پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست دکتر محمد مصدق چرا و چگونه نهضت ملی ایران ناکام گشت و از پای در آمد؟

دکتر محمد مصدق

چرا و چگونه نهضت ملی ایران ناکام گشت و از پای در آمد؟

برگرفته از تارنگار ایران‌چهر

(تحلیلی از شادروان دکتر غلامحسین صدیقی)

در چاپ سوم کتاب جنبش ملی‌شدن صنعت نفت ایران(1366)(1)، نویسندۀ محترم کتاب، فشرده‌ای از یازده جلسه گفت و شنود خود را با دکتر صدیقی در بارة نهضت ملی ایران به چاپ رسانیده است. شادروان دکتر صدیقی  در پاسخ به پرسش نویسندة کتاب «دربارۀ علل پراکندگی نیروهای ملی، که منجر به کودتای مردادماه 1332 گردید»، به گونة فهرست‌وار مطالبی را برمی‌شمارد که حکایت از ژرف‌نگری و دید گستردة استاد دارد. دکتر صدیقی به عنوان یک جامعه‌شناس عوامل مختلف درونی و بیرونی، موقعیت جغرافیایی، ساختار جامعة ایران، نارسایی‌های قانون اساسی، موضع سیاست‌های بین‌المللی و بسیاری زمینه‌های دیگر را در پدیدآمدن شرایطی که منجر به توقّف نهضت ملی ایران گردید، دخیل دانسته و چون بسیاری از کسان، بر یک یا چند نکتة محدود در این باره تکیه نکرده است. بدون‌شک دکتر صدیقی در یادداشت‌ها و خاطرات خود به تفصیل در بارة همة آنچه که در اینجا بدان فهرست‌وار اشاره دارد، سخن گفته است؛ که امید می‌رود، روزی همة آن نوشته‌ها در اختیار ملت ایران قرار بگیرد. حال با ذکر این مقدمه می‌پردازیم به  نقل عین نوشته‌ها از صفحة 532 تا 537 کتاب.

دکتر پرویز ورجاوند

گفت و گوی سرهنگ غلامرضا نجاتی با دکتر غلامحسین صدیقی

پرسش:« چگونه نهضت ملی ایران با چنان اتحاد و همبستگی که میان قشرهای جامعه ایجاد کرده بود و با وجود پیروزی‌هایی که در سایة آن اتحاد و اتفاق به دست‌آورده بود، دچار پراکندگی شد و در لحظات خطیر پیکار شکست خورد؟»

