دوشنبه, 14ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جستار احترام آتش و آتشکده‌های مهم [در ایرانشهر]

جستار

احترام آتش و آتشکده‌های مهم [در ایرانشهر]

برگرفته از فر ایران

علی سامی

آتش برای زندگی بشری و دفع سرما و رفع نیازمندی‌ها و تهیه خوراک فوق‌العاده ضروری و مورد نیاز و در ادوار باستانی، آتش بدین آسانی که امروزه با کبریت و برق و سایر وسایل می‌توان آن را به وجود آورد، به دست نمی‌آمد، از این رو در نگاهداری و فروزنده بودن آن،‌ نهایت دقت و کوشش را ملحوظ می‌داشتند.

 ایرانیان باستان، معتقد بودند که حرارت به سه شکل و در سه جا وجود دارد: در روی زمین به صورت آتش، در هوا یعنی میان زمین و آسمان به صورت حرارت و در آسمان به شکل خورشید.

در اوستا، آتش پنجم سوگند شمرده شده و در یسنای 11 و 17 مذکور است و در تفسیر پهلوی آن یسنا مندرج است و در کتاب بن‌دهشن با مختصر تغییری نقل شده است از این قرار: برزی سوه Berezisavah (آتش معابد ـ آتش بهرام)، وهوفریانه Vohufryana (آتش بدن انسان و حیوان)، اورازیشته Urvazishta (آتشی که در نباتات پنهان است)،‌ وازیشته Vazishta (آتشی که در ابر است ـ برق آذرخش)، اسپنیشته Spenishta (آتشی که در بهشت در حضور اهورامزدا می‌سوزد)(2) در هر خانواده آتشگاهی(3) بوده است و مانبذ خانه، یعنی بزرگ‌تر و کدخدای خانه، موظف بوده است که شب و روز در روشن نگهداشتن آن همت گمارد تا پیوسته مشتعل و فروزان باشد و خاموش نشود.

خاموشی آتشی را با نیستی و بدبختی و هلاکت خانواده توام می دانستند، مسافر هنگام بازگشت از مسافرت پیش از دیدن زن و فرزند، به زیارت آتش می رفت و چنان‌چه بدبختی گریبان‌گیر کسی می‌شد، شکایت پیش آتش می برد و به همین جهت برای آن قربانی ها می کردند و سرودها می خواندند.

احترام آتش تا این اندازه بوده است که حکم‌فرمایان و شاهان محلی فارس (فراتاداران) در زمان سلوکی ها و پارت ها، رییس آتشکده هم بوده و خود را حافظ آتش می دانسته اند و از همین لحاظ است که روی سکه های خود منظره آتش و مشغل یا آتشدان را نقش کرده و در بعضی از آن، نوشته هایی دارد و می نمایاند که شاهان وقت نگاهبان و حامی آتش نیز بوده اند.

روی سکه بغدات این عبارت به خط آرامی نوشته شده: «بغدات پرت دارا لهیه بغ کرت» یعنی «بغ‌داد آتش‌دار، پسر خدایگان بغ کرت» و نیز روی مسکوکات شاهان ساسانی، در یک طرف شکل آتشدانی است که بر فراز آن آتش مقدس فروزان است.

احترام و عقیده به این عنصر مفید، و مقدس داشتن آن، نه تنها در این سرزمین بلکه در میان تمام قبایل و ملل قدیم معمول بوده است، رومیان قدیم آتش مقدس را در معبد وستا Vesta نگاهداشته و نگاهدارنده آن را وستالیس Vestalis که دختری پاکدامن و از خانواده‌ی شریف بوده، می نامیده اند. در یونان الهه آتش را هیستا Hesita خوانده اند و هندوان آتش مقدس را اگنی Agni و خدای آن را به همین نام می گفته اند. در دین اسلام نیز دارای اهمیت بوده و یکی از مطهرات می باشد.

در عهد باستان، آتش به تناسب اجتماعات و شهرها، درجه‌ی مخصوص داشته است. آتش خانه را مانبذیا کدخدای خانه نگاه می داشته و نگاهبان آتش در هر عشیره یا دیه «آذران» مغ بوده ولی در کوره یا استان «آتش بهرام = ورهران» هیأتی تحت ریاست یک موبد نگاهدارنده‌ی آتش بوده اند.

از این انواع آتشکده های محلی که شاید هزاران عدد در سرتاسر شاهنشاهی بوده، بگذریم، سه آتشکده بزرگ در سه نقطه‌ی کشور وجود داشته که آتش سایر آتشگاه ها و آتشکده ها را از آن سه آتشکده بزرگ می آورده اند و معتقد بودند که آتش علوی در آغاز آفرینش توسط باد، درین سه نقطه به وجود آمده است، این سه آتشکده عبارتند از: آتشکده آذرگشن‌اسپ(4) Adhur Gushnasp - آذربرزین مهر Adhur Burzenmitre - آذرفرنبغ Adhur Farnbagh این سکه آتشکده(5) از عهود کهن به جا مانده و هر کدام به طبقه و گروهی منسوب بوده است. آذرگشن‌اسب، آتش لشگریان «اتشتاران» و آذرفرنبغ، مربوط به کشاورزان «واستریوشان» و آذربرزین مهر، منسوب به پیشوایان دینی «آتوربانان» بوده است.

در بن‌دهش فردگرد 17، [این] سه آتشکده، این‌طور توصیف شده: آذرفرنبغ که جمشید آن را در پرستشگاهی در کوه فرمند خوارزم فرونهاد، در زمان کی گشتاسپ که دین زرتشتی پدید آمد، از خوارزم به کوه رشن کابلستان در سرزمین کابل برده شد. آذر گشنسب که تا روزگار پادشاهی کی‌خسرو مستقل بود و او بر بالای کوه اسنونت (سهند)   Asnavant آن را در پرستشگاهی نهاد. سوم آذر برزین مهر که زمان کی گشتاسپ، همان‌گاه که زرتشت دین خود را آورد، آن آتش در کوه ریوند «در خراسان نزدیک نیشابور» برپا گردید.

در روایات داراب هرمزدیار (جلد اول)، به سه آتشکده‌ی نامبرده اشاره کرده می نویسد: «آذر فرنبغ در کاریان فارس، آذربرزین مهر، درریوند خراسان و آذرگشنسب، در آذربایجان. آذرگشنسب سپهدار ایران است آتش رزمیان در اسوند کوه، آن آتش، کیخسرو را یاری کرد وقتی که دژ بهمن را گرفت ... این هر سه بی هیزم سوزند و از آب بیم نمی دارند...»

1- آتشکده آذرگشنسب: آتش شاهی و آتش مقدس جنگیان و رزمیان بوده است. محل این آتشکده در گزن (جزن) که عرب ها آن را شیز نامیده اند در آذربایجان بوده است. مسعودی که در اوایل سده چهارم هجری به حدود گرگان و دریای خزر سفر کرده، نوشته که اشکانیان زمستان را در عراق «تیسفون» و تابستان را در شیز از شهرهای آذربایجان بسر می بردند. در این شهر در زمان اشکانیان آتشکده ای به نام «آذرخشن» یعنی «آتش نیک»(6) [بود] و پادشاهان ایران هنگام تاجگذاری پیاده به زیارت آن آتشکده می رفته اند و هدایای گران‌بها و زیاد تقدیم آن می نمودند. این آتشکده چون در زادگاه زرتشت برپا گردیده بود، از این لحاظ، میان سایر آتشکده ها مقام و اهمیت بیشتری پیدا کرد.

آذرخش همان آذرگشنسب است و شاهان ساسانی در تابستان از تیسفون بدان جا می آمدند. نام دیگر این شهر شیز است. یاقوت آن را معرب از چیس دانسته، در دینکرد شیچ Sich نوشته شده.

راولین سن (Sir. Henry Rawlinson)(7) که در سال 1838 آن‌جا را دیده، جای آتشکده‌ی آذرگشنسب را شهر شیز «گنجک»،(8) دانسته این تصور، باعث اشتباه سایر محققان بعدی گردیده است. مارک‌وارت Mark Wart لیلان کنونی را جای آذرگشنسب دانسته است. لیلان دهی از شهرستان مراغه [و در] گوشه‌ی شرقی دریاچه‌ی ارومیه(9).

دژشیز که آتشکده در آن قرار داشته، اکنون ویرانه اش هم برجا نیست. درازای دژ 400 متر و پهنای آن در حدود 310 متر بوده است، به اندازه‌ی صفه تخت جمشید.

دژ، حصار ضخیمی داشته که ارتفاع آن را 45 پا و قطرش را 16 پا حدس زده‌اند و دو دروازه داشته است. در میان دژ، دریاچه‌ای است که آب آن از  ته دریاچه می‌جوشد. رنگ آن آبی آسمان‌گون، شیرین و گواراست.  درازای دریاچه 120 متر و پهنایش 80 متر است و عمق وسط آن، حدود صد متر و عمق اطرافش حدود شصت متر است.

در هر حال، اکثر از خاورشناسان و باستان‌شناسان همان ویرانه‌های تخت سلیمان کنونی را در آذربایجان (یکصد میلی جنوب شرقی دریاچه ارومیه را در خاک افشار جای)، آتشکده‌ی آذرگشنسب دانسته‌اند.

شاهان ساسانی هنگام رسیدن به تخت شاهی، با پای پیاده به زیارت این آتشکده می‌رفته‌اند و هدایای زیادی تقدیم می‌کرده اند و از همین لحاظ این آتشکده، دارای خزاین و نفایس زیادی بوده است. وجود اشیای گران‌بها و جواهرات و زر و زیور و ثروت زیاد این آتشکده، سبب شد که آن‌جا را گنجک «گنج» بنامند. تئوفانس Theophanes مورخ رومی (817-750 م) درباره‌ی ثروت این آتشکده نوشته است که همانند گنجینه‌ی کرزوس پادشاه لیدی بوده است.

و نوشته اند که بهرام پنجم (428-420 م)، قبل از جنگ با خاقان، بدین آتشکده رفت و نیایش نمود و پس از شکست خاقان، همه یاقوت و جواهری را که در اکلیل خاقان بود، با شمشیری که به زر و گوهر ترصیع گردیده بود، به آتشکده اهدا کرد و نیز خسرو اپرویز، نذر کرده بود که اگر بر بهرام چوبین ظفر باید، حلیه‌های زرین و هدیه های نقد، نیاز آذرگشنسب نماید. پس از موفقیت، به ندز خویش وفا کرد.

مورخین دیگر متذکر شده اند که شاهان ساسانی، از تیسفون با پای پیاده به زیارت این آتشکده می رفته اند. ابن‌خرداذبه، آتش این آتشکده را سرچشمه‌ی همه‌ی آتش های مقدس در ایران می داند و موضوع پای پیاده را هم متذکر شده است.

این آتشکده‌ی ثروتمند در سال 624 میلادی، اواخر سلطنت خسرو اپرویز، به دست هرقل (هراکلیوس) امپراتور روم غارت گردید و ثروت بی حساب آن به یغما رفت و محققین و دانشمندان بر آنند که یک نسخه از اوستا در همین آتشکده مضبوط بوده و نسخه دیگری در دژنبشت تخت جمشید که به دست یونانی ها در زمان اسکندر مقدونی به تاراج رفت.

2- آتشکده‌ی آذرفرنبغ: یا آذرفروبا(10) یعنی «آتشِ شکوه ایزاد» که آتش روحانیان و موبدان و پیشوایان دین بوده است.

در تفسیر پهلوی بند پنجم آتش بهرام نیایش آمده است «نام این آذر، فرنبغ است و این آتشی است که نگهبانی پیشه‌ی پیشوایی (اتربانی) با اوست، و از یاوری این آتش است که دستوران و مؤبدان، دانایی و بزرگی وفر، دریافت کنند و این آتشی است که با دهاک (ضحاک) پیکار کرد.»

محل این آتشکده را باستان شناسان و محققین من جمله ویلیام جکسن و پروفسور کریستن سن در کاریان فارس، میان بندر سیراف(11) و دارابجرد که خرابه ای نیز از آن مشهود است، نوشته اند. آتشکده نامبرده تا قرن دهم میلادی (چهارم و پنجم هجری) دایر و به واسطه‌ی استحکاماتی که داشته به دست تازیان نیفتاد و از آن‌جا آتش به جاهای دیگر می برده اند. تنها پروفسور هرتسفلد معتقد است که محل این آتشکده در دریاچه کنارنگ (جلگه نیشابور) واقع بوده است.

آذرفرنبغ را آذرخورا Xvarrah - خره - خورنه Xvarnang نیز نامیده اند. در کتاب های حدودالعالم - احسن التقاسیم مقدسی - مسالک المالک اصطخری - صوره الارض ابن حوقل - مروج الذهب مسعودی - البلدان ابن الفقیه – معجم‌البلدان یاقوت حموی – شاهنامه‌ی فردوسی – کارنامه‌ی اردشیر پاپکان – آثارالباقیه‌ی ابوریحان بیرونی، از این آتشکده نام برده شده است. در ادبیات فارسی گاهی آذر خرداد ذکر شده است.

فردوسی می فرماید:

چو آذر گشسب و چو خرداد و مهر         فروزان چو بهرام و ناهید و چهر


 

و گاهی آتشکده فارس، مانند فرموده‌ی حافظ:

سینه گو، شعله‌ی آتشکده‌ی فارس بکش
دیده گو، آب رخ دجله‌ی بغداد ببر


 

مسعودی در مروج الذهب، این آتشکده را «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجوی»، خوانده یعنی نهر آتش و یاقوت در معجم البلدان می نویسد: که از اطراف و اکناف، از جاهای دور به زیارت آن می شتافتند و آتش آن را برای آتشکده های دیگر می بردند.

3- آتشکده آذربرزین مهر (آتش مهرتابنده): یا آتش نگهبان و حامی برزیگران و کشاورزان، در ریوند شمال شرقی نیشابور (ابرشهر) واقع بوده است. پروفسور ویلیام جکسن، جای این آتشکده را در قریه‌ی مهر میان خراسان و راه میاندشت و سبزوار می داند.

در اشعار اغلب از شعرا، از این آتشکده نام برده شده است. دقیقی گوید:

فرستاد، هرسو بکشور سپاه
نهاد از بر آذران، گنبدان
بکشور نگر تا چه آیین نهاد
منور نه از هیزم و عود بود


 
 پس آزاده گشتاسب، برشد بگاه
پراکند، گرد جهان موبدان
نخست آذرمهر برزین نهاد
که آن مهر برزین، ابی‌دود بود


 

lll

افزون بر سه آتشکده‌ی بزرگ و مهم مشروحه‌ی بالا، آتشکده های دیگر نیز وجود داشته که در درجه دوم اهمیت قرار گرفته و هر کدام به نوبه‌ی خود مورد اکرام و احترام و تقدیس بوده‌اند. از قبیل، آتشکده‌ی شهر طوس و شهر نیشابور و ارجان و آتش کرکرا در ارمنستان و کویشه Kuvisa میان فارس و اصفهان و آتشکده‌ی فردجان قم و آتشکده های فیروزآباد و سایر نواحی فارس.

قلعه آتشگاه در ترشیز، تا قرن هشتم باقی بود. کوه آتشگاه، خرابه‌ای میان اصفهان و نجف آباد. در پانزده کیلومتری باکو، آثار آتشگاهی است به نام «آتش خدا». در شش کیلومتری رشت دهی است به نام «آتشگاه». در قصر شیرین سر راه کرمانشاه به خانقین، آتشکده جره آتشکده‌ی قلعه دختر، فراشبند در فارس نیاسر، نزدیک کاشان تخت کیکاوس در 12 کیلومتری مغرب تخت رستم در خاک شهریار کوه خواجه در سیستان درهرسین، هندیجان خوزستان و شوش ...

آتشکده شهرها در قرون اولیه‌ی اسلامی، در هر شهرستانی که زرتشتی ها بودند برپا و در حال اشتعال بوده است.

ابواسحق ابراهیم محمدبن فارسی اصطخری معروف به کرخی در کتاب مسالک الممالک که حدود 340 هجری تألیف کرده، می نویسد:

«هیچ ناحیتی و روستایی نیست که نه در او آتشگاهی هست. آن‌چه بزرگ تر است و معروف تر از آن یاد کنیم. کاریان آتشگاهی است نزدیک برکه‌ی «‌‌‌‌‌جور» و آن را «‌‌‌‌‌بارین» خوانند و به زبان پهلوی بر آن نبشته اند کی [که] سی هزار دینار بر آن هزینه شده است. آتشگاهی بر در «‌‌‌‌‌‌‌سابور» هست «‌‌‌‌‌شبرخشین» خوانند هم در سابور آن‌جا را کی [که] باب ساسان گویند آتشگاهی هست، گنبد کلوشن خوانند، به کازرون، آتشگاهی هست آن را چفته خوانند و دیگری هست کلازن خوانند و به شیراز آتشکده ای هست «‌‌‌‌‌مسوبان» خوانند و در «‌‌‌‌گیرکی».

شاهان ساسانی هر کدام به تخت سلطنت می نشستند، آتشی می افروختند و آتشکده ای برپا می داشتند که مبدأ تاریخ قرار می گرفته. در کتیبه‌ی پهلوی شاپور کازرون، به این موضوع اشاره شده است.

گذشته از آتش های پادشاهان، آتش های خانه ها و خانواده ها هم بوده که به نام آذران، آذربهرام، ذکر شده. آتش ده‌های کوچک، را آذران و جاهای بزرگ تر را، آذربهرام می گفتند. آتشگاه‌ها، بیش‌تر در جاهای بلند و روی تپه ها و دامنه کوه ها ساخته می شده.

زرتشتیان کنونی نیز در شهرهایی که جمعیت نسبتاً زیاد باشند، آتشکده هایی دارند و مهم‌ترین آتشکده ای که دارند آتشکده‌ی نوساری در هندوستان است که قریب هفتصد سال از بنای آن می گذرد و استاد معظم پورداوود در کتاب «‌‌‌‌ایران شاه» راجع بدان چنین نوشته است: (12)

«در سنت پارسیان است که آتش بهرام را مسافرین از ایران با خود آوردند. شاید هم درست باشد، چه غالباً در تاریخ طبری و مسعودی می خوانیم که ایرانیان از بیم آن که آتش به دست دشمن آفتد و خاموش شود، در وقت شکست آن را با خود برداشته به جای دورتر فرو می گذاشتند. هر چند که به تدریج آتشکده های باشکوه ایران خاموش و به مسجد تبدیل یافت ولی تا حدی که ممکن بود در نگهداری آن کوتاهی نکردند. یزدگرد سوم پس از شکست نهاوند، خود به شخصه، آتش مقدس ری را که مخصوصاً محترم شمرده می شد برگرفته به مرو برد. اگر هم [آتشکده] ایران شاه پس از ورود مهاجرین در سنجان در سال 716 برپا شده باشد، باز 1230 سال از عمرش می گذرد و هماره پریشانی و سرگشتگی خواستارانش را در کشور بیگانه نگران بوده ولی در کشاکش روزگار، رنگ سرخ خویش نباخته، یاران را با زبان گرم به پایداری و دلگرمی پند همی داد. پس از شکست «‌‌‌‌‌سنجان» در جایی که بیش‌تر اقامت نمود، [در] «‌‌‌‌نوساری» است، که مدت 235 سال در آن‌جا بود و فقط دو سال از 1733 تا 1736م در سورت بسر برد. در 1741 م از نوساری به «‌‌‌‌‌بلسار» رفت. در این‌جا بیش از یک سال نماند، آنگاه به اودواده Udvada رفت. اینک دویست و چهار سال است(13) که درین ده استقرار یافته است.

هزار تن زرتشتی، از دستور و موبد و هیربد و به دین، دور آن را گرفته اند. زرتشتیان ایران و پارسیان هندوستان نیز به زیارت آن می روند. مخصوصاً، ماه های اردیبهشت و آذرماه اوقات زیارت آنجاست. از سرای این ایران خدیو (آتشکده ایرانشاه) در بامداد و نیمروز و شام، سرود اوستا از موبدان سفیدپوش بلند است، ایرانشاه با صدها خدام خود یادآور آتشکده  های شیز و ری و استخر در روزگار بافر و شکوه ساسانیان است.

 

پی‌نوشت‌ها

1ـ واژه آتش در اوستا Atr-Arere-Atar اثر Athr در فرس باستانی Atar در پهلوی آتور Atur و آتش Atash آمده. کلمه‌ی آذر، همان واژه‌ی فرس باستانی آتر است که «‌‌‌‌‌تا» به ذال بدل شده. نگهبان آتش اترون Athravan یا آذربان می‌نامیدند. ماه نهم سال را آذر خوانده و جشن آذر را در روز نهم این ماه می‌گرفتند به نام «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذرجشن» و در این روز مردم به زیارت آتشکده‌ها می‌رفتند.

2ـ  صفحه 91 ساسانیان کریستن سن.

3ـ جای نگاهداشتن آتش را آتشگاه «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آتش - گاه» و آذرگاه و آتشکده و آذرکده و آتشخانه و گنبد آذر گفته‌اند.

4- گشنسب، یعنی خیره کننده آمده و آن را گشنسب یعنی خداپرست، آذرگشنسب و آذرجشنسن نیز نوشته اند.

خود این واژه گشنسب، مرکب از گشن و اسپه. گشن در فرس قدم و پهلوی و  اوستا به معنی نر و نرینه و اسپه (اسب) یعنی آتش اسب نر. گاهی نون آن را انداخته اند و آذرگشسب نوشته. نام چند تن از مردان تاریخی ایران در زمان ساسانیان از همین واژه است.

5- آتشکده مرکب از آتش + کده و کده نیز مرکب از کد + هاء نسبت. کد از ریشه کته Kate اوستایی از مصدر کن Kan به معنی کندن و از همین ریشه، واژه های، خانه [و قنات = کنات] و خندق معرف کندک پهلوی آمده، کده در فرهنگ ها از ادات مکان و به معنی خانه آمده.

6- مسعودی این‌طور معنی کرده ولی یاقوت این کلمه را از آذر + رخش می داند که دو (ر) در هم ادغام گردیده است مثل آذرنگ = آذر + رنگ یعنی آتشین رنگ (یسنا بخش سوم صفحه 139 استاد پورداوود.)

7- خواننده کتیبه های میخی فرس هخامنشی و سایر خطوط میخی برای اطلاع کامل از خدمات ارزنده این دانشمند عالی‌قدر انگلیسی، به صفحه 259 کتاب تمدن هخامنشی جلد اول تألیف مؤلف مراجعه شود.

8- گنزک Ganzak همان گنجک است به معنی گنجینه و خانه گنج پایگاه شهریاران آذربایجان و از دوره‌ی شاهنشاهی اشکانیان، شهر مذهبی بوده است. جزنق، کزنا، جنزه هم گفته اند (یاقوت در معجم البلدان و ابن خرداذبه در المسالک و الممالک) گزن را محل تولد زرتشت نیز نوشته اند و استرابن در کتاب جغرافیای خود گزن را گزکا، پایتخت آذربایجان دانسته. یاقوت می گوید: بین مراغه و زنجان نزدیک شهر زور و دینور واقع شده و خود در قرن هفتم هجری آن‌جا را دیده و می‌نویسد: گنبدی بر بالای آن بود و بر فراز آن گنبد هلالی نقره قرار گرفته. جکسن (S.W.Jakson) معتقد است که این آتشکده در محلی که امروز در آذربایجان به نام تخت سلیمان معروف است واقع بوده و به طور کلی یکی از وجوه نام‌گذاری خطه‌ی آذربایجان بدین نام این است که آن‌جا، نگاه‌دارنده و خازن آتش بوده. زیرا آذربایجان، از دو واژه‌ی آذر و بایگان (نگاهدارنده و خازن) ترکیب یافته است.

9- پاورقی صفحه 140 بخش سوم یسنا استاد پورداوود چاپ تهران 1337

10- فرنبغ در پهلوی فروبغ و فروبا نیز خوانده شده است.

11- سیراف، یکی از بنادر مهم و قدیمی ساحل خلیج فارس بود که تا قرن ششم و هفتم هجری دایر و از آن پس از بین رفت و نامش متروک گردید.

12- کتاب ایران شاه، تألیف استاد پورداود، چاپ بمبئی سال 1325 ص 22

13- عدد فوق نسبت به سال 1325 خورشیدی سال تألیف کتاب ایرانشاه حساب شده است

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید