یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی کوروش بزرگ به بهانه مرمت آرامگاه کورش بزرگ؛ اهمیت میراث فرهنگی

کوروش بزرگ

به بهانه مرمت آرامگاه کورش بزرگ؛ اهمیت میراث فرهنگی

برگرفته از تارنمای الف

 

عکس از محمد جهان‌آبادی
عکس از محمد جهان‌آبادی

 


دکتر احمد جلالی - رئیس پیشین مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی در یونسکو

امروز در سایت الف مطلبی خواندم با عنوان <ماجرای مرمت آرامگاه کورش بزرگ.> بر اساس این خبر، جناب آقای مهندس طالبیان مدیر محترم بنیاد پارسه پاسارگاد گفته‌اند که مرمت سقف آرامگاه علمی انجام شده و بعضی هم گفته‌اند که این کار علمی صورت نگرفته و خساراتی به بار آمده است. بنده قضاوتی در این باب ندارم چون اطلاعم منحصر به همین خبر است و لاغیر، که طبیعتا نمی‌تواند مبنای قضاوتی باشد. اما از آنجا که اسم پاسارگاد و آرامگاه کورش چنان بزرگ است که وقتی به هر عنوان مطرح می‌شود نمی‌شود از کنار آن بی‌حساسیت گذشت، وظیفه خود می‌دانم که به بهانه طرح این بحث، نکاتی را یادآوری کنم. پیش از همه، از باب مقدمه، مناسب می‌دانم با ذکر خاطره‌ای غرورانگیز و در عین حال مسئولیت آفرین از مراسم ثبت پاسارگاد و آرامگاه کورش در فهرست میراث جهانی شروع کنم. ‌‌

* * *‌ *‌

آرامگاه کورش و حریم آن در پاسارگاد در سال 2003 میلادی در اجلاس کمیته میراث جهانی در شهر سوژو در استان شانگهای در چین در فهرست میراث جهانی ثبت شد. مقدمتا و بطور ساده و به دور از دقایق فنی عرض می‌کنم که برای ثبت یک اثر در این فهرست مراحل فنی دقیق و طولانی باید طی شود که اگر کار درست و علمی انجام شود و به مشکلی برنخورد حدود دوسال طول می‌کشد. می‌باید پرونده اثر، شامل نقشه‌ها و حریم‌ها، برنامه کشور برای نگاهداری و مرمت آن، و دلایل ارزش تاریخی و جهانی و منحصر به فرد بودن آن در سطح جهانی (به عبارت کنوانسیون میراث جهانی(‌‌Outstanding Universal Value : و موارد بسیار دیگر تکمیل شود و ابتدا مورد قبول کارشناسان شورای جهانی بناها و منظرهای تاریخی، ایکوموس،(‌International Council on Monuments and Sites) قرار گیرد و این کارشناسان - که بسیار کارکشته و دقیق هستند و ملاحظات سیاسی هم سرشان نمی‌شود- بپذیرند که این اثر ارزش منحصر به فرد جهانی دارد و بر اساس معیارهای کنوانسیون میراث جهانی، ورای مرزهای ملی، میراث همه بشریت است و کشور متقاضی ثبت آن، توان و اراده رسیدگی و نگاهداری آن را دارد. پس از آنکه ایکوموس پرونده را پذیرفت، یونسکو آن را به دبیرخانه کمیته میراث جهانی می‌فرستد تا نامزدی آن برای ثبت در فهرست میراث جهانی بررسی شود. اگر از این مرحله هم گذشت، پرونده در دستور کار اجلاس سالانه کمیته میراث جهانی قرار می‌گیرد. وقتی در اجلاس این کمیته نوبت طرح این پرونده می‌رسد ابتدا رئیس کمیته از نماینده ایکوموس می‌خواهد که نظر کارشناسی خود را در باب اثر و ثبت آن مطرح کند و سپس کمیته وارد بحث در صلاحیت اثر برای ثبت می‌شود و سپس رای گیری نهائی به عمل می‌آید. بنده شاهد بوده‌ام که گاهی بحث در صلاحیت یک اثر که از صافی‌های قبلی ایکوموس و غیر آن هم عبور کرده است، دو روز وقت کمیته را می‌گیرد و حتی مورد تصویب قرار نگرفته و رد شده و یا حد اقل، بحث در باره آن به دلیل ضعف دلایل و نقص پرونده به اجلاس بعد موکول شده است. ‌اما اتفاقی که در سال 2003 در چین در صحن علنی اجلاس کمیته میراث جهانی- با حضور حدود دوهزار کارشناس میراث فرهنگی از سراسر جهان و نمایندگان کشورها- در مورد ثبت پاسارگاد و آرامگاه کورش افتاد کم‌سابقه و غرورانگیز بود. ‌

