نامآوران ایرانی
محمد بهمن بیگی ،پایه گذار تفکری نو در آموزش
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 31 ارديبهشت 1389 19:41
- بازدید: 4877
برگرفته از روزنامه اطلاعات
آشنایی با بزرگان فرهنگ ایران زمین
محمد بهمن بیگی ،پایه گذار تفکری نو در آموزش
* فرمهر منجزی
محمد بهمن بیگی آن طور که خودش میگوید در سال 1299 در سیاه چادری در ایل قشقایی به دنیا آمد. آن هنگام هیچ کس نمیتوانست پیش بینی کند این نوزاد در طول زندگیاش چه مسیری را خواهد پیمود. او هم مثل بقیه نوزادان بود، اما به قول خودش هم بخت و هم همت و تلاشش او را در تاریخ ایران ماندگار و جاوید کرد.
محمد بهمن بیگی تا 10 سالگی در ایل بود و همراه خانواده کوچ میکرد. هنگامی که به سن مدرسه رسید پدرش معلم سرخانه گرفت تا به او سواد بیاموزد، اما این سوادآموزی چندان طول نکشید؛زیرا در آن دوره عشایر با دولت مرکزی جنگ داشتند و پدر او نیز همراه مخالفان به شهر تهران تبعید شد.
همین تبعید و زندان پدر بود که آیندة محمد را تغییر داد. او در شهر تهران به مدرسه رفت و با تلاش فراوان نه تنها خودش را به هم سن و سالهایش رساند، بلکه گوی سبقت را نیز از آنها ربود.
بهمن بیگی پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در دانشگاه تهران رشتة حقوق را انتخاب کرد و پس از گرفتن مدرک در همان رشته مشغول به کار شد. ولی از آن جایی که ذهن خلاق و پویای او همواره به دنبال یافتن پاسخی برای مشکلات مردمش بود، نتوانست در شهر و ادارة دولتی به کارش ادامه دهد. او همواره از خودش میپرسید چرا در میان عشایر، نوزادان بدون این که زندگی را تجربه کنند، از بین میروند؟ چرا مادران جوان هنگام زایمان و پیش از در آغوش کشیدن ثمرة جانشان، جان به جان آفرین میسپرند؟ چرا عشایر و ایلات این همه گرفتاری دارند؟ و چرا چرا و چرا؟
او فکر میکرد و به دنبال راه چاره بود. بعد از فکر کردن به این چراها به این نتیجه رسید که دلیل تمام این چراها و مشکلات در بیسوادی است و باید برای باسواد کردن عشایر در سراسر ایران تلاش کرد. او دست روی دست نگذاشت. آستینها را بالا زد و آموزش را از ایل خود شروع کرد.
سپس برای همراه کردن دیگران دانشسرای عشایری را راه انداخت و آموزگاران را با شیوهای متفاوت آموزش داد تا آنها بچهها را در ایل و عشیره آموزش دهند.
در آن زمان او چادرهای سفیدی را به عنوان مدرسه همراه ایل کرد. این چادرها و معلمها همراه ایل کوچ میکردند و همة بچهها ،چه دختر و چه پسر، در این چادرها خواندن و نوشتن و مهارتهای دیگر میآموختند.
در مدارس بهمن بیگی پرداختن به ادبیات، اجرای نمایش، خواندن روزنامه و... عادی بود. او از شاگردان میخواست با صدای بلند شعرها را بخوانند. آنها را با بزرگان ادبیات فارسی و سپس ادبیات جهان آشنا میکرد. مدارس عشایری او در آن زمان هم تراز مدارس پیشرو و نوین امروزی بود. بهمن بیگی با استفاده از اشعار شاعران و خواندن روزنامه و کتاب و گفتگو دربارة آنها با بچهها، مهارتهای مختلف ِ شنیداری، دیداری، گفتاری و پرسشگری را به آنها میآموخت.
دانش آموزان مدارس عشایری هر سال درصد بالایی قبولی در دانشگاهها داشتند.
از روشهای دیگر آموزشی محمد بهمن بیگی تأکید بر صحبت کردن دانش آموزان به زبان فارسی روان و درست بود. او عمداًً آموزگاران غیر هم زبان برای دانش آموزان میفرستاد تا به ناچار هم دانش آموزان و هم آموزگاران به زبان فارسی صحبت کنند. آموزگار لر را به کردستان میفرستاد و عرب را به آذربایجان و....این گونه به آنها میگفت ما همه همزبان هستیم، همه فارسی زبانیم. دانشآموزان او مهارتهای زندگی را هنگام درس خواندن در چادر یا در مدارس شبانه روزی به طور غیر مستقیم میآموختند.
با این که او مدیر کل آموزش عشایری و پایه گذار این گونه آموزش بود، اما ارتباطش با کوچکترین شاگردانش چنان نزدیک بود که همه را به اسم میشناخت و از وضع همه با خبربود.
دانشآموزان بهمن بیگی چنان ارتباطی با او داشتند که تا سالها بعد و تا زمانی که گرد پیری بر سر خودشان نشست نیز ارتباط بسیارنزدیکی با او داشتند. آنها در هر پست و مقامی كه بودند تا آخرین لحظه معلم و دوست خود را تنها نگذاشتند.
بهمن بیگی اسطورهای بود که روشهای آموزشیاش باید شناخته و به کار گرفته شود.
او علاوه بر آموزش و فعالیتهای اجرایی دیگر، دستی هم در ادبیات داشت. نثر او متفاوت و زیباست. نثری موجز و شعر گونه. خوشخوان و دلنشین. سبکی خاص در نگارش که همه با خواندن اولین جمله جذب میشوند. حتی گاهی چند بار خواندن کتابهایش نه تنها خسته کننده نیست بلکه لذتبخشتر است.
خواندن نثر او را به همة دانش آموزان و نویسندگان توصیه میکنم.
برخی از کتابهایش عبارتند از: بخارای من، ایل من ؛ اگر قره قاج نبود؛ به اجاقت قسم ؛طلای شهامت و...
یادش گرامی و راهش همواره پر رهرو باد.