شاهنامه
خرد در شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از سه شنبه, 27 ارديبهشت 1390 17:23
- بازدید: 13680
برگرفته از تارنماي فردوسي
سیده بودید منظور از خداوند در بیت : بنام خداوند جان وخرد ـ کزین بر تر اندیشه بر نگذرد چیست ؟ آیا منظور از خداوند افریننده یا افریدگار است یا کسی که دارنده جان وخرد است ؟ یعنی آدمی . برای درک منظور شاعر به نگاه بنده باید به چند نکته توجه کرد
فهم متن, دریافت معنا از خلال نشانه هائی است که که گوینده از آن طریق، مطالب مورد نظر خویش را با خواننده در میان مینهد اگر بپذیریم که این روح انسان است که در درازنای تاریخ از میان افریده های خویش از اثار هنری , ادبی , فلسفی تا معماری و نظامهای سیاسی واقتصادی با ما به سخن مینشیند , آنگاه اهمیت بنیادین نشانه ها وعلامات از لال بازیهای کودکان گرفته تا بکاربرد صنایع پیچیده لفظی ونمادی در متون ادبی و دینی و غیره برای راه یابی به معنای متن دو چندان میگردد. عمل تفهم مستلزم توجه به چگونگی گفتار یعنی نظام گفتاری و نوع به زبان اوردن و سپس چه گوئی گفتار یعنی مطلب و معنائی را که گوینده قصد انتقال دادن آنرا دارد , است.در اینجا باید بویژه شرایط فرهنگی , تاریخی , روحی , دینی و غیره را که نظام گفتاری از آن مشروب میگردددر نظر داشت و از طریق آن فاصله تفسیر گر را با متنی که پیش روی اوست , کاهش داد. مطلب مهم دیگر در دریافت معنای متن، ارتباط چرخه ای جزء با کل یا فهم معنا بصورت مُستَدیر است ..اکنون با توجه به این مقدمه کوتاه و ناقص به پرسش مورد نظر شما میپردازم.
برگرفته از تارنماي فردوسي
عكسي كه در پي مي آيد دست نوشته دكتر فريدون جنيدي درباره ي خرد است.
خرد در شاهنامه
نوشته ی شیوا
پرسیده بودید منظور از خداوند در بیت : بنام خداوند جان وخرد ـ کزین بر تر اندیشه بر نگذرد چیست ؟ آیا منظور از خداوند افریننده یا افریدگار است یا کسی که دارنده جان وخرد است ؟ یعنی آدمی . برای درک منظور شاعر به نگاه بنده باید به چند نکته توجه کرد
فهم متن, دریافت معنا از خلال نشانه هائی است که که گوینده از آن طریق، مطالب مورد نظر خویش را با خواننده در میان مینهد اگر بپذیریم که این روح انسان است که در درازنای تاریخ از میان افریده های خویش از اثار هنری , ادبی , فلسفی تا معماری و نظامهای سیاسی واقتصادی با ما به سخن مینشیند , آنگاه اهمیت بنیادین نشانه ها وعلامات از لال بازیهای کودکان گرفته تا بکاربرد صنایع پیچیده لفظی ونمادی در متون ادبی و دینی و غیره برای راه یابی به معنای متن دو چندان میگردد. عمل تفهم مستلزم توجه به چگونگی گفتار یعنی نظام گفتاری و نوع به زبان اوردن و سپس چه گوئی گفتار یعنی مطلب و معنائی را که گوینده قصد انتقال دادن آنرا دارد , است.در اینجا باید بویژه شرایط فرهنگی , تاریخی , روحی , دینی و غیره را که نظام گفتاری از آن مشروب میگردددر نظر داشت و از طریق آن فاصله تفسیر گر را با متنی که پیش روی اوست , کاهش داد. مطلب مهم دیگر در دریافت معنای متن، ارتباط چرخه ای جزء با کل یا فهم معنا بصورت مُستَدیر است ..اکنون با توجه به این مقدمه کوتاه و ناقص به پرسش مورد نظر شما میپردازم
بنده در گفتارهائی که به دلایلی نا تمام ماندند کوشش داشتم به شرایط خاص تاریخی و فرهنگی وروحی و مذهبی که فرزانه طوس از آن ها تاثیر گرفته اشاره کنم . این اشارات بویژه مربوط میشدند به گونه استنباط فردوسی از خدا , خرد , جان و تقدیر و مرگ. در اینجا از بازگوئی آنها خود داری و فقط به این نکته اکتفا میکنم که در روشن ساختن نظر فردوسی در این بیت باید به این شرایط توجه نمود. مساله مهم دیگر توجه به شان و مقامهائی است که فردوسی در آنها از »خداوند« , »یزدان« , » دادار« , » جهان آفرین « , »کردگار« , و...نام میبرد
