تاریخ كهن و باستان
ساسانیان آگاهانه هخامنشیان را به فراموشی سپردند
- تاريخ كهن و باستان
- نمایش از یکشنبه, 20 شهریور 1390 15:23
- بازدید: 5648
برگرفته از فر ایران
دکترتورج دریایی
ساسانیان حدود 500 سال پس از هخامنشیان ـ بزرگترین امپراتوری [شاهنشاهی] جهان در عصر خود ـ بر سراسر سرزمین ایران، حکومت میکردند اما در متون بر جای مانده از ساسانیان، هیچ یادآوری دقیق و واضحی از هخامنشیان به ثبت نرسیده است. در حالی که در متون تاریخی کلاسیک کشورهایی که در زمان هخامنشیان در پهنهی این بزرگترین امپراتوری ]شاهنشاهی[ جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسیاری دربارهی امپراتوری]شاهنشاهی[ گسترده هخامنشیان وجود دارد. مصریان، یهودیان و یونانیان تحت تاثیر هخامنشیان قرار گرفتند و در متون و کتیبههای خود از آنان یاد کردهاند و سوال این است که چرا ساسانیان در آثار خود یادی از هخامنشیان نکردهاند؟
ساسانیان در سده سوم میلادی، از ایالات پارس برخاستند. یعنی همان ایالتی که هخامنشیان، 500 سال پیش از آنان، از آن جا برخاسته بودند.
مورخان باستانی غرب در آثار خود نوشتند که ساسانیان تلاش کردند تا عظمت امپراتوری ]شاهنشاهی[ هخامنشیان را دوباره احیا کنند. هخامنشیان و ساسانیان وجوه اشتراک بسیار دیگری نیز دارند که شاید نشانگر این نکته باشند که ساسانیان تحت تاثیر سیاستهای پیشین امپراتوری ]شاهنشاهی[ هخامنشی بودهاند. اما در زمان ساسانیان، هیچ اثر نوشتاری ثبت نشده است که نشان دهد، آنان پادشاهان 500 سال پیش از خود را به یاد دارند.
با مطالعه آثار نوشتاری بر جای مانده از پادشاهان هخامنشی، این پرسش در ذهن باستانشناسان و استادان تاریخ باستان مطرح شد که آیا ممکن است چنین شاهنشاهی عظیمی ]هخامنشی) که تا قرنها پس از خود بر حکومتهای سرزمینهای همسایه تاثیر عمیق بر جای گذاشت، از یاد هموطنان پارسی خود رفته باشد؟
آنان این سوال را مطرح کردند که چگونه ممکن است که ایرانیان هخامنشی سنگنوشتههایی را که برای ما در تختجمشید (کاخ بزرگ هخامنشی) و یا مجموعهای از نقش برجستههای پایین گورهای هخامنشی مانند نقش رستم و ... بر جای گذاشته باشند. اما ایرانیان ساسانی از این دوره تاریخی، بیاطلاعاتی باشند؟
دکتر تورج دریایی، معتقد است که ساسانیان آگاهانه و به دلیل، احتمالا سیاسی یا دینی، از هخامنشیان در آثار خود یاد نکردهاند.
یار شاطر، کتنهوفن و رولف نخستین کسانی بودند که این نکته را طرح کردند که ساسانیان به دلیل عدم حافظه تاریخی، هخامنشیان را به یاد نمیآورند، نه به دلایل سیاسی یا دینی.
این سه تن در مقالههایشان این بحث را مطرح کردند که نباید الزاما فرض کرد که ساسانیان، باید هخامنشیان را به یاد داشته باشند. این سه تن یاد آور شدند که تنها منابع کلاسیک غربی و غیر ایرانی هستند که نوشتهاند، ساسانیان از وجود هخامنشیان آگاهی داشتند و حتی در سیاستهای خود، روش آنان را اتخاذ میکردند. اما آنها را آگاهانه از حافظ مکتوب حذف کردهاند و سیاستهای سکوت و نادیده انگاشتن را در ارتباط با هخانشیان پیشه کردند.
یار شاطر در مقاله خود که در سال 1371 در رم به چاپ رسید، تاکید میکند که اگر منابع ساسانی درباره هخامنشیان سکوت کردهاند، به این دلیل بوده است که سلسله قبل از ساسانیان، هخامنشیان نبودند و اشکانیان بودهاند. اگر ساسانیان باید از گذشتگان در متون ساسانی یادآوریای میکردند، این گذشتگان هخامنشیان نبوده بلکه اشکانیان بودهاند که ساسانیان، آنها را بر کنار کرده و سلسلهی ساسانیان را بنا نهادند.
اما دکتر «تورج دریایی» دلایلی را ذکر میکند تا نشان دهد، ساسانیان حافظه تاریخی داشتهاند و هخامنشیان را به یاد میاورند. اما سیاست آنان دربارهی امپراتوری ]شاهنشاهی[ عظیم هخامنشی، مبتنی بر سکوت و نادیده انگاشتن بود. او برای اثبات نظریه خود، چند دلیل را طرح میکند.
یکم ـ سنت تاریخ نویسی ساسانی : ساسانیان در سنت تاریخ نویسی، بخشهایی از تاریخ گذشته را مسکوت گذاشتهاند، از جمله هخامنشیان را. آنان به ندرت از پادشاهان هخامنشی یاد کردهاند. در تاریخ نویسی ساسانی، در روایت زرتشتی، کیومرث آغازگر تاریخ انسان است و پس از او پیشبدان و کیانیان روی کار میآیند. در زمان آخرین پادشاه کیانی، یعنی ویشتاسب، زرتشت ظاهر میشود و اندیشههای دینی خود را اشاعه میدهد.
تاریخ ساسانی از «دارای دارایان» نام میبرد که ظاهرا داریوش سوم، پادشاه هخامنشی است. یعنی این اولین اشاره به نام یکی از پادشاهان هخامنشی در تاریخ نویسی ساسانی است.
در نوشتههای دیگر فارسی میانه، نام اردشیر دیگر غیر از اردشیر بابکان آورده شده است. این اردشیر ظاهرا اردشیر دوم پادشاه هخامنشی است. اردشیر دوم کسی است که پرستش آناهیتا را در شاهنشاهی ایران، رواج داد. این پرستش تا زمان ساسانیان نیز ادامه داشت.
بدین سان، ساسانیان از دو یا سه پادشاه هخامنشی در آثار خود یاد کردهاند که تا حدودی به این معنی است که ساسانیان، هخامنشیان را به یاد داشتهاند.
دوم ـ سنت شفاهی: در زمان هخامنشیان و پس از اشکانیان، سنت شفاهی و سینه به سینه، رواج بسیار داشته است. شفاهی بودن بخشی از تاریخ ایران، این تاریخ را آسیبپذیر کرده است. در منابع آمده است که خنیاگران اشکانی، قصه پادشاهان اشکانی و هخامنشی را به صورت شعر در کوچه و برزنها میخواندند. این سنت تا زمان ساسانیان رواج داشته است. به این ترتیب یعنی بخشی از تاریخ هخامنشیان، به صورت نقل قول شفاهی، در اذهان مردم تا روزگار ساسانی باقی ماده بود.
سوم – منابع غیر دینی ساسانی و غیر ساسانی: در منابعی چون منابع یهودی یا متونی چون متن پهلوی «شهرستان ایرانشهر» از چندین شاه و شاهزاده ایرانی یاد شده است که با شاهزادهگان یهودی ازدواج کردهاند. یعنی در این منابع آمده است که ایرانیان با یهودیان زمان خود، ارتباط خوبی داشتهاند. مثلا مادر بهرام گور، دختر «رسکالوت» پادشاه یهود، شیشین دخت بوده است. این امر به طور غیر مستقیم نشان میدهد که ساسانیان از هخامنشیان آگاهی داشتهاند، زیرا یهودیان در منابع مکتوب خود بسیار از هخامنشیان یاد کردهاند.
چهارم ـ تبدیل تاریخ نگاری واقعی به تاریخ نویسی مذهبی: به دلیل قدرت پیشوایان مذهبی زرتشتی، اسلاف ساسانیان که زرتشتی مذهب بودند به کیانیان که درزمان آخرین پادشاهی آنان زرتشت ظهور میکند. باز میگردد نه به هخامنشیان که زرتشتی نبودند. در حقیقت کتاب آسمانی اوستا (از سخنرانی دکتر تورج دریایی در دفتر نشر تاریخ ایران)، هیچ خاطرهای از هخامنشیان ندارد. نمونههای این تاثیر مستقیم مذهب در حقایق تاریخی ساسانی در جاهای دیگر نیز دیده میشود. به این ترتیب، خاطرات ساسانیان از گذشته، زرتشتی گرفته میشود و رسما یاد و خاطره هخامنشیان، انکار میگردد.
برای آگاهی کامل از این موضوع، مراجعه فرمایید: تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن ـ دکتر هوشنگ طالع ـ انتشارات سمرقند ـ چاپ نخست ـ تهران 1384ـ گفتار هفتم