یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ تجزیه تاریخ تجزیهٔ ایران - دکتر هوشنگ طالع

تاریخ تجزیه

تاریخ تجزیهٔ ایران - دکتر هوشنگ طالع

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شمارهٔ یکم، مهر 1381 خورشیدی، صفحه 4 تا 8

 

دکتر هوشنگ طالع

«پس از فروپاشی نظام شوروی در سال 1370 خورشیدی (1991 میلادی)، دولت فدراسیون روسیه به طور رسمی اعلام کرد که دیگر در پی اجرای وصیت‌نامهٔ پتر نیست. بدینسان به دو قرن تردید پیرامون وجود وصیت‌نامهٔ مزبور پایان داده شد». این نخستین سخنانی بود که دکتر هوشنگ طالع دربارهٔ «تاریخ تجزیهٔ ایران» گفتند. آقای هوشنگ طالع که دارای درجه دکترا در علوم اقتصادی - سیاسی از دانشگاه «کارل فرانس» اتریش هستند، کتابهایی دربارهٔ تاریخ ایران، به ویژه تاریخ معاصر نگاشته‌اند: هلال خضیب، تزارها و تزارها، فرهنگ ملی، مکتب علمی ملی گرایی، «ارتش، توان و نیرومندی»، «تجاوز عراق: خیانت خودی، حمایت بیگانه» و «چکیدهٔ تاریخ تجزیهٔ ایران». دکتر هوشنگ طالع، مدرس پیشین دانشگاه و پژوهشگر، نخستین سخنران در مجموعه نشست‌های فرهنگی انجمن افراز بودند که در عصر پنجشنبه، دوم خرداد ماه 1381، اندامان انجمن را به شنیدن بخش مهمی از تاریخ میهن‌شان مهمان کردند.

 

 

سرزمین ایران به طور سنتی تا حملهٔ عرب‌ها، همیشه از سوی خاور و باختر مورد تهدید و هجوم بود: از سوی خاور، مردمان بی‌فرهنگ و بیابان‌گرد و از سوی باختر، حکومت‌های سازمان یافته. پس از حملهٔ عرب‌ها که برای اولین بار در تاریخ، ایران از سوی جنوب مورد حمله قرار گرفت، باز هم ایران دچار یورش بیبابان‌گردان مغول، تیموری و ازبکان از شرق و حکومت عثمانی از سوی غرب گردید. ولی تنها پس از نشستن پتر بر تخت پادشاهی روسیه بود که سرزمین ایران در درازنای تاریخ، از سوی شمال هم مرود تجاوز و یورش قرار گرفت.

با روی کار آمدن پتر در روسیه و استقرار کمپانی هند شرقی در هندوستان، تمامیت سرزمین ایران مورد مخاطره ی جدی قرار گرفت و قلمرو دولت ایران که از آمودریا تا سند و از کوه‌های قفقاز تا دجله دامن گسترده بود، وارد دوران بی ثباتی شد.

با فروپاشی شاهنشاهی صفویان، ایران پس از سال‌ها استحکام و ثبات نسبی، دچار هرج ومرج و در این فرآیند،گرفتار لشگرکشی و دخالت روس و عثمانی گردید.

روسیه و عثمانی، سرزمین قفقاز را میان خود بخش کردند و سپاه عثمانی به درون کشور نفوذکرد. اشرف غلجایی که به‌جای محمود بر تخت پادشاهی ایران نشسته بود، با عقد قراردادی باسلطان عثمانی، خلافت سلطان مزبور را پذیرفت و او نیز منشور ولایت به نامش نوشت.

 

 

پیدایش نادر در صحنه‌ی سیاسی- نظامی ایران، نقشه‌ی روس و عثمانی را درهم ریخت. روس‌ها برابر اخطار نادر، سرزمین‌های ایران را ترک کرده و به پشت مرزهای خود عقب نشینی کردند. نادر پس از یک رشته نبردهای سنگین، چنان ارتش عثمانی را درهم کوبید که تا برچیده شدن بساط امپراطوری مزبور- جز برخی ترکتازی‌های پراکنده- توان تهاجم به ایران را از دست داد.
کما بیش هفتاد سال پس از تهاجم نخست روس‌ها به ایران، در دوران کاترین، باردیگر سپاه تزاری به قفقاز یورش آورد. این بار طرح جهان‌گشایی روسیان را، آقا محمد خان قاجار، نقش برآب کرد و روس‌ها در سال(1182 خورشیدی)، 1803 م. تجاوز  به ایران را پی گرفتند. در این میان، بریتانیا که وسیله‌‌‌‌کمپانی هند شرقی، جای پای محکمی در شبه قاره‌ی هند به دست آورده بود، در پی‌آن برآمد تا با ناتوان کردن ایران، بخشی از سرزمین‌های خاوری ایران زمین را تجزیه کرده، حایلی میان این کشور و هندوستان ایجاد کند.