در ارتباط با استعمال واژه » خداوند« همانطور که مستحضرید در جاهائی از شاهنامه به دارنده و صاحب نظر دارد مانند خداوند رخش که اشاره به رستم است ودر جاهائی به آفریننده جهان . به گمان بنده در بیتی که شما بدان اشاره کردید منظور فردوسی آدمی که دارنده خرد باشد نیست بلکه وی نظر به آفریدگار جهان دارد. بطور فشرده دلایل این استنباط را میآورم
اگر قبول داشته باشیم که فردوسی به گونه ای به خدا اعتقاد داشته ..یعنی به ذات هستی بخشی که جهان و موجودات آن در کلی ترین صورتشان از او انبعاث یافته اند( که در پذیرش این شق تصور نمیکنم با نگاه به سر تا سر شاهنامه تردیدی وجود داشته باشد)آنگاه ناچاریم بپذیریم که اغاز نمودن کتاب با نام خداوند به معنای جهان آفرین امری بدیهی بنظر میرسد و فردوسی بر مبنای این اعتقاد آغاز کتاب را بنام وی مزین میسازد و نه ادمی که واجد و دارنده خرد است. ابیات بعدی تاکیدی برانند که منظور فردوسی از خداوند همان یزدان و دادار میباشد
نه انسانی که صاحب خرد است : خداوند نام وخداوند جای ....خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر....فروزنده ماه ناهید ومهر زنام ونشان و گمان برترست .....نگارنده برشده پیکرست
واگر جز این میبود فردوسی میبایست در ادامه آن به ستایش انسان بپردازد و نه خداوند. پس منطقی بنظر نمیرسد که فردوسی کتابش را نخست با نام انسان اغاز نماید وسپس به سراغ جهان افرین رود
دو دیگر اینکه در انزمان ظاهرا رسم بوده که دواوین و نوشته های منثور رابا نام خدا اغاز کنند. به چرائی آن فعلا نمیپردازیم و فردوسی نیز به پیروی از این سنت در مقامهای مختلفی یا خود و یا از قول پادشاهان و پهلوانان کتابش از خداوند به منزله جهان افرین یاد کرده
نخست در سراغاز کتاب و در سرانجام کتاب؛ یعنی در پایان داستان یزدگرد سوم : سرامد کنون قصه یزدگرد.....به ماه سفندارمذ روز ارد . زهجرت شده پنج هشتاد بار .....بنام جهان داور کردگار
در مقامهائی چون به تخت نشتن پادشاهان و بار دادن به سران ودلاوران یا فرستادگانی که به حضور پادشاه میرسند ؛ در مواقعی که نامه ای را به شاهی دیگر یا پهلوانی میفرستند. ,و همچنین به هنگام استیصال؛ از خداوند یاد میشود برای نمونه به چند مورد اشاره میکنم
در داستان تهمورث دیو بند ...تهمورث پس پرداختن از امر پوشاک و خوراک مردمان و اهلی کردن مرغان میگوید: چنین گفت کاین را ستایش کنید....جهان آفرین را نیایش کنید
در داستان فریدون: ز گیتی جهان افرین را پرست ...بدو زن به هر نیک وبد پاک دست
یا: سر نامه کرد افرین خدای ...کجاهست باشد همیشه بپای( فریدون ب 341 ش.چ مسکو) منوچهر در گزارش جنگی خود به فریدون : نخست از جهان آفرین کرد یاد...خداوند خوبی وپاکی و داد
بهرام پادشاه ساسانی :نخست آفرین کرد برکردگار ....فروزنده گردش روزگار
و نمونه های بسیار دیگری که در شاهنامه وجود دارد
در مواقعی که پادشاهان و پهلوانان به استیصال دچار میشوند خدارا یاد میکنند .در هفت خوان رستم واسفندیار نمونه های بارزی از این موارد میتوان سراغ کرد وهمینطور به شکرانه پیروزی بر دشمنی از خدا یاد میشود
سه دیگر اینکه این سنت را نه فقط در شاهنامه که در اثار شاعران ومورخان نامی هم میتوان یافت نمونه ناصر خسرو در روشنائی نامه : بنام انکه دارای جهانست ....خداوند تن وعقل وروانست ــ خرد زادراک او حیران بمانده ....دل وجان در رهش بی جان بمانده
سعدی در بوستان : بنام خداوند جان آفرین ...حکیم سخن در زبان افرین
و یا همو در دیباچه گلستان : منت خدایرا عز و جل که طاعتش موجب
آقای شیوا در پایان مینویسند
اکنون با در نظر گرفتن نکاتی که مختصرا آوردم آیا میتوان دلیل قانع کننده ای آورد که طبق آن خداوند جان وخرد را بتوان بگونه ای دیگر معنی نمود؟
خرد در شاهنامه
نوشته ی دکتر محمود امیدسالار
دوستان گرامی مجالس شاهنامه خوانی
با عرض سلام بهار پارسال که در تهران و مشهد در کنفرانسهای شاهنامه با خالقی با هم بودیم، او هم ازین که یک نفر گفته که فردوسی در بیت "به نام خداوند جان و خرد" منظورش انسان بوده، دل پرخونی داشت و شکایت میکرد. حالا که ایمیل شما رسید، فهمیدم که کار بیخ دارد و بیچاره خالقی بی دلیل شکایت نمی کرده. چون میدانم که شماها به فراگرفتن شاهنامه علاقهء قلبی دارید این را بسیار خلاصه عرض میکنم و می گذرم
دیباچهء شاهنامه با بخشی که شامل ابیاتی در ستایش پروردگارست شروع میشود که اولین بیت آنها همین است که موضوع سؤال شماست. درست بخش بعد ازین بخش "گفتار اندر ستایش خرد" نام دارد، و بخش بعدی "گفتار اندر وصف آفرینش عالم" و غیره. درین که منظور از "خداوند" در مصراع ِ "بنام خداوند جان و خرد" هیچ چیز و هیچ کسی جز خداوند تبارک و تعالی نیست کوچکترین تردیدی نیست زیرا
این بیت در بخش مربوط به ستایش خدا آمده است و نه در بخش مربوط به ستایش خرد به عنوان یکی از صفات آدمی تمام ابیات بعدی این صریحا ً واضحا ً در مورد خداست و اگر کسی به قول مرحوم علامهء قزوینی قصد مکابره یا به قول خودمان لجبازی نداشته باشد، ممکن نیست که ازین ابیات چیز دیگری تصور تواند کرد. این ابیات را با حذف برخی از آنها درین جا میاورم
به نام خداوند جان و خرد - کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای- خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر - فروزندهء ماه و ناهید و مهر
به بینندگان آفریننده را - نبینی، مرنجان دو بیننده را
نه اندیشه یابد بدو نیز راه - که او برتر از نام و از جایگاه
ستودن نداند کس او را چو هست - میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد او - در اندیشهء سخته کی گنجد او؟
بدین آلت رای و جان و زبان - ستود آفریننده را کی توان
بیچاره فردوسی چطور ازین صریح تر بگوید که دارد مدح خدا میکند؟ در همین مقدمهء شاهنامه بخشی هست بنام ِ "گفتار اندر آفرینش مردم". فردوسی تمام مطالبی را که در مورد انسان و قدر و قیمت او خواسته بگوید درین بخش گفته است. شاعری مثل فردوسی دیوانه لاطائل گو نیست که حرف خودش را پرت و پلا و بدون ساختمان و فکر بزند. وقتی در مقدمه بخشی را به ذکر انسان اختصاص داده طبیعی ست که هرچه را در باب انسان میخواسته بگوید در آن بخش گفته ورفته پی کارش
فردوسی شاعری بود که در هزارسال پیش می زیست و عقاید و نظریات مردم هزارسال پیش را داشت نه این که خدا نشناسد و قرآن و پیغمبر را قبول نداشته باشد، یا مثلا ً داروین و تئوری "بیگ بنگ" بداند، یا نوکر مارکس و لنین باشد
دکتر امیدسالار در پایان نامه مینویسند
چرا گرفتاریهای خودمان را بار فردوسی کنیم؟ علیرغم این چنین مدارک و دلایل صریحی چگونه میتوان این توجیهات صدتا یک غاز را مطرح کرد که فردوسی منظورش از خداوند جان و خرد انسان است؟ بیان علمی که از مقولهء تبلیغات تلویزیونی نیست که بتوان هر حرفی را با خیال راحت در آن گفت. بیان علمی بر اساس بی طرفی علمی، انصاف، و مدرک و دلیلست نه هوا و هوس
هشداری که بنده به شماها که با علاقه و توجه به شاهنامه نگاه میکنید میتوانم بدهم اینست که اگر به فردوسی علاقه دارید، باید به فردوسی چنان که بود علاقمند باشید نه این که ازو در ذهن خودتان یک فردوسی توده ای مادی گرای مطابق موازین و معیارهای آمریکای قرن بیست و یکم بسازید تا بتوانید او را دوست داشته باشید