سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی حکمت و فلسفه گفتگوهای امام علی (ع) و کمیل ـ بخش نخست

حکمت و فلسفه

گفتگوهای امام علی (ع) و کمیل ـ بخش نخست

برگرفته از روزنامه اطلاعات

هانری کربن
ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی


اشاره: مسأله روابط تشیع و تصوف (عرفان) از مسائل اصلی معنویت اسلامی است. هانری کربن در آثار خویش به ویژه بر مبنای آرای کسانی چون سید حیدر آملی، بر آن است که تشیع سرچشمۀ اصلی معنویت اسلامی است و تصوف نیز ریشه در تعالیم عرفانی ائمه(ع) دارد، گو اینکه برخی طریقه‌ها دین خویش به تشیع را فراموش کرده‌اند. در عین حال التزام راستین به تشیع، بدون نیاز به عضویت در تشکیلات و طریقتهای تعریف شدۀ صوفیه، عین سلوک در طریقت است. تأملات وی در دو گفتگوی امام علی(ع) با کمیل بن زیاد ـ از خواص آن حضرت ـ با این هدف انجام شده است. نوشتار زیر ترجمه بخشی از کتاب وی با عنوان «اسلام ایرانی: چشم اندازهای معنوی و فلسفی» است که پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت ومعرفت»(ش78) به چاپ رسیده است.

در اینجا نظرما معطوف است به دو گفتگوی امام علی(ع) با کمیل‌بن‌زیاد، که از شاگردان و یاران برجسته آن حضرت بود.گفتگوی نخست به نوعی مقدمه گفتگوی دوم است. این متون معنا و محل نزاع «پیکار معنوی» بر طبق نظر امام را به بهترین وجهی به تصویر می‌کشند و معلوم می‌سازند که کدام پهلوان مرد پایداری در آن پیکار است.

در گفتگوی نخست، کمیل از امام می‌پرسد:1 «حقیقت چیست؟» امام برای آزمودنش می‌پرسد: «ما لک و الحقیقه: تو را با حقیقت چه کار؟» کمیل می‌پرسد: «آیا من رازدار شما نیستم؟» امام می‌فرماید: «بلی، ولکن یُرشحُ علیک ما یُطفحُ منی: آری، اما آنچه از من سرریز کند، بر تو می‌تراود.»2 و امام برای وی توضیح می‌دهد که چرا اگر چنین رازی از [دریای] وجود من به [ظرف] وجود تو بریزد، به زیان هر دوی ماست؛ زیرا هر ظرفی بیش از ظرفیتش گنجایش ندارد و امام مأمور است هر چیزی را سر جای خود بگذارد.

کمیل دقیقاً با استناد به همین قابلیت امام، در این موقع می‌پرسد: «آیا چون تو کسی، درخواست‌کننده را نومید می‌سازد؟» یعنی آیا کسی در مرتبه تو، با این شناخت رفیع به حقایق روحانی و این درک [دقیق] از قابلیت هر کس، می‌تواند با خودداری از پاسخگویی، درخواست‌کننده را نومید سازد و او را از حقش [برای دانستن] محروم سازد و از دستیابی به مقصود بازدارد؟» خیر، دستور خداوند این است که: «و أما السائل فلا تنهر: خواهنده را مران.»(ضحی،10) اگر این سخن پیامبر(ص) را که فرمود: «کلّم الناس علی قدر عقولهم: با مردم به اندازه خرد‌شان سخن بگو» قاعده قرار دهیم، این حکم خداوند، امام را مکلف به پاسخگویی می‌کند.

در این موقع امام خود را موظف به اجابت او دید و آغاز به سخن فرمود: «الحقیقهُ کشفُ سُبُحات الجلال من غیر اشاره: حقیقت، عیان شدن عظمت‌های جلال است بی‌اشارت.»3 کمیل گفت: «بیشتر توضیح دهید.» فرمود: «محوُ الموهوم مع صحو المعلوم: ناپدید شدن همه موهومات دروغین است همراه با پدید [یا پیدا] شدن همه معلومات حقیقی.»4 کمیل گفت: «بیشتر توضیح دهید.» فرمود: «هتکُ الستر لغلبه السرّ: پاره شدن حجاب است به دلیل چیره شدن راز.»5 گفت: « بیشتر توضیح دهید.» فرمود: «نور یشرقُ من صبح الأزل فیلوحُ علی هیاکل التوحید آثارُه: نوری است که از صبح ازل سر بر می‌زند و آثارش بر هیکل‌های توحید فرو می‌تابد.» (یعنی در وجود کسانی که به توحید حقیقی باور دارند. در تعلیقه‌ای که در حاشیه یک نسخه خطی آمده است، می‌خوانیم: این نور، امام سرمدی است). کمیل گفت: «بیشتر توضیح دهید.» امام فرمود: «أطف السراج، فقد طلع الصبح: چراغ را خاموش کن که صبح سر زد». و بعد ذلک سکت الإمام: پس از آن امام لب از سخن فروبست.

چنین متنی به تنهایی کافی است برای اثبات اینکه تعلیم ائمه، منبع حکمت شیعی، آدمی را در محضر چیزی قرار می‌دهد که همانقدر با جدل متکلمان متفاوت است که با روش استدلالی فیلسوفان یونانی‌مآب و بی‌تفاوتی متدینان زاهدمآب به معرفت. در اینجا بحث درباره تعلیم ویژه‌ای است که نزد ما غربیها، به هنگام بحث و بررسی درباره اسلام، به طور کلی خیلی کم مورد توجه قرار گرفته است؛ چندان که [بسیاری] در این خصوص دچار سوءفهم شده‌اند و حتی تشیع را یک «دین اقتداگرا»6 به معنای مورد نظر از این اصطلاح در غرب، تلقی می‌کنند؛ زیرا درکمان از معنای ولایت [یا ارشاد معنوی] را از کف داده‌ایم. می‌بینیم که امام هیچ حکم جازمی را به کسی تحمیل نمی‌کند. علمی را که امام تعلیم می‌دهد، مؤلفان [شیعی] علم ارثی توصیف می‌کنند؛ معرفتی که نفس به ارث برده است.

این علم، میراثی است که نفس به اندازۀ قابلیتش ‌مستحق آن است و می‌تواند آن را به دست آورد. وارث، کسی است که توانایی فهم دارد. او نباید میراث خویش را از راه تلاشهای جدل مفهومی [یا عقلی]‌ به دست بیاورد. به موجب مرتبۀ فهمش،‌ استحقاقش برای «خلافت» تضمین می‌شود و اهلیّت دریافت «امانت» [و امین بودن نسبت به آن] را پیدا می‌کند. و به موجب همین درک است که کمیل [به اصرار] از امام استدعای اجابت سؤالش را دارد.

متن گفتگو یقیناً دشوار است. به همین دلیل شرحهای مفصلی بر آن نوشته شده است. سید حیدر آملی در بخش دوم اثر سترگش [جامع‌الاسرار]، به تفصیل آن را شرح کرده است؛ اما در نخستین باری که به این سخن استناد می‌نماید، به این ملاحظه بسنده می‌کند که معنای نهایی گفتگو در عبارت پایانی آن است: «و بعد ذلک سکّت الإمام: پس از این، امام لب از سخن فروبست.» به اعتقاد وی این بدان معناست که: کمیل که تا مرتبه طریقت عرفانی پیش رفته است، از این پس می‌تواند با چشم خویش ببیند. دیگر مسأله به شکل مباحثه و مجادله عقلی مطرح نمی‌شود؛ زیرا مباحثه و مجادله عقلی به سان چراغ در قیاس با خورشید است.7 حقایق الهام باطنی و تجربه عرفانی، همان طور که امام در آغاز گفتگو تلویحاً بیان فرمود، نهایتاً از طریق عبارت و اشارت قابل بیان نیست.8

سید حیدر آملی از این، دو نتیجه می‌گیرد: اولاً عارف در صَمت [و سکوت]، به مقصود خویش از راه ذوق [یا تجربه روحانی] که بالاترین مرتبه ممکن برای وصال خداوند است، دست می‌یابد. در ثانی، اگرچه ائمه این اسرار الهی را برای اخصّ خواص و شاگردان خویش فاش می‌کنند، احدی حق ندارد که آن اسرار را در حضور عوام‌الناس و نادانان فاش سازد.9 باز هم در اینجا، یاد شکوهمندانۀ اصل «امانت» [الهی] تداعی می‌شود. پس کیستند آنان که وظیفه حفظ و انتقال این امانت را نسل اندر نسل برعهده دارند؟

گفتگوی دوم امام با کمیل در خلوتی شکوهمند برگزار می‌شود. امام دست کمیل را می‌گیرد، به خارج از شهر، به بیابان می‌برد و در آنجا پس از برآوردن آه عمیقی، به او می‌فرماید:

ـ یا کمیل! انّ هذه القلوب أوعیه، فخیرُها أوعاها... : ای کمیل! این دلها ظروفی است و بهترینشان نگاهدارنده‌ترین [یا پرظرفیت‌ترین] آنهاست. پس آنچه تو را می‌گویم، از من به خاطر دار. مردم سه دسته‌اند: دانایی که شناسای خداست [حکیم کامل]، آموزنده‌ای که در راه رستگاری کوشاست، و فرومایگانی رونده به چپ و راست که در هم آمیزند [تودۀ عوام‌] و پی هر بانگی گیرند و با هر باد به سویی خیزند. نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند

کمیل! دانش بهتر از مال است، که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزینه کردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید. دانش فرمانگذار است و مال فرمانبردار.

کمیل! گنجوران مالها مرده‌اند گرچه زنده‌اند، و دانشمندان چندان که روزگار پاید، پاینده‌اند. تن‌هایشان ناپایدار است و نشانه‌هاشان در دلها آشکار.

پی‌نوشتها:

1ـ ر.ک.: جامع‌الاسرار، ص170.

2ـ این عبارت در متن نیامده است.

3ـ «عیان شدن انوار عظمت الهی است، بی‌آنکه به جهتی مقید یا به کیفیتی موسوم گردد». ر.ک: مفاتیح‌الأعجاز، ص292.

4ـ همه کثرات که وجود موهوم دارند، به محض تجلی نور حق محو و متلاشی شوند. در این صورت همه ادراکات وهمی و دروغین از میان برمی‌خیزند و به سان ابرهای تیره از برابر آسمان قلب کنار می‌روند و ماه کامل (بدر) حقیقت در آن نمایان می‌شود. رسول خدا (ص)فرمود: «سترون ربّکُم کما ترون القمر لیلۀ البدر: پروردگارتان را خواهید دید آن گونه که ماه را در شب مهتابی می‌بینید». به قول شیخ محمود شبستری: «حقیقت خود مقام ذات او دان/ شده جامع میان کفر و ایمان». ر.ک: جامع‌الاسرار، صص173ـ174، بند 332.

5ـ این کلام دو معنا می‌تواند داشت: یکی اینکه اگر این سرّ چیره شود، سالک و طالب حقیقت یارای نهان داشتنش را ندارد؛ مانند آنچه در مورد منصور حلاج و دیگران نقل شده است، در این حالت او سرمست از این راز و زمام اختیار از کفش بیرون است. معنای دوم این است که در صورت چیره شدن این راز بر او، دیگر به پرده‌های این راز که همان مظاهرند، التفات و عنایتی ندارد. و از آن پرده‌ها و در آن پرده‌ها جز خود حقیقت را نمی‌بینند. همان طور که سیدحیدر آملی می‌گوید معنای دوم با کلام امام (ع) هماهنگ‌تر است. ر.ک: جامع‌الاسرار، ص172، بند330.

6- religion d’autorite

7ـ «لأنّهُ قد طلع تباشیرُ شمس الحقیقۀ و ظهر شعاعُها فی الافاق. و لست أنت بعد ذالک محتاجاً إلی السؤال من لسان العقل الذّی هو کالسراج بالنسبۀ إلی الشمس»، «زیرا روشنایی‌های خورشید حقیقت سر زد و پرتوهایش در افق‌ها نمایان شد. و تو زین پس نیاز به پرسش از زبان عقل که بسان چراغ در قیاس با خورشید است، نداری». جامع‌الاسرار، ص29. وقتی آدمی به مقام مشاهده و کشف برسد، دیگر شایسته نیست از طریق مجادله و مباحثه در پی دستیابی به مقصود باشد.

8 ـ «الکشفیاتُ و الذوقیاتُ غیر قابلۀٍ للعبارۀ والاشارۀ والسؤال و الجواب»، همان.

9ـ عبارت سید حیدر قدر متفاوت است: «وقتی امام در خصوص افشاء اسرار الهی برای خاص‌ترین محرم و بزرگترین شاگردش اینگونه رفتار می‌کند [و این همه سخت‌گیر است]، پس روا نیست غیرامام این اسرار را بر هر یک از عوام و نادانان فاش سازد».

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید