جهان ایرانی
قلمرو زبان فارسی افغانستان ـ ایران ـ تاجیکستان
- جهان ايراني
- نمایش از یکشنبه, 02 مرداد 1390 18:30
- بازدید: 5617
برگرفته از كاربرد
افغانستان برادر عزیز ایران است
هر مرد سیاسی «ایدهآل» یا آرزوهائی دارد. یکی از مهمترین آرزوهای سیاسی من همپس از حفظ تمامیت ایران مستقل امروز این است که در قلمرو زبان فارسی همیشه یگانگی و حسن تفاهم حکم فرما باشد. قلمرو زبان فارسی کجاست و خود زبان فارسی چیست که مناین قدر دلباخته این و پای بند آنم؟...
بیست و چند سال پیش که با کشتی از اروپا به ایران میآمدم یک نفر تاجیک اهل ماوراءالنهر با من هم سفر شد. همین که لب به سخن گشود و دانستم پارسی گوی است سفردراز دریا را کوتاه گرفتم و حقیقتا لذتی که از مصاحبت او بردم فراموش نشدنی است. مثلاین که در زمان سامانیان میزیستم و با یکی از فرزندان رودکی مکالمه میکردم و اشعار نغزآن شاعر فصیح را با لهجه بخارائی میشنیدم که میفرمود:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربانآید همی
ریگ آموی و درشتیهای آن زیر پایم پرنیانآید همی
آب جیحون با همه پهناوری خنک ماراتامیانآید همی
ای بخارا شاد باش و دیرزی شاهسویت میهمانآیدهمی
شاه سرواست وبخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
شاه ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی
هم چنین وقتی سعادت ملاقات یک نفر برادر افغانی مرا دست میدهد گذشتۀ پرافتخار و با عظمت دربار محمود سبکتگین در غزنه در نظرم میآید... ملک الشعرا عنصری رامیبینم که سر صف شاعران در جلو بارگاه یمین الدوله ایستاده این اشعار آبدار را میخواند:
چنین نماید شمشیر خسروان آثار چنین کنند بزرگان چوکرد بایدکار
چو مرد بر هنرخویش ایمنی دارد رود بدیده دشمن بجستن پیکار
نهرهنمایبهکارآیدش نهاخترگر نهفال گیربه کارآیدش نه کارگزار
رود چنانکه خداوندشرقرفت برزم زمانهگشت مرا او را دلیل و ایزدیار
حس میکنم که ما با افغانها و تاجیکها همیشه از یک اصل و نسب و دارای یک زبان وتاریخ و ادبیات مشترک بوده و مهمترین چیزی که ما را تاکنون به یک رشته یگانگی استوارداشته است همانا زبان فارسی که شیرینترین زبانهای جهان میباشد.
من اگر «امپراطوری» ایران امروز را در دو شماره گذشته از لحاظ لفظ مورد گفتگو قراردادم و بیمورد دانستم، اکنون میخواهم از جهت سیاست هم مخالفت خود را صراحتا با آناظهار کنم، به این معنی که معتقدم باید از دلهای خود این هوس و آرزو را، به فرض اینکهوجود داشته باشد، بیرون کنیم که باز حکومت ایران چنان شاهنشاهی را ایجاد کند که ایرانو افغانستان و هندوستان و ترکستان و قفقاز و آسیای صغیر و عراق و غیره را فرضا شاملباشد، زیرا به عقیده من این آرزوی سیاسی هوسی است که دیگر با مقتضیات زمان وفقنمیدهد. این نوع هوس همان ترکان بوالهوس را بس است که از مرز اروپا تا سر حد چین راجولان گاه اوهام سیاسی مالیخولیائی خود قرار داده، افکار خام را در سر خود میپزند وبدون اینکه به نتیجهای برسند همسایگان خود را میآزارند...