وقتی نوبت به پاسارگاد رسید، رئیس کمیته از نماینده ایکوموس خواست که گزارش خود را قرائت کند و او با چنان شور و حال و احساساتی گزارش را می‌خواند که اشک در چشمان من جمع شد. گوئی عزیزی و معشوقی جهانی و بشری را با هیجانی صادقانه وصف می‌کند. در کنار نکات فنی و تطبیق با مواد کنوانسیون و دلایل منحصر به فرد بودن این اثر برای میراث همه بشریت، از تاریخ و معماری پاسارگاد و باغهای آن گفت، از اهمیت آرامگاه کورش و معنای نمادین آن گفت، و اینکه چگونه اسکندر پس از فتح فارس چون به آرامگاه کورش رسید از اسب پیاده شد و تعظیم کرد و به بزرگداشت و مرمت آن دستور داد و * * *‌ *‌‌

گزارش او که به پایان رسید، طبق معمول می‌باید رئیس اجلاس، اعضای کمیته و کارشناسان هیاتهای نمایندگی کشورها را به بحث و اظهار نظر در باب ثبت آن در فهرست میراث جهانی دعوت می‌کرد، اما چنین نشد و فضای اجلاس پس از آن گزارش حتی فرصت دعوت رئیس جلسه از اعضا برای بحث را هم به او نداد. پس از قرائت هیجان انگیز آن گزارش، لحظاتی سکوت سالن اجلاس را فراگرفت و ناگهان همه حاضران، یکپارچه شروع به کف زدنهای ممتد کردند. این کار در آداب یونسکو و مجامع سازمان ملل، قوی ترین نوع تصویب است که از اجماع هم پرقدرت تر است. معنای آن این است که موضوع چنان واضح است که جائی برای اظهار نظر نیست. این نوع تصویب را اصطلاحا می‌گویند: ‌‌‌By Acclamation. که معنای فارسی آن تصویب با غریو و هلهله و آفرین و تحسین و کف زدن شادمانه است. در دوران تجربه نسبتا طولانی‌ام در یونسکو و اجلاس‌های کمیته میراث جهانی هرگز چنین عکس العمل ناخودآگاه و بی‌تامل و پرشوری را ندیده بودم. ‌

پس از این حرکت اجلاس، هیات ایرانی حاضر در اجلاس می‌باید سخنی می‌گفت. همکاران عزیز سازمان میراث فرهنگی این وظیفه را به بنده سپردند که در آن زمان، علاوه بر نمایندگی ج.ا.ایران در یونسکو، ریاست مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی را هم برعهده داشتم. وقت صحبت گرفتم و پس از بجا آوردن آداب کار و تشکر از تصویب ثبت جهانی پاسارگاد و ابراز احساسات حاضران گفتم: <ابراز احساسات خاص این اجلاس و نمایندگان کشورهای عضو یونسکو، علاوه بر ثبت جهانی یک اثر تاریخی بی‌نظیر، پیام دیگری را هم در یونسکو ثبت کرد و نشان داد که صدای عدالت و انسانیت در تاریخ گم نمی‌شود. شما، نمایندگان و کارشناسان جهان، امروز با عکس العمل زیبای خود اعلام کردید که پس از 2500 سال همچنان میراث انسانی و اخلاقی کورش بزرگ و تمدنی که او از آن برخاست را ارج می‌نهید و آن را باز می‌شناسید و پژواک می‌دهید. این نحوه تصویب شما، حرمت نهادن به صدای عدالت و اخلاق بود و من به نمایندگی از تمدن و ملت کهنسال ایران و به عنوان ریاست مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی، این قدرشناسی شما را نشانه وجدان بیدار تاریخ میدانم و مبارک می‌شمارم> و سپس شعر حافظ را به فارسی خواندم و به انگلیسی ترجمه کردم که: از صدای سخن دوست ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند. رسم بنده در دوران مسئولیتم در یونسکو این بود که همواره در اجلاسها به تناسب موضع و موقع از گنجینه میراث بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی مدد می‌جستم و این مدد جوئی در اغلب موارد تشریفاتی نبود، محتوائی بود، واقعی بود، چرا که این گنجینه به راستی برای بشریت سخنها و ارمغانهای کم نظیر دارد. ‌

