جستار
پانترکیسم و وحدت ملی - بخش پنجم انگیزههای پنهان در پشت تغییر نام اران
- جستار
- نمایش از دوشنبه, 15 شهریور 1389 09:18
- بازدید: 6917
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
عبدالله مرادعلیبیگی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پیروزی انقلاب ترکان جوان در سال 1908 میلادی ( 1287 خ )، در امپراتوری عثمانی و مصادرهی قدرت توسط پانترکیستهای کمیتهی اتحاد و ترقی، روشنفکران ترکگرای قفقاز را از هر جهت به تحقق آرزوهای خود که تاسیس یک کشور و حکومت ترک در قفقاز بود، امیدوار ساخت. درنتیجه، این افراد بر دامنهی فعالیتهایشان افزودند و سه سال پس از پیروزی انقلاب ترکان جوان، یعنی در سال 1911 میلادی، « حزب مساوات » (حزب اسلامی و دموکرات مساوات ) را با الگوبرداری از حزب اتحاد و ترقی، در بادکوبه بنیان گذاردند.
این حزب را، کسانی چون محمدامین رسولزاده، شریفزاده، کاظمزاده، احمدآقایوف و جمعی دیگر از پانترکیستهای قفقازی که در استانبول از تعالیم لازم توسط کمیتهی اتحاد و ترقی برخوردار شده بودند، بنیانگذاری کردند.
در همان زمان تاسیس حزب مساوات، بسیاری از آگاهان به مسایل سیاسی منطقه که از نزدیک و با نگرانی تحولات جاری را در قفقاز و استانبول پیگیری میکردند، به صراحت حزب مساوات را شعبهی حزب اتحاد و ترقی عثمانی در بادکوبه اعلام کردند.(1)
با تاسیس حزب مساوات، برنامه ترکسازی سرزمین اران و مبارزه با مظاهر فرهنگ ایرانی و هر آن چه که با خود نشانی از ایرانیت داشت ، با جدیت بیشتری نسبت به گذشته از سوی ترکگرایان آن دیار دنبال گردید. برای پانترکیستها در ترکیه، ایالت آذربایجان و سرزمین اران، در حکم دروازهی ورود به آسیای مرکزی شمرده میشود. از این رو تسلط بر آذربایجان همواره از آرزوهای اصلی ترکان بوده است . پانترکیستها ، بدون در دست داشتن آذربایجان و اران، تحقق آرزوی تاسیس امپراتوری توران و تشکیل کشور و ملت واحد ترک را ، دست نیافتنی میدانستند.
تاسیس حزب مساوات در آن برهه از زمان، اساسیترین اقدام عملی پانترکیستها برای اجرایی کردن نخستین مرحله از برنامهی توسعهطلبی های ارضی،زیر عنوان تاسیس امپراتوری توران بود. در این مرحله، حزب مساوات میبایست به موازات مبارزهی همهجانبه با مظاهر فرهنگ ایرانی و زبان و ادبیات فارسی در اران قفقاز و ترویج ترکگرایی در آن خطه، با تکیه بر اشتراک زبان بخشی از مردم اران و آذربایجان، زمینهی وحدت ارضی میان شمال و جنوب رود ارس را با الحاق آذربایجان به اران به صورت « یک واحد سیاسی مستقل » تحت رهبری ترکان فراهم آورد.
کمیتهی اتحاد و ترقی در پشتیبانی از این برنامه، با شروع نخستین جنگ جهانی،یکی از سران خود به نام « عمر ناجی » را به عنوان « بازرس کل آذربایجان و قفقاز شرقی » منصوب کرد و او را با اختیارات تام ، مامور تدارک الحاق آذربایجان به اران نمود.(2)
رهبری این گونه عملیات الحاقگرانهی پانترکیستی که در سازمانی سیاسی ـ نظامی به نام « تشکیلات مخصوصه » تمرکز یافته بود، زیر نظر مستقیم کمیتهی اتحاد و ترقی قرار داشت.
آغاز نخستین جنگ جهانی برای دولت عثمانی تحت رهبری کمیتهی اتحاد و ترقی که متحد دولت آلمان در این جنگ شمرده میشد، فرصت مغتنمی بود تا به بهانهی نبرد با روسیه که بر ضد آلمان میجنگید، در جبهه قفقاز وارد عمل شود و فکر الحاق آذربایجان به اران را عملیاتی سازد. در نتیجه، نیروهای ترک به فرماندهی « خلیل پاشا » تبریز را تصرف کردند و با همکاری مساواتیها آمادهی تسخیر بادکوبه و پیوستن به نیروهای ترک در جبهه قفقاز شدند. اما پیشروی ترکان در جبههی قفقاز بسیار زودگذر بود. زیرا روسها در همان سال نخست جنگ، در چند مرحله نبرد، ارتش عثمانی را در هم شکستند و آنان را از قفقاز بیرون راندند. در پی شکست عثمانیها در جبههی قفقاز، سران حزب مساوات به ترکیه گریختند و نیروهای ترک که تبریز را در اشغال داشتند، در گریز از برابر ارتش روسیه، مجبور به تخلیهی تبریز و آذربایجان شدند.
پیروزی انقلاب بلشویکی در سال 1917 میلادی و فروپاشی امپراتوری تزاری که سبب خروج ارتش روسیه از صف متفقین جنگ علیه آلمان و متحدانش گردید، بار دیگر راه را برای حضور نیروهای نظامی عثمانی در قفقاز فراهم کرد. حزب مساوات نیز در پناه و با حمایت مستقیم قوای ترک، فعالیت دوبارهی خود را در قفقاز از سر گرفت. از این زمان به بعد زمینهسازیهای لازم برای تعمیم نام آذربایجان بر بخش جنوب شرقی قفقاز یعنی بر سرزمین اران با جدیت بیشتری پی گرفته شد و بلافاصله به مورد اجرا درآمد. زیرا دولت ترکان جوان در عثمانی و هواخواهان آن در قفقاز، به تجربه دریافته بودند که از این طریق و با تغییر نام اران به آذربایجان، بهتر میتوانند برای سیاست های الحاقگرایانه پانترکیستی خود محملی بتراشند و در چهارچوب آن، امر الحاق آذربایجان به اران را عملیاتی سازند. در اجرای این سیاست، دولت کمیتهی اتحاد ترقی، به عنوان متحد دولت آلمان در نخستین جنگ جهانی، در جریان مذاکرات صلح با بلشویکها در « برستلیتونسک » خواستار تجزیهی قفقاز به دو کشور مستقل : یکی گرجستان در غرب و دیگری آذربایجان در شرق قفقاز شد. آنان پیشنهاد دادند که آذربایجان ایران، یعنی آذربایجان اصیل و تاریخی، نیز به آذربایجان جعلی و کذایی ملحق شود و هر دو کشور گرجستان و آذربایجان متحد، ضمن داشتن خودمختاری داخلی، تحت حاکمیت عالیهی دولت عثمانی قرار گیرند.(3)
همزمان با این اقدام دولت ترک، یعنی در همان سال 1917 میلادی، حزب مساوات (حزب اسلامی و دموکرات مساوات ) با اشارهی کمیتهی اتحاد و ترقی ، کنگرهای مشترک با « حزب فدرالیستهای ترک » برگزار و اعلام اتحاد کرد. با این اتحاد، نام آن ، حزب به « حزب دموکراتیک فدرالیستهای مساواتی ترک » تغییر یافت.(4)
حزب جدید مساوات که جناحهای مختلف پانترکیستهای قفقاز را نمایندگی میکرد، در ششم خرداد ماه 1297 ( بیست هفتم ماه مه 1918 ) در شهر تفلیس ، در زیر چتر حمایتی ارتش اشغالگر ترک، با اطلاق نام آذربایجان بر سرزمین اران، تاسیس جمهوری آذربایجان را اعلام داشت. با پیشروی نیروهای نظامی ترک در قفقاز به فرماندهی « نوری پاشا » برادر « انور پاشا » ، فرمانده کل ارتش عثمانی و تصرف شهر گنجه در روزهای پایانی خرداد ماه همان سال و سپس اشغال بادکوبه در بیست و چهارم شهریور ماه 1297 / 15 سپتامیر 1918 ، مقر دولت مساواتی نیز نخست به شهر گنجه و سپس به بادکوبه انتقال یافت. با اطلاق رسمی نام آذربایجان بر سرزمین اران، نیات سوء و پسشتپردهی بانیان حزب مساوات و دولت عثمانی که اینک به بازیگران اصلی صحنه تحولات قفقاز بدل شده بودند، نسبت به وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران کاملا آشکارگردید و به مرحله اجرا نزدیکتر شد.
چنان که « بیانات فتحعلی خان خوییسکی، نخستین رییسالوزرای جمهوری آذربایجان در خیر مقدم به قوای عثمانی تاکید صریح و روشنی بود بر اهداف و انگیزه تاسیس چنین موجودیتی .وی اظهار داشت:(5)
بالاخره آذربایجان بر خواستهی خود دست یافت و ایدهآل یک صد سالهی تمامی اقوام ترک، یعنی وحدت و یگانگی تحت لوای سلطان [ عثمانی ] تحقق یافت. تاتارهای ولگا، سارتهای ماوراء خزر، اوزبکها، قرقیزها و مردم خیوه و بخارای آسیای میانه با شور و امید ، منتظر فرا رسدن قشون آزادیبخش ترک میباشند.
فتحعلی خان خوییسکی در ادمهی سخنانش ، افزود:(6)
حیات کلی آذربایجانیها باید که با ابعاد گستردهی خطمشی جهانی امپراتوری عثمانی مطابقت داشته باشد. » و قول داد که دولت وی نیز کماکان خطمشی خود را در « هماهنگی کامل برنامهها و اقدامات سیاسیاش با گرایشهای سیاسی امپراتوری عثمانی ادامه دهد.
البته این نامگذاری جعلی و گامهای بعدی در این زمینه ، از همان آغاز با واکنش شدید و جدی بسیاری از آزادیخواهان آگاه و روشنفکران ایرانخواه روبرو گردید.
در آذربایجان ، کسانی چون شیخ محمد خیابانی ، حاجی اسماعیل امیرخیزی ، حاجی علینقی گنجهای که در آن هنگام نهضت بزرگی را در تبریز برضد مستبدین حکومتی برای احیای مشروطیت و اجرای قانون اساسی بر پا داشته بودند ، نسبت به این نامگذاری نامعقول به اعتراض برخاستند . آنان خواستار آن بودند تا جهت پیشگیری از هر سوءقصدی که ممکن بود از این نامگذاری در آینده متوجه تمامیت ارضی ایران گردد ، نام آذربایجان به واسطهی فداکاریهایی که در راه مشروطیت و آزادی ایران کرده بود ، به «آزادیستان» تغییر یابد.(7)
برخی از روشنفکران ایرانخواه آن دوره نیز با چاپ مقالات در روزنامههای کشور، درباره ماهیت پنهان این نامگذاری دست به روشنگری زدند. از جمله محمدتقیملکالشعراء بهار با مقالات مستدلی که در روزنامههای « ایران » و « نوبهار » مینوشت، انگیزههای شوم و سیاهی که در پشت این نامگذاری جعلی برضد وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران جریان داشت را برملا میساخت.
در گیلان نیز روزنامه جنگل در ابراز نگرانی مجاهدان آزادیخواهی جنبش اجنبیستیز جنگل، اطلاق نام آذربایجان بر اران را اینگونه به پرسش گرفته بود:(8)
قفقازیهی جنوبی، یعنی ولایات جنوبی قفقاز که هر یک از آنها به شهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند، همه پارسینژاد، همه ایرانیالاصل، غیر از زبانشان که فعلا ترکی است، همه چیزشان ایرانی است، امروز اسم آذربایجان را به خود گذاشت. چرا؟ به چه جهت ؟
روزنامهی جنگل آنگاه، پس از افشای برنامهی پانترکیستها برای ترکسازی هویت مردم قفقاز و آذربایجان با هدف کشاندن این مناطق به زیر سلطهی دولت ترکیه، مینویسد:(9)
... تسمیه به این اسم و عنوان آذربایجانی به خود دادن، بالاجبار خیال ما را متوجه به یک سری از اسرار مهمهی سیاسی که مدتهاست مطلعیم مینماید که انصافا نمیتوان در قبال این نکته لاقید ماند.
ایرانیان و ایرانخواهان قفقازی هم در برابر دسیسههای پانترکیستها در سوءاستفاده از نام آذربایجان که هدفی جز تجزیهی آذربایجان راستین از پیکرهی ایران نداشتند ، ساکت ننشستند و با انتشار روزنامهی « آذربایجان جزء لاینفک ایران » در سال 1918 میلادی ( 1297 خورشیدی ) در بادکوبه، دست به افشای توطئههای پشتپردهی این نامگذاری زدند.
اگرچه پس از کمتر از شش ماه از اعلام موجودیت جمهوری آذربایجان، نیروهای انگلیسی با در هم شکستن قوای عثمانی در قفقاز، در هشتم آبان ماه سال 1927 / سیام اکتبر 1918 ، شهر بادکوبه را اشغال کردند ؛ اما آنان نیز نام جعلی جمهوری آذربایجان و دولت مساواتی آن را ، بر سر کار ، باقی گذاشتند . بی گمان انگلیسیها نیز هدفهای این نامگذاری را مناسب چهارچوب سیاستهای استعماری خود در قبال ایران می دیدند. سیاستی که به طور آشکار ، همیشه بر محور تضعیف هر چه بیشتر ایران و تجزیه سرزمینهای ایرانینشین ، استوار بوده است.
با این همه، با شکست دولت عثمانی در نخستین جنگ جهانی و رانده شدن عثمانیان از قفقاز که حامی اصلی ترکگرایان در دولت مساواتی بودند ، به تدریج زمینههای ابراز وجود عناصر مستقلتر در عرصهی سیاسی سرزمین اران(جمهوری آذربایجان جعلی ) در دولت مساواتی که خواستار تحکیم استقلال جمهوری خود و توسعهی روابط با ایران بر پایهی پیوندهای مشترک و دیرین تاریخی و فرهنگی بودند, فراهم شد. تا آن جا که « اسماعیل خان زیاد خانوف » ، نخستین فرستادهی جمهوری آذربایجان به ایران که در فرودین ماه 1298 وارد تهران شد ، در مصاحبهای با روزنامه ایران، احتمال تغییر نام جمهوری آذربایجان را در آینده، به دلیل سوءتفاهماتی که این نامگذاری پدید آورده بود ، بعید ندانست .(10) یا حتی توپچی باشیوف ، نماینده اعزامی جمهوری آذربایجان به کنفرانس صلح پاریس ( انجمن صلح ورسای )، در جریان مذاکرات خود با هیات نمایندگی ایران که به این کنفرانس اعزام شده بود، خواستار وحدت دوباره با ایران شد و صراحتا اعلام کرد : (11)
مقصود ما این است که [ جمهوری ] آذربایجان استقلال داخلی داشته باشد. قوهی مقننه و ادارات و مسایل داخلی از خود داشته باشد. در مسایل خارجی و قشون و گمرک و پست و تلگراف و طرق و شوارع و سکه و این قبیل امور با ایران اشتراک داشته باشد.
همچنین از روز نهم اردیبهشت ماه 1298 خورشیدی ( 30 آوریل 1919 میلادی)، به مدت چند روز، تمامی مردم شهر نخجوان در برابر کنسولگری ایران اجتماع کردند. آنان به همراه روسای حکومت و قشون محلی با ارسال 12 فقره تلگراف به دولت و شاه ایران، سفرای خارجه، رییس جمهور امریکا، انجمن صلح ورسای و غیره، تقاضای الحاق به ایران را کرده و همه جا متذکر شدند که اصلا ایرانینژاد و مسلمان بوده و 92 سال است به زور از خاک ایران جدا شدهاند.(12)
اما، عمر دولت مساواتی برای جبران سیاست نادرستی که در ابتدای کار بر اثر نفوذ و تسلط عناصر پانترکیست بر آن، در رابطه با ایران در پیش گرفته بود، کفاف نداد و این دولت در هشتم اردیبهشت سال 1299 ( 28 آوریل 1920 )، توسط بلشویکها سرنگون گردید.
پدیدهی جداییخواهی در آذربایجان
« ظهور پان آذربایجانیسم(پان آذریسم)»
با روی کار آمدن بلشویکان در باکو ، اجرای سیاستهای ضد ایرانی که تا پیش از آن از سوی دولتهای تزاری و عثمانی در قفقاز اعمال میشد، باز هم شتاب بیشتری گرفت و ابعاد گستردهای یافت. چنان که در تمامی دوران هفتاد ساله سلطهی کمونیستی، تلاشهای سازمانیافتهای در جهت انکار مشترکات تاریخی و پیوندهای عمیق فرهنگی و مناسبات و ارتباطات کهن قومی میان مردمان قفقاز، به ویژه مردم اران با ایران، به منظور جداسازی سرزمینهای قفقاز از حوزهی فرهنگ و تمدن ایران دنبال میگردید.
به اعتقاد بسیاری از آگاهان امور شوروی و سیاستهای حزب کمونیست، مبارزه و مخالفت با آثار و نشانههای فرهنگ و تمدن ایرانی در قفقاز و آسیای مرکزی که در قلمروی جهان فرهنگ ایرانی و حوزه تمدن ایران قرار دارند، به عنوان یک اصل تغییرناپذیر از سیاستهای راهبری حزب کمونیست، از آغاز در دستور کار دولت اتحاد شوروی در مسکو و جمهوری شوروی آذربایجان در باکو قرار داشت و با جدیت تمام از سوی کادرهای تعلیمدیدهی حزبی دنبال میشد.
از این رو، بلشویکان نیز پس از استقرار حاکمیت خود بر اران، چون در پی دستیابی به همان مقاصدی برآمدند که دولت عثمانی و ترکگرایان مساواتی از به کار بردن نام « آذربایجان » بر « اران » در نظر داشتند، این نام را همچنان بر آن سرزمین باقی گذاشتند و آن را « جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان » خواندند.
آنان این باربهترین راه نیل به مقصود را در تحریف تاریخ منطقه یافتند و موافق سیاستهای خود به تاریخسازی پرداختند. چنان که به تعبیر آگاهان، از سوی بلشویکان :(13)
نوع خاصی ار تاریخنگاری ابداع شد که جز ـ تاریخنگاری وارونه ـ نام دیگری نمیتوان بر آن گذاشت.
بدین صورت که ، با قلب واقعیتهای مسلم تاریخی و جعل نامهای جغرافیایی و در جهت خلق هویتی دروغین برای مردم شمال و جنوب ارس ( اران و آذربایجان ) ، این دو خطه را که با وجود ایرانی بودن هر دو سرزمین و مردمان آن ، همواره در طول تاریخ ، دارای هویت قومی و جغرافیایی مستقل و جدا از هم بودهاند، به عنوان « یک واحد سیاسی ملی با هویت قومی وجغرافیایی مستقل » مورد پژوهشهای تاریخی به ظاهر علمی قرار دادند .
بر پایه این شیوهی ابداعی به اصطلاح علمی از پژوهشهای تاریخی که معمول دستگاههای حزب کمونیست در باکو و مسکو در جهت دستیابی به مقاصد سیاسی بود، نخست آذربایجان سرزمینی خوانده شد که :(14)
دو نیم گشته که بخشی در شمال و بخشی در جنوب ارس نهاده شده است.
پس آنگاه، ایران قدرتی بیگانه و سلطهگر و آذربایجان واقعی و تاریخی، با عنوان جعلی آذربایجان جنوبی سرزمینی معرفی گردید که :(15)
به طور موقت و در نتیجه اردو کشیهای استیلاگرانه ایرانیان ، توسط آنان اشغال شده است.
چنان که گذشت ، در تمام طول دوران حیات اتحاد جماهیر شوروی، فعالیتهای گستردهی پژوهشی مراکز به اصطلاح آکادمی علمی وابسته به حزب کمونیست در مسکو و با کو، که به باژگونهنویسی درباره سوابق تاریخی سرزمینهای اران و آذربایجان مشغول بودهاند، ادامه داشت . این فعالیتهای به ظاهر آکادمیک، با حجم عظیمی از تبلیغات برنامهریزی شدهی مخرب از سوی مراکز و تشکیلات تبلیغاتی حزب کمونیست شوروی، دولت جمهوری آذربایجان و نیز جریانهای وابسته کمونیستی در دورن و برون از مرزهای ایران همراهی میشده است.
حاصل آن که با وضع و به کار گیری متواتر اصطلاح آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی، توسط به اصطلاح آکادمیسینهای تربیت یافتهی مدرسههای حزبی شوروی، دستگاهی تبلیغاتی حزب کمونیست ، در پی القای این تفکر برآمد که اصولا بخش جنوب شرقی قفقاز، یعنی سرزمین اران با آذربایجان واقعی و تاریخی، یعنی آذربایجان ایران در گذشته « یک واحد سیاسی ملی مشخص و مستقل » شمرده میشد، که تنها بر اثر سیاستهای استیلاطلبانهی ایران در قرن نوزدهم و طی :(16)
« جنگهای روس و ایران به دو بخش تقسیم گردید» و بخش جنوبی آن به تصرف ارتش ایران در آمد. اما حیرتانگیزتر از متجاوز و اشغالگر خواندن ایران، آن که همین مورخان حزبی ، تجاوز ارتش خونریز روسیه به قلمروی تاریخی ایران در قفقاز را، حرکتی مترقیانه(17) و جدایی هفده ایالت و ولایت قفقاز از ایران بر اثر این تجاوز را ، پیوستن داوطلبانهی این مناطق و مردم آن به روسیه قلمداد کردهاند.(18)
بدینترتیب، « مسئلهی آذربایجان » و « ستم ملی فارسهای شوونیست بر خلق آذربایجان جنوبی » و «لزوم رهایی آذربایجان جنوبی » و « پیوستن آن به آذربایجان شمالی » از محورهای اصلی سیاست تبلیغاتی حاکمان بلشویک در مسکو و جمهوری آذربایجان برای تحریک احساسات قومی در دو سوی ارس گردید. در نتیجه، این بار مقولهای به نام جداییخواهی ، با وامگیری از همان اصول « پانترکیسم » در مسئلهی آذربایجان به ابزار توسعهطلبی دولت اتحاد جماهیر شوروی، برای دستاندازی به آذربایجان واقعی در ایران تبدیل شد.
هجوم ارتشهای متفقین به ایران در سوم شهریور ماه سال 1320 خورشیدی و اشغال کشور، فرصت مناسبی بود تا دولت اتحاد شوروی، نقشه الحاق استان آذربایجان ایران به جمهوری آذربایجان را به مورد اجرا درآورد. زمینهسازی لازم برای امر الحاق را عوامل دستآموز و تربیت یافته کمونیست و شبهکمونیست داخلی با هدایت مستقیم عناصر کمونیست اعزامی از جمهوری آذربایجان شوروی ، بر عهده گرفتند. این افراد که از پشتیبانی آشکار ارتش اشغالگر شوروی برخوردار بودند، دست به اقدامات دامنهدار و همه جانبه ی سیاسی و تبلیغاتی و نشر افکار تجزیهطلبانه در استان آذربایجان زدند.
اوج این فعالیتها زمانی بود که در 12 شهریور ماه 1324 ، به اشارهی مقامات شوروی و تحت نظارت مستقیم و عالیهی « میرجعفرباقراوف » رهبر و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی ، « فرقه دموکرات آذربایجان » ( آذربایجان دموکرات فرقه سی ) به زعامت میرجعفر پیشهوری، کمونیست کهنهکار ،اعلام موجودیت کرد. بلافاصله به دنبال این اعلام موجودیت، تشکیلات ایالتی حزب توده و نیز سازمان کارگری این حزب در استان آذربایجان شرقی به فرقه دموکرات پیوست و روزنامه آذربایجان، وابسته به تشکیلات کارگری مزبور، ارگان رسمی فرقه دموکرات شد.
فرقه دموکرات اندکی پس از اعلام موجودیت، با پشتیبانی و تدارکات ارتش سرخ و به یاری کمونیستهای مسلح قفقازی اعزامی از جممهوری آذربایجان، با اشغال ادارات دولتی و خلع سلاح کلانتریها و پاسگاههای ژاندارمری و بازداشت و شکنجه و اعدام مخالفان و با ایجاد فضای رعب و وحشت، دست به مصادرهی قدرت در آذربایجان زد. این فرقه از روز 21 آذر ماه سال 1324، خود را حکومت ملی آذربایجان خواند و از همان روز، ساعت تبریز را با یک ساعت ونیم اختلاف، با وقت مسکو تنظیم کرد. حکومت فرقه دموکرات از همان روز اعلام موجودیت، با دست زدن به اقداماتی که در جهت تجزیه آذربایجان صورت میگرفت، نیت واقعی خود را آشکار ساخت.
اما اقدامات فرقه دموکرات که در جهت اجرای منویات دولت اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه آذربایجان از ایران انجام میشد، به دلایلی چند، از جمله تغییر شرایط جهانی و مقاومت مردم آذربایجان و مخالفت وایستادگی دولت ایران که دولت شوروی را ناچار به عقب نشینی از موضع خود و قطع حمایت از فرقه دموکرات کرد، ناکام ماند. در نتیجه، عمر یک سالهی این حکومت مخلوق بیگانه با از دست دادن پشتیبان خارجی خود، در 21 آذر 1325 خورشیدی به سر آمد و رهبران اصلی فرقه به جموری آذربایجان گریختند. فراریان فرقه در جمهوری آذربایجان در خدمت دستگاهی تبلیغاتی حزب کمونیست آن جمهوری ، همچنان به فعالیتهای تبلیغی خود بر علیه تمامیت ارضی ایران ، به انجام وظیفه مشغول شدند !
برای آگاهی از ژرفای وابستگی فرقه دموکرات و رهبران آن به بیگانگان، در زیر بخشهایی از تلگراف کمیته مرکزی فرقه را که به مناسبت سالگرد تاسیس آن به میرجعفرباقراوف، دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان مخابره شده و در روزنامه آذرباجان ارگان رسمی فرقه مزبور به چاپ رسیده است میآوریم : (19)
رهبر عزیز و پدر مهربان رفیق میرجعفرباقراف
از تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان که رهبری پیکار مقدس خلق آذربایجان در راه آزادی ملی و نجات قسمت جنوبی سرزمین زاد و بومی وطن عزیز ما آذربایجان را که سالها است در زیر پنجههای سیاه شوونیستهای فارس دست و پا میزنند، بر عهده دارد، سه سال میگذرد ... سومین سال تاسیس این فرقهی مبارز را به کلیهی علاقمندان خلق آذربایجان و به شما که رهبر عزیز و پدر مهربان ما هستید شادباش میگوییم. عدهای از اعضای فرقه، حکومت ملی و سازمان فداییها ... به قسمت شمالی و آزاد وطن خود مهاجرت کردهاند.
همچنین در تلگرافی دیگر که از سوی کمیته مرکزی فرقه دموکرات به مناسبت پنجمین سالگرد تاسیس این فرقه به میرجعفرباقراوف مخابره شده است میخوانیم : (20)
پدر عزیز و مهربان میرجعفرباقراوف !
خلق آذربایجان جنوبی که جزءلایفک آذربایجان شمالی است، مانند همه خلقهای جهان، چشم امید خود را به خلق بزرگ شوروی و دولت شوروی دوخته است.
با این همه، پس از رفع غایله ی فرقه دموکرات در آذربایجان، در 21 آذرماه 1325 خورشیدی ، تاهنگام سقوط رژیم پهلوی، دربیست و دوم بهمن ماه 1357 خورشیدی ، به دلیل تثبیت حوزههای نفوذ قدرتهای شرق و غرب در این بخش از جهان و نیز به جهت و نوع خاص روابطی که رژیم پهلوی به تدریج با این قدرتها برقرار کرده بود،دیگر سیاست تحریکات « جداییخواهی در آذربایجان »،زیر نام های « پان ترکیسم » و « پان آذر یسم » ، به عنوان ابزارهای فشار سیاسی دولتهای بیگانه، چندان زمینهی مساعدی برای تبلیغ در ایران پیدا نکرد.
در این دوره ،حداکثر تلاش مدعیان پانترکیسم و همنوع روسی آن، یعنی پانآذریسم در ایران، محدود به نشر تعدادی معدود آثار قلمی میشد. از جمله بودند تنی چند از نویسندگان و شاعران ترکزبان کممایه و کمطرفدار که گاه به گاه در لابلای نوشتههای کمخواننده خود ـ و بیشتر برای خودنمایی و یا حتا در چهارچوب جریانسازیهای دستگاه امنیتی رژیم شاه ـ گریزی استعارهآمیز به پانترکیسم و پان آذریسم میزدند. همچنین بودند انگشت شماری از مترجمین آثار زبان روسی که برخی شان هم سوابق ننگین همکاری باحزب توده را یدک میکشیدند، با ترجمه و نشر « تاریخ نوشتههای باژگونه » ی به اصطلاح آکادمیسینهای عضو حزب کمونیست ، دربارهی سرزمین و تاریخ مردم اران و آذربایجان، به زعم خویش در پی جاه انداختن اصطلاح جعلی آذربایجان شمالی و جنوبی و ترویج جدایی خواهی بودند. اگر چه برابر اقوال برخی آگاهان در آن زمان، اغلب این افرادهم برای مقاصدی خاص از سوی « ساواک » تغذیه و هدایت میشده اند.
پینوشتهای بخش پنجم
1- حسن ملکزاده تبریزی ( هیربد ) ـ پانتورانیزم ،آذربایجان قفقاز یا راه ترکستان ( روزنامه ایران شماره 483 ، 28 شوال 1337 هجری/ 4 اسد 1298 خورشیدی ) ـ به نقل از: آذربایجان در موجخیز تاریخ ـ با مقدمهی کاوه بیات، ص 155 ـ نشر شیرازه 1379
2- آذربایجان در موجخیز تاریخ ـ ص 7 ـ با مقدمهی کاوه بیات ـ نشر شیرازه 1379
3- روزنامه ایران ـ 25 جمادالثانی 1336 هجری / کاوه بیات - مسئله آذربایجان ـ فصلنامه گفتگو ـ ص 35 ـ شماره 12 ـ تابستان 1375
4- عنایتالله رضا ـ آذربایجان و اران ، آلبانیای قفقاز ـ ص 213 ـ انتشارات ایرانزمین ـ 1360
5- کاوه بیات ـ مسئله آذربایجان ـ فصلنامه گفتگو ـ ص 36 و 35 ـ شماره 12 ـ تابستان 1375
6- همان
7- احمد کسروی ـ تاریخ هیجده ساله آذربایجان ـ گفتار هشتم ـ ص 873 ـ امیرکبیر ـ چاپ هفتم ـ 1355
8- روزنامه جنگل ـ شماره 24 ـ 23 ربیعالثانی ( 17 دلو 1296 ) / آذربایجان در موجخیز تاریخ ـ ص 55 و 53 ـ با مقدمهی کاوه بیات ـ نشر شیرازه ـ 1379
9- روز نامه جنگل - همان
10- روزنامه ایران ـ شماره 411 ـ غره رجب 1337 / 12 حمل 1298 ( 12 فروردین ماه 1298 خورشیدی )
11- نصرتالدوله فیروز ـ مجموعه مکاتبات، اسناد و ... ـ سند شماره 61 ـ ص 168 ـ 166 . به کوشش منصوره اتحادیه
12- منشور گرکانی ـ رقابت روسیه و انگلیس در ایران ـ ص 80 ـ موسسه مطبوعاتی عطایی ـ چاپ نخست ـ تهران 1368
13- آذربایجان در موجخیز تاریخ ـ ص 16 ـ با مقدمهی کاوه بیات ـ نشر شیرازه 1379
14- عنایتالله رضا ـ آذربایجان و اران ، آلبانیای قفقاز ـ ص 7 ـانتشارات ایرانزمین ـ 1360
15- فتحالله عبدالله یف ـ گوشهای از تاریخ ایران ، ( گوشهای از مناسبات روسیه و ایران و سیاست انگلستان در قرن نوزدهم ) ـ ترجمه غلامحسینمتین ـ ص 120 / دکتر عنایتالله رضا ـ آذربایجان و اران ( آلبانیای قفقاز) ـص 9 ـ انتشارات ایرانزمین ـ سال 1360
16- آفرندداشدامیروف ـ آذربایجان شوروی ـ ص 25 ـ بنگاه نشریاتی نووستی ـ مسکو 1987 / آذربایجان در موجخیز تاریخ ص 21 ـ 20 ـ با مقدمهی کاوه بیات
17- فتحاللهعبداللهیف ـ گوشهای از تاریخ ایران ( گوشهای از مناسبات روسیه و ایران و ... ) ترجمه غلامحسین متین ـ ص 192
18- آفرنداداشدامیروف ـ آذربایجان شوروی ـ ص 24 ـ ینگاه نشریاتی نووستی ـ مسکو ـ 1987چ
19- روزنامه «آذربایجان» ـ شماره 81 ـ باکو ـ 17 شهریورن 1327 / عنایتالله رضا ـ آذربایجان و اران ... ص 226
20- روزنامه «آذربایجان» ـ شماره 213 ـ باکو ـ 23 آذر 1329 / عنایتالله رضا ـ همان ـ ص 224