دکتر صدیقی:« پاسخ این سؤال مفصل است. باید از طرفی، علل اصلی و اساسی و از سوی دیگر، علل عارضی و حتی حوادث نامترقب را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. اکنون چون در حال حاضر مجال تحقیق نیست، بعضی از علل مزبور، فهرست‌وار ذکر می‌شود:
1. کیفیات و خصوصیات جامعة ایرانی و اوضاع  و احوال طبقات و گروه‌های شهری، روستایی و ایلیاتی و اختلافات سنتی، برخورد منافع آنها و ضعف رشد سیاسی ناشی از آن اوضاع و احوال؛‌
2. موضع جغرافیایی ـ سیاسی (ژئوپولیتیکی) ایران و سوابق روابط بین‌المللی آن و دگرگونی‌های حادث در اوضاع و احوال مرامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای بزرگ و منافع و رقابت‌ها و طمع‌ها و زد و بندهای گوناگون داخلی و خارجی آنها. در این باب، نگرش‌ها و منافع جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی و ملاحظات بین‌المللی دولت‌های اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان و ایالات متحد آمریکا درخور توجه  مخصوص است؛
3.  تأثیر فعالیت « تراست»‌ها و  شرکت‌های بزرگ و چندملیتی در امور سیاسی و اقتصادی داخلی خود و کشورهای خارج؛‌
4.  تصویر ظاهراً دور از واقع اختلاف اساسی بین دولت‌های سرمایه‌داری دخیل در امور سیاسی و اقتصادی و تکیة بر آن تصور؛
5. امور مربوط به حکومت مشروطة ایران و نقایص و ابهام در قوانین اساسی مشروطیت؛
6.  عدم صراحت کافی در حقوق سلطنت و موضع قانونی شاه و معارضه و درگیری آن حقوق با تمایلات و توقعات شخصی  و تجاوزات او و درباریان به حقوق ملت؛
7.  فقدان احزاب سیاسی ملی مؤثر، به لحاظ شرکت در انتخابات پارلمان و نظارت در سیاست داخلی و خارجی؛
8. مشکلات انجام انتخابات آزاد، ناشی از خصوصیات اوضاع نامساعد جامعة ایران و  تأثیر جهل و گمراهی در اعمال نفوذهای داخلی و خارجی؛
9.  ضعف اصول و ماهیت پارلمانی و ناپایداری اکثریت در مجلس شورای  ملی و مجلس سنا، همراه با سستی اخلاقی و سیاسی بعضی از نمایندگان؛
10.  قِلّت عدة سیاستمداران درستکار و شجاع و مُصلح و آگاه به مواقف سیاست داخلی و بین‌المللی؛
11.  عقاید و افکار دکتر مصدق و بینش ملی و اجتماعی و سوابق سیاسی او و برخورد این امور با موانع و محضورات داخلی و خارجی؛
12. جبهة ملی و کیفیت ایجاد و تشکیل و خصوصیات شخصی و مرامی اعضاء آن؛
13. تشکیل تقریباً بدون مقدمه و بدون سابقة ذهنی دولت دکتر مصدق و نقصان بررسی‌ها و پیش‌بینی‌های لازم؛
14.  ترکیب سیاسی نمایندگان مجلس هفدهم و تأثیرپذیری برخی از آنها از جریانات نامطلوب و کارشکنی داخلی و خارجی(‌شرقی و غربی) و تغییر روش سیاسی  و تضعیف دولت به وسایل گوناگون؛
15.  تبلیغات زیانبار بعضی از گروه‌های متشکّل سیاسی که برخی از آنان با مقامات خارجی پیوستگی داشتند؛
16. عمل گروهی مخالفان متعدد( به علل گوناگون) بعضی از سناتورها، افسران در حال خدمت، افسران بازنشسته، ملاکان بزرگ صاحب قدرت و نفوذ و کارگردانان خیانت‌پیشه  و رشوه‌دهی و فسادپراکنی خارجیان ذی‌نفع؛
17. اشتباهات از جانب مسئولین و دست‌اندرکاران امور؛  مثلاً در انتخاب مشاغل اشخاص و ملاحظه‌کاری در اتخاذ بعضی تصمیمات، به خصوص در هفته‌های آخر در برابر زیاده‌روی‌ها و گفته‌ها و نوشته‌ها و مداخلات خارج از مصلحت اشخاص و گروه‌ها؛
18.  دشواری‌های ناشی از قطع فروش نفت و مسدودکردن ذخایر ایران به لیرة انگلیسی در بانک انگلستان و خودداری اتحاد جماهیر شوروی از پرداخت مطالبات ایران،
19.  به‌وجودآمدن زمزمه‌های مخالفت حاصل از اقدامات اصلاحی دکتر مصدق همراه با تبلیغات و کارشکنی‌ها و ایجاد تشنجات در طبقات مردم.
    هرچند عمل دکتر مصدق از حیث سیاسی مواجه با شکست شد، اما‌ آثار حقوقی و تاریخی آن باقی ماند.از نظر حقوقی، مخالفان به رغم زد و بندها نتوانستند اصل ملی‌شدن صنعت نفت ایران را نفی کنند و از نظر تاریخی،  تأثیر کار او در ایران و دیگر کشورهای استعمارزده محفوظ مانده و مورد توجه است.

غفلت‌ها و اشتباهات
غلامرضا نجاتی: «‌آقای دکتر صدیقی! نکاتی را که اشاره گردید، درتضعیف نهضت ملی ایران  تأثیر اساسی داشته است؛ ولی بدون‌تردید یک‌سلسله غفلت‌ها یا اشتباهات هم در کادر رهبری و فرماندهی بوده است. به نظر جناب‌ عالی این اشتباهات و غفلت‌ها چه بود و  آیا می‌شد از  وقوع آن جلوگیری کرد؟»
¬
 غلامحسین صدیقی: « بدون‌تردید اشتباهاتی روی داده و غفلت‌هایی هم شده است. در اینجا به چند مورد که مربوط به روزهای پیش از کودتا و بعد از آن حادثه است، اشاره می‌‌کنم:
    یکی از این اشتباهات، ترتیب تظاهرات سالگرد سی‌ام تیر بود که موجب پراکندگی نیروها گردید و درست در جهت خواست و هدف تبلیغات دشمن انجام گرفت؛ گفتند صبح، ملّیون تظاهرات برپا کنند و عصر، عناصر چپ. انگلیس‌ها از این پراکندگی نیروها استفاده کردند و در تبلیغات خود، عناصر چپ را قدرتمندتر از آنچه بودند، معرفی کردند تا آمریکایی‌ها را از خطر« کمونیسم» بترسانند؛ و موفق هم شدند.
    اشتباه دیگر، انتخاب زمان مذاکره با هیأت نمایندگی شوروی، برای رفع اختلافات مرزی و تسویة دعاوی ایران، در تهران بود؛ یعنی در نیمة دوم مردادماه 1332 که دستگاه تبلیغات بریتانیا، ‌آمریکایی‌ها را از خطر روزافزون نفوذ کمونیست‌ها در ایران به هراس انداخته بود. درست در همان موقع، رهبر اقلیت مجلس شورای ملی، طی تلگرامی به دبیر کل سازمان ملل اطلاع داد که دکتر مصدق قصد دارد یک رژیم کمونیستی در ایران ایجاد کند!
    بعد از شکست کودتای شب25 مرداد، اشتباهات متعدد مهم دیگری روی داد. وقتی میتینگ عصر روز 25 مرداد در میدان بهارستان تمام شد،  مردم را به حال خودشان رها کردند. بعد از آن سخنان تند، باید مردم  عصبی و تحریک‌شده را راهنمایی می‌کردند. از همان پایان میتینگ، افراد حزب توده در شهر پراکنده شدند و هرچه خواستند گفتند و انجام دادند. این همان چیزی بود که دشمنان ما و مجریان طرح کودتا، می‌خواستند. ملّیون، بدون آنکه در پایان میتینگ دستورالعملی دریافت کنند، متفرق شدند. درست است که با شکست کودتا و فرار شاه، مردم هیجان‌زده شده بودند و در انتظار تغییر و تحولی از سوی دولت بودند، ولی نباید از جانب میتینگ‌دهندگان رها می‌شدند. در آن‌موقع باید به مردم تفهیم می‌شد که [الان باید]  بیش از هر زمان هوشیار باشند. باید تماس رهبران جبهة ملی و ملّیون با مردم قطع نمی‌شد؛ می‌بایست به طور منظم  به مردم‌ آموزش داده می‌شد و تفهیم می‌گردید که نظم و آرامش را حفظ کنند و در انتظار  تصمیمات دولت باشند. باید همه‌روزه رهبران جبهة ملی، به وسایل مختلف با مردم حرف می‌زدند و مردم را‌ آماده نگاه  می‌داشتند. از روز 25 ]مرداد[ به بعد، یعنی تا روز 28 مرداد، در تهران هیچ اجتماعی به وسیلة احزاب و جمعیت‌های ملی صورت نگرفت. و در عوض، افراد حزب توده، در دسته‌های کوچک، آزادی عمل یافتند، و بهانه به دست خارجیان دادند و مردم را نگران ساختند.
    من، بعدازظهر روز 25 مرداد، در خانة نخست‌وزیر بودم و با رئیس شهربانی ارتباط داشتم. او، به طور منظم، اخبار را به من اطلاع می‌داد و من با نخست‌وزیر مشورت می‌کردم. سخنان ناطقین میدان بهارستان را هم اجمالاً شنیدم. حدود ساعت هفت بعدازظهر، ‌آقایان دکتر شایگان و مهندس رضوی به خانة دکتر مصدق آمدند.
   در همین موقع، رئیس شهربانی تلفن کرد و گفت:‌« توده‌ای‌ها از میدان بهارستان در حال شعاردادن به حرکت درآمده‌اند و معلوم نیست برنامة‌ آنها چیست»، و کسب تکلیف کرد.
   چند ساعت بعد از فرار شاه نمی‌شد بگوییم قوای انتظامی تظاهرکنندگان را با خشونت پراکنده کنند و حادثه بیافرینند. من به اطاق دکتر مصدق رفتم و با تندی، به دکتر شایگان و  مهندس رضوی گفتم:‌«مردم را رها کرده‌اید و آمده‌اید اینجا؟ بعد از آن سخنرانی‌های تند... باید مردم را هدایت می‌کردید؛ حساسیت موقع را باید برای ده‌ها هزار تن مردمی که در آنجا جمع شده بودند، تشریح می‌کردید.]شما[ باید به فکرمردمی باشید که آنها را به حرکت درآورده‌اید؛] اما[  آنها را رها کرده‌اید و به اینجا آمده‌اید؟»
   دکترمصدق سکوت کرده بود. آنها هم همینطور... آقایان حرکت کردند و رفتند داخل شهر و میدان سپه که مراقب مردم باشند؛ ولی آن‌وقت دیر بود...»

میزان‌ آمادگی دولت برای مقابله با کودتا
غلامرضا نجاتی :«‌آقای دکترصدیقی! از چه موقع انتظار]رخ‌دادن[ کودتا را داشتید؟ چه موقع احساس کردید]که[ دیگر قادر به کنترل اوضاع نیستید؛ و آیا دولت خود را برای مقابله با چنان واقعه‌ای آماده کرده بود؟»

غلامحسین صدیقی: « از ماه‌های آخر سال 1331، بر اثر تحولات  وقایع خارجی و حوادث داخلی، دولت در انتظار پیشامدهای تازه‌ای بود. ما توطئه‌های چندی را پشت سر گذاشته بودیم و غافل نبودیم:  توطئة 9 اسفند؛ قتل افشارطوس؛ تحصن سرلشکر زاهدی در مجلس؛ توطئة بختیار‌ی‌ها در جنوب... به خصوص از 12 مرداد که روز رفراندوم بود، انتظار عکس‌العمل از سوی دشمن را داشتیم. روزنامه‌ها هم در مقالاتشان، دربارة احتمال کودتا، هشدار می‌دادند. ساعت 9 روز پنج شنبه 22 مرداد 1332، نتیجة رفراندوم طی اعلامیة دولت به وسیلة رادیو به اطلاع مردم رسید. نخست‌وزیر طی نامه‌ای که برای شاه فرستاد، درخواست انحلال دورة هفدهم مجلس شورای ملی را کردند.
    عصر روز 24 مرداد، برای حضور در هیأت دولت به منزل نخست‌وزیر رفتم و تا ساعت 22 نزد نخست‌وزیر بودم. سرتیپ ریاحی هم احضار شد و در بارة تانک‌هایی که در اختیار گارد سلطنتی بود، مذاکره کرد و پس از اخذ دستور، خارج شد. او پس از مدتی مراجعت کرد و به نخست‌وزیر گفت، پیش‌بینی‌های لازم برای مقابله با هر واقعه‌ای به عمل آمده است.
    درحدود ساعت 22 به منزلم رفتم. در ساعت سه و نیم صبح، سرتیپ مدبر، رئیس شهربانی خبر کودتا و شکست آن را اطلاع داد. من اتومبیل رئیس شهربانی را خواستم و به خانة نخست‌وزیر رفتم. در حدود ساعت چهار صبح آنجا بودم. در بارة کودتا و نامه‌ای که سرهنگ نصیری حامل آن بود، گفتگو به عمل آمد. در ساعت شش صبح اعلامیة مربوط به چگونگی کودتا تهیه شد و در ساعت هفت از رادیو پخش شد و از هیأت دولت دعوت به عمل آمد. قبل از ظهر خبر رسید که شاه از رامسر به بغداد رفته است. از کارهای مهم آن‌روز، اعلام انحلال مجلس و بازداشت جمعی از نظامیان و غیرنظامیان است که متهم به شرکت در کودتا بودند.
   آنچه گفتم،]در[ پاسخ به این سؤال شما بود که، «از چه‌موقع دولت انتظار] رخ دادن[ کودتا را داشت؟»] پاسخ به[ سؤال دوم، یعنی « آمادگی دولت برای مقابله با کودتا» ، نیاز به توضیح بیشتری دارد، به خصوص از جنبة نظامی و انتظامی. طی سال‌های بعد از کودتا، مطالب فراوانی، چه از سوی مسئولان و دست‌اندرکاران و چه از طرف دیگران، در مطبوعات و کتب داخلی و خارجی انتشار یافته است که متأسفانه اکثر آنها بر اساس جهت‌گیری‌های شخصی و یا سلب مسئولیت و یا به قول شما، محافظه‌کارانه ،  عنوان و منتشر شده است. من هم در گفت‌وشنودی که با بعضی دوستان مطبوعاتی داشته‌ام، در یکی دو مورد، به طور مختصر حرف‌هایی زده‌ام؛ ولی با شما (2) گفتگوی مفصل و طولانی داشته‌ام. شما را هم تا به حال ملاقات نکرده بودم و از طریق کتاب سودمندی که با روشی صحیح و متین نوشته‌اید، آشنا شدم.
    باری... این نکته را هم اضافه کنم که هر جا در سخنانم  دولت را مورد ایراد و انتقاد قرار می‌دهم، خودم را نیز شریک می‌دانم. با این مقدمه، می‌پردازم به ادامة بحث در بارة آمادگی دولت از جنبة نظامی برای مقابله با کودتا. ظاهر اوضاع حکایت می‌کرد که دولت آمادگی رودرویی با کودتا را دارد. همانطور که کودتای شب 25 مرداد، به سرعت و با قاطعیت شکست خورد. سرتیپ تقی ریاحی، رئیس ستاد با نخست‌وزیر در تماس بود و تا عصر روز 28 مرداد که او را دستگیر کردند، در ستاد ارتش حضور داشت. من در بارة اینکه سرتیپ ریاحی، به فراخور موقع، از نقطه‌نظر نظامی صلاحیت ادارة‌ ارتش را در آن دوران حساس داشت یا نه، اظهارنظر نمی‌کنم؛ ولی این را می‌توانم بگویم که او ظاهراً قصد خدمت داشت و مطلبی که مورد سؤال است، این نکته  می‌باشد که، « اگر افسر دیگری که حائز همة شرایط لازم برای ادارة ارتش در آن زمان بود، با افسرانی همچون سرتیپ محمد دفتری و نظایر او سر و کار داشت، چه می‌کرد؟» مشکل ما، چه در کادر سیاسی و چه در ردة نظامی و فرماندهی، این بود که مردانمان انگشت‌شمار بودند. ما در آن دوران نیاز به اشخاص باشخصیت و عالِم و میهن‌دوست داشتیم. فراموش نمی‌کنم روز 28 مرداد، حدود ساعت ده صبح، نخست‌وزیر تلفن کرد و گفت حکم ریاست شهربانی را به نام سرتیپ محمد دفتری صادر کنید. این کار انجام شد. روز بعد از دکتر مصدق پرسیدم: «‌آقا! به این افسر اعتماد داشتید؟»
   دکتر فرمود:« آقا! کاش می‌بودید و می‌دیدید. این افسر، که با ما نسبت دارد، صبح روز 28 مرداد آمد و با گریه گفت: آقا! به من خدمتی رجوع کنید. من چه‌موقع مناسب‌تر از حال می‌توانم به شما خدمت کنم؟!»‌
   همه چیز به ظاهر آماده بود؛ ولی عده‌‌ای از مسئولان نظامی به دشمن پیوسته بودند و یا خودشان را کنار کشیده بودند. گمانم این توضیح مختصر، جواب کافی باشد به چگونگی آمادگی دولت برای مقابله با کودتا...»

غلامرضا نجاتی:«‌ آقای دکتر! چه‌وقت احساس کردید]که[ به اوضاع مسلط نیستید و چرا نخست‌وزیر آن‌روز پیامی برای مردم نفرستاد و از ملت نخواست به خیابان‌ها بیایند و از آزادی خود دفاع کنند؟»

غلامحسین صدیقی:«در تهران، از دو ساعت بعدازظهر‌ آن‌روز، احساس کردیم که تسلط بر اوضاع دشوار است و پس از اشغال مرکز رادیو و آگاهی شهرستان‌ها از جریان کار در مرکز، تسلط مخالفان قطعیت یافت.]در پاسخ به[ اینکه پرسیدید، «چرا نخست‌وزیر پیامی برای مردم نفرستاد»، باید بگویم که چنین پیامی وضع را آشفته‌تر می‌کرد. مردم تهران، روبه‌روی نظامیان تحریک‌شدة طاغی قرار می‌گرفتند. خطر جنگ خانگی در میان بود و خون‌های زیادی ریخته می‌شد؛ که نه آقا، و نه ما، با آن موافق نبودیم.»

 

پي نوشتها:

1. نجاتی، سرهنگ غلامرضا.جنبش ملی شدن صنعت نفت(چاپ سوم) تهران، 1366.

2.   منظور سرهنگ غلامرضا نجاتی است .

 

به نقل از کتاب همه هستی‌ام نثار ایران(‌یادنامة دکتر غلامحسین صدیقی). گردآوری و تنظیم: پرویز ورجاوند. تهران، چاپخش، 1372 ، ص 148 ـ 141.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه