ادبیات
تبلور عدل و داد در شعر و ادب پارسی
- ادبيات
- نمایش از جمعه, 23 دی 1390 11:07
- بازدید: 27805
برگرفته از روزنامه اطلاعات
اهمیت وافر و بیبدیل بودن عدل و داد بر همگان واضح و مبرهن است و از قدیم الایام عدالت متساوی و عمومی، بهترین آرزوی هیأت اجتماعیه است. قدیمیترین اصطلاح حقوقی در تاریخ تمدن انسانی هم عدالت است. واقعیت امر نیز همین است که جهان بدون عدل، بیمعناست و تمام عالم و هر آنچه در اوست، بر پایۀ عدالت بنا نهاده شده است. ملکالشعرای بهار چه زیبا سروده است:
آسمان ز عدل برپا شد
و اَنجُم از عدل، عالم آرا شد
وین سُرادِق که بی حسابستی
عدل اگر نیستی، خرابستی
و حافظ هم چه حکیمانه گفته است:
دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل
در مورد این که عدالت به چه معنی است، بهترین و کاملترین معنی در نهجالبلاغه آمده است. آنجا که حضرت علی(ع) میفرماید: «عدالت، هر چیزی را در جای خود قرار میدهد...». و مولوی همین فرمایش مولای متقیان را با تبحّر تمام اینگونه به نظم کشیده است:
عدل چِبود، وضع اندر موضعش
ظلم چِبود، وضع در ناموضعش
عدل چِبود، آب ده اشجار را
ظلم چِبود، آب دادن خار را
تردیدی نیست که عدالت را با هیچ عوضی نمیتوان به معاملۀ پایاپای گذاشت و حتی عدالت از منظری برتر و بهتر از عبادت است؛ به نحوی که بسیاری از بزرگان معتقدند یک ساعت عدالت بهتر از هزار سال عبادت است.
صائب هم در این مورد گفته است:
عدالت کن که در عدل آنچه در یک ساعت به دست آید
میــسر نیــست در هفـتاد ســال اهل عـــبادت را
حافظ هم سروده است:
شاه را بِه بُوَد از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعت عمری که در او داد کند
پایداری حکومتها و ایجاد امنیت در جوامع هم در سایۀ اجرای عدالت و دادگری محقّق میشود. این امر نیز در اشعار بیشتر شعرا مشهود است که ذیلاً به برخی از این اشعار اشاره میشود.
مملکت از عدل بُوَد پایدار
کار تو از عدل گیرد قرار
«نظامی»
عدل کن عدل که گفتهاند حکیمان جهان
مملکت بیمدد عدل نماند بر جای
«ملکالشعرای بهار»
عدل آمد و امن آمد و رستند رعیّت
از پنجۀ گرگان ربایندۀ غدّار
«فرخی سیستانی»
داد کن، از همّت مردم بترس
نیمشب از بانگ تظلّم بترس
«نظامی»
به قد و چهره هر آن کس شاه خوبان شد
جهان بگیرد، اگر دادگستری داند
«حافظ»
محتوم است که دادگری، ماندگاری میآورد و دادگر، اگرچه جسمش از این دنیا میرود، نامش در این گنبد دوّار به یادگار میماند.
فردوسی حکیم چه دلنشین این حقیقت را به نظم کشیده است، آنجا که میفرماید:
اگر دادگر باشی ای شهریار
نمانی و نامت بُوَد یادگار
و در جای دیگر میگوید:
اگر کشور آباد داری به داد
بمانی تو آباد و از داد، شاد
و همینطور در جایی دیگر در این باره سروده است:
فریدون فرّخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
برخی از شعرا هم معتقدند که هرکس در این دنیا دادگر باشد، علاوه بر نیکنامی که نصیبش میشود؛ آن دنیای خود را هم آباد میکند و دادگران همواره پیروزمندانند. همچنان که علامه دهخدا میگوید:
همه داد کن تو به گیتی درون
که از داد هرگز نشد کس نِگون
نظامی هم میسراید:
هرکه در این خانه شبی داد کرد
خانۀ فردای خود آباد کرد
در بین مشاغل هم برخی از شغلها و در صدر آنها دو شغل مهم و حساس قضاوت و وکالت با عدالت عجین شدهاند و توجه نکردن به عدالت در آنها مایۀ خُسران و تباهی است. در واقع، وظیفۀ اصلی صاحبان اینگونه حِرف، اجرای عدالت است و بس. زمانی سروده بودم که:
سرمنزل دو شغل، ظهور عدالت است
آن دو یکی قضاوت و دیگر وکالت است
پایان سخن در این مقال آن که به قول خواجه نصیر طوسی: «در بین فضائل، هیچ فضیلتی کاملتر از فضیلت عدالت نیست.»