ادبیات
مرگ و حیات در «حدیقه» سنایی- 2
- ادبيات
- نمایش از جمعه, 17 تیر 1390 18:53
- بازدید: 6470
برگرفته از روزنامه اطلاعات
نویسندگان: دکتر مهرعلی یزدان پناه(1)/سید احمدهاشمی جویباری(2)
مقدمه:
موضوع مرگ و حیات، از مهمترین مسائلی است که انسان در طول تاریخ با آن مواجه بوده و همچنان در پی یافتن پاسخی درست، از چرایی آفرینش و فلسفة آن است. فیلسوفان و شاعران عارف، هر یک، از دریچهای خاص به این موضوع نگریستند. سنایی در حدیقهاش که دایرهًْ المعارف رایج عصر او و بزرگترین حکمت منظوم صوفیانه قبل از مثنوی است، سیمای مرگ و حیات را در ابعاد ارادی و حکیمانه آن، به تصویر کشید.
***
نکته قابل توجهی که ایشان به مرگ از منظر حکیمانه دارد، این است که خود مرگ هم مرگی دارد و سرانجام از بین میرود.
گر تو را از حواس مرگ برید
مرگ هم مرگ خود بخواهد دید
هاون ار چند چیزها ساید
هم بسوده شود چو مرگ آید
مرگ اگر ریخت خون ماده و نر
هر بریزند خونش در محشر
(همان، ص 425)
و در همین راستا، حکیم سنایی، مرگ را سزاوار عالم جان نمیداند و اذعان میدارد که جان دانا با مرگ به نوا میرسد.
جان دانا نوا زند در مرگ
همچو بلبل نوا زند بر برگ
جان بیعلم بینوا باشد
مرغ بیبرگ بینوا باشد
(همان، ص 321)
در حدیقه حکیم سنایی، به ویژه در باب هفتم، حکایات و تمثیلات فراوانی است که مرگ را از نگاه حکیمانه مینگرد.
یکی از مباحث محوری اندیشه حکیم سنایی، نگرش او به دنیا و آخرت است که به نوعی با مرگ و حیات، پیوند میخورد. عارفان و صوفیان، به ویژه حکیم سنایی، با نگرش خاصی به دنیا مینگرند و بیشترین تصاویری که از دنیا در حدیقه ترسیم میشود، دنیای مذموم و ناخوشایند است:
چیست دنیا و خلق و استظهار
خاکدانی پر از سگ و مردار
(همان، ص 433)
یا در جایی دیگر، دنیا را سرای آفت و شر و چون مار گرزه، معرفی میکند:
چیست دنیا سرای آفت و شر
چون کلیدان ز اولی به دو در
هست چون مار گرزه دولت دهر
نرم و رنگین و از درون پر زهر
(همان، ص 431)
در تعبیری، دنیا عجوزه هزار داماد است که ظاهر خود را چون عروسی زیبا و فریبنده میآراید؛ امّا باطنی زال گونه و پیر دارد:
چون عروسی است ظاهر دنیا
لیک باطن چو زال بیمعنی
(همان، ص369 )
از جمله نگاه حکیمانه سنایی به دنیا آنجاست که دنیا را منزلگاه اقامتی و گذرای مسافران تشبیه میکند که سرای سپنجی، غر چه فریب و مایه رنج است:
عالم چو منزل است و خلایق مسافرند
در وی مزور است مقام مقیم ما
(تازیانههای سلوک، ص80)
نگرش حکیم سنایی به دنیا، رویه دیگری نیز دارد. در جایی او دنیا را به واعظی تشبیه میکند که به مخاطبان خود پند میدهد که از من حذر کنید و بر من دل نبندید:
به زبانی فصیح میگوید
در جهان صید خویش میجوید
هر زمان گوید اهل دنیا را
جفت بلوی و فرد مولی را
وای آن کو ز من حذر نکند
در طلب کردنم نظر نکند
(حدیقه، ص 134)
یا در حکایتی دیگر، دنیا را به کتابی مانند مینماید که در آن، هم پند و اندرز است و هم بند و گرفتاری. با این تفاوت که حکیمان از آن پند میگیرند و لئیمان به بند آن گرفتار میشوند.
در جهان خدا برای از خاک
چه کنی کلبه که آن کاواک
چون کتابی است صورت عالم
کاندرویست «بند و پند» بهم
صورتش برتن لئیمان بند
صفتش در دل حکیمان پند
صورتش خامش و سخن در وی
تن او نو و جان کهن در وی
(همان، ص457)
دنیا و آخرت از نگاه حکیم سنایی در 3 محور کلی ارائه میشود:
الف) آنجا که دنیا در مقابل آخرت قرار میگیرد؛ دنیا به دیوی تشبیه میشود که انسان را به ترک آخرت و خداوند دعوت مینماید. بنابراین اظهار میکند که دنیا همیشه از دین آزرده است. زیرا جمال دین، آبروی دنیا را برده و اینجاست که حکیم اظهار میکند این دنیا بدترین خصم است که باید از آن پرهیز نمود. زیرا نمیتوان هم اسکندر بود و هم به آب خضر دست یافت. یا به عبارت دیگر میتوان گفت که دینداری و دنیاداری در اندیشه حکیم، مانعالجمع است.
فارغ از مرگ و ایمن از گوری
من چه گویم تو را به دل، کوری
چنگ در دنیا زبون زدهای
دل پاکیزه را به خون زدهای
ور نباشد خدا بدین شاید
دیـو دنیـی چنینت فرمایــد
هیچ خصمت بتر ز دنیا نیست
با که گویم که چشم بینا نیست
(همان، ص 396)
ب) در این بخش نیز دنیا در برابر آخرت قرار میگیرد؛ اما تا جایی که همه ارزشهای دنیوی به عنوان ضد ارزشهای اخروی قلمداد میشود. حکیم در دیوان و حدیقهاش صراحتاً اظهار میکند که اگر عقبی میخواهید، دست از دنیا بردارید. زیرا نمیتوان هم طالب دنیا بود و هم آخرت را آبادان ساخت. لذا با صراحت بیان میگوید:
خاک بر سر هر آن که دنیا خواست
مرد دنیا پرست باد هواست
(حدیقه، ص 393)
هر که جست از خدای خود دنیی
مرحبا لیک نبودش عقبی
هر دو نبود به هم یکی بگذار
زان سرای نفیس دست مدار
هست بیقدر دنیی غدّار
مر سگان راست این چنین مردار
وان که از کردگار عقبی خواست
گر مر او را دهیم جمله رواست
زان که کشتار خوب کاران است
جمله عقبی حلال خواران است
(همان، ص 362)
سنایی در تصویری دیگر، با نگرشی افراطی، معتقد است که زندگی مرفه دنیوی را، حتی اگر از حق تعالی طلب کنیم، باز هم کار نکوهیدهای محسوب میشود. زیرا دنیا سرای رنج و آخرت خانه نعمت و ناز است. به نظر میرسد این تفکر با اندیشههای معتدل و منطقی ارائه شده در تعالیم دینی، مخصوصاً نهجالبلاغه در تعارض باشد.(نهجالبلاغه، 1382، خ 209، ص 307)
خیز و بگذار دنیی دون را
تا بیابی خدای بیچون را
تا بود نسل آدمی برجای
هست آراسته ورا دو سرای
تا در این خاکدان نبیند رنج
نرسد زان سرای، بر سر گنج
این سرای از برای رنج و نیاز
وان سرای از برای نعمت و ناز
دین ز صورت همیشه بگریزد
تا ز بد مرد را، بپرهیزد
(همان، ص 129-128)
ج) بخش سوم، دنیا در مقابل طریقت و سیر و سلوک عارفانه قرار میگیرد. زیرا حکیم بر این عقیده است که تا سالک، دل از تعلقات دنیوی نشوید، به سروری طریقت و کسب مدارج عالی تا فنا و بقا نمیرسد. در این محور، سنایی چشمه آب حیات را نمادی از بقای بالله میداند و رسیدن بدان را برای کسانی قابل دسترسی میداند که از هر چه رنگ تعلق داشته، آزاد باشند:
چون گذشتی زعالم تک و پوی
چشمه زندگانی آنجا جوی
اجل آمد کلید خانه راز
در دین بیاجل نگردد باز
تا بود این جهان، نباشد آن
تا تو باشی، نباشدت یزدان
تا دم آدمی ز تو نرمد
صبح دینت ز شرق جان ندمد
با حیات تو دین برون ناید
شب مرگ تو روز دین زاید
(همان، ص 96)
پس میتوان نتیجه گرفت که در نگاه سنایی، میان دنیاداری و دینداری، دنیا گرایی و آخرتجویی، تناسبی وجود ندارد.او در بعضی از ابیات به صراحت بیان میکند که دنیا و آخرت، دو ضد یکدیگرند و باید دنیا را رها کرد و به آخرت رسید:
دین و دنیا دو ضد یکدگرند
هر کجا دین بود درم نخرند
(همان، ص369)
کان سرای بقا برای تو است
وین سرای فنا نه جای تو است
آن سرای بقا تراست معد
یوم بگذار و جان کن از پی غد
(همان، ص 72)
دین به دنیا مده که درمانی
صید را چون سگان کهدانی
(همان، ص 647)
در جهانی که نظم او ز دویی است
باعثش بدخویی و نیک خویی است
این جهانی است خوب و زشت بهم
و آن جهان دوزخ و بهشت به هم
(همان، ص 717)
حیات در حدیقه سنایی نیز جلوههای مختلف دارد. برای واژه حیات، معانی مختلفی تعریف کردهاند؛ از جمله این که زندگی را مجموعه رابطهها و وابستگیهایی میدانند که فرد را با محیط ارتباط میدهد و جایگزین این روابط، حکایت از آن دارد که این علایق را نباید ثابت و غیر قابل تغییر تصور کرد. با از بین رفتن هر وابستگی، آدمی بدون آن که آگاه باشد، علاقه دیگری را جایگزین میسازد تا بتواند زندگی را در شکل جدید آن بپذیرد. ( بیاتی، 1373، ص 22)
در نگاه عارفان، زندگی و حیات به معنی نفس کشیدن و رفتار غریزی کردن نیست، بلکه زندگی به معنی تولد دوباره یافتن است؛ یعنی از حیات تیره نفسانی مردن و در عرصه فضیلتهای اخلاقی و روانی تولد یافتن است. (زمانی، 1386، ص 188) یا به عبارت دیگر، زندگی یعنی قبول اقبال محبوب. (سجادی، 1386، ص 447)
از نگاه حکیم سنایی، زندگی و حیات به دو بعد حیات مثبت و پسندیده و زندگی بیارزش و آلوده تقسیم میشود. آنجایی که زندگی و حیات باعث دلبستگی به دنیا شود و انسان را از یاد خدا غافل سازد؛ آن زندگی از نوع آلوده است و ارزش ماندن ندارد. لذا مرگ بهتر از زندگی است:
زندگانی که نبودش حاصل
مرد عاقل در آن نبندد دل
(همان، ص 721)
زندگیشان بتر ز مرگ بود
مرگ را زان کسان چه برگ بود
(همان، ص 678)
مرگ بهتر ز زندگانی بد
نیست کاره ز مرگ خود، به خرد
(همان، ص 642)
این جهان را ممارست کردم
گرداز اومید خود بر آوردم
زین حیاتم ز خود ملال آمد
زندگانی مرا وبال آمد
(همان، ص 722)
مبر این زندگی به صدر سعیر
هم بدینجاش واگذار و بمیر
(همان، ص 398)
از نظر حکیم، گناه باعث آلودگی حیات میشود و اینجاست که مرگ، بهتر از حیات آلوده خواهد بود:
تا به دل بر گنه دلیر شدم
زین حیات ذمیم سیر شدم
زین حیات ذمیم بیمقصود
بهتر آید مرا عدم ز وجود
(همان، ص 642)
آن روی سکه حیات، حکیم معتقد است که زندگی پسندیده و پاک در 3 صفت انسانی؛ یعنی «جهاد، اطاعت از خدا و اخلاص خلق»، جای میگیرد. و این زندگی است که باعث ترقی و کمال انسان میشود. در همین خصوص در داستان عمر و کعب از زبان عمر چنین میخوانیم:
لیکن از بهر این سه خصلت را
میپسندم حیات و مهلت را
گفت گوید که گفتمش ای میر
این سه خصلت بگو و باز مگیر
گفت عمّر یکی که گه گاهی
در سبیل خدای هر راهی
میدویم و جهاد میجوییم
در راه غزو شاد میپوییم
دوم آن است کز پی طاعت
سر به سجده بریم هر ساعت
گاه و بیگه خدای میخوانیم
به خدایی ورا همی دانیم
سیم آن کین جماعت مشتاق
که جلیساند بیریا و نفاق
از پی این سه خصلتم دلخوش
بر سر آب پای در آتش
به حیات از برای خلق خدا
دارم از بهر کردگار رضا
گر نه از بهر این سه حال بُدی
زین حیاتم بسی ملال بُدی
(همان، ص 723)
حکیم، زندگی حقیقی رادر آن میداند که انسان از بند طبیعت ماده رها شود. آنگاه به مرتبه اعتدال میرسد و آن زندگی و حیات، ممدوح میشود:
چون برون شد ز بند کون و فساد
پس بیابد ز اعتدال مراد
(همان، ص 360)
نتیجه گیری:
حکیم سنایی، مرگ و حیات را در ابعاد گسترده آن مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. از نگاه سنایی، مرگ در بعد اختیاری، بهترین مصداق «موتوا قبل ان تموتوا» است؛ و در بعد حکیمانه، از پدیدههای نظام احسن هستی که «یکی را برگ و دیگری را هلاکت» است.
حیات و زندگی، از دیدگاه حکیم سنایی به دو بخش حیات پاک، که بر مبنای جهاد، اطاعت از خداوند و اخلاص خلق است؛ و حیات ذمیم، که همان دلبستگی به دنیا و بیخبری از خداست تقسیم میشود. دنیا و آخرت که به نوعی با موضوع مرگ و حیات پیوند میخورند، از موضوعات محوری اندیشه سنایی است.
نگاه سنایی به دنیا با دو نگرش دنیای ممدوح و مذموم جلوه میکند. یکی دنیایی که در مقابل آخرت قرار میگیرد و مانع مدارج عالی سالک تا فنا و بقا میگردد و در نتیجه بدترین خصم انسان میشود. و دیگری، دنیایی که به کتابی مانند شده که در آن پند و اندرز فراوان است و انسان را دائم از خود پرهیز میدهد: «جهان همزمان همی گوید که دل در مانبندی به». اگرچه در نگاه سنایی، آخرت بر دنیا برتری دارد. و او بدبخت را کسی میداند که دنیا بخواهد و از سرای نفیس آخرت دست بکشد.
بالاخره، به نظر میرسد که سنایی نسبت به زندگی مرفه دنیوی تا اندازهای اندیشه افراطی دارد و این تفکر با اندیشههای معتدل و منطقی ارائه شده در تعالیم دینی، مخصوصاً نهجالبلاغه، در تعارض قرار دارد.
1ـ استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر
2ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
منابع و مآخذ:
1) نهج البلاغه (1382)؛ مترجم، محمد دشتی، تهران، نسیم کوثر
2) اصفهانی، فرزانه (1387)؛ اندیشههای زرین سنایی، چاپ اول، تهران، بدیهه
3) ایمانی، یعقوب (1388)؛ بررسی مضامین دنیا و آخرت در دیوان ناصر خسرو با رویکردی بر نهجالبلاغه پایان نامه کارشناسی ارشد، راهنما: دکتر مهرعلی یزدان پناه، دانشگاه آزاد قائم شهر
4) برزگر، محمدرضا (1371)؛ مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، زوّار
5) بیاتی، احمد (1373)؛ زندگی چیست؟ تهران، ایران
6) تاجدینی، علی (1388)؛ فرهنگ نمادها و نشانهها، تهران، سروش
7) دُری، زهرا (1387)؛ شرح دشواریهایی از حدیقه سنایی، تهران، زوار
8) زرقانی، مهدی (1378)؛ افقهای شعر و اندیشه سنایی، تهران، روزگار
9) زرینکوب عبدالحسین (1386)؛ با کاروان حله، چاپ شانزدهم، تهران، علمی
10) (2536)؛ از چیزهایی دیگر، چاپ اول، تهران، جاویدان
11) زمانی، کریم (1386)؛ میناگر عشق، چاپ ششم، تهران، نشر نی
12) (1378)؛ شرح جامع مثنوی. ج 3، تهران، اطلاعات
13) سجادی، جعفر (1386)؛ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، چاپ هشتم، تهران، طهوری
14) سنایی، ابوالمجد مجدود (1387)؛ حدیقهالحقیقه و شریعه الطریقه، مصحح؛ مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران
15) سیاوشی، قاسم (1388)؛ حیات و مرگ در مثنوی، پایاننامه کارشناسی ارشد، راهنما: دکتر حسین منصوریان، دانشگاه آزاد قائم شهر
16) شریفی، شهلا، (1385)؛ سنایی غزنوی، چاپ سوم، تهران، تیرگان
17) شفیعی کدکنی، محمدرضا (1387)؛ تازیانههای سلوک، چاپ هشتم، تهران، آگاه
18) کریمی، امیر بانو (1385)؛ خلاصه حدیقه حکیم سنایی، چاپ پنجم، تهران، زوار
19) مطیعی، حسین (1382)؛ گلزار حقیقت (بازنویسی حدیقه)، چاپ دوم، تهران، اهل قلم