 

 

بدین سان، از سال 1192 خورشیدی (1813م.)،قراردادهایی به دولت وقت ایران و در حقیقت بر مردمانی که در درازای تاریخ در کنار هم‌ زندگی می‌کردند، تحمیل شد.در این فرآیند، سرزمین بزرگ مشترک پاره پاره شد و اکنون بخش‌های آن با نام‌های گوناگون و قسمتی هم با نام ایران بر جای مانده است. در اینجا بدون اشاره به مسایل سیاسی، نظامی و...که منجر به پذیرش این گونه قراردادها از سوی دولت‌ها و حکومت‌های وقت ایران گردید، سیاهه‌قراردادهای مزبور آورده می‌شود:


قرارداد گلستان
(20 مهرماه 1192 خورشیدی)

این قرارداد به دنبال جنگ‌های ده ساله‌ی روسیه علیه ایران، بر ملت ما تحمیل شد. بر پایه‌ی قرارداد گلستان، چهارده ایالت و ولایت قفقاز، از دیگر سرزمین‌های مشترک جدا افتاده و زیر سلطه‌ی روسیه‌ی تزاری قرار گرفت.ایالت‌ها و ولایت‌های چهارده گانه‌ی مزبور عبارت بودند از:

ایالت گنجه و قره‌باغ، ولایت‌های شکی، شیروان، قبه، دربند، بادکوبه، داغستان و گرجستان، محال شوره‌گل، آچوق‌باشی، گروزیه، منگریل و آبخاز.
افزون بر آن، بخشی از سرزمین تالش نیز به تصرف روس‌ها، درآمد و حاکمیت بدون منازع ایران بر دریای مازندران، خدشه‌دار گردید.

 

قرارداد ترکمانچای
(اول اسفند‌ماه 1206 خورشیدی)

به‌دنبال جنگ‌های سه ساله‌ی ایران و روس، قرارداد ترکمان‌چای بر مردم ایران تحمیل شد.برپایه‌ی این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطه‌ی روس‌ها قرار گرفت، حاکمیت ایران بر دریای مازندران محدودترشد و مردم ایران ناچار از پذیرش کاپیتولاسیون(قضاوت کنسولی)گردیدند.بدین‌سان، میان مردم قفقاز و دیگر مردم ایران، دیوار جدایی برپا شد.

 

قرارداد پاریس
(سیزدهم اسفند‌ماه1235 خورشیدی)

به دنبال کشمکش‌هایی در شرق ایران بر سر مسأله‌ی "هرات"که‌از زمان پادشاهی محمد شاه قاجار آغاز شده بود، دولت انگلستان دست به اقدام وسیع سیاسی در راستای جدایی سرزمین افغانستان زد. این اقدام،منجر به لشگر‌‌کشی دولت انگلستان به ایران و اشغال بوشهر، خرمشهر و گلوله‌باران اهواز و...گردید. نتیجه‌یاقدام مزبور، تحمیل قرارداد صلحی بود که میان ایران و انگلستان در شهر پاریس به امضا رسید. بر پایه‌ی این قراردادکه منجر به تجزیه‌ی بخش‌هایی از خراسان بزرگ گردید، میان مردم ایران و افغانستان، جدایی انداخته شد.

 

تجزیه‌‌‌‌‌ی مکران و بلوچستان
( 13شهریور‌ماه 1250 خورشیدی)

به دنبال شکست ایران درجنگ‌های قفقاز و سپس آشوب هرات، نا‌آرامی‌هایی درمناطق مکران و بلوچستان ایجاد شد، اما محمد‌شاه قاجار با گسیل نیرو، منطقه را آرام کرد. دولت بریتانیا برای دست‌اندازی به این منطقه‌ی وسیع که از خلیج گواتر تا رود سند ادامه داشت، دست‌اندر‌کار زمینه‌چینی شد. مأموران دولت بریتانیا به بهانه‌ی نگهبانی خط‌ تلگراف بوشهر به سوی هندوستان(که قرار بود در آینده احداث شود)، با خان کلات قراردادی بستند. دولت مزبور برای تجزیه‌ی این بخش از ایران،باب گفت‌وگو با دولت را به نمایندگی از سوی امیر‌کلات برای تعیین مرز آغاز کرد. با وجود مخالفت و پایداری برخی از دولتمردان با این امر،سرانجام ناصرالدین شاه تسلیم شد و قرارداد تحدید حدود را امضا کرد. به دنبال پذیرش تحدید حدود، دولت انگلستان با گسیل نیرو منطقه‌ی مزبور را اشغال کرده و آن را بلوچستان انگلیس نامید.

 

 تجزیه‌ی سیستان
(1251 خورشیدی)

دولت بریتانیا در آخرین مرحله‌ی اجرای نقشه‌ی خود برای ایجاد حایل میان ایران و هند و پیش‌گیری از تجاوز احتمالی دولت روسیه به سرزمین مزبور، در صدد برآمد تا ایالت پهناور سیستان را که دارای موقعیت راهبردی مهمی بود، تجزیه کند. دولت بریتانیا با تحریک امیر کابل و تجاوز وی به سیستان،توانست که دولت ایران را که به‌طور کامل ناتوان شده بود به حکمیت دولت انگلیس نسبت به‌تعیین مرزهای سیستان راضی نماید.
در این فرآیند، سیستان به دو منطقه‌ی خارجی و داخلی بخش شد و بخش داخلی که تنها کمابیش 1500 کیلومتر وسعت دارد برای ایران باقی ماند.

 

قرارنامه‌ی آخال
(23 آذر ماه 1260 خورشیدی)

پس از جدا افتادن سرزمین افغانستان، راه مناطق خوارزم و فرارود که از هرات می‌گذشت، بر روی حکومت ایران بسته شد. بدین سان، ارتباط کالبدی با "ایران ویج" یعنی مناطق بخارا، سمرقند، فرگان(فرغانه)و... قطع شد.
دولت روسیه‌ی تزاری  با توجه به این مسأُله و بر پایه‌ی منشور پتر، سرزمین‌های خوارزم و فرارود را مورد تهاجم نظامی قرار داد. دولت مزبور میان سال‌های 80-1860م. مقاومت مردم سرزمین‌های یاد شده و ایستادگی امیران محلی وابسته به ایران را درهم شکسته و تمامی سرزمین‌های خوارزم و فرارود را اشغال کرد. به دنبال این تجاوز نظامی، بر پایه قرار نامه‌ی آخال، دولت ایران مجبور شدکه از همه‌ی حقوق تاریخی خود بر سرزمین‌های خوارزم و فرارود چشم‌پوشی نماید.

 

قرارداد مودت
(7 اسفند 1299 خورشیدی)

به دنبال پاگیری حکومت بلشویکی در روسیه و درهم شکستن مقاومت گسترده‌ی مردمان اسیر یوغ تزارها در قفقاز، خوارزم، فرارود و... ارتش سرخ، با اشغال شهر رشت و بخش‌های دیگری از گیلان، دولت ایران را برای انتقال ارثیه‌ی خونین تزارها به "تزارهای جدید" زیر فشار قرار داد. بدین‌سان، در حالی که شهر رشت و بخش‌های بزرگی از گیلان در اشغال ارتش سرخ بود و بیم حرکت ارتش مزبور به سوی تهران می‌رفت، دولت ایران قرارداد "مودت" ؟ را امضا کرد. با این امضا ارثیه‌ی خونین تزارها، یعنی تمامی سرزمین قفقاز، سرزمین‌های خوارزم و فرارود و بخشی از حاکمیت ملت ایران بر دریای مازندران و... به "تزارهای سرخ" منتقل شد.
در فصل اول قرار داد مزبور‌، می‌خوانیم: "... دولت شوروی روسیه مطابق بیانیه راجع به مبانی سیاست روسیه نسبت به ملت ایران مندرجه در مراسلات 14 یانوار[ ژانویه] 1918 و 16 ایون [ ژوئیه] 1919، یک مرتبه‌ی دیگر رسماً اعلان می‌نماید که از سیاست جابرانه‌ای که دولت‌های مستعمراتی روسیه که به اراده‌ی کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند، نسبت به ایران تعقیب می‌نمودند، قطعاً صرفنظر می‌نماید... دولت شوروی روسیه تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت روسیه تزاری با ایران منعقد نموده و حقوق ملت را تضییع می‌نماید، ملغا و از اعتبار ساقط شده اعلان می‌نماید...".
اما، با وجود این اعلام صریح، نه تنها حکومت روسیه شوروی، سرزمین‌های اشغالی از سوی حکومت تزاری را به ایران باز نگرداند بلکه در سوم شهریور ماه 1320 خورشیدی به بهانه‌ی نبرد با دولت آلمان، هم‌دوش با نیروهای انگلستان، سرزمین ایران را اشغال کرد. روز بیست و یکم آذر ماه 1324 خورشیدی، دولت روسیه شوروی در حالی‌که هنوز خاک ایران را در اشغال نظامی داشت، کوشید تا با حمایت مسلحانه از گروه‌های ساخته و پرداخته‌ی خود، استان‌های آذربایجان و کردستان را نیز از ایران جدا کند. این توطئه، با درایت و قیام دلیرانه‌ی مردم آذربایجان و کردستان و نیز شجاعت و پایمردی ارتش ایران در بیست و یکم آذر ماه 1325 خورشیدی خنثا شد.

 

تلاش برای وحدت

با تسلیم امپراتوری آلمان، جنگ جهانی اول به پایان رفت. در فراگشت این رویداد، امپراتوری‌های روس و عثمانی نیز از هم پاشید. به‌دنبال تسلیم نیروهای "اتحاد مرکز"، پیروزمندان برای تعیین سرنوشت شکست‌خوردگان و تقسیم مرده‌ریگ آنان در قصر ورسای (حومه‌ی پاریس) گرد آمدند.
دولت ایران، زیر فشار ملیون و افکار عمومی مردم و با توجه به فروپاشی امپراتوری خونخوار و ستمگر روس، نمایندگانی به عنوان دادخواهی و اعاده‌ی وضع درباره‌ی  سرزمین‌های   غارت‌شده وسیله‌ی امپراتوری روس و عثمانی، به کنفرانس صلح ورسای فرستاد. هم‌زمان، گروه‌هایی از مردم سرزمین‌های تجزیه شده‌ی خوارزم و فرارود(ماوراءالنهر)، نخجوان و ...، تومارهایی به کنفرانس مزبور فرستاده و خواستار پیوستن به سرزمین مادری، یعنی ایران شدند. حتا مردم بخارا و برخی مناطق دیگر، هیأُت‌هایی برای پی‌گیری امر وحدت به "ورسای"،گسیل داشتند.

 

تقاضای اهالی نخجوان در الحاق به ایران

روز نهم اردیبهشت ماه 1298 خورشیدی(30 آوریل 1919م.) مردم شهر نخجوان در برابر کنسولگری ایران اجتماع کردند.آن‌ها با فریاد زنده باد شاهنشاه ایران، زنده باد دولت ایران، پاینده باد ولیعهد جوان‌بخت ایران، تقاضای تابعیت ایران و الحاق به وطن اصلی خود را نمودند. تظاهرات مردم نخجوان چندین روز به درازا کشید.
اهالی نخجوان، رییسان حکومت محلی، رییس قشون محلی، کلیه‌ی محترمان و وجوه اهالی با ارسال 12 فقره تلگراف به دولت ایران، شاه، سفرای خارجه، رییس‌جمهور آمریکا، انجمن صلح ورسای و غیره، تقاضای الحاق به ایران را کرده و همه‌جا متذکر شدند که اصلاً ایرانی‌نژاد و مسلمان بوده و 92 سال است به زور از خاک ایران جدا شده‌اند. دولت موقت محلی نخجوان، متشکل از کلبعلی‌خان رییس‌قشنون و سلطان‌اف‌رییس حکومت، حاج‌حسینعلی قربان‌اف، رییس ستاد‌قشون و چند نفر از متنفذان و کلیه‌ اعضای‌شورای‌ملی، با امضای قطعنامه‌ای خود را تابع ایران و ایرانی‌نژاد معرفی ویک هیأت نمایندگی مرکب از شیخ ‌عبدالجبار بکتاش، مهدیقلی‌خان ‌دیار‌بکری، حاج‌سیدباقرحیدرزاده و حسین‌آقا نوروزآزاده را تعیین و به تبریز اعزام داشتند. آنان، ضمن نامه‌ی بسیار شورانگیز و مهیج خطاب به ایرانیان و اظهار تأثر از این که 92سال به حکم زور از برادران خود دوریم، به عنوان نیل به آرزوهای دیرینه، تقاضای الحاق به وطن اصلی خود یعنی ایران را نمودند.
در اوایل اردیبهشت، نمایندگان آنها به تبریز آمدند و از طرف دولت ایران، آقای‌علی‌هیأت به عنوان نماینده به نخجوان اعزام شد. شخص دیگری به نام "مصدق‌دیوان" از طرف دولت نماینده رسمی در نخجوان بود. اما در این قضیه انگلیس‌ها باطناً مخالف و مایل نبودند ایران اراضی از دست رفته‌ی خود باز‌‌پس‌گیرد، زیرا در این صورت ممکن بود از طرف دول دیگر موضوع بلوچستان جدا شده از ایران نیز مورد مذاکره قرار گیرد. سرانجام انگلیس‌ها در انجمن صلح نگذاشتند ایران کاری صورت دهد و این قضیه هم از بین رفت.

 

تقاضای جمهوری آذربایجان(اران)درباره‌ فدراسیون با ایران

در این میان، مردم اران نیز خواستار وحدت دوباره با ایران شدند.گرچه در آن زمان یک‌صدوشش‌سال از جدایی می‌گذشت، اما پیوندهای دیرین هم‌چنان پابر‌جا بود.
هیأت نمایندگی جمهوری آذربایجان(اران)که به انجمن صلح ورسای آمده بود، گفت‌وگوهای مفصلی را با هیأت اعزامی ایران انجام داد. آنها، خواستار پیوندهای همه جانبه بودند. حتا به نمایندگان ایران اظهار داشته بودند: "مقصود ما این است که آذربایجان استقلال داخلی داشته باشد، قوه‌ی مقننه و ادارات و مسایل داخلی از خود داشته باشند. در مسایل خارجی و قشون و گمرک و پست ‌و تلگراف و طرق و شوارع و سکه و این قبیل امور با ایران اشتراک داشته باشد..."

نصرت‌الدوله‌فیروز (وزیر امور خارجه)، چکیده‌ی خواسته‌های نمایندگان اران  را ضمن نامه‌ای به شرح زیر برای طرح در انجمن صلح‌پاریس، تسلیم لرد‌کرزن وزیر امور خارجه‌ی بریتانیا کرد.
1. حدود آذربایجان قفقاز که طی ادعانامه‌ای که توسط هیأت اعزامی آذربایجان به کنفرانس صلح ارایه شده(نقشه‌های ضمیمه) یک بار برای همیشه، از روسیه تحت هرنوع حکومت باشد، جدا میشود.
2.جمهوری آذربایجان که از  28مه 1918م[6 خرداد 1297 خورشیدی]تأسیس شده است به عنوان جمهوری مستقل و آزاد شناخته خواهد شد و پایتخت آن باکو خواهد بود.رییس‌جمهور انتخاب خواهد شد و دارای مجلس خواهد بود که از طریق قوانین ارگانیک که توسط مجلس
مؤسسان آذربایجان تدوین شده،اداره خواهد شد.دولت آذربایجان در صدد تشکیل این مجلس است که به وسیله‌ی رأی عمومی انتخاب خواهد شد.
3. جمهوری دموکراتیک آذربایجان که در همسایگی کشور شاهنشاهی ایران قرار دارد، با آن کشور ارتباط سیاسی - اقتصادی خواهد داشت، به شکل یک کنفد‌راسیون که اساس و شکل و نحوه‌اجرای آن تهیه خواهد شد که بعداً به رأی مجلس هر دو کشور ارایه خواهد شد، ولی از هم‌اکنون اعلان می‌شود که روابط خارجی این دو کشور مشترک خواهد بود.
4. برای رسیدن به اهداف فوق (1و2) جمهوری آذربایجان به کمک واقعی بریتانیای کبیر احتیاج دارد تا استقلال خودش را بشناساند و نگه دارد و برای این‌که‌از هر گونه خدشه مصون بدارد و بتوانند مانند ایران قوای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی خودش را توسعه دهد.
هم‌چنین وثوق‌الدوله، ‌نخست‌وزیر نیز در تهران کوشید تا دولت انگلستان را به شناسایی و تشکیل کنفد‌راسیون از سوی دو کشور ایران و آذربایجان(اران)،تشویق کند.سر‌پرستی ساکس، ‌وزیر مختار بریتانیا در تهران در تلگرافی که در یازدهم ژانویه1920(20دی1299خورشیدی) به وزیر خارجه‌ی کشور مزبور مخابره کرد،از قول وثوق‌الدوله نوشت:"..اتحاد آذربایجان با ایران نه تنها به تفکر پان‌‌تورانیستی یکی شدن دو آذربایجان تحت حمایت و سرپرستی ترکیه خاتمه خواهد داد بلکه به حل مسأله‌ی کنترل آتی قسمت جنوبی دریای‌خزر نیز به نحوی که مطلوب ایران و بریتانیا‌ی کبیر باشد، کمک خواهد کرد." اما، دولت بریتانیا برای مسکوت گذاردن طرح مسأله‌ی وحدت دوباره‌ی ایران، از هیچ گونه کار‌شکنی خودداری نکرد زیرا بیم آن داشت که مردم افغانستان، مکران و بلوچستان نیز مانند مردم اران و خوارزم و فرارود، خواستار وحدت دوباره گردند.

 

تقاضای مردم سرخس در الحاق به ایران

به دنبال فروپاشی امپراتوری روس، در کنار مردمان دیگر،اهالی شهر سرخس‌کهنه نیز خواستار بازگشت به سرزمین مادر شدند. در این راستا نیروهایی نیز از سوی دولت ایران به آن‌جا فرستاده شد اما انگلیس‌ها مانع شدند. محمد‌تقی‌بهار می‌نویسد:
... دولت انگلیس میل داشت در خوارزم و ترکستان و ماوراءالنهر نیز دولت‌هایی به نام "ترکمنستان‌" در خوارزم و"تاجیکستان" دربخارا و"ازبکستان" در سمرقند به وجود آید . به یاد دارم اوقاتی که در نتیجه‌ی مراجعه‌ی اهالی بلاد سرحدی مشرق به دولت ایران، عده‌ای از قوای چریک خراسانی، سرخس روس را تصرف کرده بودند، من با سرپرستی ساکس، وزیر مختار انگلیس [در ایران] ملاقات کردم. مشارالیه می گفت که دولت ایران باید سرخس روس را تخلیه کند وابدأ پیرامون تعّرض به حاکمیت همسایه‌ی شرقی نگردد، زیرا ما می خواهیم در آن جا دولتی به نام "ترکمنستان" ایجاد کنیم."
انگلیس‌ها نتوانستند برنامه‌ی کشورسازی خود را در سرزمین های خوارزم و فرا رود پی گیرند، اما بلشویک‌ها پس از تسلط بر این مناطق، نقشه‌ی انگلستان را به مورد اجرا گذاردند. انگلیس‌ها از اینکه هنوز پس از گذشت دهه‌های بسیار، بانگ وحدت‌خواهی از دو سوی مرزهای تجزیه به‌گوش می رسید، سخت یکه خوردند. آنها احساس کردند که در صورت  "اعاده ی وضع" و پیوند دوباره‌ی سرزمین های مزبور با ایران، ممکن است مردم افغانستان، مکران و بلوچستان نیز به فکر وحدت افتاده و در این فرایند، تلاش هایشان برای تضعیف ایران  و ایجاد حایلی به دور هندوستان، بر باد رود. دولت انگلیس به بهانه‌ی اینکه ایران به طور مستقیم در جنگ شرکت نداشت، اجازه نداد تا نمایندگان ایران و دیگر نمایندگانی که خواستار پیوند دوباره با ایران بودند، در کنفرانس صلح ورسای حضور یابند. با وجود حمایت هیأت نمایندگی آمریکا برای حضور هیأت ایرانی در انجمن صلح، دولت انگلستان به‌شدت با این امر مخالفت کرد و سرانجام هیأت ایران که با عدم حمایت دولت وثوق‌الدوله روبه‌رو بود، از شرکت در جلسات مأیوس شد و تقاضاهای خود را در کتابچه‌ای منشر کرده و در اختیار هیأت‌های شرکت کننده گذارد. این تقاضا در سه بخش سیاسی ، اقتصادی و قضایی تنظیم گردیده بود.
در بخش سیاسی، ایران خواستار لغو فوری قرارداد1907 ، برچیده شدن بساط مستحفظان و گاردهای مسلح سفارتخانه‌ها و کنسولگریهای خارجی و نیز استرداد سرزمین‌های بود که" طی قرن نوزدهم به زور از ایران گرفته شده است... این سرزمین ها شامل ایالات مرو، خیوه ، ترکستان و هفده شهر قفقاز بود که طی دو دوره جنگ‌های ایران و روس از ایران منتزع شده بود". به این ترتیب سرحدات ایران به صورتی در می آمد که در ابتدای قرن 19 وجود داشته است. در غرب هم تقاضا شده بود" ایالات کردستان و موصل و دیاربکر ضمیمه‌ی خک ایران گردد و رود فرات سرحد غربی ایران شناخته شود...".
دربخش اقتصادی، ایران خواستار پرداخت غرامت خسارات و تلفاتی شد که از سوی نیروهای متخاصم به سرزمین و مردم ایران وارد گردیده بود. در بخش قضایی، ایران خواستار الغای کاپیتالاسیون و برچیده شدن محاکم کارگذاری، در ارتباط با رسیدگی به جرایم خارجیان بود.
 
در این زمان، انگلیس ها گفت‌وگو و پرداخت رشوه به وثوق الدوله، نخست وزیر ایران بودند. در آن لحظات حساس که ملت ایران خواستار باز پس‌گیری سرزمین‌های از دست رفته بود، وثوق الدوله با عدم حمایت لازم از هیأت نمایندگی ایران، یکی از بزرگترین بخت‌های تاریخی این ملت را بر باد داد.
 انتشار خبر قرارداد محرمانه‌ی وثوق الدوله- کاکس (SIR PERCY COX)،  وزیر مختار دولت انگلستان در تهران، توفانی از خشم عمومی را برانگیخت. مردم ایران هم‌دل و هم‌آوا، این قرارداد را رد کردند. دولت های آمریکا و فرانسه نیز که از زیاده خواهی‌های دولت انگلستان به تنگ آمده بودند، از مردم ایران جانبداری کردند.
دولت ایالات متحده، درخواست بریتانیا را مبنی بر حمایت از منافع کشور مزبور رد کرد ولی روز 19 سپتامبر 1919 ( 27 شهریور1298)  سفارت آمریکا در تهران ضمن بیانیه‌ای و با اشاره به قرارداد 1919 اعلام داشت :" در کنفرانس صلح ورسای، مساعی صادقانه نمایندگان دولت آمریکا برای این‌که هیأت نمایندگی ایران بتواند فرصتی برای اظهار مطالب خود به دست آورد و مسأله ی ایران مطرح و مورد مذاکره قرار گیرد، به نتیجه نرسید و این امر باعث تعجب دولت آمریکا شد که چرا از جانب هیچ دولت دیگری با آن دولت مساعدت نشد و دولت ایران از نمایندگان خود پشتیبانی ثمربخشی ننموده است. اکنون معلوم می شود که علت این رویه، انعقاد قراردادی است که ایران را از زمره‌ی دول دارای استقلال و حاکمیت محو می‌نماید".  

 

فراگشت تاریخی

پیش از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی در دوران دراز جدایی‌ها، تغییرات شگرفی بر پایه‌ی قراردادهای پنج گانه‌ی یادشده و نیز جدایی‌های خارج از قراردادهای رسمی در ایران زمین به وقوع پیوسته بود. بر پایه‌ی قرارداد مودت در سال (1298خورشیدی ). 1919م، سرزمین‌های اشغالی از سوی امپراتوری روسیه، چونان میراثی خونین به نظام شوروی منتقل گردیده بود. بخش‌های جدا شده از مکران و بلوچستان که امپراتوری انگلستان آن را به نام "بلوچستان انگلیس"نام گذاری کرده بود. به عنوان هدیه از سوی امپراتوری مزبور به حکومت جدید الولاده پاکستان واگذار شده بود .از سوی دیگر . به دنبال قرارداد پاریس، در سرزمین افغانستان حکومت جدیدی در قالب پادشاهی، به روی کار آمده بود.

افزون بر آن، روس های سرخ در سرزمین قفقاز و خوارزم و فرا رود، مرز بندی‌هایی به وجود آورده بودند. آنان، خط مردمان مسلمان سرزمین های اشغالی را تغییر داده و راهی را که روسیه‌ی تزاری برای محدود کردن و حتا از میان برداشتن موقع زبان فارسی به عنوان زبان ارتباطی و فرهنگی مردم آن سامان‌ها پیش گرفته بودند، با حدت و شدت بیش‌تر و به گونه‌ای سازمان یافته، پی گرفتند. بلشویک‌ها گروه هایی را که هنوز در محاوره به فارسی یا نیم‌زبان های ایرانی سخن می گفتند، زیر سلطه‌ی دیگران قرار دادند.

با توجه به ژرفا و بزرگی مسأله، کوشش گروه هایی از ایرانیان متوجه این امر بود که اجازه ندهند  یاد و خاطره‌ی جدایی‌ها از حافظه‌ی مردم و ملت ایران، زدوده شود، اما متأسفانه الگوی ویژه‌ای برای رسیدن به یگانگی و هم گرایی نداشتند. تنها در این زمینه می‌توان به شعار "فلات ایران به زیر یک پرچم" اشاره کرد.

واژه‌ی فلات(پشته) ایران، از دو جهت برگزیده شده بود. نخست از جهت آن که یک نام شناخته شده‌ی بین‌المللی بود و دو دیگر آن که این "پشته"، کمابیش سرزمین‌هایی را که در اثر قراردادهای تجزیه از یکدیگر جدا افتاده بودند، پوشش می‌داد. در این شعار راهبردی به نوع و تعلق "پرچم"، اشاره‌ای وجود ندارد. این امر،نمایانگر آن است که مراد از "یک پرچم"، پرچم یگانگی و هم‌گرایی است و نه پرچم کشوری ویژه. گویندگان این شعار بر این اعتقاد بودند که "وحدت"، امری است خواستنی و نه تحمیلی.

با فرو‌پاشی اتحاد شوروی در(4دی‌ماه1370 خورشیدی)25 دسامبر 1991 میلادی، منطقه‌ی قفقاز و آسیای میانه، دستخوش تغیرات شگرفی گردید. در شمال و شمال‌شرقی ایران، هشت جمهوری، سر برآوردند: سه جمهوری در منطقه‌ی قفقاز و پنج جمهوری در منطقه‌ی خوارزم و فرارود. جمهوری‌های مزبور، کما بیش در پهنه‌ای قرار داشتند که در قالب قراردادهای گلستان، ترکمان‌چای و آخال، از یکدیگر جدا شده بودند.
گرچه هنگام بنیاد‌گذاری مکتب پان‌ایرانیسم، الگوی شناخته‌شده‌ای در سطح جهان برای یگانگی و هم‌گرایی وجود نداشت، اما به هنگام فروپاشی اتحاد شوروی، الگوی بسیار موفق و قابل قبولی از نظر بین‌المللی، موجود بود: "اتحادیه‌ی اروپا".

 چند سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، کشورهای فرانسه، ایتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ که در نبرد به پیروزی رسیده بودند، دست دوستی به سوی آلمان یعنی تنها بازنده‌ی مطلق جنگ دراز کردند. آلمان در فاصله‌ی 25 سال (1939- 1914)، دو بار اروپا و بخش‌های بزرگی از جهان را به کام جنگ و ویرانی کشانیده و هر دوبار هم، بازنده شده بود.
بدین‌سان در سال(1330 خورشیدی)1951 میلادی، نخستین سنگ بنای "اتحادیه‌ی اروپا"، در قالب قرارداد زغال و فولاد (اتحادیه‌ی معدنی) گذارده شد. اروپایی‌ها، سرانجام بر پایه‌ی تفکری منطقی و معطوف کردن دید خود به آینده، بر دشمنی، کینه و نفرت‌های چند صد‌ساله پیروز شدند و با توجه به ضرورت زمان در چند مرحله و با شکیبایی، تحمل و تسامح، اتحادیه‌ی اروپا را بر پا کردند. بدین‌سان در اتحادیه‌ی اروپا که از انگلستان تا یونان را در بر‌می‌گیرد، در کنار پرچم‌های ملی کشورهای عضو، پرچم اتحادیه در اهتزاز است. بدین سان می‌توان گفت که کشورهای مزبور، "زیر یک پرچم"، قرار گرفته‌اند: به زیر پرچم اتحاد که نمایانگر شوق، جذبه و شور یگانگی و هم‌گرایی است.

از سوی دیگر، جهانی که امروزه در آن زندگی می‌کنیم، جهان اتحادیه‌های قاره‌ای یا قاره‌گونه است. در کنار اتحادیه‌ی اروپا، اتحادیه‌ی نفتا (در آمریکای شمالی)، اتحادیه‌ی کشورهای آفریقایی، اتحادیه کشورهای جنوب شرقی‌آسیا، اتحادیه عرب و در روزهای اخیر زمزمه‌ی ایجاد بازار مشترک قاره‌آمریکا(شمال،جنوب و مرکز)و...، از مظاهر آشکار آن هستند. در این میان، در منطقه‌ی خاورمیانه، آسیای‌میانه و قفقاز، سرزمین‌هایی وجود دارند که از زمان‌های ناشناخته‌ی تاریخ، دارای تبار مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، سرزمین مشترک و هم‌گرایی و هم‌خانمانی با یکدیگر بوده‌اند. از این رو، امروز در دوران اتحادیه‌های قاره‌ای و قاره‌گونه، کشورهای مزبور مناسب‌ترین بستر را برای هم‌گرایی وهم‌دلی و هم‌کاری در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ...، دارا هستند. بدین سان، ما و دیگر هم‌خانانمان در منطقه‌ی قفقاز، آسیای‌میانه و خاورمیانه، حق داریم و می‌بایست که بتوانیم بر پایه‌ی الگوی اتحادیه‌ی اروپا، اقدام به یگانگی و هم‌گرایی نماییم.

کشورهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان، افغانستان و ایران می‌توانند (و باید) با توجه به الگوی اتحادیه‌ی اروپا، یعنی حفظ مرزهای دولتی، حکومت، پرچم‌ملی و...، "اتحادیه"ی ویژه‌ی خود را تأسیس نمایند. البته، درهای این اتحادیه در مراحل بعدی به روی دیگر کشورهای "هم‌تاریخ" ایران مانند پاکستان، بحرین، عراق و ... باز خواهد بود.

از یاد نبریم که دکتر محمود افشار یزدی در سال 1311 خورشیدی یعنی نزدیک به هفتاد سال پیش، اصول این اتحادیه را به روشنی بیان کرده بود. اگر امروز از الگوی اتحادیه‌ی اروپا، سخن می‌گوییم برای آن است که الگوی مزبور توانسته است در صحنه‌ی سیاست جهانی با موفقیت امر "وحدت" را به سرانجام برساند. شادروان دکتر محمود افشار یزدی در پاسخ به مقاله‌ی انجمن ادبی کامل، در مورد اندیشه‌ی "اتحاد ایرانیان" می‌نویسد: "...وقتی من خود را طرفدار "اتحاد ایرانیان" معرفی می‌کنم، منظور اتحاد کلیه‌ی ایرانی‌نژادان(فارس، افغان‌ها، آذری‌ها، کردها، بلوچ‌ها، تات‌ها، تاجیک‌ها، پارسی‌ها و غیره) است... ما و شما[افغانستانی‌ها] هر دو منافع مشترک حیاتی داریم که برای حفظ آنها، مساعی مشترک لازم است و این لزوم اشتراک مساعی است که من آن را "اتحاد ایرانیان" می‌نامم. نباید تصور برد که با این عنوان، این عقیده را دارم که تمام طوایف "ایرانی‌نژاد" باید تشکیل یک وحدت سیاسی یعنی یک دولت بدهند. نه، این عقیده را در سایه‌ی دو دولت هم می‌توان داشت و فارس و افغان، کرد و لر، کابلی و هراتی، تات و تاجیک، گیلک و بلوچ، آذری و مازندرانی، همه می‌توانند به یک اندازه دارای این عقیده باشند... قدر مشترک وحدت ما، یگانگی نژاد، وحدت تاریخ سیاسی و ادبی و اشتراک در احساسات و آمال آینده است که این چند عامل، از اهم عوامل وحدت ملل بزرگ است. از تمام عوامل، عامل کم اهمیت‌تر، عامل سیاسی و جغرافیایی است، یعنی ولو این که یک ناحیه‌ی جغرافیایی بزرگ مانند فلات ایران به چند قسمت سیاسی تقسیم شده  [باشد] ... همان وقت که لهستان استقلال نداشت و لهستانی‌ها تابع روس و آلمان و اتریش بودند، مع‌هذا ملت لهستان و ملیت لهستانی وجود داشت

... مقصود آن‌که در حقیقت، ملت غیر از دولت، و ملیت سوای تابعیت است. ما ایرانی‌نژادان هم، یک ملت وهم، یک ملّیت‌ایم. هر چند هراتی و کابلی تابع افغان[ستان]، اصفهانی و خراسانی تابع ایران، کرد عثمانی تابع ترک، پارسی و بلوچ تابع انگلیس، تات و تاجیک تابع روس و عجم بین‌النهرین تابع عرب باشد. وحدت ایرانی آن طور که شرح داده شد، مستلزم آن نیست که این طوایف متفرق از تابعیت‌های مختلف به به یک تابعیت درآیند، یا به لفظ دیگر تشکیل یک دولت بدهند. چه، وحدتی که منظور است، علی‌رغم تابعیت حاصل می‌باشد...".

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه