شاهنامه
جلوههای مدارا در اندیشههای حکیم طوس - بخش اول
- شاهنامه
- نمایش از جمعه, 06 مرداد 1391 19:33
- بازدید: 8433
سراسر شاهنامه آکنده از شرح و توصیف دلاوریها، پایمردیها و جانفشانیهای مردم ایران به نحو اعم و گُردان و پهلوانان آن به نحو اخص است؛ اما شگفتا که این کتابِ رزم، کتابِ دینداری و نیکوکاری و کتاب خردورزی، جوانمردی و مهرورزی نیز هست. فردوسی تنها، آموزگارِ وطندوستی و فداکاری در راه پاسداریِ از مرز و بوم نیست که معلمِ اخلاق و فضیلت، مدافعِ عدالت و نَصَفت، مبلّغِ گذشت و سعة صدر و مبشّرِ صلح و آشتی هم هست.
adidas born original women costume for sale - تسوق تشكيلة اديداس اوريجينالز للرجال مع تخفيضات 25 , نمشي - 75% أونلاين في السعودية | boys nike jordan retro flyknit shoes women High OG Panda - air max 95 cool grey neon yellow - Grailify
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر احمد کتابی
استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
درآمد
«(فردوسی) سخن را به آسمان عِلّیین برد و در عُذوبت*1 به ماء مَعین2رسانید»
نظامی عروضی سمرقندی، چهار مقاله
فردوسی را «بزرگترین حماسهسرای ایران زمین»(*1) خواندهاند. این عنوان به حق شایستة فردوسی است: سراسر شاهنامه آکنده از شرح و توصیف دلاوریها، پایمردیها و جانفشانیهای مردم ایران به نحو اعم و گُردان و پهلوانان آن به نحو اخص است؛ اما شگفتا که این کتابِ رزم، کتابِ دینداری و نیکوکاری و کتاب خردورزی، جوانمردی و مهرورزی نیز هست.(2) فردوسی تنها، آموزگارِ وطندوستی و فداکاری در راه پاسداریِ از مرز و بوم نیست که معلمِ اخلاق و فضیلت، مدافعِ عدالت و نَصَفت، مبلّغِ گذشت و سعة صدر3 و مبشّرِ صلح و آشتی هم هست.
در این بررسی میکوشیم جنبههایی از شخصیت والا و بیهمتایِ این «مهین سخنورِ گیتی»(3) و این «استاد و خداوند سخن»(4) را که به درستی «یکی از سه تن پیامبرانِ شعر پارسی»(5). شمرده شده است، در ارتباطِ با موضوع مدارا و تساهل باز نماییم. بدین منظور، ضمن تفحصِ در بخشهای مختلف شاهنامه و تحلیل داستانهای آن، به ردیابی شواهدی میپردازیم که مستقیم و یا لااقل غیرمستقیم، به «مدارا4» و «تساهل و تسامح» مربوط است.
از آنجا که مدارا و سعة صدر مفاهیمی بسیار گسترده و دارای جنبهها و جلوههای متعدد و شاخصهای متنوعی است،5 جای آن دارد که دیدگاه فردوسی را نسبت به هر یک از آنها، جداگانه و تحت عنوانی خاص بررسی و تحلیل کنیم. از اینرو نخست به طبقهبندی شاخصهای ارزیابی آنها میپردازیم. این شاخصها را میتوان تحت دو عنوان کلی دستهبندی کرد:
ـ شاخصهای مربوط به انگیزهها و زمینههای مساعد برای مدار و سعة صدر
ـ شاخصهای مربوط به جلوهها (مظاهر) و آثار (نتایج) مدارا و سعة صدر
فصل یکم ـ انگیزهها و زمینههای مساعد مدارا و سعة صدر
الف ـ فروتنی و خاکساری
همه دست یکسر به یزدان زنیم
منی6 از تن خویشتن بفگنیم
شاهنامه(6)،داستان کاموسکشانی،ص498: 20
برخورداری از روحیة مدارا و سعة صدر، پیش و بیش از هر چیز، مقتضی و مستلزم تواضع و عاری بودن از تکبر و تفرعن است. مادام که آدمی نتواند حصارِ تنگِ «خودمحوری» و «خودبزرگبینی» را بشکند و از دام عُجب و کِبر، به اشکال مختلف آن، رهایی یابد، طبعاً تحمل اندیشهها و رفتارهای مغایر دیگران برای وی میسر نخواهد بود. پس از این توضیح مقدماتی، اینک به ردیابیِ شواهدِ متعددی میپردازیم که در شاهنامه، به مناسبتهای مختلف، در مدحِ تواضع و ذمِّ تکبر ذکر شده است(7) و برای تسهیل بررسی، آنها را تحت عنوانهای جداگانهای میآوریم:
1. عُجبِ(8) ناشی از قدرت
فردوسی، در بسیاری از بخشهای شاهنامه، از غرور و تکبّرِ خانمانبراندازی که غالباً دامنگیرِ صاحبان جاه و قدرت ـ بهویژه پادشاهانِ مطلق العنان ـ میشود به تلخی یاد کرده و دربارة عواقب و توالیِ فاسد آن هشدار داده است از آن جمله است در شرح پادشاهی جمشید و ضحاک و...
1-1. داستان جمشید
از نخستین مناسبتهایی که در شاهنامه از غرور و پیامدهای آن سخن رفته در شرح احوال جمشید ـ از پادشاهان معروف سلسلة داستانی پیشدادی ـ است:
چنان که میدانیم جمشید، بزرگترین شاهانِ شاهنامه است. هم اوست که عید نوروز را پایهگذاری کرده است. پادشاهی او ـ دست کم تا اواخر سلطنتش ـ از هر جهت، با موفقیت و کامکاری قرین است. دوران او، دورانی بهشت آساست. عمرها دراز است (تا آنجا که طی 300 سال حتی یک مورد مرگ هم مشاهده نشده است)، رنج و بیماری و فقر از ایران زمین رخت بر بسته و شادی و خرمی جایگزین آن شده است.(9)
فردوسی در توصیف دوران درخشان و شکوفایِ حکمرانیِ جمشید و آسایش و گشایشی که برای مردم فراهم آمده بود، چنین آورده است:
کمر بست با فرِّ شاهنشهی
جهان گشت سر تا سر او را رهی7
زمانه بر آسود از داوری8
به فرمان او دیو و مرغ و پری
جهان را فزوده بدو آبروی
فروزان شده تخت شاهی بدوی
* * *
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
زرنج و ز بدشان نبد آگهی
میان بسته دیوان به سان رهی9
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پر ز آوایِ نوش
چنین تا برآمد برین روزگار
ندیدند جز خوبی از کردگار
جمشید، صفحات 21-19
اما دریغا که قدرت مطلقه، طبق معمول، به فساد میانجامد و پیامدها و آثار شوم خود را ظاهر میسازد: با گذشت زمان، رفتهرفته، عفریتِ غرور در روح و اندیشة جمشید رخنه میکند و چندی نمیگذرد که «جنون بزرگیطلبی10» و عارضة روانیِ «خودشیفتگی11» یکسره بر او مستولی میشود. جمشیدی که روزگاری، به تعبیر فردوسی، «به فرمان مردم دو گوش نهاده» بود، اکنون همة آدمیان ـ و حتی بزرگان سالخورده و روحانیان ـ را هیچ میانگارد تا آنجا که حتی موبدان هم، در برابر او احساس درماندگی و سرافکندگی میکنند و توان و جرأتِ چون و چرا با او را در خود نمییابند. ببینید فردوسی با کلام گویا و سحرآمیزش، چه نیکو گفتارها و رفتارهای بیمارگونة جمشید راـ که نظایر آن را بارها و بارها در احوال و اقوال همة مستبدان و جباران در طول تاریخ کم و بیش شنیده و دیدهایم ـ وصف کرده است:
یکایک به تخت مهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
منی کرد آن شاهِ یزدانشناس
ز یزدان بپیچید12 و شد ناسپاس
... چنین گفت با سالخورده مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنان است گیتی کجا13 خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است
همان کوشش و کامتان از من است
بزرگی و دیهیمِ شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست؟
همه موبدان سرفگنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون؟
همان، ص 21: 19-11
و فرجامِ کارِ جمشید را هم از زبان فردوسی بشنویم:
چو این گفته شد فرِّ یزدان از اوی
بِگَشت و جهان شد پر از گفتوگوی
به جمشید بر تیره گون گشت روز
همی کاست آن فَرِّ گیتی فروز
همان، ص 21: 24-20
1-2. شواهد دیگر:
خداوند شمشیر و گاه و نگین
چو ما دید بسیار و بیند زمین
فریدون، ص 59، سن 12
جز از کهتری14 نیست آیین من
مباد آز و گردنکشی دین15 من
همان، ص 62، سن 14
2. عُجبِ علم
چو بر دانشِ خویش مهر آوری
خرد را ز تو بگسلد داوری
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1480: 12
گرچه فردوسی، با تمام وجود، به ارجمندی و والایی دانش باور دارد(10) و بر ضرورت دانشجویی و دانشآموزی در همة احوال و لحظات عمر به کرات و به تأکید توصیه میکند، ولی در عین حال از این احتمال هم غافل نیست که دانشاندوزی ممکن است در بعضی انسانها مشکل آفرین شود و بهگونهای تکبّر و تفرعن تبدیل گردد. در این زمینه، در بخشهای مختلف شاهنامه، شواهد مثال متعددی وجود دارد(11) که به ذکر نمونههای بارز آنها اکتفاء میشود:
ـ فردوسی، ضمن شرح احوال کسری نوشین روان، با روشناندیشی و واقعبینی، طالبان علم را از خطر ابتلایِ به توهمّ دانشمندی و غرورِ ناشی از آن بر حذر میدارد:
میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفگن دل اندر گمان16
چو گویی که فامِ17 خرد توختم18
همه هر چه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیشِ آموزگار
همان، ص 1497: 10-8
ـ و در جایی دیگر کسانی را که به تصور نیلِ به کمال و دانایی خود را از مساعدت فکری و راهنمایی دیگران بینیاز میبینند، نادانترینِ آدمیان بهشمار میآورد:
هرآن گه که گویی رسیدم به جای19
نباید20 به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادانترین کس تویی
چو گفتار دانندگان نشنوی
پادشاهی لهراسب، ص 1086: 12-11
و نیز:
هر آن گه که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
ش بر دخیم: ص 2277: 6 ـ 7
و سرانجام، فروتنی در مقام دانشآموزی را موجب برخورداری از برکات و ثمراتِ سخنان دانایان میداند:
به آموختن گر فروتر شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1480: 13
3. عُجبِ هنر
فردوسی درچندین جایِ شاهنامه، ازخود بزرگبینی و منیّتی که گاه بعضی از صاحبهنران21 را، به تعبیر فردوسی، در خود غرقه میسازد، مذمّت کرده و دربارة پیامدهای ناگوار آن هشدار داده است.
مشو غرق ز آبِ هنرهای خویش
نگهدار بر جایگه پایِ خویش
و قطره بَرِ ژرف دریا بری
به دیوانگی ماند این داوری
داستان کاموس کشانی، ص 540: 24-23
و در جایی دیگر توصیه میکند هنرمندی را که به غرور و خودشیفتگی مبتلا باشد، نباید بهعنوان مرّبی برگزید:
هنرمند کز خویشتن در شگفت
بماند، هنر زو نباید گرفت
همان خوش منش مردمِ خویشدار
نباشد به چشمِ خردمند خوار
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1531: 9-8
4. عُجبِ ثروت
به دینار کم ناز و بخشنده باش
همان داد ده باش و فرخنده باش
پادشاهی شاپور، ص 1238: 10
و نیز:
چه بندی دل ایذر22 سرای سپنج؟
چه یازی23 به رنج و چه نازی به گنج؟
داستان سیاوش، ص 347: 9
ب ـ انساندوستی
سراسر شاهنامه آکنده از اندیشههای انسانگرایانة نیکخواهی، نیکوکاری، مهرورزی، جوانمردی، عدالتگرایی، ظلمستیزی و... است ـ اندیشههایی که مناسبترین و مساعدترین زمینه و بستر را برای گرایش به مدارا و تساهل فراهم میکند.
انساندوستی طبعاً دارای جنبهها و جلوههای متعدد و متنوعی است که ذیلاً جداگانه به بررسی آنها ـ در ارتباط با مدارا و تساهل پرداخته میشود:
1. نیکخواهی و نیکوکاری
ستودهتر آن کس بود در جهان
که نیکش بود آشکار و نهان
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1494: 6
ترویجِ نیکی و نیکوکاری و تقبیحِ بدی و بدکرداری از پیامهای اصلی و کلیدی فردوسی در شاهنامه است که تجلّیات آن در بخشها و داستانهای مختلف آن به کرات مشاهده میشود. در اینجا، نخست به بررسی منزلت ِنیکی و آثارِ وضعی آن از دیدگاه فردوسی پرداخته و سپس جلوههای نیکی در شاهنامه در زمینههای گوناگون ارائه میشود:
کجا آن گزیده نیاکان ما؟
کجا آن دلیران و پاکان ما؟
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آن که جز تخم نیکی نکشت
پادشاهی اردشیر، ص 1227: 19-18
1-1. منزلتِ نیکی و پیامدهای آن
فردوسی نیکوکاری را از شرایط و لوازمِ اصلی آدمیت میشمارد و در مقابل، بدکاری را از نشانههای دیو صفتی تلقی میکند:
تو مر دیو را مردمِ بدشناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هر آن کو گذشت از رهِ مردمی
ز دیوان شِمرُ مَشمُر از آدمی
داستان اکوان دین، ص 600: 8-7
فردوسی، همچنین، نیکوکاری را از نشانههای خردمندی و پیروی از راه و رسم ایزدی میداند:
دراز است دستِ فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
از دیدگاه فردوسی نیکی و بدی، لاجرم، آثار وضعی خود را درپی دارد: نیکوکار، دیر یا زود، ثمرة نیکی خود را میبیند و بدکار هم به سزای اعمال ناشایست خود میرسد:
چو نیکی کنی نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
و نیز:
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بد
و نیز:
و گر بد کُنی جز بدی نَدرَوی
شبی در جهان شادمان نغنوی24
پادشاهی داراب....، ص 1086: 14
* تذکر: اعداد بدون پرانتز معرفِ ارجاع به پانوشت و اعداد دارایِ پرانتز نشانة ارجاع به پینوشت است.
پانوشت:
1. گوارایی (در اینجا کنایه از بلاغت و فصاحت و شیرینی و نغزی کلام است)
2. آب روان، آب خوشگوار
3. «گشاده دلان» را بود بخت یار
انوشه کسی کو بــود بردبــار
پادشاهی کسری نوشین روان...؛ ص 1485: 24
4. واژه «مدارا» از معدود کلمات عربی است که در شاهنامه به کرات بهکار رفته است (ولف، 1965 ذیل مدارا)
5. با توجه به اینکه نگارنده در مقدمة پژوهشی دیگر تحت عنوان «مفهوم تساهل و تسامح در آثار سعدی» به تفصیل دربارة معانی لغوی مفهوم و تعریف مدارا و تساهل سخن گفته است، بهمنظور اجتناب از اطالة کلام، از تکرار آنها خودداری و علاقهمندان را به مراجعة به مأخذ زیر دعوت میکند: مفاهیم سازگار با توسعه در فرهنگ و ادب فارسی (سعدی)، به اهتمام حمید تنکابنی، از انتشارات پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، 1382، صفحات 173-92.
6. غرور، خود بزرگبینی
7. هموار، مطیع، منقاد
8. منازعه، کشمکش
9. دیوان همانند غلام آماده به خدمت بودند.
10. megalomania
11. narcissism
12. سرپیچی کرد.
13. آن گونه که
14. فروتنی، خاکساری
15. کنایه از آیین و راه و رسم زندگی
16. دچار توهم دانشمند شدن مشو!
17. وام، دین
18. ادا کردن (توختن: ادا کردنِ دین)
19. کنایه از منزلت والا
20. نیازی نیست
21. شایان ذکر است که در شاهنامه، واژة «هنر» غالباً به مفهومی وسیع به کار رفته و مرادِ از آن همة برتریهای اکتسابی بوده است و حال آنکه از «گوهر» برتریهای فطری و موروثی اراده میشده است. (توضیح دکتر حسین نجفدری)
22. اینجا، اکنون (فرهنگ فارسی دکتر معین)
23. یازیدن: قصد کردن، اراده نمودن، برداشتن، بلند کردن (همان ماخذ)
24. خواب راحت نمیروی
پینوشت:
تذکر: نگارنده، بر خود فرض می داند مراتب سپاسگزاری صمیمانة خود را به محضر استادان ارجمند و همکاران گرانقدری که رهنمودهای ارزندة آنها در اجرا و پیشبرد این پژوهش بسیار کارساز بوده است، از جمله استاد احمد سمیعی گیلانی، دکتر حسین نجفدری و دکتر علاءالدین افتخار جوادی تقدیم دارد.
1. این، تنها یکی از دهها لقب و عنوان ستایشآمیز است که «حکیم طوس»، به استحقاق تمام، بدان متصف شده است. برای آگاهی از فهرست تفصیلی این القاب و صفات و عناوین رجوع کنید به مقالة «چرا به فردوسی لقب حکیم دادهاند؟» به قلم دکتر رضا مصطفوی مندرج در مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی (هزارة تدوین شاهنامه) تحت عنوان «نمیرم از این پس که من زندهام» به کوشش دکتر غلامرضا ستوده، انتشارات دانشگاه تهران؛ 1374، صفحات 560-551)
2. شگفت نیست که بعضی از فردوسیشناسان از شاهنامه به «کتاب حکمت و عبرت»، «دستور نامة زندگی» و «دفتر رأی و خرد» تعبیر کردهاند (دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران و جهان از نگاه شاهنامه، انتشارات امیرکبیر، 1381، صفحات 35-9-8). بعضی هم، آن را «آئینة عبرت و گنج حکمت» خواندهاند (دکتر حمید فرزام، مقالة «اخلاق اسلامی در شاهنامه» مندرج در نمیرم از این پس که من زندهام، پیشین، ص 701) و برخی هم بدان عنوان «کتاب توحید115، کتاب انسان116 و کتاب خرد117»دادهاند(سیدمحمد خاتمی، سخنرانی در کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی مندرج در نمیرم از این پس...، ص 32)
3. «مهین سخنور گیتی» حکیم فردوسی
که هست نطق «فصیح» از ثنایِ او الکن
(محمدعلی ناصح، یادنامة فردوسی، نقل از مقالة چرا به فردوسی لقب حکیم دادهاند، پیشین، ص 559)
4. استاد فقید جلالالدین همایی، سخنرانی در جشنوارة طوس، ص 35 و نیز ضمنِ چکامة غرّایِ ایشان که برسنگ آرامگاه فردوسی حک شده است. (همانجا)
5. در شعر سه تن پیمبرانند
هر چند که لانبیَّ بعدی
ابیات و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
شعر العجم، ص 107 (همانجا)
6. تمام شواهد شعری که در این بررسی مورد استناد قرار گرفته از شاهنامة ابوالقاسم فردوسی (با کشفالابیات) بر پایة چاپ مسکو (در 2 مجلد)، از انتشارات هرمس، تهران، 1382 استخراج شده است مگر در مواردی که استناد به نسخة دیگری تصریح شده باشد.
7. بعضی از شواهدی را که جنبة عام دارد در اینجا میآوریم:
در مدح تواضع و ذمِ تکبّر
به یک دم زدن رستی از جان و تن118
همی بس بزرگ آیدت خویشتن؟
داستان اکوان دیو، ص 595: 3
و نیز:
جهان چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
داستان دوازده رخ، ص 7، سن 19
جز از کهتری119 نیست آیین من
مباد آز و گردنکشی دین120 من
فریدون، ص 62، سن 14
8. نگارنده به تبعیت از خواجة شیراز که در چندین مورد از تعبیر «عُجب» (غالباً به صورتِ مضافٌالیه و یا موصوف) استفاده کرده، این واژه را بهجا و معنایِ «غرور» بهکار برده است.
9. ایران و جهان از نگاه شاهنامه، ص 10
10. شایدبه همین مناسبت، واژة دانش و مشتقات آن از جملة پربسامدترین واژهها درشاهنامه است. درتأیید این مدعا رجوع کنید به واژههای شاهنامة فردوسی اثر فردوسیشناس نامدار آلمانی فریتز وُلف Fritz Wolfe 1965 ذیل مدخل «دانش» و مترادفات و مشتقات آن.
11. در تأیید این معانی شواهد بیشماری از شاهنامه میتوان ارائه کرد که به ذکر نمونههایی از آنها، تحت عنوانهایی جداگانه اکتفاء میشود:
ارجمندی دانش
بدو گفت موبد که دانش بِه است
که دانابه گیتی زهر کس مِه121است
چنین داد پاسخ که دانش پژوه
همی سر بر افرازد از هر گروه
مر آن را که دانش بود توشه بُرد
به مردنش نام هرگز نمرد
پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1491: 12
پیوستگی خرد و دانش
خرد همچو آب است و دانش زمین
بدان کین جدا و آن جدا نیست از این
بایستگیِ دانشجویی
بیاموز دانش تو تا ایدری122
که آنجا ز دانش همه برخوری
پادشاهی اردشیر، ص 1225: 15
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
چنین گفت آن کس که داناترست
به هر آرزو بر تواناتر است
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بُن
آغاز کتاب، ص 2: 14
نکوهش نادانی
ز نادان بنالد دل سنگ و کوه
ازیرا123 ندارد بر کس شکوه
نداند ز آغاز، انجام را
به از ننگ داند همی نام را
پادشاهی کسری نوشین روان، ص 1585
که نادان فزونی ندارد ز خاک124
به دانش بسنده کند جانِ پاک
همان، ص 1579: 17
دیدگاهها
و درود بر ابر مرد جهان فردوسی توسی .
سپاس
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا