جشنها و گردهماییها
جشنهای باستانی
- جستار
- زیر مجموعه: جشنها و گردهماییها
- یکشنبه, 27 بهمن 1392 11:14
- آخرین به روز رسانی در یکشنبه, 27 بهمن 1392 11:14
- نمایش از یکشنبه, 27 بهمن 1392 11:14
- بازدید: 6059
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین) شمارههای دوم (آبان و آذر 1381 خورشیدی، صفحه 20 تا 21) و سوم (زمستان 1381 خورشیدی صفحه 42 تا 43)
مریم سلیمی
نیاکان ما (در ایران باستان)، سال را به دو فصل «تابستان بزرگ» هفتماهه و «زمستان بزرگ» پنجماهه و دوازده ماه سیروزه تقسیم کرده و پنج روز باقی مانده را به نام «پنجه» به پایان ماه دوازدهم افزوده بودند. چون سال خورشیدی 365 شبانه روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 49 ثانیه است، از اینرو پس از پایان یافتن 12 ماه و پنج روز پنجه، نزدیک به شش ساعت باقی میماند که آن را به زبان پهلوی، «بهیزک» میگفتند (بهیزک همان است که در گاهشماریها به نام کبیسه یاد میکنند). در هر چهار سال با افزودن این زمان به یکدیگر، روز ششمی پس از پنجه حاصل میشد که آن را به زبان پهلوی «اَوَرداد» نام نهاده بودند که به چَمِ (معنی) «روز زیادی» است.
در گاهشمار مزبور، نام 6 ماه از شش «امشاسپند» گرفته شده و برخی هم نام ایزدان بوده است. امشاسپندان، شش تن از فرشتگان بزرگ و نزدیک به «اهورامزدا» و یاوران او در ادارهی جهاناند و ایزدان، فرشتگانیاند که در مرتبهای پس از امشاسپندان هستند.
«نوروز نامه»، کتابی که موسوم به خیام است، انگیزهی نامگذاری ماههای دوازدهگانه را چنین بیان کرده است:
«فروردینماه به زبان پهلوی است، معنیاش چنین باشد که این، آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج «حمل» (بره) راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
اردیبهشت ماه، این ماه را از بهشت نام کردهاند، یعنی این ماه، آن ماه است که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرّمی، و «ارد» به زبان پهلوی «مانند» بود و آفتاب اندرین ماه بر دور است و در برج «ثور»(گاو نر) باشد و میانهی بهار بود.
خورداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو و میوه. و آفتاب در این ماه در برج «جوزا» (دو پیکر) باشد.
تیر ماه، این ماه را بدان تیر ماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی فرود آمدن گیرد. و اندرین ماه، آفتاب در برج «سرطان» (خرچنگ) باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.
مرداد ماه، یعنی خاک، دادِ خویش بداد از برّها و میوههای پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماهِ میانهی تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج «اسد» (شیر) باشد.
شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریوِ دخل بود. یعنی دخلِ پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج، آسانتر باشد و آفتاب در این ماه در «سنبله» (خوشه) باشد و آخر سال تابستان بود.
مهر ماه، این ماه را از آن مهر ماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر، از هر چه رسیده باشد، از غله و میوه نصیب باشد. بدهند و بخورند به هم و آفتاب در این ماه در «میزان» (ترازو) باشد و آغاز «خریف» (پاییز) بود.
آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از بارانها که آغاز کند و مردمان آب گیرند و از بهرِ کشت و آفتاب در آن، ماه در برج «عقرب» (کژدم) باشد.
آذر ماه، به زبان پهلوی آذر، آتش بود و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش و نوبت آفتاب در این ماه، مر برج «قوس» (کمان) را باشد.
دی ماه، به زبان پهلوی، دیو باشد. بدان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرّمیها دور مانده و آفتاب در برج «دلو» (سطل) بود و اول زمستان باشد.
بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی، به سردی و خشکی و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندراین ماه به خانهی «جدی» (بزغاله) بود.
«اسفندارمذ» ماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی، میوه بود. یعنی اندراین ماه، میوهها و گیاهان دمیدن گیرد و نوبتِ آفتاب به آخر برجها رسد به برج «حوت» (ماهی).
پس کیومرث این مدت را بدین گونه به دوازده بخش کرده و ابتدای تاریخ پدید کرد».
روز شمار
در ایران باستان، به جای هفته، هر یک از سی روزماه به نامی خوانده میشد که برخی از آنها به نام شش امشاسپند و برخی به نام ایزدان و چند روز با لقبها و و صفتهای اهورامزدا نامگذاری شده بود و بدین روش، نام دوازده ماه سال نیز در شمار نامهای روزها وجود داشت.
[مدتهاست کتیبهای مانوی در تورفان چین به دست آمده که در آن به روشنی از روزهای هفته نام برده شده است: مهرشید (یکشنبه)، ماهشید (دوشنبه)، بهرامشید(سهشنبه)، تیرشید(چهارشنبه)، اورمزدشید(پنجشنبه)، ناهیدشید (شششنبه) و کیوانشید (شنبه). جالب است که مهرشید، نخستین روز هفته و روزی تعطیل بود. این کتیبه در موزهی ملی چین (پکن) نگهداری میشود. این موضوع گواه آن است که چندگونه تقویم در ایران باستان وجود داشته است که در بین آنها، تقویم روزشمار، تقویمی است که در دورهی ساسانی تقویم رسمی کشور شد.ـ ویراستار.]
گفتنی است روزهای هشتم و پانزدهم و بیستوسوم، به نام «دی» میباشد که به چَمِ آفریدگار و منسوب به اورمزد است. برخی را گمان بر این است که این سهروز و روز نخست ماه (چهار روز اورمزد) روزهای تعطیل ماه بودند. به هر روی، برای اینکه در شمارش روزها، این سه روز از هم باز شناخته شوند، آنها را با نام روزهای پس از خود، میخوانند. یعنی روز هشتم را با نام روز نهم که آذر باشد، به نام «دی به آذر» یاد میکنند.
نامهای سی روز ماه که از اوستا سرچشمه گرفته، با چم هر یک از آنها، بدین گونه است:
1- اورمزد یا هُرمَزد: ساده شدهی اهورامزدا، نام خداوند به چم هستی بخشِ بزرگِ دانا.
2- بهمن یا وهومن: اندیشهی نیک، خِرَد مقدّس(نام امشاسپند مرد).
3- اَردیبهشت یا آشاوهیشتا: بهترین راستی، پاکی و درستی، و قانون اهورایی و نظم و هنجاری است که آفرینش را اداره میکند(نام امشاسپند مرد).
4- شهریور، شهریر یا خشتریانه: شهریاری نیرومند،شهریاری ایزدی و فرّ و اقتدار خداوندی است(نام امشاسپند مرد).
5- اسفند یا اسپندارمَذ یا اسپند آرمیتی: فروتنی،فداکاری و مهرِ پاک که مادر نموداری از آن است و به همین خاطر، سپندآرمیتی مظهر و پشتیبان مادران و زنان در ایران باستان بوده است(نام امشاسپند زن).
6- خرداد، خورداد یا هئوروتات: کمال، تندرستی و رسایی(نام امشاسپند زن).
7- مرداد یا امرداد یا أمرتات: بیمرگی و جاودانگی که انسان در این صورت به ابدیت و خدا میپیوندد(نام امشاسپند زن).
8- دی به آذر.
9- آذر: آتش، فروغ.
10- آبان: آبها، هنگام آب.
11- خیر یا حوز: آفتاب، خورشید.
12- ماه.
13- تیر: ستارهی تیر، ستارهی باران.
14- گوش یا گئوش: جهان، زندگی، هستی.
15- دی به مهر.
16- مهر: دوستی، پیمان.
17- سروش: فرمانبرداری.
18- رَشن: دادگری.
19- فروردین: فروهر، نیروی پیشرفتدهنده.
20- بهرام یا ورهرام: پیروزی.
21- رام: رامش، شادمانی.
22- باد.
23- دی به دین.
24- دین: بینش درونی، وجدان.
25- اَرد یا اشی: خوشبختی، دارایی و خواسته.
26- اَشتاد: راستی.
27- آسمان.
28- زامیاد: زمین.
29- مهراسفند یا مانترهسپندی یا ماراسپند: گفتار پاک.
30- انارام یا اَنیران: فروغ و روشنیهای بیپایان.
و روزهای پنجه نیز به ترتیب به نامهای پنج گاتا (سرودهای اشوزرتشت) که بر پنج بخش است، خوانده میشد:
اهنود(اهونهوتگاه)، اشتود(اوشتهوتگاه)، شپنتمد(سپنتهمَتگاه)، وهوخشتر(وهوخشترگاه) و وهیشتوایش( وهشتوایشتگاه).
شادی
یکی از مهمترین پایههای «فرهنگ – تمدن» ایران باستان، شادی بود که ایرانیان آن را، دادهٔ اهورایی میدانستند. برای همین است که واژهی جشن، از ریشهی پهلوی «یزش» یا «یزشن» است که به معنی پرستش و پرستیدن است. گو این که، جشن مراسمی است که همراه با آیینهای دینی بر پا میشود و «سور» تنها برای شادمانی. بر مبنای همین باور، ایرانیان باستان دارای دستکم 20 جشن بزرگ در سال بودند که همهی مردم در آنها مشارکت میکردند. برترین و مهمترین جشنها نوروز، مهرگان و سده هستند. دیگری، جشن شب یلداست.
دوازده جشن نیز به خاطر یکی شدن روز و ماه همنام بوده است، مانند فروردینگان (در نوزدهم فروردین که امروزه هم در بین زرتشتیان به مناسبت «بزرگداشت درگذشتگان»، عزیز است و تعطیل)، اردیبهشتگان(همزمان است با سوم اردیبهشت فعلی و به فرشتهی اردیبهشت که مظهر پاکی و راستی است تعلق دارد. همچنین در سایر ملل، این جشن به نام جشن گل برگزار میگردد. در این روز شهریاران بارعام میدادند و دستور دستوران، آیینی را که مرسوم بوده در حضور پادشاه برگزار میکرد و همه را اندرز میگفت)،...
شش جشن هم به مناسبت برداشت محصولهای گوناگون بر پا میشد که آنها را «گاهنبار» مینامیدند که به معنی گاه یا هنگامِ انبار کردن {محصول} است. گاهان بار نیز معنی می دهد که وقتِ همگانی و میهمانی است. گاهنبار در اوستا «یااریه» نامیده میشود که از واژهی «یاره» آمده و به معنی جشن سال است.
ایرانیان در این شش روز، انجمنهای میهمانی و داد و دَهِش بر پا میکردند و بارِ همگانی میدادند و با خواندن نماز و نیایش، سپاس آفرینشهای اهورامزدا را به جا میآورند.
این شش «گاهنبار» که هر یک، پنج روز به درازا میکشید و برترین روز جشن نیز واپسین روز آن بوده است، بدین گونهاند:
1- مَیدیوزرمگاه: از روز خور تا «دی به مهر» در اردیبهشت ماه، که جشن میان بهار و گاه سبزی و خرّمی زمین است. ایرانیان عقیده داشتند که در این گاه، آسمان آفریده شد.
2- مَیریوشهمگاه: از روز خور تا «دی به مهر» در تیر ماه، که جشن میان تابستان است. ایرانیان عقیده داشتند در این گاه، آب آفریده شد.
3- پَیتیشهمگاه: از اشتاد تا انارام در شهریور ماه، که روزهای برداشت خرمن گندم و معنی آن دانهور است. ایرانیان عقیده داشتند در این گاه، زمین آفریده شد.
4- اَیاسرمگاه: از اشتاد تا انارام در مهر ماه، که روزهای بازگشت چوپانها با گلهی خود از چراگاه تابستانی است. ایرانیان عقیده داشتند در این گاه، روییدنیها آفریده شدند.
5- میدیارمگاه: از مهر تا ورهرام در دی ماه، که به معنی میان سال است، ایرانیان عقیده داشتند در این گاه، جانوران آفریده شدند.
6- هَمَسپَتمَیدیمگاه: از اهنود تا «وهشتو – ایشتگاه» (5 روز پایانی سال) که در آن با «خانهتکانی» و آراستن منزل و خویشتن، ایرانیان خود را برای رسیدن سال نو آماده میساختند. نیاکان ما عقیده داشتند که در این گاه، آدمی آفریده شد.
جشن سده
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کسی هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیس جنگ
به زور کیانی رهانید زدست
جهانسوز ما را از جهانجو بجست
برآمد سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
پدید آمد آتش از آن سنگ باز
هر آن کس که بر سنگ آهن زدی
ازو روشنایی پدید آمدی
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
«از آنجا که نامگذاری چهرههای اسطورهیی بر پایهی ویژگی و کردار ایشان است، بنابراین هوشنگ میتواند به معنای «رخشای نیکو» باشد (هو= خوب + شنگ= درخشش). از هوشنگ به نام پرذات یا «پیشداد» یاد شده که به معنی پیشآفریده و «نخستزاد» است. نخستین آفریدهی اهورامزدا نیز آتش بود که آن را از روشنی بیکران فراز آفرید. در شاهنامه هم، آتش، نخستین آخشیج(عنصری) است که از آن آخشیجهای دیگر پدید میآیند.
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام، سردی نمود
ز سردی همان بازتری فزود
هوشنگ نمایهی فروغ و روشنایی است و جشنهای آتش از زمان وی پا میگیرد. در این جشنها مردم آتش میافروختند و گرد آن میآمدند و به شادی میپرداختند. سده که گویش درستتر آن «سذک» بوده، میتواند از ریشهی سوز یا سوختن باشد که کنایهیی از آتش است. سذک را «آتش بلندزبانه» نیز معنی کردهاند».
(امید عطایی ـ آفرینش خدایان)
دیدگاه دیگر چنین است: ایرانیانباستان بر این پیوند بودند که چون صد روز از زمستان بزرگ بگذرد [آبان، آذر، دی و ده روز از بهمنماه]، سرما شکسته شده، رأی هوا دگرگون میگردد و چهرهی زمان شاد میشود. پس چون صد روز سرد زمستانی را پشت سر نهاده بودند، شب هنگام جشن سده را بر پا میکردند. از انگیزههای این جشنها و آیینها فزون بر نیایش یزدان و شادمانی که توانایی خرد را در پی دارد، همیاری و همکاری بوده است.
شادروان موبد موبدان «رستم شهزادی»، دربارهی گرامیداشت آتش میفرمودند: «ایرانیان از زمان هوشنگشاه به بعد هر شهری را که بنا مینهادند، نخست در آن شهر آتشکدهیی میساختند. آتش آتشکده همیشه روشن بود. هر روز بامداد، مردم از آتشکده برای خانههایشان آتش میبردند. تا اینکه در خانهها اجاق نهادند و اجاق خانه همیشه روشن بود. بهترین دعا در آن زمان این بود که: اجاق خانهات همیشه روشن باد. برخی از مردمان که کوچنشین بودند، چون هنگام کوچ فرا میرسید، اجاقی را که از گل ساخته بودند و آتش در آن فروزان بود و به آن کلک] نقل[ میگفتند به پیرزن همراه میدادند که سوار بر اسب آن را جلوی خود گذاشته و از آن نگهداری کند تا خاموش نشود».
بدینترتیب سده نماد پیروزی بشر بر طبیعت و پیدایش آتش است. آتشکدهی «آذر فرنبغ» در لارستان فارس، ویژهی برگزاری رسمی جشن سده بود.
مهرگان، جشن کشاورزی
مهرگان جشن دینی و آغاز آیین مهر ـ نخستین آیین بشری ـ بود. در استورگان آمده است: «مهر» یا «میترا» که از بزرگترین ایزدان هند و ایرانی است، به کمک «ورونه» و دیگر ایزدان هند و ایرانی، ایزد «هوم»، نگهبان گیاه «هوم» را میکشد و آن را به زمین میپاشد که از آن، انواع گیاهان و جانوران پدید میآیند. کار دیگر مهر، کشتن گاو است که از جریان خون گاو بر زمین، بر برکت و سرسبزی افزوده میشود. به همین خاطر میبینیم که میترا پس از زاده شدن از دل صخره در یک دست خنجر و در دست دیگرش مشعل دارد: مشعل نشانهی روشنی و معرفت تراویده از زایش مهر است و خنجر نشانی از قربانی کردن گاو و ایجاد حیات و برکت
بنا به یک روایت، مغی به نام «اوستانس» برای نخستین بار، آیین میترا را در باختر ایران رواج داد و پس از رفتن مهرپرستی به بخشهای باختری و برخورد مستقیم مغان با کاهنان بومی، این کاهنان در لباس مغان هلنی، از میان آیینهای جشن میتراگان(مهرگان)، آیین قربانی را برای بزرگداشت میترا در آسیای صغیر رونق دادند. در آیینهای قربانی مربوط به جشن مهرگان، شاه یا ساتراپ، رقص مذهبییی را که شبیه سماع صوفیان بود، رهبری میکرد و همراه شرکتکنندگان دیگر، با نوشیدن هوم (و شاید شرابهای دیگر) از خود بیخود میشدند.
در لغتنامهی دهخدا آمده است: «پادشاهان هخامنشی هرگز نمیبایست مست میشدند، مگر در روز جشن مهرگان که لباس ارغوانی میپوشیدند و بادهگساری میکردند».
با ظهور زردشت و مخالفت وی با قربانی کردن چارپایان، مردم از قربانی کردن چارپایان دست میکشند و مهر یا میترا را با شکلی جدید به عنوان یکی از ایزدان خود محفوظ میدارند.
بنابر باور مهرپرستی، «مهر» آفرینندهی موجودات نیک و سودمند است. وی از بروز توفانی که منجر به ویرانی جهان شود، جلوگیری میکند و هر گاه خشکسالی شود، با پرتاب تیری از کمان خود، از صخرهی آسمان آب جاری میکند.
پس با لطف و توجه ایزد مهر بود که کشاورزان میتوانستند محصول خوبی به دست آورند و بر اساس باورهایشان، شایسته بود در پیشگاه ایزدی که فراوانی محصول را با نزول باران و افزایش چارپایان به ارمغان آورده است، قربانی نمایند و هدیه نثار کنند.
در حال حاضر نیز مهرگان زمانی برگزار میشود که کشاورزان پس از گذشت نزدیک به یک سال کار و تلاش، محصول خود را جمعآوری میکنند. از این روی، آن را «جشن کشاورزان» نیز میگویند. گرچه در طول زمان پایهها و مبانی باورهای گذشته طرد شد، ولی شادی و خوشحالی کشاورزان پس از برداشت محصول موضوعی است که میتواند به این جشن استمرار و دوام بخشد.
برگزاری جشن مهرگان از زمان پادشاهی فریدون، نیای ایرانیان آغاز شد:
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان، تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
دل از داوریها بپرداختند
به آیین، یکی جشن نو ساختند
... بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن «مهرگان» دین اوست
تنآسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگار است از او ماه مهر
بکوش و برنج، ایچ منمای چهر
آتشکدهی «بزرین» در بلخ، مکان رسمی برگزاری جشن مهرگان بود. در گاهشمار امروزی، جشن مهرگان، دهم مهرماه است.
جشن اسفندگان یا روز زن
در بین جشنهای ایرانی، جشن اسفندگان (همنامی روز اسفند با ماه اسفند)، جشن بزرگداشت مادران و زنان بوده است. در این روز ـ که برابر با پنجم است است ـ زنان از شوهران، پسران، پدران و برادران خود هدیههایی دریافت میکردند که بیانگر حقشناسی و ارجگذاری «مرد» به مقام شامخ «زن» بوده است. این رسم بسیار پسندیده که از هزاران سال پیش در ایران مرسوم بوده، آینهای از برابری و تساوی زن و مرد در ایرانباستان است که هنوز هم زرتشتیان، چه در ایران و چه در خارج آن را گرامی میدارند و در پایان سدهی نوزدهم و آغاز سدهی بیستم، در اروپا و سپس در آمریکا نیز مرسوم گردید. برابری و تساوی زن و مرد در ایرانباستان یکی از مهمترین دلایل فرهنگ شکوفا و پویا و تمدن چشمگیر و بالندهی آن روزگار در ایران است.
پروفسور دارمستتر که از ایرانشناسان بهنام است، میگوید: راز جاودانگی و دیرمانی و اثرگذاری فرهنگ و تمدن ایرانباستان را باید در برابری مقام مرد و زن و احترامی که جامعهی ایران برای مادران و زنان قایل است، دانست.
در کتاب «بندهش» آمده است که خداوند در آغاز خلقت، نخستین زن و مرد آریایی را به صورت دو ساقهی ریواس آفرید که با هم همسان و همتا و هماندازه روییدند و هیچ کدام را بر دیگری برتری و امتیازی نبود تا این که در مهرروز از مهرماه (جشن مهرگان) به خواست و ارادهی اهورامزدا آن دو از صورت گیاه به کالبدی انسانی درآمدند و مشیه و مشیانه نام گرفتند.
همچنین زرتشت در گفتار خود (گاتها)، زن و مرد را یکسان مورد خطاب قرار میدهد و به فَرَوَهر زنان نیک مانند مردان نیک درود میفرستند و از زنان خردمند و نیکوکار مانند مردان خردمند و نیکوکار به نیکی یاد میکند. این درود و ستایش و آفرینباد نه تنها برای زنان و مردان نیک ایرانی بلکه برای زنان و مردان نیک هفت کشور زمین (سراسر جهان) نیز فرستاده میشود.
در اوستا به مرد «نماپئیتی» و به زن «نمانوپئیتی» گفته شده که مراد از واژهی نخست، سرور و صاحبخانه و مراد از واژهی دوم، نور و روشنایی خانه یا کدخدا و کدبانوست.
در فرهنگ ایران هدف از ازدواج و تشکیل خانواده فقط رفع نیازهای جسمانی و فیزیکی نیست بلکه هدف، خیلی فراتر و برتر از آن است. در ایران باستان ازدواج و همسری عملی بسیار پسندیده و کاری در جهت رضای خداوند است و مقصود از آن این است که زن و مرد با همکاری یکدیگر با نیروی اهریمنی و بدی مبارزه کنند و به نیروی نیکی سپنتایی سود برسانند و آن را یاری دهند و مراد از تشکیل خانواده، به وجود آوردن فرزندان نیکو، سالم و سودرسان به جامعه است تا فرزندان از پدر و مادر خود، همکاری و یاری با نیروی اهورایی و مبارزه دایمی با نیروی اهریمنی را بیاموزند. در خانوادهی ایرانی، دختر و پسر با هم فرقی نداشت زیرا این دو مکمل یکدیگرند.
در اوستا بخشی به نام «هوسپرم نسک» بوده که دربارهی تربیت کودکان سخن رانده است. گرچه بخش مهمی از آن شوربختانه از بین رفته ولی از آنچه برجای مانده اینگونه استنباط میشود که در ایرانباستان تعلیم و تربیت دختران و پسران مانند خود زندگی مهم بود. هر یک از دختران و پسران بایستی به وسیلهی آموزش و پرورش و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه والا و ارجمندی برساند تا عنصری مفید برای خانواده و شهر و کشور باشند.
در یسنا آمده است: ای اهورامزدا به من فرزندی عطا کن تا بتواند به نیروی خرد و دانش از عهدهی انجام وظیفه نسبت به خانه و شهر و کشور برآید (دختر و پسر مطرح نیست).
آذرپاد مهر اسپند در «پندنامه» به پسر خود اندرز میدهد که «راه دانشآموزی را به روی همسر و فرزندانت باز کن و آنان را به این کار تشویق نمای و اگر از لحاظ مادی، توانایی آنرا نداشتی که همهی فرزندانت را به دبستان بفرستی، دختران را مقدم شمار زیرا پسران با نیروی جسمانی بیشتری که دارند از عهدهی کارهای دیگر برمیآیند». در همان زمان که زنان در ایرانباستان چنین پایگاهی داشتند در کشورهای دیگر به دیدهی حقارت بر او مینگریستند، حتا در کشوری مانند یونان و از شخص نامداری چون ارسطو گفتهای نقل میشود که نابرابری بین وضع اجتماعی و حقوقی زن و مرد را آشکار میسازد. ارسطو میگوید: «خداوندا ترا سپاس میگویم که مرا آزاد آفریدی نه برده، که مرا مرد آفریدی نه زن، که مرا در کشور یونان آفریدی نه در جای دیگر».
(توران شهریاری، روزنامهی مشارکت، 15 اسفند 1378 خورشیدی)
جشنهای ماهانه:
جشن فروردینگان: فروردین روز / نوزدهم فروردین
جشن اردیبهشتگان: اردیبهشت روز / سوم اردیبهشت
جشن خردادگان: خردادروز / ششم خرداد
جشن تیرگان: تیر روز / سیزدهم تیر
جشن مردادگان: مرداد روز / هفتم مرداد
جشن شهریورگان: شهریور روز / چهارم شهریور
جشن مهرگان: مهر روز / شانزدهم مهر
جش آذرگان: آذر روز / نهم آذر
جشن دیگان: جشن دیگان اول: روز هشتم از دی ماه یا روز «دی به آذر»، جشن دیگان دوم: در روز پانزدهم از دی ماه یا روز «دی به مهر»، جشن دیگان سوم: در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»
جشن بهمنگان: بهمن روز / دوم بهمن
جشن اسفندگان یا سپندامذگان: سپندارمذ روز / پنجم اسفند