اما من به یک امپراطوری دیگر علاقه دارم و آن «امپراطوری ادبی» یعنی «قلمرو زبان یاادبیات فارسی» است که شامل افغانستان و تاجیکستان و ایران و بلوچستان و کردستان میباشد ـ که بعضی از آنها ادبیات با عظمت کم نظیر فارسی را در قرون متمادیه مشترکا بوجود آورده ـ ادبیاتی که فقط اشتراک مساعی آنها توانسته است آن را بدین زیبائی بیاراید ـ اشتراک مساعی که باید پایدار بماند تا بتواند چنین آثار بزرگ و جاویدانی را حفظ کند و بازبوجود آورد. سران و تاجداران و صاحب منصبان این «آمپیر» Empire نویسندگان و شعرا و دانشمندان و کلیه زبان آوران این لسان شیرین بیان از اقوام و طوایف گوناگونند که هریک بالهجه یا لحن با نمک محلی خود سخن میکویند یا شعر میسرایند و میخوانند. قرن هاست در مجالس بزم بساز و آوازان، «پای کوبان» و در میدانهای رزم، کین جویانه، از دوست ودشمن کام گرفتهاند. این زبان دیگر شهرستان یا کشور خاص یا وطن مخصوص کسی نیست که ایجاد اختلاف کند... اگر وطنی نیست، نوعی از وطن است، زیرا هریک از ما چون وطنخود آن را دوست میداریم...
«اینوطن مصروعراقوشامنیست اینوطن شهریستکورانامنیست»
چرا، نام هم دارد و چه زیبا اسمی
«قلمرو زبان فارسی» نام این «وطن» مشترک عمومی تمام فارسی گویان است...
« قلمرو زبان فارسی» اسم این «امپراطوری ادبی» با عظمت است.
« قلمرو زبان فارسی» عنوان این «جامعه اخلاقی» مشترک ما میباشد.
همه ما به یک نسبت به آن افتخار میکنیم. عنصری و سنایی، فردوسی و سعدی یا رودکی و معزی، به همه ما تعلق دارند و به یک اندازه از اشعار آبدار آنان بهره میبریم. درایران قصائد غرای عنصری را کمتر نمیخوانند چون سر آینده افغانست، یا در افغانستان ازغزلیات فصیح سعدی کمتر لذت نمیبرند چون گوینده ایرانی میباشد.
* * *
پان ایرانیزم: پان ایرانیزم هم که من از طرفداران جدی و مبتکر آنمعرفی شدهام و حقیقت هم دارد چنان که در جای دیگر نیزشرح دادهام چیزی دیگری جز همین نیست. من از لفظ «پان ایرانیزم» مفهوم و مطلوبسیاسی را بدان گونه که ترکان از «پان تورانیزم» یا «پان تورکیزم» میطلبند نمیخواهم. «پانایرانیزم» در نظر من باید «ایدهآل» یا هدف اشتراک مساعی تمام ساکنین قلمرو زبان فارسیباشد، در حفظ زبان و ادبیات مشترک باستانی و احیاء آن در بخشهایی که امروز مرده است و ایجاد انواع جدید همان ادبیات تا به حکم تجدد و تازه شدن محکوم به زوال نگردد. من از«پان ایرانیزم» منظورم آن است که ملل و اقوامی که به زبان فارسی سخن میگویند یا میگفتهاند و ساختمان بزرگ ادبیات فارسی را به مشارکت یک دیگر برپاساخته و بازاستعداد آن را دارند که بزرگتر کنند از هم پراکنده یا نسبت به هم بیگانه نشوند، بلکه دست بهدست هم داده این بناء بزرگ تاریخ را عظیمتر و بلندتر و زیباتر برآورند، بنایی که یک تن ازسازندگان آن، فردوسی طوسی، در هزار سال پیش درباره یکی از کاخهای آن، شاهنامه،گفته است:
بناهای آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
پیافکندم ازنظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
برین نامه بر سالها بگذر بخواند هر آنکس که دارد خرد
و سعدی گلکار زبردست دیگر درباره گلستان ادبی که خود به بار آورده فرماید:
بچهکارآیدت زگل طبقی ازگلستان من ببر ورقی
گل همین پنجروزوشش باشد وینگلستانهمیشهخوش باشد
خلاصه، مقصود من از «ایدهآل پان ایرانیزم»، یا پاسبانی قلمرو زبان فارسی، یا هر عنواندیگری شما میخواهید بگذارید، خلاصه این است که کلیه مردمی که به زبان فارسی سخن گفته یا میگویند، به زبانها با لهجههائی دیگر پیوستگی دارند ولی زبان کتبی یا ادبی آنها فارسی است (مانند آذربایجان که هم اکنون به ترکی صحبت مینمایند و به فارسی شعرمیگویند و نگارش میکنند) با ما گرد این کانون بزرگ ادبی و تاریخی جمع باشیم و کسانیکه میخواهند هر روز به عنوانی ما را اخلاقا از هم پراکنده کنند از خود برانیم. من اگر ازکردستان یا بلوچستان اسم بردم ولی از لرستان یا مازندران و گیلان یاد نکردم با اینکه ازجهات منظوره تفاوتی ندارند به علت این است که در خارج از حدود فعلی ایران و افغانستان کردستان و بلوچستانی وجود دارد که در قلمرو زبان ادبی فارسی داخل است.
البته استعمال کلمه ایران در «پان ایرانیزم» به معنی اعم (ایران) است مثل (فلات ایران) که عملا و اصطلاحا شامل ایران و افغانستان و بلوچستان میباشد. همچنینشاهنشاهی (ایران) در عصر غزنوی که مسلما جنبه خاص افغانی آن غلبه داشته زیرا همشاهنشاه آن متولد افغانستان بوده، هم مرکز دولت آن شهر غزنه در افغانستان و هم ملکالشعراء دربار عنصری از اهل بلخ و هم مسلما بسیاری از رجال سیاسی و سرداران ومخصوصا سپاهیان که به هندوستان تاخت و تاز میکرده به واسطه قرب جوار از اهلافغانستان بودهاند، ولی معهذا دولت او به نام شاهنشاهی ایران شناخته و نامیده شده، زیرا در آن وقت سرتاسر این ممالک در برابر (توران) یا (هندوستان) یا (روم) یا (یونان) یا (چین) یا بالاخره (عرب) (امپراطوری ایران) نام داشته است. چنانکه عنصری بلخی درباره سلطانمحمود غزنوی گوید:
ورازهیاطلهگویمعجب فرومانی کهشاه ایران آنجا چگونه کرد سفر
هم چنانکه فارسی نیز منسوب به نام یک ایالت ایران است که سابقا (استخر) یا (پرسپولیس) و اکنون شیراز مرکز آنست و امروز اسم عمومی زبان ما شده است. همان سانکه زبان انگلیسی نیز زبان مشترک انگلیسها و آمریکائیان است، یا فرانسه لسان فرانسویان وبلژیکیها میباشد. همان گونه که لفظ انگلیس در یکی از ارکان مهم مشترک انگلیس و آمریکا احساسات (من و ما) را در آمریکاییها تحریک نمیکند همین طور هم لفظ ایران در کلمه «پان ایرانیزم» به معنی عامی که این لفظ دارد نباید سوء تعبیر شود. اصلا کلمهی «پانایرانیزم» با مقصود کلی و عامی که دارد نمیتواند معنی خاص داشته باشد. وصف «پانایرانیزم» به عقیده نگارنده که بکار برنده و مفسر آن شدهام نباید از معنایی که برای آن در نظرگرفته شده تجاوز کند و آن عبارت از اراده مشترک تزلزلناپذیر همه ملل و مردمیمیباشدکه به زبان فارسی با لهجههای آن تکلم میکرده یا اکنون سخن میگویند و تاریخادبی و همچنین تاریخ سیاسی مشترکی بوجود آورده و چه بسا که در میدانهای رزم بازو بهبازوی هم جنگ کرده، فتح نموده، شکست خورده یا افتخاراتی بدست آوردهاند...
* * *
زبان پشتو و فارسی: در افغانستانعقیدهای قوت گرفته که زبان محلی پشتو را رایج کنند. این کار به گمان نگارنده به ضرر آن کشور تمام میشود، زیرا به فرض آن که روزی این لسان جای زبانفارسی را در آن جا بگیرد به طوریکه دیگر آن جا کسی فارسی نداند افغانها از استفاده مستقیم دیوانها و کتب شعرا و علمای بزرگ خود مانند سنایی و ابوعلی سینا محروم خواهند ماند، به این معنی که یا باید آن کتب را به زبان پشتو ترجمه کنند یا زبان فارسی رامانند یک لسان خارجی در مدرسه بیاموزند تا بتوانند از کتب بزرگان و پدران خود استفادهکنند به این میماند که کسی ملک طلق اجدادی و باغ و بوستان خود را به اغوای دشمنان دوست نما خراب یا رها کند و پس از آن پشت در همان بوستان و باغ به تمنای میوه و گلبدریوزه برود. اگر چنین منظوری نیست صرف همتی که برای پشتو میشود بیهوده است.
آن چه مرا از سالهای پیش در خاطر مانده، اگر حافظه خطا نکند، آقای محمود طرزی مدیر سابق روزنامه سراج الاخبار افغانستان، پدر زن امیر امان الله خان که در زمان وی به وزارت خارجه نیز رسید، و خود و ملکه ثریا دختر وی از تربیت شدگان عثمانی بودند، موضوع زبان پشتو را در افغانستان به میان آورد. ولی از جزئیات امر چیزی به یاد ندارم...
در هر حال من معتقدم باید در تمام قلمرو زبان فارسی جمعیتهایی تشکیل شود کهزبان و ادبیات فارسی را از هر پیش آمد ناگواری حمایت نماید. منتظریم به بینیم ادبا و شعرا و برادران و هم زبانان افغانی ما تا چه اندازه با این عقاید و افکار موافقت دارند. اگر شعراء ایران و افغان قصائدی هم در موضوع فوق بسازند به جا خواهد بود.
کردی و فارسی: کردی هم مانند لری و پشتو و گیلکی یکی از زبانهای فرعی و تابع فارسی است. تنها فرقی که از لحاظ سیاسی میتوانند با لری، زبان همسایه خود، داشته باشد این است که چون قسمتی از نواحی کردنشین درخاک ترکیه و عراق عرب است در خارج از حدود ایران کنونی نیز تکلم میشود. سال هاستکه به همین جهت موضوع کردستان عنوانی پیدا کرده و مسئله کرد موضوعی شده است. ولیآیا حقیقتا همانطور که مثلا یک «مسئله لهستان» عنوانی دارد «مسئله کردستانی» هم سیاستا باید وجود داشته باشد و بالنتیجه زبان کردی هم باید رسمی بشود؟ ـ البته خیر. زیرا نواحی کردنشین که میان ایران و عراق و ترکیه تقسیم شده جزء مهم «مدی» قدیم که ازحصهها و هستههای اصلی ایران است میباشد. لسان کردی هم شعبهای از زبان فارسیاست و با دو زبان دیگر همسایه خود عربی و ترکی به کلی از سه ریشه هستند. گرچه از لحاظ
تاریخی تمام کردستان جزء ایران است و اگر «ایردانتیسمی2irrإdantisme » نسبت بهکردستان باید وجود داشته باشد «ایردانتیسم » ایرانی است، ولی همانطور که در بالا گفتیم ما نسبت به هیچ یک از نقاط خارج ایران کنونی نظر سیاسی نداریم و علاقهای که به ایننقاط ابراز میکنیم از لحاظ تاریخ و تمدن و زبان و ادبیات ماست. بنابراین از اینکه در خارجایران اوراق و جرایدی به زبان کردی چاپ و به منظور مشوب کردن اذهان ساده کردها و تفرقه انداختن میان ایرانیان وارد ایران میشود شدید ا اظهار تأسف میکنیم و به برادران کرد خود چه در تهران و چه در کردستان میگوییم: بیدار باشید
چون مطلب بسیار مهم است مقاله مخصوصی به این موضوع اختصاص میدهیم.
مقاله شادروان دکترمحمودافشار- مجله آینده- نمره مسلسل 32- جلدسوم-شماره 8 – سال 1324 خورشیدی.