: “ابراهیم پاشا پس از ورود به تبریز، خبر یافت كه شاه طهماسب از دامغان و سمنان گذشته و عازم قم است. فوراً به سلطان نامه نوشت و حركت خوندگار را به طریق استعجال استدعا كرد. مطراقی دو بیت زیر را حسبالحال از قول ابراهیم پاشا درج كرده است:
دست گیریم دامن لطفند رخانیم بنیــم
خصم بیانصاف الیدن، آل گریبانم بنیـم
گر سلیمان ز ماندن جمله همت اولمیــا
ابتر اولدی دفتریم داغیلدی دیوانیم بنیم3
پچوی در ادامه گزارش، مینگارد: چون وسوسه و اشتباه عساكرعثمانی معلوم همایون پادشاهی شد،به چندین جهات احتمالی،تاخیر و توقف را جایز ندانسته،روز 28 ذیقعده 940ق[31خرداد913خ/11ژوئن1534م]،به جانب لشكریان شتافت و بدون برخورد نظامی به تبریز وارد شد.(ص 179)
پچوی مورخ نامی، بلافاصله بعد از بیان ورود قوای ابراهیم پاشا و سلطان سلیمان به تبریز از مرگ و نابودی ده هزار نفر قشون زبده عثمانی، بدینگونه وصف حال میكند:
در این محل [تبریز] اولامه بك، دفتردار اسكندر چلبی را به حضور پاشا برده، بالاتفاق گفتند: محل و مركز اصلی قزلباس ییلاق قزلجه داغ است، هرگاه با عدهای سرباز بدان مركز كوهستانی یورش انجام گیرد بر باد دادن آن دیار امری سهل خواهد بود. روی این القاء و اشارات آن دو، ده هزار نفر قشون برگزیده، به رهبری اولامه به سوی قزلجه داغ اعزام شد. آن مفسد كبیر همین جمع كثیر را چشم بسته به دامنههای آن ییلاق برده دستور داد كه اینجا مملكت معمور و آبادانی است شما به غارت مشغول شوید، من از بیرون نگهبان شما هستم.
آنهمه لشكر بیخبر و بیبلد، در ردههای تنگ و دربندهای باریك آن منطقه كوهستانی، كه از قعر جهنم نام و نشان میداد، اكثرشان تلف شدند و اسب و احشام آنان بیگیاه و علف، هدف تیر اعدا [ایرانیان] گشتند.
سلیمان قانونی پس از اقامت كوتاه در تبریز، از طریق سلطانیه عازم همدان شد. در موقع عبور از نهر طقوز اولوم در نزدیكی قصر شیرین، به واسطه طغیان آب، خیلی از دواب قشون با باروبنه غرق شدند و عده بیشماری از سربازان نیز به هلاكت رسیدند تا سلطان به بغداد وارد شد. فضولی در این موقع قصیده معروف خود را درباره فتح بغداد سرود و از آن به بعد روزانه، 9 “آقچه” مقرری برای او اختصاص داده شد. موقعی كه سلطان سلیمان در بغداد بود، شاه طهماسب از خراسان به تبریز آمد.اولامه به وان فراركرد،شاه طهماسب به وان لشكر كشیدو قلعه را گرفت.4
در بهار سال 941 ق [914 خ/ 1534 م] موقعی كه سلطان از بغداد به استانبول برمیگشت، قبلاً قصد خود را به محمد پاشا بیگلربیگی دیار بكر خبر داده بود.
بیگلربیگی 17 هزار نفر از اكراد و عشایر منطقه را مسلح و مجهز ساخته، به قصد امداد و پیشواز سلطان سلیمان، همراه خود از دیار بكر به ارجیش و زاویه ملاحسن آورد. قوای مسلح و مهاجم، پس از عبور از سلماس و ارومی، در مراغه به قوای سلطان پیوستند. سلطان، به تبریز وارد و شهر را به حال تعطیل دید، عموم مردم در خانههایشان نشسته و بیرون نمیآمدند. پس از سان لشكر در تبریز، خوندگار مدت چهل روز در آن شهر ماند. چون اهالی تبریز را موافق سلیقه و سیاست خود ندید و آنان را خلق باطل و اصلاح ناپذیر تشخیص داد، قصد داشت كه شهر را به آتش كشیده و ویران نماید، ولی به شفاعت اصحاب سلطان، این نیت عملی نشد، به ناچار راه دیار بكر را در پیش گرفت.دراین تاخت وتاز، سلیمان نیز مانند پدرش،عدهای از شعراو صنعتگران تبریز را باخود به روم برد كه سحابی وبیداری[شاعر]نیزجزوآنان بودند. همه اسناد و مدارك تاریخی عثمانی، حاكی از این است كه لشكركشی ادامه درصفحه15
سلطان سلیمان در سال 940 هجری [913 خ/ 1534 م] به آذربایجان نفع و نتیجهای نداشته و تهاجم بدون مطالعه آنان بیش از 10 هزار نفر تلفات غیر جنگی داشته است.
مسببین و مشوقین این لشكركشی، اسكندر چلبی دفتردار و ابراهیم پاشا حاكم حلب بودند. اولی را در روز هشتم رمضان 941 هجری [12 فروردین 914 خ/ 23 مارس 1353 م] در بغداد به دار زدند. ابراهیم پاشا را نیز بعد از مراجعت سلطان به استانبول، به مركز احضار و بعد از محاكمه در حجره حرم پادشاهی، به تیغ جلاد گرفتار ساختند.6
دومین لشکرکشی سلطان سلیمان به آذربایجان
دومین لشکرکشی سلطان سلیمان به آذربایجان و آمدن وی به تبریز در سال 955 ق [927 خ/ 1548 م] به القاء و اغوای القاص میرزا انجام گرفته بود. چون کتاب “تواریخ آل عثمان”تالیف لطفی پاشا از منابع مهم و موثق آن دوره بوده و شش سال بعد از حادثه نگارش یافته است، از این رو مختصر اطلاعاتی را در این باره از کتاب مزبور استخراج و به خوانندگان گرامی عرضه میدارد: در سال 955 ق. القاص و همراهان اوباش و بد معاششان، سلطان را تحریک کرده و گفتند: به محض اینکه پادشاه روم به سر حد آذربایجان برسد، اکثر بیگلربیگیها و سپاهیان عجم، شاه طهماسب را از سلطنت خلع کرده و منتظر ورود القاص میشوند. بدین سبب و وسوسه، سلطان سلیمان با اینکه زمان برای مسافرت مساعد نبود، به سپاهیان و بیگلربیگیان “روم ایلی”و آناطولی فرمانها نوشته و پیکها فرستاد که سفر فوری و مهم در پیش دارم سریعاً به ما ملحق شوید.
هنوز بهار نرسیده، سلطان از استانبول با تفاقالقاص به سوی تبریز حرکت و منزل به منزل به ارزنالروم رسید. در آنجا توقف نموده منتظر وصول عساکر ولایات شد. پس از الحاق بیگلربیگی ارزنالروم و سپاهیانش، فرمانروایان سیواس، قرامان، مرعش، حلب و شام و سپس آناطولی و دیاربکر با سپاهیان بیکران رزمآوران، به سلطان پیوستند.
پادشاه روم با خیل عظیم به ارجیش آمد که سرحد ولایت روم بود. امید و انتظارشان این بود که از بیگلربیگیهای ایران و سپاهیان آن سامان، نسبت به آنان اظهار اطاعت و انقیاد کند، ولی امید و انتظارشان حاصل نشد. از ارجیش به بند ماهی کوچ کرده پس از عبور از دره “قره کولق” به قصبه خوی وارد و در آنجا از وجود سپاهیان قزلباش در مرند آگاهی یافتند. قشون عثمانی در مرند مختصر برخوردی با قزلباشان نموده، سپس به تبریز وارد شدند. در آن زمان شاه طهماسب به قراچه داغ رفته بود. سلطان سلیمان، چهار روز در تبریز ماند. به لشکر روم بلای آسمانی نازل شد. اسبان تلف شدند و کسی را مرکب مناسب و رهوار باقی نماند. بروز قطحی و کمبود خواربار هم مشکل دیگر بود. پادشاه به ناچار تبریز را واگذاشت، و از راهی که آمده بود مراجعت نکرد بلکه به مراغه رفته و از آنجا به سلماس برگشتند. در سلماس نزدیک گوگرچین قلعه، لشکریان عثمانی در حین عبور از کوهستانهای سخت و صعبالعبور، به چنان سختیها و دشواریها گرفتار شدند که زبان از شرح آنها قاصر است. سرانجام به نحوی از آن مضایق گذشته به وان رسیدند که سرحد و قلعه شاه طهماسب است.7
پچوی هم جریان لشکرکشی بی حاصل سلیمان قانونی به تبریز را با تحریک القاص میرزا، مفصلاً نوشته و افزوده است: عثمانیان دربازگشت،کاخهای شاهی راغارت کرده وعمارتش را ویران ساختند.(ص 273)
بنا به نوشتهی پچوی، سلطان پشیمان، پس از ورود به حومه وان، شهر را محاصره کرد و بعد از ده روز جنگ با قزلباشان، قلعه را متصرف شد، و چرکس اسکندر پاشا را بیگلربیگی وان تعیین نمود. اسکندر پاشا در اولین فرصت به خوی لشکر کشید و پس از جنگ با نیروهای صفوی، اغنام و اموال عشایر دنبلی را غارت کرد. سر حاجی خان دنبلی را با چند نفر دیگر بریده برای سلطان سلیمان فرستاد که در آن تاریخ در مسافرت حلب بود. پچوی مینویسد: پادشاه غضنفر فر به اسکندر پاشا خلعت “مورث البهجت” و یک قبضه تیغ ذی قیمت احسان و امتیاز فرمودند.8
سومین یورش سلطان سلیمان به ایروان و نخجوان
لطفی پاشا، در کتاب “تواریخ آل عثمان” آورده است: در سال 959 ه.ق [931 خ/ 1552 م] بیکهای گرجستان خراج فراوان جمعآوری کرده، با امرای قزلباش در حال حمل و ارسال به شاه طهماسب بودند. چون بیگلربیگی ارزنالروم از گرد آمدن این همه مال و منال آگاه شد، چندین هزار رومی را بر سر راه آنان فرستاد.
ایلغارچیان پس از کشتن گرجیان و قزلباشان و اسارت عده دیگر، اموال را ضبط نموده به سلطان سلیم [دوم] فرستادند. شاه طهماسب چون از حادثه خبر یافت، از تبریز به اخلاط و عادلجواز و ارجیش لشکر کشید و پس از تصرف قلعهها، خود مراجعت کرده فرزندش اسماعیل میرزا را برای سرکوبی بیگلربیگی ارزنالروم فرستاد. در این جنگ قزلباشان پیروز شدند.9
در زمان این رخدادها سلطان سلیمان که در مانور دریایی شرکت داشت، دستوراتی برای تلافی، به وزیر اعظم رستم پاشا صادر کرد، ولی به علت برف و باران شدید آن سال، اردو نتوانست کاری انجام دهد. در سال 960 ق [932 خ/ 1553 م] سلطان به پسرانش سلیم و مصطفی سفارش کرد که مقدمات سفر عجم را فراهم آورند. حادثه “مکر رستم” و فوت جهانگیر فرزند دیگر سلطان، موانع پیش آورد، مکاتبات تند بین طرفین مبادله شد.
سال 961 ق [933 خ/ 1554 م]، سلیمان قانونی در حلب و شام بودند و تدارک زیارت قدس شریف میدیدند. در این اثنا از بیگلربیگی وان خبر رسید که: شاه طهماسب یراق کافی فراهم آورده و قصد دارد به کشور روم حمله نماید. (ص 453) بر اساس این خبر، سلطان از حلب به دیار بکر آمد و از مرعش نیز سلیم راه سیواس و ارزنجان در پیش گرفت، پدر و پسر در مینگول همدیگر را ملاقات کردند.
در محل اخیر جاسوسان آگهی دادند که: به شاه طهماسب از خیلی جاها نیرو و کمک رسیده و قصد جنگ با رومیان دارد. سلطان از شنیدن این خبر، به قارص حرکت کرد و از آنجا به ایروان حمله برد، شهر را آتش زد و ویران کرد، اهالی را به قتل آورد و عدهای را به اسارت گرفت، اما از قزلباش نام و نشان ندید.
در ایروان این خبر شایع شد که: طهماسب پرهراس لشکر شیاطین را در نخجوان متمرکز کرده و منتظر خواندگار است. شاه روم همان روز به نخجوان ایلغار برد. آنجا نیز از قزلباش اصلاً اثری ندید. عثمانیان سرای زیبا و شاهانه را در نخجوان آتش زدند، درختان باغها را بریده خانهها را با بیل و کلنگ ویران ساختند و شهر غارت شده را ماوای غراب کردند. بعد از این تهاجم، سلطان از ارس عبور کرده به علیشکرد و چویان کوپرو رهسپار گردید.10
پینوشتها:
1ـ پچوی. ابراهیم. تاریخ پچوی. دارالصناعه عامره،استانبول1283ق،ج1ـصص: 173-178.
2ـ پچوی. ا. همان ماخذ. ص: 178.
3. Gokbelgin, Tayyib. Arz ve Raporlarinegore ibrahim Pasanin irakeyn Seferindeki ilk Tedbir leri ve Futuhati Belleten Cilt: XX. Sayi: 83, 1957 S: 449-482.
4- پچوی. ا. همان ماخذ. ص: 187.
5. Anhegger, Robert. 16. Asir Sairlerenden Zaifi Turkbili Edebiyati dergisi Cilt: IV. Sayi: 1-2, 1950. S: 133-166
6- پچوی، ا. ماخذ پیشین. ص 187، 191.
7ـ لطفی پاشا. تواریخ آلعثمان. مطبعه عامره، استانبول 1341 ه . ق. ص 435، 438.
8ـ پچوی. ا. تاریخ پچوی. دارالصناعه عامره، اسلامبول 1283 ق- ج ا - ص 280.
9ـ لطفی پاشا. ماخذ پیشین. ص 450.
10ـ لطفی پاشا. ماخذ پیشین. ص 455.