پس از صحبت این بنده، نمایندگانی از کشورهای دیگر وقت صحبت گرفتند که کم سابقه بود زیرا معمولا اگر کسی حرفی داشته باشد قبل از تصویب می‌زند. تعجب کردم که اینهمه چه حرفی دارند. هم تعداد آنها قابل توجه بود و هم حرفهایشان که غیر از تبریک گفتن به ایران، نکات جالبی در بر داشت که از آن میان دو نمونه را اینجا ذکر می‌کنم: سفیر هند در یونسکو که دیپلمات ورزیده و برجسته‌ای بود، پس از تبریک به ایران، گفت: <من سوالی از دولت ایران دارم و آن اینکه چرا چنین اثر بی‌همتا و مشهور و بزرگی را حالا، پس از اینهمه سال برای ثبت جهانی پیشنهاد کرده است؟! در صورتی که پاسارگاد می‌باید از اولین آثاری می‌بود که این فهرست را مزین می‌کرد! یکی دیگر از سفرا در صحبت خود از جمله گفت که بر اساس اسناد اجلاس، ملاک ثبت این اثر مواد یک و دو و پنج کنوانسیون میراث جهانی است (تا آنجا که نویسنده به یاد دارد)، و پیشنهاد کرد که استناد به ماده شش کنوانسیون هم در سند اضافه شود. این ماده به مکانها و بناهای تاریخی‌ای بازمی‌گردد که علاوه بر ارزش تاریخی، جنبه معنوی و مقدس هم دارند. او گفت که آرامگاه کورش در پاسارگاد مصداق شمول این معنویت و تقدس است و از این جهت استناد به ماده شش را هم می‌باید در سند ثبت جهانی آن ذکر کرد. اجلاس به اتفاق آراء با این استناد، یعنی اذعان جهانی به معنا و ارزش معنوی پاسارگاد رای داد. در طول این سالها، بارها و بارها کارشناسان کمیته میراث جهانی به من می‌گفتند که: بعضی آثاری که کشورها معرفی می‌کنند، از قرار گرفتن در فهرست میراث جهانی آبرو کسب می‌کنند، اما آثار ایران به این فهرست آبرو می‌دهند. به راستی پاسارگاد و تخت جمشید و میدان امام (نقش جهان) آبروی آن فهرست است. پس از ثبت پاسارگاد به تهران آمدم و این مطالب را به تفصیل در دو برنامه زنده تلویزیونی (فکر می‌کنم برنامه پرتو) عرض کردم و در جراید هم نوشتم تا قدمی در تقویت این حس غیرت به ناموس تاریخی و فرهنگی کشور برداشته باشم. چون نگرانی از موضوع سد سیوند هم مطرح بود و داستان برج جهان‌نما هم همچنان پی گیری می‌خواست. چند ماه بعد که طی مراسمی لوح ثبت جهانی پاسارگاد را در محل آرامگاه کورش نصب می‌کردیم نیز معاون مدیرکل یونسکو، آقای بوشناکی، همین مقولات را در اهمیت پاسارگاد بر زبان راند. ‌‌

اینهمه را عرض کردم تا بگویم که هرچه مردم ما و مسئولان میراث فرهنگی کشور - که زحمت می‌کشند و خسته نباشند- در خصوص حفاظت از میراث پاسارگاد حساسیت داشته باشند کم است. پاسارگاد ما و میراث ما بسیار بیش از اینها استحقاق توجه دارد. بسیار بیش از اینها باید امکانات مالی و مدیریتی و اراده سیاسی در حفاظت و مرمت و معرفی آن مصروف شود. خدا کند آنچه در مورد خسارت آرامگاه در جریان مرمت و یا در اثر رطوبت سد سیوند می‌گویند صحت نداشته باشد. در همان روز ثبت لوح ثبت جهانی پاسارگاد به اتفاق دوستان میراث به تنگه بلاغی رفتیم. تلاش داشتم موضوع نامه‌هایم از یونسکو را در مورد جلوگیری از مخاطرات آبگیری سد سیوند پی بگیرم. مسئولان میراث می‌گفتند که قطعات مهم در تنگه بلاغی را برداشت خواهند کرد تا از غرق شدن نجات یابند. می‌دانستند که تنها قطعه باقی مانده از یک جاده هخامنشی در این تنگه قرار دارد. بالاخره زور ما به وزارت نیرو که نرسید که سد را آب نیندازند که آنها هم سد را ساخته و برنامه و استدلالهای خودشان را داشتند. فکر می‌کردند ما حرف آنها را نمی‌فهمیم و ماهم متقابلا همین فکر را می‌کردیم. از زمانی که مسئولیت در یونسکو را ندارم دیگر در جریان کارشناسی دقیق نیستم. به هر حال خدا کند که آثار مهم را نجات داده باشند و نشت رطوبت به آرامگاه کورش صحت نداشته باشد. کارشناسان و اساتید پژوهشگاه میراث فرهنگی و باستان شناسان ما دانش و حساسیت لازم را دارند ولی گاهی اسباب برش در اعمال نظر علمی و کارشناسی مهیا نمی‌شود. همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید! ‌

‌* * * *

خوشبختانه، بخصوص در یکی دو دهه اخیر، علاوه بر نهادهای رسمی مسئول، جامعه مدنی و مردم و رسانه‌ها به حفظ و احیای میراث فرهنگی (ملموس و غیرملموس آن) حساس تر شده‌اند و این مهم می‌رود که به صورت یک سرمایه اجتماعی درآید که پدیده مبارکی است. نمونه خوب آن، پیگیری مطبوعات و روزنامه نگاران جوان در چند سال قبل در ماجرای برج جهان نما در اصفهان بود که سرانجام با عنایت و دخالت عالیترین سطوح مقامات کشور حل شد. در آن زمان بنده به لحاظ مسئولیتم در یونسکو در جریان امر فعال بودم و، به سهم خود، در این باب بسیار می‌گفتم و می‌نوشتم و می‌دویدم و از حساسیت روزنامه نگاران جوان لذت می‌بردم که رهایم نمی‌کردند. اما با اینهمه، نشانه‌های متعددی در کشور به چشم می‌خورد که اهمیت میراث فرهنگی و معنای آن به عنوان یک ثروت ملی، هنوز از سوی بعضی مسئولان و مردم آنطور که شایسته است وجدان نشده است. برای رفع ظلم و قطع دست تطاول به میراث فرهنگی و تاریخی‌مان همچنان راه درازی در پیش داریم که گردنه اصلی آن آموزش در همه سطوح جامعه است و از جمله در آموزشهای رسمی مدارس و نیز صدا و سیما. ‌

‌* * * *

چند ماه قبل مطلع شدم که در حریم خانه مشیرالدوله در خیابان منوچهری و نزدیک لاله زار دارند ساختمانی تجاری می‌سازند. خواستم کاری بکنم و به مقامات عالی کشور بنویسم، دست و پائی هم زدم، اما با قدری پرس و جو متوجه شدم که کار از کار گذشته است و بنده یک لا قبا که هیچ، زور سازمان میراث فرهنگی و شهرداری و شورای شهر هم نرسیده جلوی آن را بگیرند. چه بسیار که پول ورزی راه خرد ورزی را می‌بندد، والله اعلم به حقائق الامور. در حالی که تاریخ این خانه، علاوه بر ارزش معماری آن، در واقع بخش مهمی از تاریخ مشروطیت و حوادث دوران معاصر ایران را در خود جای داده است که جای بحث آن در این مجال نیست. این خانه در واقع به نوعی بخشی از مجموعه مجلس است و مجلس می‌باید به آن حساسیت داشته باشد. ‌

‌* * * *

و باز همین روزها، رسانه‌ها خبر از قطع درختان کهنسال در شمال ایران به عنوان مبارزه با خرافات و دخیل بستن مردم می‌دهند. باز هم چون اطلاع دقیقی ندارم قضاوتی نمی‌کنم اما اگر‌ این خبرها درست باشد حیرت آور است. کدام اهل بصیرتی است که نداند که <برای یک بی‌نماز - و بلکه صد بی‌نماز- که نباید در مسجد را بست>! مبارزه با رشد خرافات موضوعی است که به حوزه روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی تربیتی و اعتقادی و نقصان آموزش از سطح دبستان تا بالاتر برمی گردد. چنین راه حل‌هائی، با قدری مبالغه، مثل این است که بگوئیم برای مبارزه با فحشاء باید مردم را عقیم کرد! اگر یک کارخانه بزرگ در اثر اشتباه مدیریتی ما ویران و نابود شود البته خسارت است، اما با پول قابل جبران است، اما اگر یک درخت هزار ساله را با تصمیم سطحی و نادرستی قطع کنیم، هزار سال می‌باید صبر کنیم تا بلکه اشتباه ما جبران شود که نمی‌شود. ‌

‌* * * *

در سال 2005 در اجلاس کمیته میراث جهانی در ویلنیوس پایتخت لیتوانی که بیستون را به ثبت جهانی رساندیم، کشور آذربایجان پرونده ثبت جهانی جنگل هیرکان را به کمیته تسلیم کرده بود و مراحل اولیه نیز طی شده بود تا در فهرست میراث طبیعی به ثبت برد. اما اشکالی در کار بود که با مطرح شدن آن ثبت این میراث طبیعی، تا آماده شدن بخش مربوط به ایران به تاخیر افتاد. اشکال این بود که حدود چهار پنجم این جنگل تاریخی که دو و نیم میلیون سال عمر دارد در خاک ایران واقع است. جنگلی که از کشور آذربایجان تا شمال ایران در غرب دریای مازندران تا استان گلستان ادامه دارد و همین منطقه که صحبت قطع درختان کهنسال آن مطرح است را نیز در بر می‌گیرد. این جنگل ارزش منحصر به فرد جهانی دارد. اساس تلاش و استدلال کارشناسی که مانع ثبت آن به نام آذربایجان در آن اجلاس شد این بود که وقتی عمده این جنگل در ایران واقع است پس بدون مشارکت ایران و ثبت مشترک به نام دو کشور و شمول همه پهنه این جنگل، تنها بخش واقع در آذربایجان ارزش منحصر به فرد جهانی نخواهد داشت که شرط مطرح در کنوانسیون است. این نام <هیرکان> به ایران مربوط است. تمدن <هیرکان> یا <هیرکانیا> که در متون یونانی به آن اشاره شده است به تمدن تاریخی گرگان که این جنگلها هم به آن می‌پیوندد باز می‌گردد. اطلاع ندارم که سازمان میراث اخیرا در این مورد چه کرده ولی در هر صورت ایران هنوز هیچ اثر طبیعی خود را به ثبت جهانی نرسانیده و از این بابت هم عقب است و از امکان خود برای معرفی هر سال یک اثر طبیعی استفاده نکرده است. زیرا سازمان میراث فرهنگی برای آماده کردن این پرونده‌ها و تهیه و تدوین برنامه عمل خود و برای ارسال آن به کمیته میراث جهانی، محتاج هماهنگی با سازمان محیط زیست هم هست که کار را پیچیده تر می‌کند. هرچند

در نواحی بسیاری از شمال ایران جنگلها از میان رفته و گرفتار آتش سودپرستی عده‌ای و بی‌توجهی و اهمال و احیانا منافع مادی عده‌ای دیگر شده است، اما همین درختهای کهنسال هزارساله که هنوز در اینجا و آنجا به جای مانده و از ظلم نوع بشر جان سالم به در برده است جای پای تاریخ همان جنگلهاست که می‌باید در فهرست آثار طبیعی جهان به ثبت برسد. ‌

* * * *

و باز در چند ماه گذشته موضوع احداث جاده در جنگل زیبا و منحصر به فرد ابر در مطبوعات مطرح بود. نمی‌دانم کار به کجا کشیده است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که چون احداث این جاده راه شاهرود به علی آباد کتول را بسیار کوتاه می‌کند - مثلا حدود صد کیلومتر- پس بسیار خوب است و اسباب توسعه است. متاسفانه بعضی مقامات این دو شهر هم ممکن است تحت فشار بعضی رای‌دهندگان قرار بگیرند و پیگیر موضوع بشوند. گاهی استدلال می‌کنند که می‌شود با وضع قوانین و تکنولوژی از تخریب محیط زیست و جنگل تاریخی ابر جلوگیری کرد. بنده به این دوستان که حسن نیت خدمت هم دارند متواضعانه عرض می‌کنم که قطعا اشتباه می‌کنند. ما قانون کم نداریم. فرهنگ عمل به قانون و احترام به آن را نداریم. با وجود همه این قوانین، زور نهادهای مسئول نمی‌رسد که جلوی تخریب و تضییع خانه ثبت ملی شده مشیرالدوله بگیرند. شبی می‌خوابیم و صبح می‌بینیم حمام تاریخی خسرو آقا وسط شهر اصفهان نیست که نیست! پنداری دود شده و به هوا رفته! آنهم آنچه در تبریز اتفاق افتاد و در بافت شهرهای تاریخی ما نیز. حالا شما می‌خواهید مراقبت و کنترل کنید که در کوه و کمر جنگل ابر اتفاقی نیفتد؟ و دو شقه کردن این جنگل تاریخی با جاده آن را نابود نکند؟ تازه در مورد مواریث فرهنگی که قوانین جا افتاده و محکم از قبل از انقلاب و بعد از آن فراوان داریم عملا چنان ماجراهائی اتفاق می‌افتد تا چه رسد به مسیر جاده جنگل ابر! عرض می‌کنم که اگر این جاده را بکشند، بیش از ده سال نخواهد گذشت که از دو طرف، یعنی از طرف شاهرود و از طرف علی آباد شروع خواهند کرد به ساختن تعمیرگاه و آپاراتی و تعویض روغنی با در کرکره‌های بد قیافه و قهوه خانه‌های با معماری نامناسب و توالت‌های زشت و . . . و اتفاقا چون مسیر هم کوتاه است و زمین هم در این دو شهر گران شده مردم شروع به خریدن زمینهای ارزان دوطرف جاده خواهند کرد و باندهای سود جویان هم فعال خواهد شد و آلونک سازیها، بی‌هیچ حساب و کتاب معماری و قدرت نظارتی ساخته و دو شهر در کمتر از ده سال با این ترکیبهای نا مناسب به هم وصل خواهد شد و دیگر چیزی بنام جنگل چندهزارساله ابر که قابل ثبت جهانی در فهرست میراث طبیعی است نخواهیم داشت. مسئولان و نمایندگان ارجمند این دو شهر و منطقه تاریخی توجه بفرمایند که بانی کاری نشوند که کنترلی بر روند آینده آن نخواهند داشت. می‌شود موکلان خود را با آموزش و توضیح توجیه کنند تا چنین تقاضاهائی از آنها نداشته باشند. جنگل ابر ثروت خدادادی و بی‌نظیر و جهانی منطقه شاهرود و علی آباد است. این ثروت اگر درست مدیریت شود بزرگترین منبع سلامت و درآمد و شکوفائی منطقه خواهد شد. می‌دانید حضور آرامگاه بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی در آستانه ورود به دهانه جنگل ابر چه موقعیت بی‌نظیر فرهنگی و گردشگری در همه جهان اسلام برای شما می‌تواند فراهم کند؟ زمانه باید به ما آموخته باشد که قدری دورتر را هم ببینیم و بدانیم که اگر همه جهان پس از چند دهه تجربه تلخ، امروز با قاطعیت از <توسعه پایدار> حرف می‌زنند و نه توسعه بی‌پایه و خام، لابد حاصل این تجربه بوده است که توسعه منهای فرهنگ و توجه به میراث طبیعی و محیط زیست فاجعه و خسران به بار آورده است و پایداری نخواهد داشت. با میراث طبیعی و فرهنگی و معنوی کشور نباید شوخی کرد. چندی پیش رهبری در ملاقات با جمع شعرا فرمودند که <شعر> یک ثروت ملی است. حرف مهمی بود. سنت شعر در ایران یک میراث معنوی است. این یکی هم خود باب بحث بسیار مهمی می‌تواند باشد که بهتر است در جائی جدای از این مقال به آن بپردازیم. ‌

* * *‌ *‌

اشتباه بعضی این است که مقوله میراث فرهنگی را صرفا امری تزیینی و فانتزی و برای تفاخر به گذشته قلمداد می‌کنند. اصلا چنین نیست. حفظ میراث فرهنگی در زندگی امروز ما، استحکام مبانی هویت ما، ایستادگی و دوام ما در مسیر طوفانهای سیاسی در جهان معاصر، رونق اقتصادی و اشتغال ما، جلوگیری از خودباختگی نسل جوان ما در مقابل فرهنگهای بیگانه و دفاع از کیان تاریخی مان در مقابل بیگانگان قلدر و دهها اصل ضروری دیگر نقش دارد. کشوری که سابقه تمدن کهن دارد و نشانه‌های آن را برای خود و جهانیان حفظ و معرفی می‌کند در واقع سپری امنیتی در مقابل قادرهای بی‌فرهنگی در جهان می‌سازد که می‌خواهند افکار عمومی جهان را علیه او بشورانند. نسل جدید ما بیش از ما به این سپر دفاعی فرهنگی نیاز دارد. من نمی‌خواهم اهمیت این موارد را با آرامگاه کورش مقایسه کنم، اما اصل توجه و مصروف کردن اراده جدی سیاسی در حفاظت از میراث است که می‌باید ارتقاء یابد. ‌

 

بعد التحریر: ‌

1‌) آنچه در بالا از قول سفیر هند در توجیه‌ ناپذیر بودن تاخیر ما در ثبت جهانی پاسارگاد نقل شد، نه تنها در این مورد که در موارد بسیاری از آثار تاریخی ایران درست است. واقعیت آن است که پس از تصویب کنوانسیون 1972 یونسکو، ایران پس از چند سال تاخیر، در آستانه انقلاب، سه اثر تخت جمشید، میدان نقش جهان و معبد چغازنبیل را یکجا در این فهرست ثبت کرد. در آن موقع دولت و جامعه مدنی ایران هنوز اهمیت ثبت جهانی آثار را درک نکرده بودند و تنها همت و دلسوزی و پیگیری کارشناسان فرهنگ و میراث دوست ایران بانی ثبت این سه اثر بود. در این میان باید از خدمات دکتر شهریار عدل که داوطلبانه از عوامل اصلی و پیگیر ثبت آنها بود یاد کرد و سپاس گفت. در سالهای اخیر و ثبت آثار تاریخی ایران باز هم دکتر عدل داوطلبانه به همکاران سازمان میراث و به ما در یونسکو بسیار کمک کرد. از طرفی در سالهای اول کار کنوانسیون، هنوز نه تنها ایران که بسیاری دیگر کشورها اهمیت موضوع را در نیافته بودند و رقابتی در این کار در یونسکو مطرح نبود و کار به آسانی صورت می‌گرفت. دهه اول پس از پیروزی انقلاب هم کشور گرفتار جنگ شد و در آن شرایط افکار عمومی کشور در سطح مسئولان متاسفانه پذیرای درک این اولویتها نبود. در سال 1376 (1997) که به یونسکو رفتم یکی از اولین اولویتهایم راه انداختن مسیر ثبت آثار تاریخی ایران بود. جناب مهندس بهشتی و همکاران او در سازمان میراث فرهنگی هم همین فکر را داشتند و پیگیر آن بودند ولی مشکل این بود که دیگر در آن تاریخ مسیر و روند ثبت آثار با گذشته تفاوت پیدا کرده بود. بسیار مشکل تر و پیچیده تر شده بود. برای آماده کردن پرونده فنی مفصل و گاه چند صد صفحه‌ای لازم برای احراز شرایط ثبت، نیاز به یک تیم فنی بود که سازمان میراث فرهنگی می‌باید آن را جمع و جور می‌کرد و سامان می‌داد. در حالی که در سالهای اولیه تصویب کنوانسیون مسیر کار بسیار راحت بود و پرونده مختصری کفایت می‌کرد. از طرفی موضوع فهرست میراث جهانی در یونسکو چنان مهم شده و پرستیژ یافته بود که کمیته میراث جهانی محدودیت معرفی هر سال ماکزیمم یک اثر را تصویب کرد و برای کل تعداد آثار پیشنهادی کشورها هم سقف معین کرد. مجموع شرایط و بی‌توجهی ما، چه قبل و چه بعد از انقلاب و زمان جنگ تحمیلی موجب شد که متاسفانه ایران بیش از بیست سال فرصت ثبت جهانی آثار خود را از دست داد. از 1376 که کار تهیه اسناد و پیگیری مسیر ثبت آثار را شروع کردیم چهار سال طول کشید که مسیر اولیه تدارکات کارشناسی هموار شود و تیم مورد نظر شکل بگیرد و تهیه پرونده و ساز و کار اداری و فنی آن سامان بگیرد. پس از این دوره، <تخت سلیمان> اولین اثری بود که پس از انقلاب به ثبت جهانی رسید، و سپس گنبد سلطانیه، پاسارگاد، بم، بیستون و نهایتا قره کلیسا. خدا را شکر که چرخه کار بالاخره راه افتاد و طی مسیر بین المللی آن هم به چند بار تجربه شد. امید که بهتر و سریعتر پیش برود. اما کشورهائی که به اهمیت ثبت آثار خود در فهرست میراث جهانی آگاه بودند بسیار خوب و به جا جنبیدند و در همان سالها که محدودیت تعداد ثبت هم نبود آثار زیادی را به ثبت رساندند. مثل ایتالیا، آلمان، اسپانیا، هند، . . . و حتی برزیل که تا چند قرن قبل حتی نامی هم در جهان نداشت. در این باب در آن سالها مکررا نوشته و گفته‌ام که لابد علاقه مندان به یاد دارند. غرضم یادآوری بود تا مبادا در گرد و غبار زیر و بم‌های سیاسی اوضاع داخلی، این مهم که بحثی ملی است در حافظه حساسیت جمعی جامعه کم رنگ شود.‌

2‌) این را هم عرض کنم که در سال 2003، سه‌ پرونده از ایران در دستور کار اجلاس قرار داشت. یکی پرونده ثبت جهانی پاسارگاد بود که اشاره‌ای مختصری به آن رفت هرچند حواشی گفتنی دیگر در این باب بود که به وقت دیگر باید گذاشت. دیگری پرونده ثبت جهانی ارگ و منظر تاریخی - فرهنگی بم بود که به علت وقوع زلزله، ایران پیشنهاد ثبت آن در فهرست <میراث جهانی در خطر> را به طور اضطراری داده بود تا از این طریق توجه نافذتر و مستندتر جهانیان را به بازسازی آن جلب کند. با آنکه شش ماه بیشتر از زلزله نگذشته بود، هیات ایرانی موفق شد از بعضی تشریفات زمان بر معاف شود و با استناد به یکی از مواد کنوانسیون و با توجه به توجه جهانیان به بم در آن روزها، این اثر را در فهرست میراث در خطر به ثبت برسانیم. شرح فعالیت‌هائی که برای این موفقیت انجام شد خارج از این مقال است. پرونده دیگر به موضوع برج جهان نما اختصاص داشت که می‌رفت اسباب حذف میدان امام اصفهان (نقش جهان) از فهرست میراث جهانی شود که خوشبختانه در آخرین روزهای مهلت مقرر، با دستور عالیترین سطوح کشور قفل مشکل شکسته شده بود و ما گزارش خوبی برای کمیته داشتیم. در هر کدام از این دو مورد بحث‌هائی مطرح شد و کار به خیر و موفقیت گذشت. ‌

26 آبان 1387

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه